کلید واژه ها: دنیا، مرگ، آرامش، فلسفه خلقت، توبه.
قال الله تبارک و تعالی: «ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین»[1]
بزرگان اهل معرفت اولین قدم در حرکت و هجرت بسوی خداوند را توبه می دانند؛ و توبه یعنی یقضه، یقضه هم به معنی بیداری است. آدمی که خواب است دزد اموالش را می برد و از همه خوبی ها عقب می ماند؛ توبه بیداری از خواب غفلت است.
«الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا»[2] مردم همه در خواب هستند؛ مرگ آن ها را بیدار می کند. «اذا ماتوا انتبهوا[3]» تا مرگ نیامده آدم نمی داند کجاست، به کجا می رود. موقع مرگ است که حقایق عالم را متوجه می شود. تا آدم به موت اختیاری دست نیافته، برایش بیداری نیست. دنیا «متاع الغرور»[4]» ست. دنیا فریب دارد. دنیا آن طور که خودش را به ما نشان می دهد، نیست. دنیا باغ و بستان به اشخاص نشان می دهد، اما کسی کامش را از دنیا نمی گیرد. هر کس دنبال دنیا برود، ناکام خواهد بود. هر کسی به مقدار قطع علاقه از دنیا هوشیاری دارد. علاقه به دنیا آدم را کور می کند. افراد ریاست طلب برای ریاستشان رقابت هایی می کنند که در واقع ریشه خودشان را می کَنند، ولی مگر می فهمند؟ این علاقه بدتر از بد مستی است، بدتر از خواب است. هیچ هوشیاری ندارد؛ و وقتی بیدار می شود که عمرش را از او گرفتند. آن وقت به خودش لعن و نفرین می کند در حالی که فایده ای ندارد. حضرت سیدالشهدا علیه السلام به عمر سعد گفتند: دنیایت را هم تامین می کنم، خانه می دهم همه چیز می دهم. اما مگر علاقه به ریاست می گذارد آدم بفهمد. محبت به دنیا مگر می گذارد بیدار بشود. رفت و به آرزویش هم نرسید اولین کسی که پشیمان شد، خود عمر سعد بود.
حضرت حق سبحانه و تعالی به دنیا فرمانی صادر کرد و فرمود: « َ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَطَّلِعُ عَلَى الدُّنْيَا فِي كُلِّ يَوْمٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ فَيَقُولُ يَا دُنْيَا أَنْتِ دَنِيَّةٌ فَتَكَدَّرِي عَلَى عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ وَ لَا تَحَلَّيْ لَهُ فَيُفْتَتَنَ مَنْ خَدَمَكِ فَاسْتَخْدِمِيهِ وَ مَنْ خَدَمَنِي فَاخْدِمِيه [5]»دنیا، هر کسی خادم تو باشد، خدمتگذار تو باشد، دنبال تو باشد، او را به زحمت بینداز. حاصل دنبال دنیا رفتن پول است. در ریاستش، شهواتش هیچ کسی روی خوش نخواهد دید. هر چه می رود سرگردانیش بیشتر می شود، آخرش هم به مقصد نمی رسد. خودش را بدبخت می کند. دیگران را هم بدبخت می کند، ناکام و با حسرت هم از این عالم می رود. این لازمه گرایش و تعلق به دنیاست. کی آدم از این واقعیت بیدار می شود؟ وقتی که علایقش را قطع کردند و «حیل بینهم و بین ما یشتهو[6] مرگ که می آید بین انسان و خواسته هایش حائل می شود. خواسته ها را از انسان نمی گیرند آرزوها را از انسان نمی گیرند. اما آنچه می خواست به آن برسد آن را از او می گیرند. کسی که در این دنیا تشنه بوده و از دنیا رفته؛ تشنگی از بین نرفته، آب از بین رفته است. تا در این زندگی بود امید داشت که به آب برسد، اما حالا دیگر امید رسیدن به آب را ندارد. امیدش ناامید شده. هر کس، هر چه می خواسته آن را با خودش به قبر می برد؛ اما ابزار از او گرفته شده است. آدم را تشنه می کنند، اما دهان را از آدم می گیرند. دیگر دهانی که آب بخورد ندارد. آدم باید مشکل را ریشه ای حل کند. تا مرگ برایش حل شود. «و حیل بینهم و بین ما یشتهون»[7] رگ می آید بین انسان و تمایلاتش، بین انسان و اهدافی که آن اهداف را تعقیب می کرد، فاصله می اندازد آدمی که مالش را دوست داشت مرگ بین او و مالش حائل می شود، دیگر دسترسی به مالش ندارد. یا افرادی را در زندگی خیلی دوست می داشت، مرگ بین او و رفقایش را قیچی می کند، دیگر دسترسی به رفیقش ندارد. علاقه به رفیق را از او نگرفتند، اما ارتباط با رفیق را از او گرفتند. علاقه به همسر را از او نگرفتند، اما ارتباط با همسر را از او گرفتند.
