اسامي معصومين: حضرت محمد سلام الله عليه و آله ،امير المومنين عليه السلام امام حسين عليه السلام ، امام سجاد عليه السلام ، امام صادق عليه السلام ، امام زمان عليه السلام
کليد واژه: صلوات، روح، عظمت خدا، انتظار، منافق، احتضار، عاقبت بخيري
كان اميرالمومنين صلوات الله و سلامه عليه : «ينَادِي فِي كُلِّ لَيلَةٍ حِينَ يأْخُذُ النَّاسُ مَضَاجِعَهُمْ بِصَوْتٍ يسْمَعُهُ كَافَّةُ مَنْ فِي الْمَسْجِدِ وَ مَنْ جَاوَرَهُ مِنَ النَّاسِ تَزَوَّدُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِي فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ وَ أَقِلُّوا الْعَرْجَةَ عَلَى الدُّنْيا وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا يحْضُرُكُمْ مِنَ الزَّاد»[1]
- گر منزل افـــلاك بود منـزل تـووز كوثر اگر سرشته باشند گل تـو
- چون مهر علي نباشد اندر دل توافسوس تو و سعـي بـي حـاصل تو
- شبي در محفـلي ذكــر علـي بـودشنـيـدم عـارفــي ايـن نكــته فرمود
- هزاران آتش انـدر پـوست دارينسـوزي گر علـي را دوسـت داري
- وگـر مـهـر علـي در دل نبــاشـدبسـوزي ور ز آهــن پـوســت داري
اميرالمومنين سلام الله عليه درباره سه واژه "سلام و صلوات و محبت" براي پيامبر مي فرمايد: درود و صلوات بر محمد مصطفي سلام الله عليه و آله براي از بين بردن گناهان، موثر تر و قوي تر است از اثر آب بر آتش. همه ذرات عالم ظهور يك اسم يا يك صفت خدا هستند. آتش مظهر غضب است. و لذا جهنم از آتش شعله ور است. آباداني دنيا و آخرت با آب رحمت است. «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَي ءٍ حَي» (الانبياء/30) هر چيزي را بوسيله آب زنده كرديم. آب مظهر رحمت است.
يك آقايي هميشه از بهشت صحبت مي كرد. گفتند: گاهي از جهنم هم بگو. گفت: جهنم را شما مي رويد مي بينيد، بهشت را چون نمي بينيد من مي گويم که بدانيد چگونه جايي است. «جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» (ال عمران /133) حيف است که ما خودمان را اهل جهنم بکنيم.
روايت داريم: بهشت و جهنم الان موجود هستند. عده اي در بهشت و عده اي در جهنم هستند. روايت داريم: خداي متعال تا به حال هيجده هزار آدم و هيجده هزار عالم خلق كرده است. ما خيلي ناچيز هستيم. اصلا ابتداي خلقت را ما نمي توانيم اندازه بگيريم. «للَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ مَنِّكَ بِأَقْدَمِهِ وَ كُلُّ مَنِّكَ قَدِيمٌ اللَّهُمَّ وَ أَسْأَلُكَ بِمَنِّكَ كُلِّه»[2]
روح ما خيلي جلوتر از بدنمان خلق شده است. بدن ما شناسنامه اش معلوم است يك روزي متولد شديم يك روزي هم شناسنامه ما را خط قرمز مي كشند، باطل مي كنند. اما شناسنامه روح ما چند سالش است؟ مي تواني معين كني؟ نه نمي توانيم انا لله و انا اليه راجعون. فعلا آمدين يك چند وقتي در اين زندان و قفس دنيا كه جاي كوچك و به تعبير قرآن «أَسْفَلَ سافِلينَ» (التين /5) تا يك امتحاني از ما بگيرند، بعد دوباره به وطن اصليمان برمي گرديم.
