واژگان کلیدی: حسین علیه السلام ، انقلاب اسلامی، عاشورا، عصر ظهور، انتظار، سلوک فردی، سلوک اجتماعی، بلا و آزمایش، گورباچف، ابراهیم علیه السلام .
اسامی معصومین: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، علی علیه السلام ، حسین علیه السلام ، علی علیه السلام ، مهدی علیه السلام .
سخنران استاد فرحزاد
انقلاب اسلامی موج معنویت و حماسه ای برآمده از عاشورا و گامی است به سوی عصر ظهور؛ یعنی حرکتی است که منتظران عصر ظهور مبتنی بر فرهنگ عاشورا انجام داده اند. انقلاب اسلامی اقدامی بزرگ و اجتماعی است که از متن جامعه ی شیعه و با رهبری فقیه شیعی در مسیر عصر ظهور مبتنی بر فرهنگ عاشورا اتفاق افتاده است. اگر معنی انتظار را مبتنی بر واقعیات عصر ظهور تفسیر کنیم و عاشورا را نیز کمی دقیق تر مورد توجه قرار دهیم حلقه ی اتصال این دو که انقلاب اسلامی است در زمان ما تفسیر می شود.
عصر ظهور عصری است که براساس وعده ی همه ی انبیای الهی یک تحول همه جانبه ی عمیق و فراگیر در جامعه ی بشری یعنی در مقیاس جامعه ی جهانی اتفاق می افتد. عصر ظهور عصر تجلی حقیقت در جهان و زندگی انسان ها با حقیقت است. حقیقتِ توحیدی که همه به دنبال آن هستند ظهور پیدا می کند. عصر ظهورِ ولایت حضرت حق در جهان عصر ظهور حیات و نور است و تحولی هم که اتفاق می افتد تنها در مقیاس حیات معنوی انسان نیست، بلکه همه ابعاد حیات انسان را دگرگون می کند و منتهی به تمدن دیگری می شود؛ تمدنی الهی و اسلامی، یعنی آنچه در عصر ظهور اتفاق می افتد ظهور کلمه ی توحید در عالم و تحقق این کلمه در اعماق جامعه ی بشری و در نتیجه ظهور و بروز آن در همه ی زوایای زندگی بشر است، به نحوی که زندگی انسان در عصر ظهور تبدیل به یک حیات طیبه ی معنوی می شود.
گاهی تصور می کنیم نیازهای انسان دو قسمت دارد؛ نیازهای مادی و معنوی که گاهی از آن به نیازهای فردی و اجتماعی یاد می شود. ما تصور می کنیم که نیازهای مادی نیازهای اصلی انسان نیستند، بلکه تصور ما این است که در کنار این نیازها نیازهای معنوی مانند قرب به خدا و حضور در متن حقیقت هستی و ... وجود دارند و دگرگونی پایانی که در جهان در عصر ظهور اتفاق می افتد و ما منتظر آن هستیم در قسمت حیات معنوی بشر است و حیات جهانی دچار تحول و تغییر نخواهد شد، ولی واقعیت این چنین نیست. واقعیت این است که نیازهای مادی و معنوی از یکدیگر جدا نیستند. همه ی نیازهای مادی بستر تقرب ما به سوی خدای متعال هستند. ما با نیازهایمان به خدا نزدیک می شویم. اگر فقیر و نیازمند نبودیم هرگز راهی به سوی خدای متعال نداشتیم. نیاز به خوردن و پوشیدن و آشامیدن و دوست و زندگی دنیایی بستر پرستش خدای متعال و بستر بندگی ما هستند. ما با همین نیازها می توانیم به خدای متعال نزدیک شویم. همه ی فقرهای ما فقر به سوی خدای متعال است و این فقر و نیاز راه ارتباط ما با خدای متعال و راه معرفت و تقرب ما به سوی اوست. ما به غیر او نیازی نداریم. « يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد[1]» بنابراین نیازهایی که ما آنها را نیازهای مادی تعریف می کنیم همه نیاز به خدای متعال هستند. ما به جهان ماده نیازی نداریم، بلکه نیازمند خدای متعال هستیم، حتی اگر نیاز ما در جهان ماده اتفاق بیفتد و تلاشی که می کنیم برای همین نیازهای مادی باشد. نیازهای مادی می توانند اسباب تقرب و بندگی خدای متعال را فراهم نمایند، به شرط اینکه اصل این نیاز، نیاز به خدای متعال تلقی شود.
