پیامبر اکرم(ص), جامعه غیر دینی, جامعه دینی, ولایت مداری, تعاون, ارتباط عاطفی, مومن, عصر ظهور
در جامعه غير مومنين انسان ها بر مدار نفس خود حركت مي كنند و سود و منافع و لذت شخصي خودشان مهم است. گرچه ممكن است بر اساس قراردادها در پی منافع مشترك حركت كنند ولي هرگز هماهنگي و همدلي براي آنها به دست نمی آید.
گرچه انسان شناسي هايي كه در فلسفه هاي غرب وجود دارد كم و بيش با هم متفاوتند، ولي گوهر مشترك انسان شناسي هاي حسي مغرب زمين همان انسان ماكياولي است. او انسان را موجودی لذت جو و سودجو می داند كه به دنبال منافع و سود شخصي است. طبيعتا چنين انساني همچنان كه او تصریح مي كند انسانيست گرگ صفت كه براي تامين منافع خود، حاضر است ديگران را شكار كند.
پس از آنكه ليبراليزم در غرب تعديل شد در دوره ليبرال دموكراسي باز هم مي بينيد در پيچيده ترين نوع جامعه ها و پيشرفته ترين الگوهاي اجتماعي آنها اختلافات فاحش، ظلم، فاصله هاي طبقاتي، استیثار و استعمار نو و كهنه شكل مي گيرد. اين انسان ها اگر بر اساس نيازهاي حسي با ديگران همكاري را آغاز کنند، باز هم به منافع شخصي خودشان فكر مي كنند.
آنچه در نظام ليبرال دموكراسي به وجود آمده، در واقع يك نظام سرمايه سالاريست كه هدف آن توسعه سرمايه داري است و در این نظام ها همه چيز قرباني توسعه سرمايه مي شود. حتي عواطف انساني در اين مسير خرج مي شوند. بر اساس تعبير خودماكياولي انسان ها گرگ صفتند و پيداست در چنين جامعه اي هرگز هماهنگي و همدلي اتفاق نمي افتد.
از سوی دیگر مومنين از قبل از اين دنيا پيوندی محکم دارند و بر محور ولي خدا جمع شده اند. چيزي كه آنها را گرد هم جمع مي كند محبت نسبت به خداي متعال و محبت نسبت به وليشان است: وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ (بقره: 165) اين محبت الهي است كه اينها را به هم گره مي زند. البته نمي خواهم بگويم كه در همه جامعه هايي كه نامشان جامعه مومنين است چنين اتفاقي مي افتد يا جامعه مومنين در هر مرحله اي همه كمالات لازم را دارا هستند.
شكل مطلوب جامعه ايماني، جامعه ای است که اعضايش بر محور حب ولي خدا دور هم جمع می شوند. اگر چنين جامعه اي شكل بگيرد، رابطه انسان ها با هم رابطه محبت آميز خواهد بود. بنابراين در قدم اول مي شود بر سر منافع مشترك به هماهنگي برسند. باید گفت انسان ها در چنين جامعه اي اگر هنوز به بلوغ كامل هم نرسيده باشند، منافعشان تضادی میانشان ایجاد نمی کند. بنابراين، آن منفعت مي تواند عامل همدلي بين انسان ها باشد.
در جامعه مؤمنین، انسان ها اگر در پی بهشت هم باشند، مسابقه بر سر دنيا ديگر بي معنا مي شود و تعاون و همكاري اتفاق مي افتد. در چنين جامعه اي، حتی در كوچك ترين واحد اجتماعي رابطه ها بر اساس تعاون است؛ يعني دو عضو يك خانواده یا چند عضو يك خانواده، همه بر اساس محبت ولي خدا با همديگر همکاری مي كنند. چرا؟ چون با اين رشد، خودشان هم رشد مي كنند. اگر هم به حد بالاتري از بلوغ رسيدند در آنجا ديگر منافع مطرح نيست. همه چيز بر محور محبت مي چرخد انسان اگر در محبت به بلوغ رسيد، ديگر اصلا برايش منفعت مطرح نيست و فقط به محبوبش می اندیشد. همه چيز در قرب به ولي و قرب به خداي متعال خلاصه مي شود.
روشن است چنين جامعه اي كه انسان ها در آن به بصيرت مي رسند و به اهداف بزرگ گره مي خورند، به رستگاری و صلاح نزدیک است. وَ في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (ذاریات: 19) براي ديگران در دارايي هاي خود حق قایل است؛ زیرا مؤمن حق را بر محور خودش تعريف نمي كند. محور حق، ولي اوست. همه حقوق بر اساس ولايت الهي تعريف مي شوند. بنابراين، مومنين نسبت به یکدیگر هم ولايت پيدا مي كنند. پس مؤمنان با تمام توان بايد بکوشند حقوقي را كه ناشي از ولايت الهيست ايفا كنند. زیرا آنها منافع شخصیشان را در نظر نمی گیرند.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عِيسَى بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَا وَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ طَلْحَةَ فَقَالَ ابْتِدَاءً مِنْهُ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص سِتُّ خِصَالٍ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَنْ يَمِينِ اللَّهِ ... فَمَنْ كَانَ هَكَذَا كَانَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَسْتَضِي ءُ بِنُورِهِمْ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْهُمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ عَنْ يَمِينِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّهُمْ يَرَاهُمْ مَنْ دُونَهُمْ لَمْ يَهْنِئْهُمُ الْعَيْشُ مِمَّا يَرَوْنَ مِنْ فَضْلِهِمْ فَقَالَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ وَ مَا لَهُمْ لَا يَرَوْنَ وَ هُمْ عَنْ يَمِينِ اللَّهِ ...[1]
عيسي بن ابي منصور چنین نقل می کند: محضر امام صادق (ع) بوديم. ابن ابي يعفور هم حاضر بود. عبدالله بن طلحه هم بود. حضرت به ابن ابي يعفور كه از نزديكان امام صادق (ع) به شمار می رود فرمودند: از نبي اكرم (ص) نقل است كه شش خصلت است اگر در كسي باشد پيش روي خداست؛ عن يمين الله است. این شش صفت، صفاتيست كه مومن باید نسبت به وليش داشته باشد. سه صفت، صفاتي است كه مومنين باید بين خودشان داشته باشند.
آن سه صفتي كه بايد بين انسان و وليش باشد اینهاست: 1 - وليش را بشناسد؛ 2 - دنبال وليش گام بردارد؛ 3 - منتظر دولت حقه و كريمه آنها باشد. سه صفت ديگر هم نسبت به مومنين بود كه بايد آنچه براي عزيزترين نزديكانش مي پسندد براي همه مومنين بخواهد. به نصح در ولايت برسد. فرمودند نصح در ولايت اين است كه در غصه هاي آنها هم شريك شود. در يك خانواده مومن با غم يك نفر همه غصه دار می شوند. در جامعه مومنين بايد چنين پيوندي برقرار شود. اين صفاتيست كه بايد در بين مومنين پيدا شود که همه آن هم بر محور ولي خداست.
چنين انسان هايي پيش روي خدا هستند و حجاب ها بين آن ها و خدا برداشته مي شود. ديگراني كه مادون اين انسان ها هستند، از پرتو نور آنها نوراني مي شوند. اينها، ستاره هاي درخشان جامعه مومنين هستند. اگر كساني كه مادون اين افراد هستند، جايگاه آن ها را ببینند، ديگر عيش خودشان براي خودشان گوارا نيست. آنها در نعمت غرقند.
ابن ابي يعفور پرسید: چطور مي شود اين ها در يمين پروردگار باشند و در عين حال ديده نشوند؟ حضرت فرمود: ابن ابي يعفور! اينها به نور خدا محجوب هستند. نور خدا حاجب بين اينها و ديگران است. دیگران نمي توانند منزلت اينها را ببينند.
الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ بَابَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ... قَالَ دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع وَ أَنَا أُرِيدُ الشُّخُوصَ فَقَالَ أَبْلِغْ مَوَالِيَنَا السَّلَامَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَنْ يَعُودَ غَنِيُّهُمْ فَقِيرَهُمْ وَ قَوِيُّهُمْ ضَعِيفَهُمْ وَ أَنْ يَعُودَ صَحِيحُهُمْ مَرِيضَهُمْ وَ أَنْ يَشْهَدَ حَيُّهُمْ جِنَازَةَ مَيِّتِهِمْ وَ أَنْ يَتَلَاقَوْا فِي بُيُوتِهِمْ وَ أَنَّ لِقَاءَ بَعْضِهِمْ بَعْضاً حَيَاةٌ لِأَمْرِنَا رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا...[2]
این روايت درباره ارتباط میان مومنين سخن می گوید كه همواره به ديدار همديگر مي روند. امام باقر(ع) به راوي مي فرمايند: أَبْلِغْ مَنْ تَرَى مِنْ مَوَالِينَا السَّلَامَ [3] هر كه از دوستان ما را كه ديديد سلام ما را به آنها ابلاغ كنيد و توصيه هاي من را به آنها برسانيد.
توصيه هاي امام صادق(ع) - طبق این روایت - چنین است: آنها را به تقواي الهي توصيه كن. بگو با ضعفا پيوند بخورند و به آنها توجه داشته باشند. حتي از جنازه دوستانشان هم نگذرند و آنها را بدرقه كنند. حرمت همديگر را هم بسیار حفظ كنند. در خانه ها به لقاء و ديدار همديگر بروند. ديدار آنها با همديگر، احياء امر ماست.
ولایت، محور ارتباط مؤمنین
گاهی فقهاي بزرگوار برای بررسی يك روايت از پنج زاويه، پنج بار آن را مي خوانند تا اين زاويه ديدها با هم اشتباه گرفته نشود. در این روايت هم مطالب گوناگونی نهفته است. مثلاً وظایف جامعه مومنين در عصر ظهور را می توان در اين روايات جست وجو کرد. يكي از گام هايي كه بايد برداشته شود، دیدار مومنين با همديگر است که این خود احياي امر آن هاست.
حالا روايت را از زاويه ديگر بررسی می کنیم و آن نوع رابطه مومنين است. باید گفت با توجه به این روایت ديدارهاي مؤمنان بر محور وليشان است. درباره انفاق باید گفت گاهی انسان در پی سیر کردن شكم هاي گرسنه و پوشاندن بدن هاي برهنه است. ولی گاهی او مي خواهد روح های تشنه را به هم پیوند بزند. اين انفاق برای جبران كردن کاستی های جامعه مومنين است و مي خواهد آنها را بپوشاند. پس انسان ممكن است گاهی براي هوسش به ديدار كسي برود. گاهی هم ممكن است کمی جلوتر بيايد و به حدي از رشد برسد كه به خاطر وليشان دور هم جمع شوند. وَ أَنَّ لِقَاءَ بَعْضِهِمْ بَعْضاً حَيَاةٌ لِأَمْرِنَا[4] اين موجب احياء امر ماست؛ يعني امر ولي با اين موضوع احيا مي شود.
البته بين اين گام ها و عصر ظهور فاصله وجود دارد. سپس حضرت فرمودند: خدا رحمت كند آن بنده اي كه امر ما را احيا می كند؛ يعني براي احياي امر ما دور هم بنشينيد. اين نوع رابطه هاي میان مومنين به پيوندهايي می انجامد.
در روايتي می خوانیم: أَيُّمَا مُسْلِمٍ زَارَ مُسْلِماً فَلَيْسَ إِيَّاهُ زَارَ إِيَّايَ زَارَ وَ ثَوَابُهُ عَلَيَّ الْجَنَّه[5]؛ اگر مؤمنی به ديدار مؤمن دیگری برود و هيچ حاجتي هم نداشته باشد به دیدار خدا رفته است. چون اين ديدار فقط به خاطر ايمانش بوده است. در روایات دیگری نیز چنین می خوانیم: إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ...[6]؛ خوشحال كردن مومن، فضيلت هاي بسيار فراواني دارد. حال می تواند ايجاد سرور با كمك كردن باشد یا خواندن يك روايت یا پند دادن به او. امام باقر (ع) از نبي اكرم (ص) چنین نقل مي كنند: مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِي[7]؛ كسي دل مومني را شاد كند، من ـ نبي اكرم ـ را شاد كرده و بالاتر: وَ مَنْ سَرَّنِي فَقَدْ سَرَّ اللَّهَ[8] كسي كه من را خوشحال كند، خدا را خوشحال كرده است. بنابراين، اگر كسي مومن را به خاطر مومن بودنش شاد كند و بار بر زمين مانده اش را بردارد، بار نبي اكرم را برداشته است. پیوند مؤمن با وليش به گونه اي است كه خوشحال كردن او، خوشحال كردن ولي است. پس خوشحال كردن یک مؤمن، خوشحال كردن خداست.
عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ (ع)[9] علي بن جعفر (س) از برادر بزرگوارشان، حضرت موسي بن جعفر (س) چنین نقل مي كند: يَقُولُ مَنْ أَتَاهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فِي حَاجَةٍ فَإِنَّمَا هِيَ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَاقَهَا إِلَيْهِ؛[10] اگر مومني، حاجتي را پيش مومن ديگري ببرد، رشته اي از رحمت خدا را به سوي او كشيده است. حاجت مومن، رشته رحمت خداست. از اين راه مومن به رحمت خدا گره مي خورد. فَإِنْ قَبِلَ ذَلِكَ فَقَدْ وَصَلَهُ بِوَلَايَتِنَا وَ هُوَ مَوْصُولٌ بِوَلَايَةِ اللَّهِ[11]. سپس فرمود: اگر حاجت اين مومن را برآورد به ولايت ما پيوند خورده است. قضاي حاجت مومن، پيوند به ولايت ولي الله است.
گاهي مؤمنان از معارف اهل بيت فاصله مي گيرند. در حالی که آنها به ما گفته اند رشته پيوندتان به ولايت ما اين است كه بار همديگر را برداريد. حاجت مومن رشته اي است كه شما را به ولايت ما پيوند مي دهد و اين سیر پيوند به ولايةالله است. در زيارت جامعه كبيره می خوانیم: وَ الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ[12] اين رحمت موصوله، همان ولايت آنهاست. انسان از راه برآوردن حاجت يك مومن، به ولايت الله پيوند مي خورد.
حضرت فرمودند: اگر حاجت مومن را رد كرد در حالی که قدرت برآورده كردن آن را داشت، خداي متعال او را به عذاب جهنم مبتلا مي كند: سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ شُجَاعاً مِنْ نَارٍ يَنْهَشُهُ فِي قَبْرِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ[13]؛ اگر اين رشته ولايت خدا كه به سوی او آمد، را قطع كرد، رشته اي از ولايت ابليس به سویش افکنده خواهد شد و این رشته در برزخ با اوست.
باید دانست انسان جامعه موعود، انسان ديگري است و روابط او نیز روابط ديگري خواهد بود. نوع نيازها، انگيزه ها و اهداف متفاوت است. انسان عصر ظهور، انساني است كه بلوغ عقل و فطرت مي رسد. انساني كه بر محور ولي خدا حركت مي كند، نوع نيازهايش متفاوت است. برخی می پندارند نیازهای عصر ظهور همين نيازهاست، ولی مشخص نیست که چنین باشد.
البته ما هرگز براي ولي خدا تعيين تكليف نمي كنيم. ولی روشن است كه خواسته های انسان عصر ظهور کاملاً متفاوت است. اين جريان توسعه نياز مادي است كه به چرخه افتاده و اين تمدن را ايجاد كرده است. در عصر ظهور، انسان ديگر نيازهايش حسي نيست. نيازهاي حسي، نيازهاي تبعي او هستند و بر مبناي ولي خدا ارضا مي شود، يعني مومن از خوردن و آشامیدن و نكاحش مومنانه لذت مي برد. بنابراين، نوع نياز مومن در جامعه ايماني، نياز ديگري است.
