کلید واژه: عاشورا ، مصیبت ، حادثه ، گریه ، ولی خدا ، محتشم ، محب ، محبت خدا ، حضرت زینب
سخنران استاد میرباقری
مصیبت عاشورا ابعاد گوناگونی دارد. بر خلاف آن چه اهل ظاهر می گویند که حادثه کوچک و محدودی است که در یک نقطه جغرافیایی مشخصی اتفاق افتاده و از نظر زمانی هم به حسب ظاهر، عمر کوتاهی داشته و در کمتر از یک روز جنگ به پایان رسیده، ولی این حادثه از عظمت خاصی در عالم برخوردار است. یکی از خصوصیات این حادثه، عظمت و بزرگی آن، و وسعت این حادثه، خصوصیت دوم آن است.
حادثه عاشورا، حادثه ای فراگیر و با جلالت است، به طوری که ملکوت کل عالم با این حادثه درگیر است. در زیارت عاشورا مکرر خوانده ایم: «يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ [بِكُمْ ] عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ الْإِسْلامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِيبَتُكَ فِي السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ». [1] مصیبت به واسطه تو بر ما عظمت و جلالت یافته، نه این که مصیبت تو فقط بر ما عظمت دارد، بلکه این مصیبت برای همه آسمانی ها بزرگ است.
بنابراین این حادثه به حسب ظاهر حادثه محدودی است، ولی همه عوالم، ملکوت عالم، آسمان و زمین با این حادثه درگیر هستند. در جای دیگریی از این زیارت می خوانیم: «مُصِيبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِيَّتَهَا فِي الْإِسْلامِ وَ فِي جَمِيعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ [الْأَرَضِينَ ]». [2] مصیبتی است که برای اسلام بلای بسیار سنگینی بود. این مصیبت بر همه آسمان ها و زمین سنگینی می کند.
در روایات ما هست که همه عوالم بر وجود مقدس سید الشهدا علیه السلام گریسته اند. از عالم ملک، از گیاهان و نباتات و حیوانات تا جمادات، و هم چنین عالم ملائکه و انسان و جن، همه و همه بر حادثه عاشورا گریسته اند. این احادیث سخن کسانی است که ملک و ملکوت عالم را می دیدند. چشمی می خواهد که بتواند حجاب ملک را کنار بزند و ببیند تمام عالم، ملک و ملکوت در این حادثه، مبتلا و گرفتار هستند. روایات ما بیان می کند، ماهی های دریا، پرندگان و جمادات گریسته اند.
در روز عاشورا هر سنگی را که برمی داشتی، از زیر سنگ خون می جوشیده است. شاید این حادثه ، حادثه ای ملکی نیست که همه بتوانند با چشم سر ببینند. آن هایی هم که اهل ملکوت اند، این حادثه ها را مشاهده می کردند که چطور آسمان در مصیبت سید الشهدا علیه السلام می گرید.
این نکته هم قابل توجه است که بعضی روایات این گونه دلالت می کند که حیوانات، گیاهان و جمادات گریه کرده اند و این ها را حمل بر مجاز می کنند. می گویند گریه حقیقی نبوده، در حالی که این ماجرا واقعیت داشته است. همه موجودات عالم زنده اند، ولو این که ما حیات آنها را درک نکنیم.
