آيتالله عبدالكريم حائري يزدي يكي از شخصيتهاي تأثيرگذار و از فقهاي بنام در تاريخ معاصر ايران به حساب ميآيد. اهميت مواضع ايشان از آنجاست كه احياي حوزه علميه قم به دست ايشان اتفاق افتاده است. از همين رو اين نوشتار بر آن است ضمن واكاوي انديشه سياسي اين مجتهد بزرگ به بررسي ابعاد فقه حكومتي از منظر ايشان بپردازد.
وضعيت دوران حيات آيتالله حائری يزدی
آيتالله حائري يزدي مرجع تقليد مسلم شيعيان پس از ميرزاي شيرازي، در روستاي ميبد از توابع يزد به دنيا آمد. ايشان مقدمات علوم ديني را در همان يزد فراگرفت و در سن ۱۸ سالگي به عراق عزيمت كرده و پاي درس آيتالله ميرزاي شيرازي تلمذ نمود.
وي پس از سالها حضور در نجف، كربلا و سامرا به درخواست علماي ايران به كشور بازگشت و مدرسه فيضيه قم را پس از آن كه ميرزامحمد فيض قمي آن را مرمت و بازسازي کرده بود محلي براي تربيت طلاب علوم ديني قرار داد.
بدين سان آيتالله حائري يزدي پايههاي حوزه علميه قم را بنا نهاد كه در مكتب آن فقهاي بزرگي تربيت شدند.
آيتالله حائري يزدي در حالي موفق به احياي مدرسه علوم ديني در قم شد كه دوران حيات ايشان با ناآراميهاي بسيار در عرصه سياسي همراه بود.
اين دوران، معاصر با مشروطيت بود كه از يك سو هجوم روشنفكران به عرصه ترويج اعتقادات و از سوي ديگر ورود روحانيت به صورت جدي به عرصه سياست را به همراه داشت. با روي كار آمدن حكومت پهلوي و رويكرد ضد روحانيت رضاشاه فشار سنگيني بر روحانيت وارد آمد و سلطنت رضاشاه همراه با سركوب اختناق و استبداد شديد بود.
در چنين شرايطي و در سال ۱۳۰۱ هجري شمسي حوزه بزرگ علميه قم را تأسيس کرد و پس از آن آيتالله مؤسس لقب گرفتند.
هدف اساسي شيخ از تأسيس حوزه علميه، اشاعه باورهاي مذهبي در جامعه اسلامي بود كه در دوران مشروطيت با حضور انديشههاي غربي تا حدودي دچار انزوا شده بود.
هدف دوم ايشان تلاش براي احياي نظام فقاهت و پرورش تخصصي طلاب در ابواب مختلفه فقهي به گونهاي بود كه بتوانند در خصوص مسائل روز صاحب حكم و فتوا باشند.
رويكرد شيخ در دخالت در امور سياسی
برداشتهاي مختلفي از رويكرد سياسي شيخ عبدالكريم حائري يزدي صورت گرفته است. برخي معتقدند سكوت وي مقابل روي كار آمدن و سياستهاي رضاخان به منزله همراهي سازش با حكومت پهلوي بوده است در حالي كه شواهد متعددي اين فرضيه را رد ميكند.
برخي معتقدند با توجه به شرايط سياسي موضوع و هدف ايشان در احياي حوزه، ايشان سياست تغيير را در پيش گرفته بودند. جالب است ايشان در پاسخ به فردي كه در اعتراض به سكوت ايشان خطاب به شيخ ميگويند آيا ميداني پهلوي ميخواهد ايران را نصراني كند؟ چنين پاسخ ميدهند ميدانم ولي آيا شما ميخواهيد كاري كنم كه زودتر اين كار را بكند؟ همين نقل قول از ايشان نشان ميدهد كه وي معترض به سياستهاي پهلوي بوده و از روي رضايت يا سازش تن به اين سياستها نداده است. اتفاقاً مواجهه رضاخان ميرپنج با آيتالله حائري نه از سر رفاقت بلكه به شدت همراه بوده است: «اگر حاج شيخ عبدالكريم نفس ميكشيد، يك كلمهاي ميگفت فوري ماشين روانه خانهاش يا حوزه ميكردم و ميفرستادم آنجا كه عرب ني انداخت!»