اين بلاهايي كه مي بينيد، بلاي دوره گذار است تا ما خالص، به عصر ظهور گام بگذاریم. همه چيز از همين جا آغاز می شود، ولي پايان، پايانی بسيار لطيف و مطلوب است كه در آنجا همه چيز آهنگ ديگري پيدا مي كند؛ یعنی همه چیز آهنگ خدایی دارد. همه رابطه ها بر اساس مهر و صفات حميده است. البته گاهی دو مؤمن هدفشان خدمت به وليشان است، ولي راه همديگر را نمی پسندند. این ناهماهنگي در میان مومنين در پايان راه یعنی بهشت برداشته مي شود. آنجا ديگر هماهنگي محض است.
يكي از عذاب هاي سنگين جهنم، درگيري و تعارض خود اهل جهنم است. آنجا دعواها خيلي پيچيده تر است؛ چون پرده ها كنار مي رود. ولي در بهشت عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ[14]؛ مومنين رو در روي هم برابر هم چهره همديگر را مي بينند. اين مسير در همين دنيا شكل مي گيرد.
يكي دیگر از ویژگی های جامعه مومنين، مداراست؛ يعني همه به سوی ولي خدا حركت مي كنند؛ يكي تندتر و یکی کندتر. تندروها باید با کندروها مدارا کنند مانند مدارای یک پدر با فرزندش.
يكي از خدمتگزاران امام صادق(ع) براي ماموريتي به منطقه اي رفتند. پس از بازگشت امام صادق(ع) فرمود: به دیدن فلان قوم که از دوستان ما هستند هم رفتيد؟ گفت: نه. ما با آنها فاصله داريم. آنها همپاي ما راه نمي آيند. آنها ولايت شما را مانند ما قبول ندارند. حضرت فرمود: اگر اينجوري باشد ما هم بايد شما را ببینیم؛ چون فاصله ها بسیار است. بعد حضرت فرمود: پس مدارا كنيد.
اگر با كسي كه درجه ايمانش پايين است مدارا نکنی مي شكند. وقتي شكست، شما مسئوليد. تحملش كن تا رشد كند. خيلي عجله داري، بارش را بردار.
در صلوات امام حسن عسکری(ع) بر نبي اكرم می خوانیم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسَالَاتِكَ»[15] تا مي رسد به اينجا «وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَحَلَّ حَلَالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ عَلَّمَ كِتَابَكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ أَدَّى الزَّكَاةَ وَ دَعَا إِلَى دِينِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا صَدَقَ بِوَعْدِكَ وَ أَشْفَقَ مِنْ وَعِيدِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ وَ سَتَرْتَ بِهِ الْعُيُوبَ وَ فَرَّجْتَ بِهِ الْكُرُوبَ»[16] اگر او وحي را حمل نمي كرد، كي وحي به ما مي رسيد؟ اگر مادر اين غذا را نخورد و تحمل نكند كي اين غذا به كودك مي رسد؟ اگر قرآن از وجود مقدس نبي اكرم عبور نكند، كی به ما می رسد؟ او واسطه اين رحمت الهي است. خدايا صلواتت را بر او بفرست، همچنان كه رحمتت را فرستادي از طريق رحمتي كه بر او نازل كردي. این یعنی گناه ها با او پاك شد. يعني بار تطهير ما بر دوش اوست. عيب ها با او پرده پوشي شد.
اين پرده پوشي خدا به وسيله نبي اش، يك پرده پوشي جبري نيست، بلکه ولايتي است كه او تحمل كرده تا نقص ما را جبران كند. غصه هاي ما با او برداشته مي شود. كَشَفْتَ بِهِ الْعَمَاءَ وَ أَجَبْتَ بِهِ الدُّعَاءَ وَ نَجَّيْتَ بِهِ مِنَ الْبَلَاءِ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا رَحِمْتَ بِهِ الْعِبَادَ وَ أَحْيَيْتَ بِهِ الْبِلَادَ وَ قَصَمْتَ بِهِ الْجَبَابِرَةَ[17] اين ویژگی های حضرت، واسطه همه اين فيض ها نسبت به عوالم اين شخصيت عظيم است. اين وساطت هم وساطت آساني نيست؛ يعني بار همه اين هدايت ها روي دوش حضرت است.
السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّي جَمِيعاً سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَار وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين[18]
خدا نكند بلايي كه بر اولياء خدا نازل مي شود به خاطر ضعف ما باشد؛ چون ما ضعيفيم، چون ما اهل راه نيستيم. خدا نكند ضعف شيعه موجب شده باشد كه امام حسين (ع) به خاطر جبران اين ضعف ها مبتلا شده باشد؛ چون مي دانيد آخر كار آنجايي كه ديگر بلاء خود ما هم ما را به راه نمي آورد، وليمان مجبور مي شود بار ما را بر دوش گیرد.
دربارۀ وجود مقدس موسي بن جعفر(ع) در كافي می خوانیم که فرمود: وَ الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ[19] بنا بود شيعيان مبتلا بشوند، حضرت خود را سپر قرار داد، از خدا خواست كه بلا را از آنها بردارد. اگر بلاي عاشورا هم از اين دست باشد، وای بر ما. آنها به خاطر ما رنج برده باشند و به اين بلا گرفتار شده باشند و ما بر اين بلا چشم بپوشيم غافل از اين حال. توجه به اين ابتلا، نردبان ما براي معراج است.
اين شب ها ديگر روضه خواندن نمي خواهد هر كسي باید مصيبت ها را برای خودش یادآوری کند: فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً[20] هر چيزي بهاري دارد، بهار گريه دهه محرم است. با اين عبادت، در اين ايام مي شود رشد كرد.
ديگر اين روزها كار براي امام حسين خيلي سخت شده. اين روزها هيچ خبر خوشي به كربلا نمي رسد. امام حسين تنها مانده. اميدوارم خداي متعال به ما توفيق بدهد كه با قلوب خودمان در اردوگاه امام حسين حاضر بشويم.
امشب به وجود مقدس علي اكبر (س) تعلق دارد. نمی دانم كدام مصيبت را بخوانم. السلام علي مقطوع الوطد، سلام بر آن آقاي بزرگواري كه كنار بدن علي (ع) رگ دلش پاره شد.
حالا با چشم دل در عاشورا ببينيد. کمی از تير و نيزه ها فاصله بگيريد. از هياهوها و سر و صداها دور شوید. اينجوري نگاه كنيد در همه لحظه ها امام حسين (ع) دوست داشتني است. احَبَّ اللَّهُ مَنْ احَبَّ حُسَيْناً[21]؛ همه اولياء خدا دلباخته امام حسين بودند، ولي در روز عاشورا، امام حسين طور ديگري دوست داشتني شده. همه مي خواهند فدای او بشوند. انبيا و اوليا همه صف كشيدند تا مشتري امام حسين شوند. به همين اندازه كه مشتاق او مي شوند، به همين ميزان هم مبتلا مي شوند.
علي اكبر(س) أشبه الناس خَلقاً وخُلُقاً ومنطقاً برسولك[22]. لحظه به لحظه اشتياقش بيشتر مي شود. از همان اولين لحظه مي خواهد اين درد غربت را از چهره امام حسين بردارد. می خواهد به ميدان برود. ولي اصحاب اجازه نمي دهند. وقتي اصحاب رفتند، بلافاصله فرصت را مغتنم شمرد. فرمود: آقا اجازه مي دهيد بروم ميدان؟ تمام وجود او ادب است. مي خواهد خودش را قرباني كند، ولي در قرباني كردن هم اجازه مي خواهد. أللهمّ إشهد أنّه قد برز إليهم غلام أشبه الناس خَلقاً و خُلُقاً و منطقاً برسولك، و كنّا إذا اشتقنا إلى نبيّك نظرنا إليه[23] هر وقت دلشان براي پيغمبر خدا تنگ مي شد، جمال اين عزيز را مي ديدند. ولي حالا ديگر غرق در خدا شده. غرق در امام حسين شده و آماده معراج است. حالا ديگر خيلي دوست داشتني تر شده.
از امام صادق پرسیدند: بهترین لذت در دنيا چيست؟ فرمود: كسي جواني داشته باشد، اين جوان صالح باشد و به دوره رشد برسد.
حضرت بي درنگ اجازه داد. درنگ لازم نيست؛ اين آخرين نگاه امام حسين است، اين آخرين توشه امام حسين است. إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَ نُوحًا وَ ءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَ ءَالَ عِمْرَانَ عَلىَ الْعَالَمِينَ ذُرِّيَّةَ بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ (آل عمران: 34 و 33).
كسي چه مي داند بر امام حسين چه گذشته. حداكثر ما عاطفه ها را شبيه سازي مي كنيم. غصه امام حسين كه از اين غصه ها نيست. اين شبيه سازي ها ما را به عمق حادثه نزديك نمي كند. بايد از خدا خواست كه پرده ها كنار برود تا عمق واقعه را به نسبتي كه براي ما ممكن است بفهميم.
قطع اللَّه رحمك كما قطعت رحمي[24] دنباله من را قطع كردي. او ادامه وجودي من بود.
- اكبر من قدري آهسته برو قدت ببينماين دم آخر بيا از روي ماهت گل بچينم
- مي روي در جنگ عدوانبا گلوي خشك و عطشان
- اكبر من اكبر مناكبر من اكبر من
- آمد از ميدان صداي اكبر آن خورشيد تابانكي پدر خود را رساند در برم اي جان جانان
امام حسين آمد در ميدان ولي وقتي رسيد که «فقطّعوه بأسيافهم إرباً إرباً»[25]
حجة الاسلام و المسلمین میرباقری
[1] . الكافي، شیخ کلینی، ج 2، ص 172، باب حق المؤمن على أخيه و أداء حقه ...ص 169
[2] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 68، ص 187، باب 64- الاجتهاد و الحث على العمل.
[3] . وسائل الشيعة، شیخ حرعاملی، ج 14، ص 587، 98- باب استحباب لقاء إخوان المؤمنين
[4] .همان
[5] . الكافي، شیخ کلینی، ج 2، ص 176، باب زيارة الإخوان ..... ص 175.
[6] . الكافي، شیخ کلینی، ج 2، ص 189، باب إدخال السرور على المؤمنين .....ص 188.
[7] .همان
[8] .همان
[9] . الكافي، شیخ کلینی، ج 2، ص 196، باب قضاء حاجة المؤمن ..... ص 192
[10] .همان
[11] .همان
[12] . من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 2، ص 613، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ..... ص 609
[13] . الكافي، شیخ کلینی، ج 2، ص 196، باب قضاء حاجة المؤمن ..... ص 192
[14] . الكافي، شیخ کلینی، ج 8، ص 25، خطبة لأمير المؤمنين ع و هي خطبة الوسیله...ص 18
[15] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 91، ص 73، باب 30- الصلوات الكبيرة المروية مفصله علی الائمه...ص 73
[16] .همان
[17] . همان
[18] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 98، ص 292/، باب 24- كيفية زيارته صلوات الله عليه...ص 290
[19] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 99، ص 16، باب 2- كيفية زيارتهما صلى الله عليهما... ص 7
[20] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 98، ص 237، باب 18- زياراته صلوات الله عليه المطلقه... ص 148
[21] . زمينه هاى قيام امام حسين(ع)(ج 2)، جمعی ازنویسندگان، ص 180، حسين(ع) محبوب خدا و رسول خدا(ص)... ص 179
[22] . ابصارالعين في انصارالحسين، جمعی ازنویسندگان، ص 53، علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب(عليهم السلام) ..... ص 51
[23] . همان
[24] . ابصارالعين في انصارالحسين، جمعی ازنویسندگان، ص 53، علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب(عليهم السلام) ... ص 51.
[25] . مع الركب الحسينى (ج 4)، عزت الله مولایی، ص 361، مقتل علي الأكبر عليه السلام ..... ص 355