دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عبادت

No image
عبادت

عبادت

آیت الله ارباب شب ها دیر به خواب مى رفت و زود بیدار مى شد شب هاى تابستان که همه در حیاط خانه مى خوابیدند، ایشان نیمه هاى شب بیدار مى شد، به پشت بام مى رفت و مشغول نماز شب مى شد

«نمازهاى ایشان، بدون استثنا در اول وقت بود تنها در یک مورد نماز را تأخیر مى انداختند، آن هم به هنگامى بود که مهمانانى از سنخ خود داشتند یا در جایى مهمان بودند که معمّمین دیگرى نیز در آن جا بودندبى شک، به خاطر آن که مبادا آن ها را در شرایطى قرار دهد که موظّف به اقامه نماز جماعت با ایشان باشند، از این کار کراهت داشتند مشرب اخلاقى آن بزرگ، آن چنان بسیط و عام بود که نمى خواست کم ترین بار خاطرى براى همگِنان باشد

مسلمانى بود با شناختى کامل که ذرّه ذرّه وجودش با آن عجین بود به هنگام نماز و دعا، در صداى لرزانش آن چنان استحکام و ایمانى بود که هر شنونده اى را به لرزه مى انداخت و در بیانش چنان متانت و منطقى بود که هر مدّعى را آرام مى کرد توحید او تمام بود و زبانش جز حمد و شکر ایزد تعالى چیزى نمى گفت در همه عمر، حتى یک بار سخنى که بوى ناشکرى و نارضایى از آن به مشام برسد، شنیده نشدحتى در مواقعى که نزدیک ترین کسانش درمى گذشتند، با ایمان مطلق، انالله مى گفت و مى گذشت »([51])

خـاطـره

«حاج آقا رحیم ارباب، قریب صد سال عمر کرد مرد با سواد و با تقوایى بود از شاگردان مرحوم آخوند کاشى بود و نسبت به وى خیلى اظهار علاقه مى کرد مرحوم ارباب نقل مى کرد: یک روز، درس مرحوم آخوند حاضر نشدم، روز بعد که رفتم، پرسید: دیروز کجا بودى؟ گفتم: رفته بودم زیارت قبور مؤمنین فرمود: چطور تا اینان در دنیا بودند، در کسب و کار و بازار، رعایت امور شرعى را نمى کردندحال که مرده اند، شده اند مؤمنین!»([52])

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
Powered by TayaCMS