در يك روايتي امام صادق سلام الله عليه فرمود: خداي متعال در آسمان ها مخلوقاتي خلق كرده كه آنها كاملا ما را مي شناسند. از شما انسان ها هم بيشتر حرف ما را گوش مي دهند. و ما امام بر آن ها هم هستيم. امام سجاد سلام الله عليه مي فرمايد: اگر من كار و اشتغال نداشتم، شب تا صبح به اسمان ها نگاه مي كردم. در اين آسمان ها خداوند خيلي عجائب دارد.
پيامبر ما مي فرمايد: «خَلَقَ اللَّهُ مِنْ نُورِ وَجْهِ عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ يسْتَغْفِرُونَ لَهُ وَ لِمُحِبِّيهِ إِلَى يوْمِ الْقِيامَةِ»[3] پيامبر خدا مي فرمايد: خداي متعال از نور جمال و صورت اميرالمومنين علي بن ابيطالب هفتاد هزار فرشته خلق كرده اين ها در آسمان براي حضرت و براي دوستان و شيعيانش دائم استغفار مي كنند. «وَيسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْض» (الشوري/5) آيه قرآن داريم يك گروه ملائكه اند كه كارشان از طرف مؤمنين گناه کار استغفار است. چقدر خدامهربان است و ما را دوست دارد. گاهي آمار هيئت و نجوم را آدم مي بيند جدا مغز انسان سوت مي كشد. تمام اين كره زمين و كره هاي اطراف كه دور خورشيد مي گردند، كه ما "منظومه شمسي" مي گوييم، در مقابل اين كهكشان ها اصلا به چشم نمي آيد. اين كهكشاني كه ما مي گوييم راه شيري سابق اين عوام مي گفتند: راه مكه است. فقط در اين كهكشان راه شيري ميلياردها ستاره است. كه بعد از چند هزار سال گاهي نورش به ما مي رسد. که بعضي از اين ستاره ها ميليون ها برابر زمين است.
اين كه امام هاي ما در مقابل عظمت خدا وند تسبيح وتقديس مي كردند و بيهوش مي شدند. يك خوف داريم، خوف يعني اينكه مي ترسم من را جهنم ببرد. اين مال آدم هاي خيلي مبتدي است. «إِنَّما يخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» (فاطر/28) خشيت يعني: عظمت و ابهت طرف، انسان را بگيرد. انسان خودش را كوچك و ناچيز و هيچ و پوچ ببيند. هر چه فهم و درك و معرفت و شعور انسان بيشتر بشود، بزرگي خدا و كوچكي خودش را بيشتر درك مي كند. «إِنَّما يخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» (فاطر/28) علامت رشد يك عالم اين است كه روز به روز خشيتش بيشتر بشود. يعني عظمت خدا در دلش بيشتر بشود و ناچيز و كوچكي خودش را بيشتر درك كند.
ميلياردها كهكشان تا حالا كشف شده است. خيلي از ستاره هايي که ما از روي زمين مي بينيم، ما فکر مي کنيم ستاره است بلکه براي خودش يک کهکشان است. يعني مجموعه چند ميلياردي ستاره است که از دور يک ستاره ديده مي شود. ما اصلا موجودات كره زمين را هم درك نمي كنيم. نمي توانيم بشماريم. چند رقم حشره داريم؟ چند رقم ماهي داريم؟ چند رقم پرنده داريم؟ يك موسسه اي درباره مورچه ها تحقيق كرده تا حالا يازده هزار نوع مورچه كشف كرده اند.
واقعا كره زمين يك ارزن و خشخاش در مقابل دستگاه بالا نيست. در بين اين همه عظمت ما که عددي حساب نمي شويم. خداي متعال كه از خلقت خسته نمي شود. برايش زحمت ندارد. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيئاً أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُون» (يس/89) خدا بزرگتر از اين است كه ما وصفش كنيم.
