كلمات كليدي : شرطي شدن كلاسيك، يادگيري، پاسخ شرطي، محرك شرطي، محرك غيرشرطي، پاسخ غيرشرطي، معنا، شرطي سازي نگرش، پاولوف
نویسنده : قاسم كرباسيان
نوعی از یادگیری که در آن یک محرک جدید و غیر اصلی را با محرک اصلی همراه و جفت میکنند؛ که در نتیجۀ آن محرک جدید، جایگزین محرک اصلی میشود و موجودی که تحت یادگیری قرار گرفته، به آن محرک جدید، شرطی شده و به دنبال آن، پاسخ شرطی ظاهر میشود.[1]
مطالعۀ شرطیشدن کلاسیک با سلسله آزمایشهایی شروع شد که در آغاز قرن بیستم بوسیلۀ دانشمند فیزیولوژیست روسی، "ایوان پاولف" (1849–1936) صورت گرفت. وی با استفاده از بازتاب بزاقی، سگها را بصورت کلاسیک، شرطی کرد.
تحقیق شرطیسازی کلاسیک توسط پژوهشگران دیگر بر روی انسان نیز انجام شد. مشهورترین تحقیق شرطیسازی کلاسیک که در آن از آزمودنی انسان استفاده شد، تحقیقی است که پژوهشگر آمریکایی "جان واتسون"(1878 – 1958) انجام داد.[2]
مطالعه پاولف
"ایوان پاولف" ضمن مطالعات خود در مورد گوارش، متوجه شد که بزاق سگ، به مجرد دیدن غذا و پیش از آنکه غذا به او داده شود، ترشح میشود و سگ، بین منظرۀ ظرف غذا و مزۀ غذا، تداعی برقرار میکند؛ از این رو تصمیم گرفت، معلوم سازد که آیا میتوان به سگ یاد داد که بین غذا و چیزهای دیگر، مانند نور یا صوت نیز تداعی برقرار کرده و پیوند داد، یا خیر؟.
دکتر پاولف، در آزمایش خود علاوه بر غذا، محرک دیگری را نیز به سگ خود عرضه کرد و قبل از آنکه به حیوان غذا دهد، زنگی را به صدا در آورد و بعد از آن به او غذا داد. در اوایل آزمایش، سگ به صدای زنگ همانگونه پاسخ میداد که عادتاً انتظار میرفت؛ اما بعد از آنکه بیست تا چهل بار زنگ و غذا با هم عرضه شدند، بزاق سگ با شنیدن صدای زنگ بدون ارائه غذا، جاری شد. بعبارت دیگر سگ شروع به پاسخ دادن به صدای زنگ، به شیوهای که قبلاً برای غذا انجام میداد، کرد؛ در واقع صدای زنگ، جایگزین غذا؛ که محرک اصلی برای ترشح بزاق بود، شده بود و سگ در قبال شنیدن صدای زنگ هم بزاق ترشح میکرد؛ همانگونه که وقتی به او غذا داده میشد بزاقش جاری میگشت. اینگونه از یادگیری که بر اساس آن سگ آموخته بود که بین صدای زنگ و غذا پیوند برقرار کرده و در نتیجۀ آن از صدای زنگ بزاقش ترشح شود، به یادگیری بر اساس شرطیشدن معروف شد.[3]
عناصر شرطیشدن
در این شکل از یادگیری(یادگیری بر اساس شرطیشدن)؛ که به آن شرطیسازی کلاسیک گفته شده است، با چهار مفهوم روبرو هستیم:
1. محرک غیر شرطی(UCS)؛ محرکی که بصورت خودکار بازتابی را بوجود میآورد؛ مثل غذا که بدون نیاز به تعلیم به سگ، خودبهخود باعث، ترشح بزاق سگ میشود؛
2. پاسخ غیر شرطی(UCR)؛ پاسخ خودکار به محرک غیرشرطی را گویند. مثلاً ترشح بزاق سگ بر اثر غذا دادن به سگ، یک پاسخ غیرشرطی است؛ چرا که پاسخی طبیعی از طرف سگ در قبال ارائۀ غذا به اوست و برای وقوع این پاسخ(ترشح بزاق) نیازی به شرطی کردن سگ به چیز خاصی نیست؛
3. محرک شرطی(CS)؛ محرکی که بصورت خودکار بازتاب مورد نظر را در پی ندارد. مثلاً در تحقیق پاولف، زنگ یک محرک شرطی است که خودبهخود باعث ترشح بزاق سگ نمیشود؛ بلکه لازم است این محرک، چند بار با محرک غیر شرطی یعنی غذا همراه شده و با همدیگر ارائه شوند؛ تا به جائی برسد که به تنهائی، موجب ترشح بزاق شود.