رهبریِ نیازهای انسان به سوی توحید و بندگی خدای متعال کاری است که انبیا آن را برعهده داشته اند، یعنی می خواسته اند زندگی ما سراسر آهنگ قرب پیدا کند و همه ی عرصه های حیات ما عرصه ی شهود و حضور حقیقت باشد و حجاب ها از چشمان ما برداشته شود. چیزی که در عصر ظهور تحقق پیدا می کند این است که انسان در همه ی قسمت های زندگی خویش با خدای متعال و با حقیقت زندگی می کند، یعنی همیشه حضرت حق را در همه ی عرصه های زندگی شهود می کند و جاذبه های اوست که انسان را در همه ی عرصه های زندگی به حرکت در می آورد.
حرکت در مسیر تقرب به خدای متعال دو ضلع دارد؛ یک ضلع جریان ولایت حضرت حق و انوار هدایت اوست که به وسیله ی امام زمان علیه السلام جاری می شود و ضلع دیگر خواست و نیاز ما به خدای متعال است. هر دو هدف اتفاق می افتد و بشر به بلوغ در ولایت و بلوغ در انتظار می رسد و آمادگی برای پذیرش جریان ولایت و حق پیدا می شود و نور هدایت در همه ی قسمت های زندگی بشر جاری می شود. «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها[2]» زمین با نور امام، یعنی نور رب ارض که به تعبیر روایات « َ رَبُّ الْأَرْضِ إِمَامُ الْأَرْضِ[3]» امام رب زمین است روشن می شود و دگرگونی عظیمی که اتفاق می افتد این است که عالم طبیعت تبدیل به بهشت می شود.
عده ای از مفسرین برخی از بهشت هایی که در قرآن از آن سخن به میان آمده را به عصر ظهور تعبیر نموده اند. بنابراین عصر ظهور عصری است که یک تحول همه جانبه و عمیق اتفاق می افتد و اعماق زندگی فردی و اجتماعی بشر دستخوش یک دگرگونی عظیم می شود، به نحوی که نظام نیازمندی بشر و تلاشی که برای رفع نیازمندی ها انجام می دهد و حاصل این تلاش که رسیدن به یک تمدن انسانی است همه بر محور کلمه توحید شکل می گیرد. دگرگونی عمیقی که در جهان اتفاق می افتد مبتنی بر جاذبه های الهی است که به سوی بشر توجه می کند و با این جاذبه هاست که انسان راه خدا و توحید را طی می نماید، یعنی اگر جاذبه های معنوی شامل حال انسان نشود انسان در سلوک الی الله و در سیر خودش به سوی خدای متعال هر گز موفق نخواهد بود.
اساس حرکت انسان به سوی خدای متعال مبتنی بر جاذبه های معنوی است که از طرف خدای متعال نصیب انسان می شود. اگر جاذبه ها و کشش هایی که از آن سو به سوی انسان مایل می شود حذف شود راهی برای سلوک به سوی خدای متعال باقی نمی ماند. اساس سلوک همان جذبات معنوی است که از سوی خدا متوجه انسان می شود. عارفان می گویند انسان سالک یا مجذوب سالک است یا سالک مجذوب. یا جاذبه ها او را برده اند و بعد با این جاذبه ها سلوک او آغاز شده است و یا سالکی است که راه ریاضت را پیموده و در مسیر راه، جاذبه های الهی آمده و او را برده است. در هر صور ت بدون آن جاذبه ها هیچ انسانی موفق به سلوک به سوی خدای متعال نخواهد شد.
اگر سلوک در مقیاس فردی بررسی شود، یعنی انسانی بخواهد از خود فارغ شود و از فرعیات بیرون آمده، به سجده تام برسد و حقیقت برای او مشهود شده و مراتب توحید را طی نماید و به جایی برسد که معنای «لا حول ولا قوه الا بالله» را درک نماید و بعد از آنکه برای همه چیز در عالم اثری قائل بود ببیند که همه آثار مُندک در فاعلیت خدای متعال است و اوست که عالم را اداره می نماید، بعد از آنکه برای هر موجودی در عالم کمالی قائل است متوجه می شود که سر چشمه ی همه ی کمالات اوست، یعنی «لااله الا الله.» شهود این مراتب توحید برای انسان سالک در سلوک فردی خود و رسیدن به مراتب توحید فردی بدون آن جاذبه ها اتفاق نمی افتد.
