27 اسفند 1393, 3:25
در مجلس يزيد(لعنت الله علیه) اي واي، دختر حضرت علي(علیه السلام) كجا و مجلس يزيد(لعنت الله علیه) كجا؟ مرحوم شيخ جعفر شوشتري، دل هايي كه سر مقدس حضرت ابا عبدالله(علیه السلام) طي كرده را منزل به منزل نام مي برد و مي گويد: یک روز سر اباعبدالله(علیه السلام) به دامن مادرش حضرت زهرا(سلام الله عليها) بود، يك روزي در گهواره بود، يك روزي روي دوش جبرئيل بود، يك روزي به دوش پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و يك روزي روي سينه امام علي(علیه السلام) بود اما يك روزي هم در دست شمر بود.
خانم حضرت زينب(سلام الله عليها) هم بالاي تل زينبيه نگاه مي كرد. يك شبي هم در تنور خولي بود و مهمان زن خولي شد، يك روزي هم خانم حضرت زينب(سلام الله عليها) از هجران داداشش شبي را نشسته نماز خواند. حضرت زين العابدين(علیه السلام) مي گويد: ديدم عمه ام نماز شب را نشسته مي خواند تعجب كردم، عمه جان چرا نشسته نماز مي خواني؟ معلوم شد فراق حضرت اباعبدالله(علیه السلام) كمرش را خم كرده و نمي تواند بلند شود اما اين خانم، يك 24 ساعت فراق را داشت. آمد دم دروازه كوفه و گرم خطابه بود، يك وقت ديدند لحنش عوض شد. يك نگاهي كرد ديد، سر برادرش بالاي ني است؛ اين هم يك منزل بود. اولين بار بود که بالاي ني بود، سابقه نداشت سر كسي را بالاي ني بزنند. اولين بار سر امام حسين(علیه السلام) بالاي نيزه رفته. يك مجلس ديگر هم داشت و آن هم مجلس ابن زياد، در تشت طلا بود. در مجلس يزيد(لعن الله) هم باز همين تكرار شد. يزيد نانجيب، شرب را زهرمار كرده، بدمستي مي كرد، حال عادي نداشت. اي كاش جلوي چشم بچه ها نبود، اي كاش خانم حضرت زينب(سلام الله عليها) در آن مجلس نبود. اين نانجيب در حال مستي دست به چوب برده بود و به لب هاي حضرت ابا عبدالله(علیه السلام)می زد. آخرين منزل هم خدمتتان بگويم و التماس دعا دارم.
اما اين همه جفاها ديد، سر مقدس حضرت ابا عبدالله(علیه السلام) بالاي ني رفت، بالاي نيزه ها رفت، به گردن اسب ها آويزان شد، به دروازه و... آويزان كردند، تماشا كردند اما با اين همه خستگي يك شبي هم خانم حضرت رقيه(سلام الله عليها) گفت: بابا، خسته اي بيا بغلت بگيرم. آخر نماينده حضرت زهرا(سلام الله عليها) بود و در همه چيز خلافت حضرت زهرا(سلام الله عليها) را داشت. مادر، حضرت فاطمه(سلام الله عليها) كتك خوردي، كتك خوردم. مادر، بدنت كبود بود، بدن من هم كبود است. مادر، دردت را نگفتي، من هم دردم را نگفتم. مادر مادر جان، تو بابايم را بغل گرفتي، من هم بابايم را بغل گرفتم. قربان اين بابا گفتنتان، قربان اين سوزتان، قربان اين صفايتان، خودشان دادند ممنونشان باشيد. اين سفره را آن ها پهن كرده والا من و شما كجا و اينجا كجا. «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم».
حجةالاسلام والمسلمین رفیعی
منبع:پژوهه تبلیغ
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان