كلمات كليدي : روشنفكران، دانشگاه، نشريات، اعتراضات دانشجويان
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
سیاستهای آموزشی عصر سلطنت رضاشاه که به ایجاد موسسات متعدد آموزشی از جمله هنرستانها، دبیرستانها و دانشگاهها خصوصا دانشگاه تهران منجر شد، همزمان موجب پیدایش قشر جدید و به وجود آمدن یکی از گروههای مهم اجتماعی گردید. جوانان و تحصیلکردگان که در دوره رضاشاه میدان محدودی برای بروز استعدادهای خود داشتند، بعد از شهریور 1320 در صف مقدم بسیاری از حرکتهای اعتراضآمیز سیاسی قرار گرفتند.
روشنفکران در طول جنگ جهانی دوم
در طول جنگ جهانی دوم ایران برای نیروهای متفقین به صورت ناحیهای کلیدی درآمده بود. طی این دوره چندین نخستوزیر و کابینه در ایران جای خود را به یکدیگر دادند. علی منصور و بعد محمدعلی فروغی، علی سهیلی و سپس احمد قوام بر سر کار آمدند. در این دوره احزاب سیاسی به بستر مهمی برای آمال سیاسی و گاه برای ابراز عقیده سیاسی بدل شدند. بسیاری از مخالفان و روشنفکران جوان مایل به بهرهمندی از آزادی سیاسی بودند. این امر تا حدی به یمن گسترش تعلیم و تربیت به لحاظ تعداد نیز افزایش یافته بود و بسیاری از احزاب که عموما روشنفکران در آن عضو بودند، به ویژه حزب چپگرای توده در جراید آن روز نفوذ چشمگیری داشتند. پس از برکناری رضاشاه چندین حزب سیاسی یکباره پدید آمد که مهمترین آنها عبارتند از حزب راستگرای اراده ملی و ائتلاف میانه جبهه ملی که حزب توده و جبهه ملی تاثیر بیشتری بر روشنفکران ایران داشتند. حزب توده در دهه سی توان قابل ملاحظه سیاسی روشنفکران جوان را فعال کرد. این حزب مبتنی بر مارکسیستی بود که از مشروطه وارد ایران شده بود. روشنفکران این حزب خود را منتقدان سازنده و اصلاحطلب حزب میشمردند.[1]
طیف روشنفکری در فاصله سالهای 1320ـ 1332
1. جریان مارکسیستی: این جریان عمدتا تابع حزب توده بود. حزب توده با مطرح کردن شعارهای مبارزه با فاشیسم و امپریالیسم، عدالت اجتماعی، رفع مشکلات مربوط به فقر، ایجاد رفاه و پنهان داشتن وابستگی خود به شوروی در میان روشنفکران و دانشجویان از نفوذ زیادی برخوردار بودند؛ اما به رغم نفوذ گسترده حزب توده در دانشگاهها افرادی همچون خلیل ملکی و جلال آلاحمد از آن جدا شدند. آنها خواستار احترام به مذهب و امکان سازگاری سوسیالیسم با مذهب را مد نظر داشتند و نیز نظریههای استالین را مورد انتقاد قرار دادند. بنابراین حزب زحمتکشان و نیروی سوم را تاسیس کردند.[2]
2. جریان ناسیونالیستی(ملیگرا)
این جریان حول محور مبارزه برای ملی شدن نفت به رهبری دکتر مصدق سازمان یافته بود و به لحاظ هویت فکری و ایدئولوژیک وضعیت غیر منسجمی داشت. این گرایش متاثر از فعالیت احزاب ملت ایران، جمعیت مردم ایران و حزب زحمتکشان و نیروی سوم بود که البته تفکیک بین آنها به علت پیچیدگی اوضاع سیاسی چندان آسان نبود. این حزب علاوه بر پشتیبانی از سیاستهای عمومی دکتر مصدق خواهان انقلاب ملی بر ضد زمینداران فئودال بود.[3]
3. جریان اسلامی
در واکنش به فضای غیر دینی و برای مقابله با طرفداران فرهنگ اروپایی اعم از کمونیست و غیر کمونیست در اوایل دهه 20 انجمن اسلامی دانشجویان به عنوان نخستین تشکل اسلامی رسمی و علنی در تاریخ دانشگاههای ایران در دانشگاه تهران تاسیس شد. فعالیت آنها عمدتا تبلیغات مذهبی و عقیدتی بود. این جلسات با حضور افرادی چون آیتالله طالقانی، محمدتقی فلسفی، مهدی بازرگان، یدالله سحابی و ... قدمهای عمدهای برداشت. [4]
روشنفکران بعد از کودتای 32
کودتای تابستان 32 که دولت دکتر مصدق را ساقط کرد، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی ایران معاصر بود. در سالهای بعد محمدرضا شاه به تدریج توانست حکومت شخصی خود را در کشور مستقر کند. در سال 36 پلیس مخفی یا ساواک تاسیس شد تا مخالفان سیاسی را سرکوب کند. حزب توده و جبهه ملی از احزابی بودند که بعد از کودتا از هم پاشیدند اعضای جبهه ملی در شهریور 32 نهضت مقاومت ملی را تشکیل دادند که آن هم پس از سه سال مقاومت توسط ساواک سرکوب شد.
نخستین روزها و هفتههای پس از کودتا برای دانشجویان خارج از کشور نیز در ناباوری و تشویش سپری شد، تا ماهها و سالها بگذرد و ناباوری جای خود را به یاس و بدبینی بدهد. هنوز فرصت زیادی باقی بود طی این دوره دانشگاهها از جمله مراکز اصلی مخالفت با شاه بود. در 16 آذر 33 در اعتراض به سفر قریبالوقوع "ریچاردنیکسون" معاون رییس جمهور آمریکا به ایران به رغم حضور نیروهای حکومت نظامی دانشجویان تظاهرات عظیمی را به پا کردند. این سرکوب، دانشجویان را به مخالفت بیشتر به حکومت ترغیب کرد و به مرور زمان بیش از پیش شکل تشکل مبارزه جویانه به خود گرفت.[5] در این دوران دانشجویان خارج از کشور نیز دست به مقاومت زدند اعتراض به حضور نظامیان در دانشگاه تهران خواست آزادی مصدق و برگزاری جلسات یادبود برای شهدای 16 آذر 32 اقداماتی بود که کم و بیش در بیشتر شهرهای دانشجویی از جمله پاریس، مونپلیه، بن و مونیخ انجام گرفت. دانشجویان مقیم پاریس در 29 آذر 32 به مناسبت یادبود شهدای 16 آذر در مسجد پاریس تجمع کردند و ضمن اعتراض به کشتار دانشگاه پشتیبانی خود را از مبارزات مردم اعلام کردند.[6]
از نیمه دهه 40 به بعد نسل جوانتر فعالان سیاسی که از واکنش مبهم مخالفان قدیم به اقداماتی نظیر اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شاه ناخرسند بودند. هر چه بیشتر به نظریه مقاومت مسلحانه روی آوردند.[7] در اوایل دهه 50 برخی از آنها سلسله حملاتی را به نهادهای دولتی آغاز کردند. ایستادگی دولت عاملی بود که به مقاومت دامن میزد. بر خلاف دهههای 20 و 30 که نخست وزیران پی در پی عوض میشدند. هویدا 13 سال(43ـ 56) در مقام نخستوزیری باقی مانده بود و این امر برخی روشنفکران را بر آن داشت که حکومت جاگیر شده و حاضر نیست تن به اصلاحات بدهد. در این سالها کسانی که بیشتر به ایدئولوژی مسلحانه گرایش داشتند عمدتا از طبقه متوسط برخاسته بودند. روشنفکران در دهه 50 با ایجاد مراکز آموزشی عالی از سالهای 1344 به بعد و تنوع روزافزون رشتههای تحصیلی به تعداد تحصیلکردگان افزوده شد. در این دوره گرچه امکان تجربه عملی و بهرهگیری از نهادهای جدید برای تمامی اقشار و طبقات جامعه فراهم شد. امکانات برخورد اندیشه کاهش یافت در دوره حدود سیزده ساله صدارت امیر عباس هویدا در کنار تحولات پرسر و صدای جهان فضای عینی و ذهنی تازهای فراهم آمد و متناسب با پرشهای بنیادین زمان نسل جدیدی از روشنفکران پا به عرصه گذاردند. این عده بیشتر تحت تاثیر غرب و دگرگونی و تحول ایجاد شده در آن بودند. در حقیقت روشنفکران دراین سالها را به جای نگرش واقعبینانه و نقادانه به افسانهپردازی و ستایشگری اوضاع سیاسی میپرداختند.[8] در این سالها تعداد اندکی از تحصیلکردگان و اندیشمندان ایران را میتوان به معنی واضحی روشنفکر نامید. الگوهای فرهنگی حاکم بر جامعه را با تمام شیوهها و ابزارهای اجرایی و سیاسی آن به مبارزه میطلبیدند و با تاکید بر رکود فرهنگ ملی و خلاقیت فکری، دستگاه حکومتی و نظامی بینالملل را به عنوان عامل اصلی بحران سیاسی و فرهنگی جامعه به باد انتقاد میگرفتند. نسلی که از مفاهیم نوگرایانهای چون دموکراسی آزادی و عدالت اجتماعی الهام میگرفت و در عین حال نسبت به سنتهای تاریخی وفادار ماند.[9]
جامعه روشنفکری و دانشگاهها
ثبات سیاسی نسبی و رشد اقتصادی طبقه متوسط حقوق بگیر از جمله عواملی بود که توسعه نظام آموزشی کشور را ایجاب کرد و بسیاری نیز به پشتوانه خانوادههایشان برای تحصیل به خارج رفتند. در دوره کودتای 32 تا سال 57 دانشگاهها همچنان صحنه تظاهرات و اعتصابهای دانشجویی بود که اغلب توام بود با دخالت پلیس و به وِیژه در دهه 50 به دستگیری دانشجویان فعال سیاسی توسط ساواک و تعطیلی دانشگاه انجامید، واحدهای پلیس به طور دائم در دانشگاههای که به لحاظ سیاسی فعالتر بودند، مستقر شدند. مهمترین این دانشگاهها عبارت بودند از: دانشگاه تهران، پلیتکنیک و صنعتی آریامهر. بسیاری از هواداران گروههای مخالف نظیر حزب توده جبهه ملی و نهضت آزادی چه استاد و چه دانشجو وابسته به دانشگاه بودند. از دیدگاه دولت آن چه بیشتر موجب نگرانی میشد، این بود که اکثر بنیادگذاران و اعضای فعال، دانشجویان و کارکنان دانشگاهها بودند. سازمان امنیت که در نتیجه ارزیابی و توصیه همتایان خود، معتقد بود که سیلاب سوسیالیسم و مارکسیسم اسلامی (نامی که شاه به ایدئولوژی مبارزان جوان مسلمان داده بود) از دیوار دانشگاهها میگذرد و سراسر کشور را فرامیگیرد. یکی از اقدامات افراطی این سازمانها که حتی خشم شاه را نیز در پی داشت جمعآوری کتابخانههای انجمن دانشجویی دانشگاه تهران بود.[10]
دانشجویان مقیم خارج از کشور
دانشجویانی که در خارج از کشور به تحصیل مشغول بودند، آشکارا از رژیم پهلوی انتقاد میکردند. این مخالفت به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک جنبههای گوناگون داشت؛ اما بیش از آن که برخاسته از واقعیتهای خود ایران باشد. بازتاب شرایط جوامع میزبان بود یاریدهندگان و همراهان دانشجویان ایرانی از جمله فعالترین گروههای دانشجویی خارجی در اروپای غربی و آمریکای شمالی بودند. فعالیتهای آنان رژیم را به وحشت میانداخت و ادعاهای حکومت را در مورد مشروعیت خود تضعیف میکرد. در 17 اسفند 52 علم به شاه گزارش میدهد: چند دانشجوی ایرانی سفارتخانههای ما را در استکهلم، بروکسل و لاهه اشغال کردهاند و خواستار آزادی سیاسی بیشتری در ایران هستند.به لطف بی بی سی ماجرا بیش از حد بزرگ شده است.[11]
در دهه 50 بسیاری از دانشجویان به ایران بازگشتند تا مشاغلی را در زمینههای تجاری ادارات دولتی و خدمات عمومی عهدهدار شوند و این در حالی بود که احساس وفاداری نسبت به دولت در میان آنان یا بسیار ضعیف بود و یا اصلا وجود نداشت. این قشر به پیروی از الگوهایی مانند شورشهای پاریس در 1968 و یا فعالیتهای ضد جنگ ویتنام در آمریکا حساب احساسات ملی را کاملا از ابراز اطاعت از رژیم حاکم جدا میکرد. [12]
بازتاب نظریات روشنفکران در نشریات
دو دوره پس از سال 32 نشریات پایگاه اصلی روشنفکران برای ابراز عقایدشان بود این نشریات عبارت بودند از جنگها و گزیدههای ادبی که اغلب شامل مقالاتی درباره مسائل سیاسی و اجتماعی بودند. بعضی از مجلات مانند "سخن" و "راهنمای کتاب" حال و هوای تحقیقی داشتند و برخی مانند "نگین" که ماهنامهای سیاسی و فرهنگی بود اگر چه همین نشریات ادبی نیز مورد مخالفت رژیم واقع میشد و گهگاه به توقیف و تعطیلی آنها کشیده میشد؛ چرا که کمکم آثار نویسندگان جوان که اغلب دانشگاهی و منتقد و معترض بودند در کنار نوشتههای مولفان معروفتر جایی برای خود باز کردند. به تدریج جز عناوین ثابت و پرخواننده در میآمدند و هدف این نشریات بیشتر معرفی ادبیات معاصر که اغلب نیز مخالف و اعتراض آنها بیشتر به صورت استعاری و نمادین به سمع و نظر خوانندگان میرسید. برای گریز از سانسور روشنفکران میکوشیدند تا حد امکان به صورتی مبهم بنویسند و بیشتر موضوعات آنها نیز مربوط به برخورد نسلها، فراز مغزها، مشکلات جامعه، اقتصاد سیاسی جهان سوم و ماهیت وجود تولید سرمایهداری و پیش سرمایهداری در ایران بود.[13]
سالهای دهه 50
از حدود سالهای 51 و 52 طیف نیروهای مذهبی در جنبش دانشجویی رو به افزایش گذاشت به گونهای که در سال 52 به عنوان نیروی مستقل و قابل توجه در جنبش دانشجویی تبدیل شد این نیرو در فعالیتهای مذهبی حماسهساز نظیر سال روز قیام 15 خرداد خود را به عنوان گروه معترض نشان میداد با این وجود در این سالها جریان فکری متمایل به مارکسیستی اسلامی که از لحاظ ایدئولوژیک چندان تکیهگاه محکمی نداشت؛ اما به دلیل در پیش گرفتن رویکرد عملیات نظامی شبه چریکی در تهران و معدودی از شهرهای دیگر در میان دانشجویان از نفوذ بیشتری برخودار بود. دانشجویان تلاش کردند از طریق بسط اعتراضات دانشجویی در قالبهای صنفی و سیاسی فضای استبدادی و خفقان آمیز حاکم بر جامعه را بشکنند.[14]
روشنفکران اسلامی
پس از سرکوب مبارزات مردمی در 15 خرداد 42 که امام خمینی رهبری آن را به عهده داشت. عدهای از میان روشنفکران محافظه کار به واسطه اصلاحات رژیم به حمایت از آن برخواستند. در مقابل نهضت امام خمینی بر بخشی از روشنفکران ایران تاثیر گذاشته و به ائدئولوژی سیاسی اسلام روی آوردند و به احیای اسلام به عنوان یک نظام اجتماعی و سیاسی در مقابل نظام سرمایهداری غربی پرداختند. از جمله نمایندگان این گرایش جلال آلاحمد، دکتر علی شریعتی و مهندس مهدی بازرگان بودند. این گرایشها در میان دانشجویان که ارتباط تنگاتنگی با جریانات روشنفکری داشتند رسوخ کرد و آن را به یک نهضت فراگیر و موثر تبدیل کرد که این اثر بعدها در قیامهای گسترده مردمی به وضوح دیده شد و یکی از عوامل مهم مخالفت مردم با رژیم آشنایی آنها با تفکرات نمایندگان روشنفکران مذهبی بود.[15] فعالیت حسینیه ارشاد که به همت افرادی چون شهید مطهری و با سخنرانیهای پرشور دکتر علی شریعتی به جنبش روشنفکری این سالها رشد و بالندگی بسیاری داد. با اجرای فضای باز سیاسی توسط حکومت در سال 56 و با پذیرش رهبری امام خمینی دانشجویان در سیاسی کردن بیشتر فضای دانشگاه کوشیدند. آنها به تجربه دریافته بودند که یک حرکت سیاسی اگر مردمی نشود زیر چکمههای استبداد له میشود. از این رو به دلیل به بن بست رسیدن مشی مسلحانه طریقه بسیج سیاسی همگانی را پیشه خود کردند و افکار انقلابی را به اعضای خانواده و فامیل و ارتباط با مدارس و دانشآموزان تماس با توده مردم و حضور و فعالیت در مساجد و پخش اعلامیه اعتراضات را به شهر و و سطح خیابانها و جامعه کشاندند.[16]