هیچ کسی هم نمی تواند از چنگال مرگ فرار کند اگر انسان از ابتدا بیاید شاگردی مکتب دین و ائمه اطهار علیهم السلام را بکند، با فرزانگان مانوس بشود، با کسانی رفیق شود که این ها را برای دنیا نیاوردند، اقبالی به دنیا نداشتند، خودشان را در اختیار دنیا قرار ندادند، راحت تر می تواند به سیر الی الله برسد.
مرحوم آیت الله العظمی آقای اراکی، در مورد آقا شیخ عبد الکریم حائری رضوان الله تعالی علیه موسس حوزه علیمه، آن شجره مبارکه ای که یکی از میوه های آن شجره طیبه امام راحل شد، که این طور چهره عالم را عوض کرد. (اگر این انقلاب نبود، اگر این شهدا نبودند، اگر باغ شهادت را امام با کلید غیبی باز نکرده بودند و عنایات الهی شامل امام رضوان الله تعالی علیه نبود، آیا شما این صفا را داشتید؟ این دیانت رانداشتید؟ علائق معنوی را داشتید؟ نه، والله این برکات و این سفره گسترده که با دست امام پهن شده، این برکات را برایمان آورده است. شما هم در خط شهیدان آرمان شهیدان را دارید؛ پاسداری می کنید. خدا خدا می کنید می گویید: خدایا آن عاقبتی که برای او پیش آمد، آیا برای ما هم روزی خواهد شد؟ دنیا را متوجه می کنید که انقلاب زنده است جوانهای انقلابی زنده اند ولایت این همه نگهبان دارد، که بی علاقه به زرق و برق های دنیا هستند. این ها در کنار چشمه ولایت، روح خودشان را زلال تر می کنند؛ و هم نگهبانی می کنند، که دست پلیدی، این چشمه را مخدوش نکند).
آیت الله العظمی اراکی می گفت: یک روز ما ندیدیم آقاشیخ عبد الکریم حائری دنبال دنیا برود ولی دنیا با تمام وجود دنبالش افتاده بود؛ داشت می دوید؛ نمی رسید. هر کسی پشت به دنیا بکند، دنیا به او علاقه نشان می دهد، اما هر کسی رو به دنیا کند، دنیا بی مهر و جفاکار است.
مقام معظم رهبری اطال الله عمره الشریف که خودش دنبال رهبری نبود؛ خودش دنبال مرجعیت نبود؛ خدای متعال دل ها را با او مانوس کرده است. برای او چه فرقی می کند رئیس باشد یا نباشد. اگر کسی آزاد است اگر کسی دل نداده است کدام دلبر را می خواهند بگیرند دلبرش خدا و امام زمان است، آن ها را که نمی شود گرفت. اگر انسان خودش را از شر دنیا راحت کرد؛ برای همیشه راحت است.
«الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا[8]» یک معنای عرفانیش این است که انسان قبل از آن که بمیرد موت اختیاری داشته باشد. مرگ علائق را قطع می کند. آدم تا زنده است، این علائق را خودش قطع کند. آدم نباید به دنیا رو بدهد. به تعبیر شیخ شهید، مرحوم آیت الله قدوسی اعلی الله مقامه، که می گفتند: طلبه ها با نفس خودتان لج بکنید. هر چه دلتان می خواهد با او مخالفت کنید. از ابتدا اگر انسان با نفس خودش لج کرد زیر بار نفسش نرفت، تا آخر عمرش راحت است.
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا[9]» ««خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین»[10]خدا این ها را نور خلق کرد. این ها نه تنها نور زمین و آسمان، حتی نور عرش خدا هستند، انوار الهی هستند. این ها موجودات عرشی بودند. به این جا که آمدند به خاطر نیازشان نبود. سر سوزنی علاقه به دنیا پیدا نکردند.
قران کریم در مورد حضرت یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام تعبیر زیبایی دارد: «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء[11]» قرآن می فرماید: ما سوء و فحشا را نگذاشتیم که دامن یوسف را آلوده کند. یعنی بدی به سراغ یوسف نرفت نه این که بدی به سراغ یوسف رفت و یوسف دفع کرد؛ یا رفع کرد. ما منصرف کردیم. دل یوسف این جا نبود. اگر کسی دلش را به یک دلبری داده است؛ و آن دلبر هم عرشی است؛ دلش عرشی می شود. اگر کسی دلش حرم الله شد؛ و این حرم را به صاحب حرم تحویل بدهد او از حرم خودش نگهداری و نگهبانی می کند. اگر خانه را به صاحب خانه تحویل دادی از ابتدا خودت را راحت کردی. چه کنیم در دام زن، پول، ریاست، بازیگرها نیفتیم؟ راهی نداریم جز این که دل را به ذی العرش بدهیم. مومن باش تا دلت عرش خدا بشود. «و من یتق الله یجعل له مخرج[12] هر کسی تقوی الهی پیشه کند، خداوند در هنگام گرفتاری، راه نجات از مشکلات را برایش قرار می دهد. یوسف اینجایی نبود در را برایش باز کردند.
آیت الله بهاءالدینی رحمة الله علیه سر سوزنی هوی نداشت تا اذیت بشود. آدم مادامی که جوانی دارد، از یک طرف دین می گوید: نکن؛ و از طرفی هوس می گوید: بکن. سر دو راهی گیر می کند. گاهی در جهاد اکبر پیروز می شود. جناب یوسف علیه السلام این را می گفت: «رب السجن احب الی مما تدعوننی الیه[13]» خدایا یوسف علیه السلام را می خواهی زندان ببری ببر، ولی نگذار یوسف آلوده بشود. آبرویم را پیش خودت نبر. نمی خواهم در زندان گناه بروم. آدم وقتی گناه می کند، پیش خدا بی آبرو می شود. خدایا زندان برای یوسف خیلی عزیزتر است از این هوسی که این ها دعوت به آن می کنند.
خداوند می فرماید: «اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان[14]» وقتی بنده هایم از تو، درباره من، پرسیدند؛ بگو: من نزدیکم و دعای کسی که من را صدا می زند اجابت می کنم. «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنت[15]عالم ظهور این عالم است. کسانی که این جا عبادالله بودند، زیر سایه خودش بودند، خودش هدایت کرده است. هر که خدایش را پیدا کرده دلش آرام شده است. هر که خدا را پیدا نکرده به هر درجه ای از ثروت، شهوت، ریاست، موقعیت رسیده؛ بدبختیش، نکبتش، سرگردانیش بیشتر شده است. این دنیا مامور است دنیا پرست را سرگردان و آواره کند. ای خدا این دل بی قرار ما چه راهی دارد که به قرار برسد، آرامش پیدا کند، جز راه عبودیت تو. تا اینکه به ما هم بفرمایی: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی» سته نباشید، داخل بیایید. خوب انجام وظیفه کردی خوب ماموریت خودت را اجرا کردی حالا بیا، بیا. «ارجعی الی ربک راضیة مرضیه فادخلی فی عبادی».