خداوند می فرماید: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ». [3] همه مخلوقات تسبیح گوی خدا هستند، ولو اینکه ما گوش شنیدن این تسبیح را نداشته باشیم. آن هایی که به این مقام رسیده و این حجاب برداشته شده بوده، نجوای ملائکه و جمادات و نباتات را می شنیدند. وقتی زبان به ذکر باز می کردند، در و دیوار با آن ها همراه می شد. این واقعیتی است که همه عالم زنده است و تسبیح خدا را می گوید. همه عالم ارتباط با ولی خدا دارد. لذا در مصیبت ولی خدا همه عالم درگیرند. همه عالم مبتلا هستند و در فقدان سید الشهدا علیه السلام گریسته اند، گرچه این گریه ها متفاوت است. وقتی ما الان گریه می کنیم، چه اتفاقی می افتد؟ حادثه ای پیش می آید؟ عواطف ما تحریک می شود و به دنبال تحریک عاطفه ها، یک آثاری در ظاهر ما، در فیزیک ما پیدا می شود. اشک از چشم ما جاری می شود. حالت جسم ما تغییر می کند. ما به این حالت، بکا و گریه می گوییم. حالا موجودی که از بیرون نگاه می کند و با عواطف انسانی همراه نیست، می فهمد که ما گریه می کنیم؟ گیاهان و نباتات هم همین طورند. ما چون راهی به دنیای آن ها نداریم، اینها را حمل بر مجاز می کنیم. در حالی که این سخن خدا و اولیای خداست.
در روایت هست سید ابن طاووس نقل می کند وقتی حادثه عاشورا پیش آمد، غلغله ای در ملکوت عالم به پا شد که خدایا یک بنده مثل سیدالشهدا داری و این گونه مورد تجاوز و ستم دشمنان قرار گرفته است. خدای متعال سیمای مقدس امام زمان (عج) را به ملائکه نشان داد و فرمود: «فَقالَ اللَّه عَزَّوَجَلَّ: بِذلِكَ الْقائِمِ انْتَقِمُ مِنْهُمْ».[4] به واسطه این وجود مقدس و نورانی، انتقام این حادثه را می گیرم. آن گاه ملکوت عالم آرام شد.
در روایات متعددی در کامل الزیارات و غیر کامل الزیارات است که روز عاشورا ملائکه فوج فوج می آمدند که از سیدالشهدا برای نصرت حضرت اجازه بگیرند. حضرت نمی پذیرفت. چهار هزار ملک از ناحیه خدای متعال اذن گرفتند و برای نصرت حضرت آمدند، منتها دیر رسیدند. وقتی رسیدند که کار تمام شده بود.
نقل است که این چهار هزار ملک در کربلا ماندند و تا ظهور امام زمان(عج) آن جا هستند تا در کنار حضرت باشند. عجیب این است که این چهار هزار ملک، صبح و شب مشغول گریه هستند. این یعنی چه؟ این حادثه هزار و چند صد سال قبل اتفاق افتاده و این ها هنوز گریه می کنند.
در روایتی در کامل الزیارات نقل شده که آن قدر این ها بر امام حسین علیه السلام گریه می کنند که وقتی ملائکه روز و شب پستشان عوض می شود و جایشان را تغییر می دهند، می خواهند با اینها بیایند و صحبت کنند، اینها طوری مشغول عزاداری هستند و مجال گفت وگو با این ملائکه نیست.
تقریباً همه انبیای اولوالعزم، به نحوی با ماجرای امام حسین علیه السلام آشنا بودند و بر این مصیبت گریستند و از این گریه متنعم و بهره مند بودند. بی دلیل پیغمبر خدا گریه نمی کند. خدای متعال برای انبیایش روضه سید الشهدا را خوانده است. نقل است خدای متعال یک روضه برای زکریا خواند و سه روز جناب زکریا در را به روی خود بست و مشغول عزاداری شد و با احدی صحبت نکرد. بعد هم از خدای متعال تقاضا کرد که خدایا یک فرزند به من عطا کن که فوق العاده باشد. محبت او را در دل من بگذار و به من توفیق بده تا این فرزند در راه تو به شهادت برسد و من در مصیبت نبی خاتم صلی الله علیه وآله وسلم بر وجود مقدس سید الشهدا علیه السلام شریک بشوم. خدای متعال چند حرف برای او نقل کرد. جبرئیل فرمود: کهیعص. همین پنج حرف. کربلا و یزید و عطش، سید الشهدا و صبر سید الشهدا و شهادت سیدالشهدا.