چيز مهمي كه ما در آينده انتظارش را داريم، ظهور امام زمان سلام الله عليه است. قابل تغيير هم نيست. ظهور حضرت جزو مسلمات است. متاسفانه ما اين قدر از مسائل ديني دوريم که اگر از اكثر مردم بپرسي بعد از ظهور امام زمان سلام الله عليه چي هست؟ مي گويند: قيامت است. اگر كسي اعتقاد به رجعت نداشته باشد اين شيعه نيست. يعني از اعتقادات شيعه جزو اعتقادات اصلي شيعه اعتقاد به رجعت است. بعد از ظهور امام زمان سلام الله عليه رجعت مي شود. در همين كره زمين يعني امام ها و انبياء و مومنين خالص برمي گردند. اول شخصيتي كه بعد از ظهور امام زمان سلام الله عليه رجعت مي كند آقا سيد الشهدا ابا عبد الله الحسين سلام الله عليه است. در همين روي زمين حكومت مي كنند. و بعد حكومت اينها که تمام شد و از دنيا رفتند، قيامت به پا مي شود. يعني صور اسرافيل دميده مي شود.
حضرت عزرائيل مامور قبض روح است. حضرت جبرائيل مامور علوم و معارف و قرآن و كتاب آسماني است. يعني حامل وحي و حامل رزقهاي معنوي است. حضرت ميكائيل واسطه و حامل ارزاق است. اسرافيل هم مأمور دميدن در صورش است که همه بميرند. و دوباره در صورش بدمد و قيامت به پا شود.
پيامبر خدا بعد از نماز صبح ديدند يك جواني حالش منقلب است، لاغر شده ضعيف شده وضعش عوض شده پيداست يك جور ديگر است. ما آدم شناس نيستيم. ما اگر بوديم مي گفتيم: مريض است. خداي نا كرده معتاد است. پيامبر خدا فرمودند: كيف اصبحت حالت چطور است گفت: اصبحت علي يقين يا رسول الله من به مقام يقين رسيدم. (بالاتر از تقوا مرتبه يقين است اميرالمومنين سلام الله عليه فرمود: لو كشف الغطاء[4] اگر تمام حقايق براي من آشکار بشود و همه پرده ها کنار بروند هيچ بر يقين من اثر ندارد. در روايت هم داريم كمتر چيزي كه تقسيم شده در بين مردم يقين است.) حضرت به آن جوان فرمود: علامت يقينت چي هست؟ عرض كرد علامت يقين من اين است كه شب ها به عبادت مي ايستم با خدا راز و نياز مي كنم روزها روزه مي گيرم در گرما حالت روزه دارم و مشغول انس با خدا هستم. علامت ديگر يقين من اين است كه دلم از دنيا بريده شده است. وقتي آدم يقين كرد خانه اصلي آنجاست و اين جا جيفه و مردار و پوچ و بي خود است، هر چه هست آن طرف است، ديگر دل به اين دنيا نمي بندد. اگر يك لحظه بهشت را به او نشان بدهند يقين كند واقعا پشت پا به دنيا مي زند. يا رسول الله سلام الله عليه و آله من قيامت را مي بينم، مردم پاي حساب آمده اند. اهل جهنم و صداي ناله هاي آنها را ميبينم و به گوش خود مي شنوم.