4. پاسخ شرطی (CR)؛ پاسخی که فقط با ارائه محرک شرطی روی میدهد و برای وقوع آن به محرک غیر شرطی نیازی نیست. مثلاً در تحقیق پاولف، پاسخ شرطی، همان ترشح بزاق سگ در برابر شنیدن صدای زنگ، بدون ارائه غذاست.
در شرطیسازی کلاسیک، محرک شرطی چندین بار همراه محرک غیرشرطی ارائه میشود. به این ترتیب به موجود تحت تعلیم، آموزش میدهند که بین این دو محرک پیوند داده و در نتیجه با ارائه محرک شرطی، همان پاسخی را که موقع ارائه محرک غیرشرطی از او سر میزد، سربزند و به وقوع پیوندد. بنابراین میتوان گفت در شرطیسازی کلاسیک، تداعی و پیوند دادن بین محرک شرطی و محرک غیرشرطی، یاد داده میشود.[4]
لازم به ذکر است ارائه محرک شرطی و غیر شرطی، میتواند به یکی از سه صورت انجام شود:
1. همایندی پیشآیند؛ محرک شرطی، قبل از محرک غیرشرطی ارائه شود؛
2. همایندی پسآیند؛ محرک شرطی، پس از محرک غیر شرطی ارائه شود؛
3. همایندی همزمان؛ محرک شرطی و محرک غیر شرطی، درست همزمان واقع میشوند.
از میان این سه صورت، شرطیسازی پیشآیند به بهترین شرطیشدن میانجامد و شرطیسازی پسآیند و همزمان تأثیر کمتری دارند.[5]
رابطه شرطیشدن کلاسیک و یادگیری معنی
یکی از مسائلی که در مورد انسان مطرح است، آن است که انسان چگونه معانی را میآموزد؟ انسانی که بنابر برخی نظریات، موقع تولد، فاقد هرگونه معناست و هیچ شیء و نمادی در جهان برای او معنا ندارد، چگونه بین کلمات و معانی رابطه برقرار میکند؟. یکی از نظریات موجود در این رابطه، یادگیری معنا در انسان را از طریق شرطیسازی کلاسیک میداند. بنابراین نظریه، جفتکردن و همراه نمودن کلمات با اشیاء مختلف، باعث میشود که کودک بین آن کلمات و هر یک از اشیاء، رابطه برقرار نماید.[6]
شرطیشدن کلاسیک نگرشها
یکی از موارد استفاده از نظریۀ یادگیری شرطی کلاسیک، در یادگیری نگرشها بود که توسط استاتس(1968) صورت گرفت. وی معتقد است، از طریق شرطیسازی، میتوان نگرش افراد را در جهت مثبت یا منفی شرطی کرد. بطور مثال اگر اسامی افرادی را با کلماتی که بار معنایی مثبتی دارند مثل زیبایی، درستکار و ... جفت کنیم و همراه همدیگر به مخاطبی ارائه دهیم، نگرش مخاطب نسبت به آن افراد در جهت مثبت شرطی شده و آن مخاطب با شنیدن اسامی آن افراد به همان احساسی که از شنیدن کلماتی مثل زیبائی و درستکاری منتقل میشد، منتقل میشود.
در این مثال فرایند شرطیشدن به این صورت اتفاق میافتد: اسامی آن افراد، محرک شرطیشده؛ کلمات دارای بار معنایی مثبت، محرک شرطینشده؛ یافتن احساس مثبت از شنیدن اسامی افراد، پاسخ شرطی؛ و یافتن احساس مثبت از کلمات زیبایی و درستکار، پاسخ شرطینشده، بشمار میروند.[7]