- در بارگاه قدس که جای ملال نیستسرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
این شعری که روی کتیبه ها می نویسند و در محرم بر در و دیوارها می زنند، اشعار محتشم است. اشعار ارزشمندی است. محتشم، شاعری است که در اواخر قرن نهم می زیست. مهم ترین شعری که دارد، همین ترجیع بند است، گرچه دیوان مفصلی دارد.
آن گونه که نقل است، محتشم این اشعار را به اشارت نبی خاتم صلی الله علیه وآله وسلم سروده است. حضرت در خواب به او گفتند: تو که شعر می گویی، چرا برای فرزند من مرثیه نمی گویی. گفت: آقا نمی توانم. حضرت فرمودند: این طور بگو: باز این چه شورش است که در خلق عالم است. محتشم بیدار شد و این اشعار را گفت: باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است. یکی یکی مصیبت ها را گفت و بیان کرد. ماجرای گریه ماهی ها و پرنده ها را که در روایات آمده، بسیار زیبا به نظم آورده است.
یک بیتی هست که من آن را در دیوان وی ندیدم، ولی در کتابی درباره تشرفات محضر امام عصر علیه السلام نقل شده که محتشم اشعارش را گفت تا به این جا رسید. ( اعتقاد امامیه این است که صفات مخلوق در خدا نیست. روایات فراوانی داریم که مواظب باشید خدا را به مخلوقاتش تشبیه نکنید. در روایات فراوان آمده که مواظب باشید بین تعطیل و تشبیه حرکت کنید. نه معرفت خدا را تعطیل، و نه خدا را تشبیه کنید). مضمون آن این بود که خدای متعال غصه دار است. پیداست که می خواسته بگوید خدا هم در مصیبت سیدالشهدا علیه السلام غصه دار بود. قلم را گذاشت و خوابید. در خواب به او فرمودند که این طور بگو: در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال.
در روایات متعددی هست که عرش هستی که همه هستی قائم به اوست، قلب مقدس و نورانی نبی خاتم صلی الله علیه وآله وسلم است که محور همه عوالم است. «وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ». [5] آن هایی که تحمل ولایت حضرت را دارند، چهار ملک و انسان هستند.
از مرحوم علامه طباطبایی نقل شده که فرمودند: بین علمای شیعه، سه نفر به کمال رسیدند که عبارتند از سید ابن طاووس، مرحوم بحرالعلوم و ابن فهد حلی. مرحرم بحرالعلوم شخصیت فوق العاده ای بود. این عالم جلیل القدر تشرفات فراوانی خدمت امام زمان (عج) داشته است.
نقل شده مرحوم عراقی در دارالسلامشان گفتند که بحرالعلوم کنار حضرت نشسته بود. مرحوم زین العابدین سلماسی از مرحوم بحرالعلوم سؤال کرد: آقا می شود خدمت امام زمان (عج) رسید؟ شما خدمت امام زمان (عج) شرفیاب شدید؟ ایشان فرمود: اگر من چنین ادعایی کردم، تو مرا تکذیب کن. بعد رو به این شاگرد خصوصی اش کرد و فرمود: چطور بگویم نمی شود امام زمان(عج) را ببینید، در حالی که حضرت مرا در آغوش گرفته است. ماجرای ایشان معروف است. می گوید می آمدم نجف، گذرم به مسجد سهله افتاد. حضرت را زیارت کردم. مرا صدا کردند و فرمودند: سید مهدی، بیا جلو. من ترسیدم. حضرت فرمودند: بیا. رفتم و مرا در آغوش گرفتند. اشعار بسیار خوبی هم در مراثی اهل بیت دارند. مضمون اشعار محتشم را به زبان عربی سرودند. بیت آخر بحرالعلوم نیز مضمون شعر محتشم را دارد.
ماجرای عاشورا ملکوت عالم را پر کرده و این مصیبت بزرگ است. وجود مقدس امیر المؤمنین علیه السلام می فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ». [6] هفت اقلیم را بدهند و بگویند یک پوست جو از دهان یک مورچه به ناحق بگیر، نمی گیرم.
