دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مباحثه و مناظره ادبى

No image
مباحثه و مناظره ادبى

در ماجرایى دیگر چون گسترش زعامت میرزاى شیرازى در عراق، موجب نگرانى حاکمیت سیاسى آن کشور -نماینده عثمانى- شد و آنان خود را تحقیر شده دیدند، کوشیدند ضربه اى به میرزاى شیرازى بزنند، اما هوشمندى، تدبیر و خردورزى میرزا، در کنار شخصیت علمى و مقام توکل وى تمام توطئه ها را خنثى کرد. آنان در نهایت تصمیم گرفتند یکى از ادیبان برجسته و عالم نما را به سامرابفرستند تا با مباحثه و مناظره ادبى میرزا را در تنگنا قرار دهد و از میزان نفوذش بکاهد!

آن ادیب عالم نما به بهانه زیارت به سامرا آمد و مجلسى با حضور علما، ادبا و فضلا تشکیل داد و میرزا را هم دعوت کرد. میرزا با عده اى از شاگردانش ازجمله میرزا ابوالفضل تهرانى، در آن مجلس حاضر شد. مرد ادیب بعد از اداى احترام آغاز سخن کرد و به ایراد نکات ظریف ادبى پرداخت. او با آوردن جملات ذوق انگیز ادبى، امثال و حکم و اشعار زیبا، یک طرفه وارد بحث شد و چون همه به احترام میرزا ساکت بودند، خیال مى کرد کسى حریف او نیست، لذا کوشید تا با لطایف الحیل میرزاى شیرازى را وارد میدان کند! او بعد از خواندن مصرع اول هر شعر، با نگاه موذیانه و حرکات سر و دست و اشارات چشم و ابرو، از میرزا مى خواست مصراع دوم را هم او بخواند. اما میرزا که منظور او را دریافته بود، به میرزا ابوالفضل اشاره مى کرد تا جوابش را بدهد. میرزا ابوالفضل هم بى درنگ از آن سوى مجلس مصرع دوم را مى خواند. وقتى هم درباره قاعده هاى ادبى یا شواهد مثالى بحثى را پیش مى کشید، میرزا ابوالفضل وارد بحث مى شد و مطالب لازم را مى گفت.

شخصیت ادبى و علمى میرزا ابوالفضل چنان رعبى در جان مرد ادیب افکند که صدایش با آن پُرچانگى به لرزه افتاد و حتى دستانش لرزید! نوشته اند: «دستانش چنان مى لرزید که سطل هنگام فرو رفتن در چاه مى لرزد!...» بالاخره مجلس تمام شد و ادیب مأمور خجلت زده و سرخورده به بغداد برگشت.[16]

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.

پر بازدیدترین ها

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

خاطرات دکترعلینقی عالیخانی

بنابراین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه (بازرگانی و صنایع و معادن) را یکی بکنند تا این تضاد و تعارض از بین برود.
خاطرات عبدالمجید مجیدی

خاطرات عبدالمجید مجیدی

عبدالمجید مجیدی... من در ساعت هشت بعدازظهر جمعه 21 دی ماه 1307 در تهران به دنیا آمده‌ام. پدرم قوام‌الدین مجیدی وکیل دادگستری و از پایه‌گذاران حرفه وکالت در ایران بود.
خاطرات جعفر شریف‌امامی

خاطرات جعفر شریف‌امامی

... پدر من یک روحانی بود. تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسه شرف بود و بعد به مدرسه آلمانی رفتم. آنجا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم. بعد برای رفع احتیاجات راه‌آهن عده‌ای در حدود سی نفر از وزارت راه می‌فرستادند به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم... هجده ماه در رشته‌های مختلف راه‌آهن تحصیل کردیم و بعد به ایران مراجعت کردیم.
Powered by TayaCMS