اگر بنا باشد جمعی در حیات اجتماعی و زندگی جمعی خودشان به مراتبی برسند که حقیقت برای آنها ظهور پیدا کند و با این روش زندگی کنند و مراتب توحید را به صورت اجتماعی طی نمایند، یعنی پرستش اجتماعی اتفاق بیفتد، جاذبه های شدیدتر و جامع تری نیاز است که جامعه را به صورت جمعی به سوی خدای متعال راهنمایی کند، به طوری که واقعا یک جامعه همه ی زندگیش آهنگ توحید داشته باشد و اگر کسی گوش ملکوتی داشته باشد بتواند ندای توحید را از همه ی زوایای زندگی یک جامعه بشنود. اگر جامعه ای بخواهد با این مقیاس به سمت خدا حرکت کند و همه وجودش غرق در بندگی و محبت خدا باشد بی تردید نیاز به یک سرمایه اساسی دارد و باید جاذبه هایی الهی باشد تا جامعه بشری را مجذوب کند و این جامعه ی مجذوب را به سمت خدای متعال هدایت نماید. حقیقتا آن چیزی که در عصر ظهور اتفاق می افتد همین جاذبه است.
چیزی که برای این سلوک باید اتفاق بیفتد از بستر ولی کامل خدا محقق می شود، یعنی آن حقیقتی که واسطه ی بین ما و خداست و همه جاذبه های الهی متوجه اوست و از راه اوست که جاذبه ها انسان را فرا می گیرد ولی کامل خدا و انسانی معصوم است که هر انسان سالک و هر جامعه ی سالکی در پرتو سلوک او به سمت خدای متعال حرکت می کند، یعنی سلوک او بر اساس جاذبه هایی است که وی را به سوی خدا می برد و سلوک جامعه ی بشری شعاع آن جاذبه هایی است که بر جامعه پرتو می افکند. جاذبه هایی که جامعه ی بشری را به سمت خدا پیش می برد و از ناحیه ی ولی خدا و آن انسان معصوم متوجه ما می شود به صورت تمام و کمال در عاشورا ظهور پیدا کرده است.
عاشورا مظهر جذابیت های معنوی است که بشر و جامعه ی بشری را به سوی خدای متعال تا عصر ظهور سالک می نماید. عاشورا جلوه های متعددی دارد که سه جلوه ی آن برای ما قابل توجه هستند، جلوه بلا و عرفان و حماسه.
یک جلوه ی عاشورا بلای عظیمی است که از طرف خدای متعال متوجه ولیش شده و عهدی است که خدای متعال برای تحمل این بلا (که در متن این بلا جاذبه و محبت خداست) با سیدالشهدا علیه السلام بسته است. این معنا که بلای الهی باطنش جاذبه ها و محبت های خدای متعال است در روایات و معارف ما فراوان آمده است و لذا مبتلاترین انسان ها اولیای خدا هستند. «ان اشد الناس بلاء انبیا ثم الذین یلونه» یا تعبیری که شاید برگرفته از این روایات است. «البَلاء للبِلاء»بلا ریشه در محبت و توجه خدای متعال دارد. اگر انسانی به مقام محبت خدا رسید یا خدای متعال به او عنایت و محبت داشت او را به بلا دچار می کند. نکته این است که باطن بلا جذابیت های الهی است؛ ظاهر بلا گرفتاری هاست. ولی آن چیزی که در متن بلا اتفاق می افتد جاذبه های معنوی است که انسان سالک با این جاذبه های معنوی به سوی خدای متعال حرکت می کند. اینکه خدای متعال اولیای خودش را به بلا و آزمایش های عظیم دچار می نموده است بر همین نکته استوار است که اولیای الهی با آن جذابیت هایی که در متن بلا اتفاق می افتد قدم های اصلی سلوک را بر می دارند؛ یعنی همه ی ریاضت ها و تلاشهایی که انبیا و اولیای الهی داشته اند آنها را تا پایان راه نمی برد. آنچه اولیای خدا را تا پایان راه برده است همان جذابیت هایی است که در متن بلا محقق می شده است و آخرین نردبان سلوک اولیای خدا همان بلایی بوده که متوجه آنها می شده است.