ابن عباس نقل می کند حضرت در ماجرای صفین گذرشان به کربلا افتاد. در این سرزمین خوابشان برد. وقتی بیدار شدند، به شدت گریه کردند. گفتند: چه خبر است؟ حضرت فرمود: خواب دیدم اینجا دریای خون است و حسین من در این خون دست و پا می زند.
به امام سجاد علیه السلام عرض کردند: آقا شما چقدر گریه می کنید؟ حضرت 35 سال بعد از عاشورا زنده بودند. در این سال ها همواره گریه می کردند. آب می دیدند، کودک می دیدند، بزرگ می دیدند، پیر می دیدند، گریه می کردند. به حضرت عرض کردند: یک حادثه ای اتفاق افتاده و تمام شده. حضرت یعقوب پیغمبر خدا بود، پیغمبر خدا معصوم است. کاری که حتی ترک اولی باشد، از انبیا سر نمی زند. از چهارده معصوم که هیچ. از انبیا هم مشکل سر می زند، حتی ترک اولی.
امام فرمودند: چه می گویی؟ یک فرزند یعقوب از جلو چشمش پنهان شد، سال ها گریه کرد تا آن که چشم هایش سفید شد. البته دیگران یعقوب را نمی فهمیدند و مرتب یعقوب را سرزنش می کردند. «تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكينَ».[7] یعقوب هم دست برنمی داشت. آن ها مسخره و سرزنش می کردند، ولی یعقوب دست برنمی داشت. می فرمود: «قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْني إِلَى اللَّه».[8] با خدا در میان می گذارم. شما چه می فهمید من برای چه گریه می کنم. شما خیال می کنید من برای یک کودک گریه می کنم؟این طور نیست. مسئله، مسئله محبت ولی خداست. مسئله، مسئله بلای ولی خداست، نه مسئله یک کودک. نمی شود بگوییم محبت خدا با انسان چه می کند. چه بر سر انسان می آورد. اگر کسی به محبت خدا رسید، معلوم می شود این محبت با انسان چه می کند.
در روایت نورانی ای هست که فرمود: «إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّهِ وَ كَانَ عِنْدَ أَهْلِ الدُّنْيَا كَأَنَّهُ قَدْ خُولِطَ وَ إِنَّمَا خَالَطَ الْقَوْمَ حَلَاوَةُ حُبِّ اللَّهِ فَلَمْ يَشْتَغِلُوا بِغَيْرِهِ».[9] وقتی مؤمن از دنیا برود، رفعت پیدا می کند. شیرینی محبت خدا را می چشد. وقتی شیرینی محبت خدا را چشید و با خدا قاطی شد، رفتارش غیر عادی می شود. رفتارش نزد اهل دنیا قابل قبول نیست. به گونه دیگری رفتار می کند. وقتی اهل دنیا به او نگاه می کنند، می گویند دیوانه است. نمی توانند تحمل کنند. شیرینی محبت خدا در کام مؤمن زنده شده است. به غیر خدا مشغول نیستند. اهل دنیا که نگاه می کنند، می گویند اینها مجنونند.