مي فرمايد: يك روزي جبرئيل محضر پيامبر خدا بود، يك وقت ديد حال جبرئيل برگشت و منقلب شد. پيامبر خدا پرسيدند؟ چرا حالت دگرگون شد؟ (البته اين ها تجاهل عارف است. معمولا پيامبر خبر دارد اما مي پرسد براي اينكه ديگران چيزي بفهمند) عرض كرد: يا رسول الله يك سنگي هفتاد سال پيش از لب جهنم پرت شده بود، الان به ته جهنم رسيد. بعد از لحظاتي ديدند صداي گريه و ناله از اطراف خانه پيامبر بلند شد، ناله ضجه آه و فغان چه شده؟ گفتند: يك منافقي در سن هفتاد سالگي مرد است. «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» (البقره/24)
دركات جهنم مثل خندق و گودال عميقي است. «أكرم الضيف و لو كان كافرا»[5] مي فرمايد: مهمان اگر كافر هم بود احترامش كن. ما در دعاي جوشن كبير هزار بار مي گوييم: «اكرم الاكرمين اجود الاجودين ارحم الراحمين ارئف من كل رئوف ملجا العاصين ملجا كل مطرود»[6] هر كسي را كه از همه جا طردش كردند راندنش خدا مي گويد بيا من يكي بغلت مي كنم. سلمان مي گويد: من داشتم در بازار آهنگران عبور مي كردم. ديدم جمعيت دور يك جواني که روي زمين افتاد جمع شده اند. آمدم نزديك گفتم: چه خبر است؟ گفتند: اين جوان غش كرده است. آب آوردند به سر و صورتش پاشيدند، به هوش آمد. سلمان پرسيدند: جوان چه شده است؟ عرض كرد: جناب سلمان من از اين بازار آهنگرها كه عبور مي كردم چشمم به اين كوره هاي آتش و اين پتك ها و آتشي كه آهن را سرخ مي كند، آهن را ذوب مي كند، افتاد. از اين كوره هاي آتش من ياد جهنم افتادم. واقعا ترسيدم خدايا من طاقت آتش تو را ندارم. حالم منقلب شد نفهميدم چه شد از هوش رفتم. سلمان مي فرمايد: من ديدم عجب جوان خوبي است، اين قدر اين ايمان دارد.
فولادي که مثل آب سرخ روان مي شود، با اين گوشت و پوست و استخوان ما چه تناسبي دارد! «ارحم ضعف بدني و رقة جلدي»[7] به نازكي پوست من، به ضعف بدن من، به ضيعف بودن استخوان من رحم بكن. ما اگر يك ذره جهنم و آخرت را باور كنيم، حالمان جور ديگر مي شود. «كُلَّما أَرادُوا أَنْ يخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعيدُوا فيها» (الحج/22) اهل جهنم هر چه مي خواهند فرار كنند، دوباره با پتك توي سرشان مي زنند که پايين برود. «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَديدٍ» (الحج/21) يعني پتك هايي از آهن هست در سر جهنمي ها مي زنند. روايت داريم: كسي در دنيا بترسد، خدا ديگر در آخرت او را نمي ترساند. فرمود: به عزت و جلالم قسم دو تا ترس را در دل كسي جمع نمي كنم. دو تا راحتي و امان هم در دل كسي قرار نمي دهم. گر كسي در دنيا ترسيد در آخرت نمي ترسانمش. كسي در دنيا نترسيد در آخرت مي ترسانم.
حضرت سلمان با اين جوان رفيق شد. بعد از چند وقت به سلمان گفتند: دوست شما مريض شده حال ندارد. آمد كنار بستر اين جوان نشست، ديد در حال جان دادن و احتضار است. حضرت سلمان ديد عزرائيل ملك الموت آمده مي خواهد قبض روح كند. فرمود: «ارْفُقْ بِأَخِي»[8] به اين برادرم مهرباني كن. با او رفاقت و مدارا كن. ملك الموت عرض كرد: «إِنِّي بِكُلِّ مُؤْمِنٍ رَفِيقٌ»[9] من با همه مومن ها ميانه ام خوب است.
روايات متواتر داريم: اميرالمومنين سلام الله عليه به بالين هر مرده اي حاضر مي شود. اميرالمومنين سلام الله عليه مگر چند جا مي تواند حاضر بشود؟ او حسابش جداست، انسان كامل است. سعه وجودي دارد يكي در شرق و يكي در غرب است. در يک لحظه مي تواند در همه جاي عالم حاضر بشود. ما همه شيعه حضرت هستيم، و اميدمان اين است که حضرت با مهرباني و آغوش باز با ما رفتار کند.