ذبح اسماعیل، آزمایش الهی برای ابراهیم علیه السلام
به ابراهیم خلیل دستور می دهند که باید فرزند صالحت را که یکی از پیامبران بزرگ خدا شده است با دست خودت در منی قربانی کنی، کاری که همه ی عرفا در مقابل آن انگشت به دهان و متحیر هستند. اما چرا ؟ چون در باطن این بلا جاذبه های معنوی وجود دارد که ابراهیم خلیل را سالک الی الله می کند و با این جاذبه ها است که وی حرکت می کند و بعد از آن که خدای متعال می فرماید: « قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا[4] » یعنی آن تکلیف را انجام دادی باز نگران است و به خدای متعال عرضه می دارد که دوست می داشتم توفیق قربانی کردن فرزندم را با دست خود و به امر تو و در راه تو داشته باشم تا ثواب بزرگترین آزمایش ها شامل حال من شود؛ یعنی بالاترین محبت هایی که به اهل بلا می رسد به من برسد.
روایتی در کتاب عیون اخبارالرضای مرحوم صدوق از امام رضا علیه السلام در ذیل آیه شریفه ی «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيم[5]» آمده است که ما ذبح عظیمی را جایگزین حضرت اسماعیل علیه السلام کرده ایم. آنجا امام رضا علیه السلام آیه را معنا می کنند. می فرمایند: وقتی ابراهیم خلیل علیه السلام این مطلب را با خدا در میان گذاشت که من دوست داشتم این بلا تا پایان شامل حال من شود تا به بزرگترین ابتلا برسم خدای متعال قصه ی عاشورا را با او در میان گذاشت (ماجرای آزمایش نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در عاشورا که بزرگترین بلاها متعلق به اوست.) او انسانی است که حبیب حقیقی خداست. «لا حبیب الا هو و اهله[6] » و لذا همه ی جاذبه های محبت خدا به صورت یکجا شامل اوست. دیگران در شعاع جذابیت های محبتی که به نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می رسد حرکت می کنند. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[7]» کسی که بخواهد به مقام محبوبیت برسد به میزانی که وجودش سایه به سایه ی نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حرکت می کند، جذابیت های محبتی که به نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رسیده به او می رسد. این بلا متعلق به نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است و جذابیت هایی که در متن بلاست نیز حضرت را به قُرب می رساند و همه ی عالم و انبیا و اولیا را سالک می کند. به ابراهیم خلیل می گویند اگر می خواهی با بزرگترین آزمایش ها و جاذبه ها حرکت کنی باید جریان عاشورا را درک کنی و قصه امام حسین علیه السلام را برای ابراهیم خلیل علیه السلام می گویند. وقتی در عمق وجود او آن طوفان به پا می شود اشکش جاری میگردد و به او می گویند: اکنون بالاترین محبت ها و ثواب ها و جاذبه های اهل بلا شامل حال تو شده است. بنابراین عاشورا بزرگترین آزمایشی است که برای بالاترین بندگان خدا رقم خورده است، برای حبیب خدا «لا حبیب الا هو و اهله[8] » و اهلبیتش که حبیب حقیقی و محبوب حقیقی هستند.
بلای اولیای خدا با ما متفاوت است. ما اهل طلب کردن بلا از خدا نیستیم، لذا به ما گفته اند از خدا عافیت بخواهید. کسانی که مرد راه بوده اند چون جاذبه های محبت را در بلا می دیده اند از خدا درخواست بلا می نموده اند. جریان عاشورا باطنش عهد بلایی است که سیدالشهدا علیه السلام با خدا بسته است. درعالم ذر وقتی میثاق این فداکاری در راه خدا گرفته می شد سیدالشهدا با همه وجود این پیمان را بستند و برای اینکه جاذبه های محبت خدا به ایشان برسد حاضر شدند این بلای سنگین را تحمل نمایند، یعنی باطن عاشورا آن عبودیت و خضوع و سجده ایست که سیدالشهدا در مقابل خدا دارند و این سجده موجب شده است که آن بلای الهی را بپذیرند و در باطن این بلا آن جذابیت هایی که همه عالم را سالک می کند متوجه حضرت شده است و شعاع آن محبت همه عالم را متقرب می کند. بنابراین یک جلوه عاشورا بلا و آزمایش است و هیچ بلایی به بزرگی این بلا نیست. ابراهیم خلیل علیه السلام وقتی می خواهد فرزند خود را قربانی کند به او می گویند: این بزرگترین آزمایش نیست. شما اگر می خواهید به آن جاذبه ها و محبت ها برسید باید با عاشورا همراه شوید. لذا انبیای الهی، به خصوص انبیای بزرگ همگی با جاذبه هایی که از عاشورا درمی یافتند سالک می شده اند و امتشان را نیز رهبری می کرده اند. پس یک جلوه عاشورا آن بلاست .