در روایت است موسی کلیم، چهل شبانه روز طور رفته، چون به او وعده دیدار داده بودند. چهل شبانه روز در انتظار این وعده نخوابید و چیزی نخورد و نیاشامید. یک وعده دیدار به او داده بودند. می گویند کسی ادعای محبت می کرد، محبوبی داشت. بعد از مدت ها محبوبش به او وعده ملاقات داد. فلان جا می آیی، فلان ساعت. سر شب آمد. این هم از دور او را می پایید. نشست و نشست. دم صبح خوابش برد. محبوبش آمد و یک مشت گردو ریخت در دامنش و رفت. تو برو گردو بازی کن، تو از محبت چه می فهمی؟ محب که خوابش نمی برد. آدم محب سر موعد مقرر خوابش می برد؟ حالا کمی دیر شد. به تو وعده داده اند، باید غافل شوی؟ باید خوابت ببرد؟
در روایات هست که خدای متعال می فرماید: دروغ می گوید کسی که بگوید من خدا را دوست دارم و شب بخوابد. مگر محبوب از گفت وگو با محبوبش سیر می شود؟ محبت ولی خدا، سنخ دیگری از محبت است. اصلاً از این نوع محبت ها نیست. انسان را زیر و رو می کند. اکسیر است. اگر آن محبت بیاید، طریق مصیبت گشوده می شود. یکی از ریشه های مصیبت، محبت است. محبت مصیبت را در دل انسان ایجاد منتقل می کند. به میزان محبتی که انسان پیدا می کند، مصیبت می بیند. وقتی کسی به دنیا می آید، آدم خوش حال می شود، وقتی کسی از دنیا می رود، غصه می خورد. این صفت بدی است.
گفته اند زاهد باشید. محبت ولی خدا خوب است و آدم را شکوفا می کند. اصلاً هم به محبت دنیا ربطی ندارد. لذا کسی که محبت امام حسین علیه السلام در دلش آمد و اهل این محبت شد، به میزان درجه اش، هزار سال دیگر هم که بگذرد، گریه می کند. عاشورا تمام شدنی نیست. مگر عاشورا برمی گردد؟ قیامت هم که بیاید، مگر عاشورا برمی گردد؟ بالاخره این جنایات واقع شده است. لذا در روایت هست آن هایی که برای امام حسین علیه السلام عزاداری می کنند، یک عده شان در قیامت دور امام حسین علیه السلام حلقه می زنند. در کامل الزیارات هست، مردم در محشر حساب و کتاب پس می دهند. این ها دور امام حسین اند. آن چنان غرق در کرامت خدا هستند که هرچه پیام از بهشت برایشان می آید که بلند شوید، می گویند نه، نمی شود.
به یعقوب می گویند: یک بچه ای نه سالش بود و چهل سال قبل او را در چاه انداختند، تو هنوز گریه می کنی؟ فرمود: «يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ».[10] این خاصیت محبت است. یوسف، پیراهن را داد و گفت به کنعان ببرید و به چشم پدر بمالید تا بینا شود. همین که پیراهن را در مصر از صندوق بیرون آوردند و به دست برادرها دادند، یعقوب در کنعان می گوید: «قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ». [11] اگر مرا متهم نکنید، اگر نگویید دیوانه است، دارم بوی یوسف را می شنوم. محب این گونه است.
جابر در اربعین به کربلا آمد. یک نقل این است که عطیه می گوید دیدم نزدیک قبور که رسید، نشست روی زمین و هی خاک ها را برمی داشت و می بویید. به یک نقطه ای که رسید، خاک را برداشت و بویید و خودش را روی خاک ها انداخت. آن قدر گریست تا غش کرد. متوجه شد مرقد مطهر سید الشهدا علیه السلام است. اگر محبت امام حسین علیه السلام بیاید، آدم می فهمد گریه برای امام حسین علیه السلام بس است یا بس نیست.
- میان عاشق و معشوق رمزی است چه داند آن که اشتر می چراند؟
در روایت هست جناب شعیب آن قدر گریه کرد که نابینا شد. خدا نور چشمش را به او برگرداند، دوباره گریه کرد و نابینا شد. خدا باز نور چشمش را به او برگرداند. دوباره نابینا شد. برای بار سوم که نابینا شد، خدا به او وعده داد و گفت: اگر از جهنم می ترسی، امنیت می دهم. اگر بهشت می خواهی، تضمین کردم. عرض کرد: خدایا بار دیگر هم چشم بدهی، باز نابینا می شوم. من در محبت و فراق تو گریه می کنم. من چشم را می خواهم که برای تو گریه کنم. کسی که امام حسین علیه السلام را می شناسد، فقط چشم را می خواهد که برای امام حسین علیه السلام گریه کند. به امام سجاد می گویند: بس است. آیا بس است؟ اگر تا قیامت هم برای امام حسین گریه کنیم، هیچی گریه نکرده ایم. اگر بر اثر مصیبت امام حسین گریه کنیم، تا جان بدهیم، کار مهمی نکرده ایم.