در روايت داريم: كه پيامبر خدا مي آيد كنار بستر دوستش مي نشيند، مي فرمايد: «إِنِّي خَيرٌ لَكَ مِمَّا تَرَكْتَ مِنَ الدُّنْيا»[10] من پيامبرم و از آن چه که در دنيا ترک مي کني بهتر هستم. شما پهلوي من مي آيي. بعد پيامبر بلند مي شود، حضرت علي سلام الله عليه مي آيد، مي فرمايد: من علي بن ابي طالب سلام الله عليه هستم. يك عمري يا علي سلام الله عليه گفتي، من را صدا زدي. حضرت صورت مباركش را روي سينه دوستش مي آورد، مي فرمايد: «انا علي بن ابي طالب الَّذِي كُنْتَ تُحِبُّه»[11] من همان علي سلام الله عليه ، هماني که دوستتش داشتي، هستم.
يكي از بزرگان قم كه الان هست ايشان فرمودند: من در اطراف كرج براي تبليغ رفتم رفتم. يك شب خواب ديدم در اصفهان مردم سراسيمه به طرف محله اي هجوم مي برند. گفتم: چه خبر است؟ گفتند: پيامبر و حضرت علي به منزل حاج ميرزا علي شيرازي استاد شهيد مطهري آمده اند. من هم رفتم خودم را از جمعيت عبور دادم و رفتم در آن اتاق ديدم حاج ميرزا علي آقا رو به قبله در حال جان دادن است. يك طرف پيامبر نشسته يك طرف هم حضرت عي عليه السلام نشسته است. حاج ميرزا علي آقا دارد حساب پس مي دهد به حضرت علي مي گويد آقا جان من فلان كار را كردم فلان كار را كردم اينقدر وجوهات گرفتم به كي دادم حضرت فرمودند: من همه را قبول كردم. گفت: يك مقدار وجوهات بيت المال زياد آمده چه كار كنم؟ حضرت فرمودند: به فلاني بده. وقتي حساب هايش را تحويل داد آمد حضرت امير در آغوش گرفت. در سينه اميرالمومنين عليه السلام و شروع كرد اين اشعار سعدي را خواندن و ناله و گريه كردن.
در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان كه خاك تو باشم علـــي
از خواب بيدار شدم گفتم: خدايا اين چه خوابي است؟ بعد از چند وقت تبليغ ما تمام شد به قم آمديم. در مدرسه فيضيه بودم يك نفر آمد گفت: آقا مجلس ختم شركت نمي كنيد؟ گفتم: مجلس ختم كي هست؟ گفت: مگر خبر نداري آيت الله بروجردي براي حاج ميرزا علي آقاي شيرازي ختم گرفته است. گفتم: مگر ايشان فوت كرده است؟ گفت: چند روزي است. گفتم: چه شبي فوت كرده است؟ ديدم همان شبي كه من خواب ديدم ايشان در اصفهان فوت كرده است. من اين داستان را براي آيت الله اراكي گفتم. آقاي اراكي با صداي بلند شروع به گريه كرد. گفت: مي شود ما هم دم مردن حضرت علي به بالين ما بيايد.
يا اميرالمومنين ما همه دخيل شما هستيم يك عمري ما دلمان خوش است كه جمال دلرباي شما را ببينيم. دست ما را بگيريد. دل ها را روانه خانه اميرالمومنين يك سري به عيادت اميرالمومنين برويم. من نمي دانم اين ملعون چه كرد ولي كاري كرد كه ديگر اميرالمومنين سلام الله عليه ديگر از جايش نتوانستند بلند شوند. اميرالمومنين سلام الله عليه به پاي خودش رفت اما ديگر نتوانست روي پا بايستد. نمازش را حضرت نتوانست ايستاده بخواند.