باطن این بلا جریان محبت خدا و انوار هدایت و رحمت خدای متعال و انوار معرفتی است که قلوب بشریت و جامعه ی بشری را به سمت خدای متعال سیر می دهد و انسان هایی که متوجه عاشورا می شوند و جاذبه ی عاشورا آنها را می گیرد با این جاذبه ها همراه می شوند. روایاتی که فضیلت عزاداری برای سیدالشهدا را بیان می کند باطنش ناظر به همین معناست و جلوه ی دیگری که در عاشورا وجود دارد جلوه ی مجاهدت و جهاد و فداکاری است که آن هم در متن این بلا اتفاق می افتد.
بلایی که سیدالشهدا با آن رو به رو هستند و عهدش را با خدا بسته اند بلایی مانند بلای ابراهیم خلیل نیست که با دست خود فرزند خود را در راه خدا قربانی کند، بلکه یک درگیری همه جانبه با جریان باطلی است که درون امت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اتفاق افتاده است، یعنی درگیری همه جانبه با دستگاه ابلیس؛ این هم ضلع دیگر حادثه است. پس این جریان و موج معنویت، موج محبت خدای متعال و عرفانی است که از عاشورا، آن چشمه ی انوار و حقایق و حیات طیبه می جوشد که یک ضلع عاشوراست.
ضلع دیگر عاشورا نیز جریان حماسه و درگیری تمام عیار جریان حق و باطل یعنی همان جنگ تمام عیار اخلاقی است که این جریان جامعه ی بشری را تدریجا از اعماق دست خوش تحول می کند. حضرت سیدالشهدا علیه السلام در این باره می فرمایند: « أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّی[9]» اصلاحی که حضرت دنبال می کردند همین است، یک اصلاح عمیق، یعنی از عمیق ترین لایه های جامعه، نه اصلاح سطحی. گاهی بنایی را به صورت سطحی اصلاح می کنند و گاهی پایه ی بنا را تغییر می دهند که اصلاحی است فراگیر و ناظر به سیاست، فرهنگ و یا اقتصاد نیست. هدف ایجاد عدالت اقتصادی به تنهایی نیست، بلکه تغییر همه ی اضلاع جامعه یعنی ابعاد ظاهری و باطنی جامعه مانند سیاست، فرهنگ و اقتصاد است و تصرفی است تاریخی که ناظر به یک دوره نیست. حضرت نمی خواهند تنها در سال شصت و یک حکومت تشکیل بدهند، بلکه می خواهند همه ی تاریخ را با دگرگونی عمیق و همه جانبه ای درگیر کنند که این دگرگونی عمیق از بستر یک درگیری و جنگ و ابتلای عظیم تاریخ عبور می کند. چون درگیری حق و باطل یکی از مهمترین آزمایش هایی است که خدای متعال برای جبهه ی حق رقم زده است که بسیاری از جذابیت های معنوی در همین درگیری ها شامل حال بندگان می شده است. در قرآن وقتی قصه ی جنگ های صدر اسلام بیان می شود (مانند جنگ سنگین احد و آزمایش بزرگ مسلمانان) می فرماید: «وَ لِيُمَحِّصَ ما في قُلُوبِكُم[10]» در این درگیری است که قلب شما موحدین خالص می شود.
عاشورا جریانی است که سرچشمه این تحول عمیق همه جانبه است، یعنی تنها ناظر به حیات معنوی نیست، بلکه می خواهد همه ی ابعاد حیات را تحت تأثیر قرار دهد و تاریخی است که در آن یک دگرگونی عظیم و همه جانبه بر محور درگیری کلمه ی حق و باطل اتفاق می افتد و این ظرفیت حادثه عاشوراست که می تواند مبدا جوشش چنین تحول عظیم و همه جانبه ای در کل امت تاریخی نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شود. از جمله شفاف شدن جریان حق و باطل در جهان و محفوظ ماندن جریان حق و تبدیل شدن آن به یک جریان شیعی و پوشش عمیق معنوی و در عین حال انقلابی در جامعه ی جهانی که از کانون جامعه ی تشیع برخاسته است. برای هیچ یک از اهل فن قابل پذیرش نبود که این حرکت می تواند به چنین امواج عمیق طوفانی و دگرگون ساز در جهان تبدیل شود. آثار انقلاب اسلامی که احیای مجدد معنویت در جامعه ی جهانی و بیداری اسلامی و شکل گیری یک حکومت دینی در جامعه شیعه است قابل مشاهده است.