به خیمه های امام حسین علیه السلام هجوم بردند و بعد از این که کار را یک سره کردند، پیروز شدند. خب پیروز شدید دیگر، دست بردارید. نمی شود بگویی شیطان در عاشورا چه کرده است. همه شهوات را در عاشورا آورده است. امام حسین علیه السلام با تمام توان، عبادت، و شیطان با همه توان شهوات را یک جا جمع کردند. او غضب ها را پدید آورد و امام حسین علیه السلام صبر کرده است.
در زیارت جامعه می خوانیم: «يَشْفِي أَبْنَاءُ الْعَوَاهِرِ غَلِيلَ الْفِسْقِ مِنْ وَرَعِكُمْ». [12] این ناپاکان و ناپاک زادگان، سوزش فسق خودشان را از ورع شما تشفی دادند. هرچه شما اهل ورع بودید، آنها اهل فسق بودند. هرچه امام حسین علیه السلام پاک بود، اینها ناپاک بودند. حالا می شود آدم گریه نکند؟ می شود بگوییم بس است؟ اگر کسی نفهمد که هیچی، ولی اگر کسی بفهمد، باید در مقابل این مصیبت ها گریه کند. حالا می شود بفهمیم چرا زینب کبری، پیر و استخوان هایش آب شده بود؟ چرا قدش خمیده بود؟ هیچ بعید نیست، این نقل درست باشد.
وقتی حضرت به مدینه برگشت، نقل شده که عبدالله جعفر، زینب را نشناخت. سراغ زینب را می گرفت. به خاطر اینکه مصیبت هایی که زینب دیده، مصیبت های سنگینی بوده است. آن مصیبت با محبت معنا می شود. انسان به میزان محبت، مصیبت ولی خدا را می چشد. اگر چشید، چیز نابی است. اگر مصیبت آمد، خود مصیبت در وجود انسان غوغا و انسان را نورانی می کند. محبتی که زینب کبری (س) به امام حسین داشت، محبتی است که اصحاب و اهل بیت به امام حسین علیه السلام داشتند. آنها مصیبت امام حسین علیه السلام را می فهمیدند.
نقل هست روزی که وارد کربلا شدند، بنا شد خیمه ها را بزنند. درخواست زینب این بود که خیمه مرا بالای بلندی بزنید. حضرت بر خلاف رسم ؛ خیمه ها را در گودی زدند، ولی خیمه حضرت زینب (س) را روی بلندی زدند. روز عاشورا دائم میدان را می دید. لذا شنیدید وقتی امام حسین علیه السلام بر بالین علی اکبر آمد، وقتی آن صحنه سنگین پیش آمد، یک دفعه دیدند یک بانوی بلند بالایی از خیمه ها بیرون آمد و هی فریاد می زند: «یا اخیا، و ابن اخیا». وقتی سید الشهدا به میدان رفت، هی می آمد بیرون را نگاه می کرد و دوباره برمی گشت به خیمه. یک لحظه صدای امام حسین علیه السلام را نشنید. آمد بالای بلندی. نگاه کرد و دید واویلاست. حضرت در گودی قتلگاه روی زمین افتاده و مجروح شده است. حضرت در محاصره تیرها بود.