حتي در برخي موارد كه شيخ معترض به سياستهاي حكومت در مواردي چون كشف حجاب شده بود رضاشاه با بيادبي تمام در پيامي مينويسد: «رفتارتان را عوض كنيد و گرنه حوزه قم را با خاك يكسان ميكنند. كشور مجاور ما كشف حجاب كرده و به اروپا ملحق شده است، ما نيز بايد اين كار را بكنيم و اين تصميم هرگز لغو نميشود.»
اتفاقاً پس از اعتراض آيتالله حائري، رضاخان از روي لجبازي متحدالشكل كردن لباسها و كشف حجاب را در قم با شدت بيشتري پيگيري ميكند به طوریكه آيتالله حائري خطاب به اطرافيان ميگويند: «ديدي اگر تلگراف نميكردم يك عده گرفتار نميشدند و اين قدر هم تسريع در متحدالشكل شدن غم نميشد.»
از برخوردهاي فوق ميتوان چنين نتيجه گرفت كه سكوت شيخ ناشي از اين مسئله بوده است كه او دو انتخاب داشته است. انتخاب اول مقابله و اعتراض شديد به سياستهاي حكومت كه نتيجه آن تخريب حوزه تازه تأسيس قم و افزايش اهانتها به دين با همراهي حكومت و روشنفكران وابسته به حكومت ميبود. انتخاب دوم تغيير و در عوض اهتمام به افزايش قدرت و استحكام پايههاي حوزه علميه قم و تربيت شاگرداني در فضاي علوم ديني بود كه بتوانند جامعه را به آگاهي لازم براي انتخاب مسير درست حركت و رهايي از استبداد و استعمار برسانند.
در پاسخ به اعتراض برخي گروههاي مردم كه از وي ميخواستند مقابل حكومت پهلوي دست به قيام بزنند چنين پاسخ ميداد: «آن كس كه ميخواهد قيام كند بايد طرفدار داشته باشد. بايد همه قيام كنند و از خودگذشتگي داشته باشند. من با تاجري كه حاضر نيست از منافع خود دست بكشد و وكيلي كه حاضر نيست از ماهي ۲۰۰ تومان بگذرد چه كاري ميتوانم بكنم؟»
امام خميني كه از درسآموختگان مكتب آيتالله حائري در قم بوده است رويكرد سياسي ايشان را در مواجهه با حكومت پهلوي منطبق با شرايط و اوضاع جامعه ميدانند و اعتقاد دارند: «اگر مرحوم حاج شيخ در حال حاضر بودند كاري را انجام ميدادند كه من انجام دادم و تأسيس حوزه علميه در آن زمان از جهت سياسي كمتر از تأسيس جمهوري اسلامي در ايران امروز نبود.»
نظريه شيخ پيرامون حكومت اسلامی
گرچه شيخ عبدالكريم به واسطه فعاليت اجرايي سنگين در حوزه علميه قم و علاوه بر آن، به عهده گرفتن بسياري ديگر از امور شهر قم همچون تأسيس اولين بيمارستان در قم، تعمير و بازسازي مدرسه دارالشفا، تأسيس كتابخانه فيضيه، ايجاد قبرستان و غسالخانه، ايجاد سد و سيلبند در رودخانه قم، احداث واحدهاي مسكوني براي سيلزدگان شهر و... همچون استادش ميرزاي شيرازي، كمتر فرصت براي تأليف انديشههايش يافت.
لذا بحث مدون و دقيقي از ايشان پيرامون كيفيت اعمال ولايت فقيه نميتوان يافت اما اجمالاً منبعي كه از ايشان قابل بررسي است، تقريراتي است كه مرحوم آيتالله محمدعلي اراكي از ايشان ثبت نموده است.
در اين مجموعه كه به «كتب البيع و المكاسب المحرمه» مشهور است، به ضرورت وجود حكومت اسلامي به منظور حفاظت از اموال و ناموس مردم اشاره ميكند.
شيخ عبدالكريم وجود دولت و حاكميت را براي تأمين ضرورتهاي اجتماعي مردم، صيانت از اموال مسلمين و دفع شر دشمنان ضروري ميشمرد.
تفاوت ديدگاه ايشان در مسئله حكومت ديني با فقهاي ديگر قائل به ضرورت تشكيل ديني، آن است كه شيخ، تشكيل حكومت و زعامت آن را وظيفه خاصه فقها نميدانند و اعتقاد دارند هر آن كس كه در توان داشته باشد، دولت مقتدري را در دست بگيرد و معتقد به باورهاي شيعي باشد، از دايره سلطان جائر خارج است. عليالظاهر ايشان معتقد به محدود بودن دامنه ولايت عامه فقها به محجورين و عدم انتقال همه شئون معصوم در عصر غيبت به فقيه بودند. مجموعاً اينكه ايشان معتقدند تشكيل حكومت صالح و پرهيز از سلطان جائر وظيفهاي است كه در آن تفاوتي بين فقيه و غيرفقيه نيست.
همچنين در نگاه شيخ در عصر غيبت سلطاني كه بتواند جلوي ظلم و جور را بگيرد و مفاسد را از جامعه مسلمين دور نمايد مصداق سلطان جائر محسوب نميشود. ايشان در زمينه سلطان جائر معتقد است: رواياتي كه درباره ظالم و غاصب بودن حاكمان در احاديث موجود است مربوط به حاكمان شيعه نميشود.
گرچه ديدگاه شيخ درباره حكومت اسلامي و شيوه اعمال ولايت فقها قابل نقد است اما بايد به شرايط اجتماعي حاكم بر عصري كه وي در آن ميزيست نيز نگريست. عمده نظريات فقهي ايشان پيرامون موضوع سلطنت در جامعه اسلامي به اوايل دوران حكومت پهلوي اول بازميگردد. در اين دوران رضاخان پس از روي كار آمدن به شدت تظاهرات رياكارانه مذهبي از خود داشت و خود را همراه با اعتقادات مذهبي جامعه شيعي نشان ميداد. رضاشاه پس از تثبيت حكومت خود اما رويه سابق را در پيش نگرفت و با نام پروژه مدرنسازي ايران بسياري از اعتقادات مذهبي جامعه اسلامي را زير پا گذاشت و مذاهب اسلامي را در جامعه سركوب كرد.
چه بسا اگر تظاهر رياكارانه رضا شاه زودتر رنگ ميباخت، اين مسئله تأثير خود را بر نظريات فقهي آيتالله نيز ميگذاشت. شايد بتوان براي فهم بهتر نظر فقهي شيخ عبدالكريم حائري پيرامون سياست، با تقسيمبندي انواع نظريات ذكر شده در ادوار مختلف توسط فقها جايگاه نظريه ايشان را بهتر تبيين كرد.
به طور كلي اين نظرات را ميتوان در پنج گروه جاي داد:
1- گفتمان امامت و نيابت خاص (در دوران ظهور امام و غيبت صغري)
2- گفتمان سلطان عادل تا حدود سال ۱۰۰۰ هجري قمري
3- گفتمان مشروعيتبخشي به سلطان توسط فقيه (عمدتاً در عصر صفوي)
4- گفتمان مشروطه مشروعه در دوران مشروطيت
5- گفتمان ضرورت حكومت فقيه به عنوان ولايت فقيه (عمدتاً در سالهاي منتهي به انقلاب اسلامي)
با تقسيمبندي فوق شايد بتوان نظريه شيخ عبدالكريم حائري را در گروه دوم جاي داد كه بيشتر تمركز بر توصيف ويژگيهاي سلطان جائر و نفي آن در جامعه اسلامي دارد.
منبع: روزنامه جوان
تاریخ انتشار: سه شنبه 26 دی ماه 1396
روزنامه جوان