مي گويند: اين ملعون را اسير كردند آوردند خدمت آقا، حضرت فرمودند: ابن ملجم من بد امامي براي تو بودم؟ من عطا و هداياي تو را بيشتر از بقيه ندادم؟ من چه بدي به تو كردم؟ اين ملعون خبيث هم شروع به گريه كردن کرد. حضرت به امام حسن فرموند: به اين اسير من مدارا كن. از هر غذايي كه خودت مي خوري به او بده، فرش زير پاي ابن ملجم نرم باشد. غذايش خوب باشد. مگر نمي بيني چشم هايش چه طور در حدقه از ترس مي گردد؟ مثل امروز براي حضرت كاسه شير آوردند. حضرت يك مقدار شير ميل كردند فرمودند: ديگر اين آخرين خوراک من از اين دنياي شماست. اما بقيه شير را فرمودند: به ابن ملجم بدهيد.
- مي زند پس لب او كاسـه شـــيرمي كـند چشـم اشـارت بـه اســير
- چه اسيري كه همان قاتل اوستتو خدايي مگر اي دشمنْ دوست
- در جهـاني همه شـور و همه شرها علي بشر كيف بشر کيف بشر[12]
ام كلثوم دختر آقا اميرالمومنين گفت انشاءالله پدر من خوب مي شود انتقام خواهيم گرفت گفت اميدي به خوب شدن پدرت نداشته باش من هزار درهم دادم يك شمشير برنده اي خريدم. هزار درهم دادم اين شمشير را تيز كردم. هزار درهم دادم اين شمشير را با سم بسيار مهلکي آب دادم. (همه پيامبر يا امام هاي ما يا به شمشير به شهادت رسيدند يا با سم اما اميرالمومنين سلام الله عليه با هر دو وسيله به شهادت رسيده است) چنان ضربتي به فرق پدرت زدم كه ديگر نمي تواند از جا بلند شود. اگر بر هزارها نفر مي زدم همه را از پا مي انداخت.
زير بغلهاي آقا را گرفتند با يك گليم و حصير يك حصيري آوردند آقا را آوردند نزديك منزل اما يك وقت آقا بفرمايند: من را پياده كنيد من با پاي خودم وارد خانه شوم. عرض کردند: آقا جان شما ضعف داريد، نمي توانيد. فرموده باشند: طاقت ندارم زينب سلام الله عليها من، دخترهاي من، من را به اين حالت ببينند. عرض كنيم: يا اميرالمومنين سلام الله عليه شما طاقت نداريد زينب كبري سلام الله عليها شما را به اين حالت ببيند. دخترتان زينب كبري سلام الله عليها چه حالي داشت وقتي آمد دم دروازه كوفه، سر بريده علي اكبر بالاي ني... لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم
[1] - بحار الانوار /علامه مجلسي/ 70/106/ باب122- حب الدنيا وذمها وبيان فنائها وغدرها باهلها وختل الدنيا بالدين ...ص:1
[2] - بحار الانوار /علامه مجلسي /94/371/ فصل ...ص:369
[3] - بحار الانوار /علامه مجلسي /23/ 320 / باب18- انهم انوار الله وتاويل ايات النور فيهم ع ...ص:304
[4] - شرح نهج البلاغه/عبد الحميد بن ابي الحديد معتزلي /13/ 8 / 225- ومن خطبه له ع ...ص:5
[5] - بحار الانوار /علامه مجلسي /67/370/ باب59- الخوف والرجاء وحسن الظن بالله تعالي ...ص:323
[6] - مفاتيح الجنان/شيخ قمي /86
[7] - مفاتيح الجنان/شيخ قمي /62
[8] - بحار الانوار /علامه مجلسي/ 22/386/ باب11- کيفيه اسلام سلمان رضي الله عنه ومکارم اخلاقه وبعض مواعضه وسائر احواله ...ص:355
[9] - همان
[10]- الکافي /ثقه الاسلام کليني /3/129/باب ما يغاين المومن والکافر ...ص:128
[11] - الکافي/ثقه الاسلام کليني/3/129/باب ما يغاين المومن والکافر ...ص:128
[12] - کتاب سليم بن قيس /سليم بن قيس هلالي کوفي / 933/ الحديث الثاني والسبعون ...ص:933