نقل است امام با هر نفسی که می کشید، خون از زره حضرت بیرون می زد. دشمن حضرت را محاصره کرده بود. زینب دید همه دارند به امام حسین علیه السلام حمله می کنند. آن هایی که اسلحه ندارند، دامن ها را پر از سنگ کردند و امام حسین علیه السلام را سنگ باران می کنند. این مصیبت های عظیم با زینب چه می کند؟ در گودی قتلگاه آمد و موانع را کنار زد و نمی دانم چه دید که با تعجب صدا زد: «أأنت اخی؟ أأنت ابن والدتی»؟
دید بدن سر ندارد. یک عضو سالم در بدن نمانده است. نقل است سیصد جراحت بر این اندام وارد شده بود. غیر از اینکه این بدن زیر سم اسب ها رفته بود. عجیب تر این که حتی لباس کهنه را غارت کردند، سپس حضرت روضه خواند. ابتدا برای این که گلایه از خدا نشده باشد، کفران و ناسپاسی نباشد، دست ها را زیر بدن برد. این بدن پاره پاره را روی دست گرفت و عرض کرد: خدایا این قلیل قربانی را از آل رسول بپذیر، سپس یک گفت وگو با رسول خدا دارد: «يا محمداه صلى عليك ملائكة السماء هذا الحسين مرمل بالدماء مقطع الأعضاء و بناتك سبايا». [13]
- این کشته فتاده به هامون حسین توستاین صید دست و پا زده در خون حسین توست
- این کشتی شکسته به دریای خون که هستزخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
یا رسول الله این همان حسینی است که جایش روی دوش شما بود، این همان حسینی است که او را در آغوش می گرفتی، این همان عزیزی است که جایش روی سینه تو بود. او را غرق در بوسه می کردی. حالا ببین یا رسول الله یک عضو سالم برایش نگذاشتند. بدنش غرق در خون است.
یا رسول الله ببین لباس هایش را غارت کردند. یا رسول الله ببین این هایی که دارند دختران تو را به اسارت می برند، سپس یک روضه برای امام حسین خواند. یک طوری روضه خواند که حتی حیوانات هم گریه کردند. اشک از چشم شترها جاری شد. «بأبي من لاغائب فيرتجى ، ولاجريح فيداوى ! بأبي من نفسي له الفداء! بأبي المهموم حتّى قضى ! بأبي العطشان حتّى مضى ». [14]
ای به فدای آن آقایی که جراحت هایش، زخم هایی که بر بدنش وارد شده، التیام پذیر نیست. به فدای آن آقایی که سفرش برگشت ندارد، به فدای آن عزیزی که وقت رفتن تا دم آخر لبانش تشنه بود، به فدای عزیزی که تا آخرین لحظات غصه ها روی دلش سنگینی می کرد. آن قدر گریه کرد، آن قدر در گودی قتلگاه برای امام حسین علیه السلام روضه خواند که دیدند سکینه صدا می زند: «بابا پاشو ببین دارند عمه ام را می زنند».
- چون چاره نیست، می روم و می گذارمتای پاره پاره تن به خدا می سپارمت
- از رهگذر خاک سر کوی شما بودهر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
- ای نسیم سحری بندگی من برسانکه فراموش مکن وقت دعای سحرم
[1] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 458، أول زيارت عاشوراء معروفه است ...، ص458.
[2] . همان.
[3] . الإسراء : 44 .
[4] . مقالات، جمعی ازنویسندگان، ص534، عاشورا، عقبه انتظار ...، ص 533.
[5] . الحاقه: 17 .
[6] . نهج البلاغه، ص346.
[7] . يوسف : 85 .
[8] . يوسف : 86 .
[9] . الكافي، شیخ کلینی،ج2، ص130، باب ذم الدنيا و الزهد فيها ...، ص 128.
[10] . يوسف : 87.
[11] . يوسف : 94 .
[12] . بحارالأنوار، مجلسی، ج99، ص165، باب 8، الزيارات الجامعة التي يزار بها کل امام...، ص126.
[13] . اللهوف، سیدبن طاووس، ص130، المسلك الثاني في وصف حال القتال و...، ص85.
[14] . مع الركب الحسينى، محمدجعفرطبسی، ج 5، ص68، الأجساد الطاهرة ...، ص67.