انقلاب اسلامی در واقع حرکتی است معنوی. انگیزه ی اصلی این انقلاب اصلاحات اقتصادی یا اصلاحات سیاسی نبوده است، بلکه انگیزه آن تغییر بنیان های جامعه و براساس آن تغییر ساختار اجتماعی و نوع زندگی بشر بوده است و دعوتش نیز دعوتی برای یک قوم و نژاد و یک ملت نبوده، بلکه دعوتی است جهانی که به سرعت از مرزهای جغرافیایی خودش عبور کرده و دنیای اسلام و سپس کل جامعه بشری را تحت تاثیر قرار داده است؛ به طوری که اکنون یکی از دو قطب تمدن جهان که درگیری اساسی در جهان بر محور این دو قطب می چرخد قطب اسلام است و دیگری قطب تمدن جدید و نوظهور غربی است که عمر کوتاهی دارد (تمدنی که بعد از رنسانس به این کیفیت شکل گرفت.) بنابراین انقلاب اسلامی حرکتی معنوی و عمیق است که از اعماق جامعه بشری اتفاق افتاده و دعوت های آن دعوت معنوی است. یعنی این طور نیست که بشریت را صرفا به عدالت اقتصادی تعریف کند؛ ابتدا بشریت را به عبودیت تعریف می کند و در سایه عبودیت و بندگی خداست که سایر دعوت ها را انجام می دهد.
امام خمینی در نامه ی خود به گورباچف تمام تلاش زیادی نمودند که وی را به توحید دعوت نمایند. وقتی گورباچف این دعوت را دعوت به همکاری در مقیاس منافع مادی تلقی می کند پاسخ امام این است که من می خواستم روزنه ای از جهان غیب به سوی ایشان باز کنم و ایشان به دعوت من توجه نکردند و همه ی حرفشان این است که مشکل، مبارزه ی بی دلیل با خدای متعال است. آن چیزی که انقلاب اسلامی دنبال می کند احیای معنویت در جهان و در سایه احیای معنویت برقراری عدالت همه جانبه و فراگیری است که در قالب یک تمدن الهی تحقق پیدا می کند و اینها همگی ریشه در جذابیت های معنوی و جریان آزمایش و بلای عاشورا دارد و همراه با آزمایش های سنگین برای جامعه ی شیعه است. این آزمایش ها در پرتو همان آزمایش ها است و در باطنش جاذبه های معنوی وجود دارد که جامعه ی شیعه و در نهایت جهان را به سمت خدای متعال جذب می کند. اگر کسانی را که حلقه ی اول این بلا هستند (مانند شهدا) دنبال کنیم می بینیم راه های طولانی عرفان را در مدت های کوتاه طی کرده اند. به تعبیر امام خمینی، راه صد ساله را یک شبه رفته اند. این جریان جاذبه ای است که انسانها را به سوی خدا هدایت کرده است.
انقلاب اسلامی خیزشی است معنوی و یک ضلع آن مبتنی بر فرهنگ عاشورا یعنی همان بلای عاشوراست که در عمق جامعه شیعه نفوذ و رسوخ پیدا کرده است و به یک درگیری همه جانبه، به یک عهد با خدای متعال و وفای به آن عهد که نتیجه ی آن انقلاب اسلامی است تبدیل شده است. در حقیقت باطن انقلاب اسلامی عهد شیعه با خدا و وفای به آن عهد است که نتیجه ی این وفای به عهد ایجاد یک حیات طیبه و معنوی در درون جامعه شیعه و دنیای اسلام و سپس برای همه بشریت است و گامی است به سوی عصر ظهور. عصر ظهور حقیقت و شهود حقیقت دین و ولایت حق است و شهود و رسیدن به مراتب توحید آن هم در قالب سلوک جمعی است و سلوک فردی و سیر در درجات توحید به صورت فردی متفاوت با سلوک جمعی است.
[1] . فاطر : 15
[2] . زمر : 69
[3] . بحارالانوار، علامه مجلسی، 7 /326
[4] . الصافات : 105
[5] . الصافات : 7
[6] . بحارالانوار، علامه مجلسی، 53 /171
[7] . آل عمران : 31
[8] . بحارالانوار، علامه مجلسی، 53 /171
[9] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 44 / 329
[10] . آل عمران : 154