خداوند متعال می فرماید: پیامبر، گمشده این ها من هستم. این ها دنبال بهشت هم نیستند. نه تنها دنیا برایشان کوچک است، بهشت هم برایشان کوچک است. این ها دنبال من هستند. این ها سراغ من را می گیرند.
خدا، انسان را مخصوص خودش آفریده، انسان تا به خدا نرسد آرام نمی شود. خداوند متعال می فرماید: بالای سرت هستم، پیشت هستم. «وانی قریب اجیب دعوة الدع اذا دعان»[16]
قرآن می فرماید: «ولقد همت به[17]» زلیخا آدم عادی بود، بدبخت بود، اسیر بود، می خواست خودش را به غلامش بفروشد، دنبال شهوات بود. اگر یوسف علیه السلام هم ما را ندیده بود، اگر یوسف هم آنجا بود و خودش را می باخت؛ سقوط می کرد. اما یوسف علیه السلام پیش خودمان بود. یوسف علیه السلام جایی نبود که زلیخا بتواند کام خودش را بگیرد. او خیال می کرد یوسف علیه السلام هم در این لجن است، در این باتلاق است. یوسف علیه السلام پیش ما بود. یوسف علیه السلام دنبال خدا بود. هر که دنبال خدا باشد، پیش خداست. هر که پیش خدا باشد مصون از لغزش هاست.
«وسقاهم ربهم شرابا طهورا[18]» خدا به دوستان خودش شراب می دهد، چه شرابی؟ شراب محبت می دهد خودش ساقی است جام شراب می دهد. خراباتیت می کند از خودت پاکت می کند. دیگر خودیتی نداری. اگر این طور شد، دیگر هیچ شیطانی نمی تواند تو را گول بزند. «انما سلطانه علی الذین یتولون[19] شیطان بر اتباع خودش سلطنت دارد، اما «ان عبادی لیس علیهم سلطان»[20]» ر بندگان من سلطنتی ندارد. بیایید نامتان را در لیست بندگی بنویسید. خودتان را به خدا بسپارید، آزاد و فرزانه بشوید. هیچ چیزی شما را نمی تواند از مسیر باز دارد.
منتظر نباش گناه پیش بیاید، بگویی: خدایا آمدم. دائما بگو خدا آمده ام. خدا من را از در خانه ات دور نکن. خدا پیش تو بودن و محبت تو خوب است. خدا عشق به اولیائت خوب است. خدا علاقه با امام زمان خوب است. خدا رفاقت با بندگانت خوب است.
«خداوند متعال توابین را دوست دارد[21]» تواب، صیغه مبالغه است. یعنی خداوند کسانی که همیشه به او پناه می آورند، را دوست دارد. یعنی هر وقت که گناهی را مرتکب می شود، زود پشیمان می شود، و به سوی خدا برمی گردد. مرحوم آیت الله بهاءالدینی یک بار با نفسش درگیر نشد. اصلا نفس نداشت، خالص شده بود. هیچ مشکلی در زندگی، برای بندگی برایش باقی نمانده بود. دربست خودش را در اختیار او قرار داده بود. خدا هم دار و ندارش را در اختیار خودش گرفته بود. آقای بهاءالدینی نبود، زندگی می کرد، خدا بود او را هدایت می کرد. چشم باطنش را باز می کرد. همه چیز را می دید. هر چیزی را به واقعیت خودش می دید. برزخی ها را معذبین را می دید. بهشتی ها را هم می دید. یک وقت به ما فرمودند: من از نفوس ناریه رنج می برم. یعنی وقتی جهنمی ها پیش من می آیند، آتش درون آن ها را می بینم، ناراحت می شوم، غصه می خورم. از نفوس ناریه رنج می برد. اصلا شیطان جرات نمی کند برای چنین شخصی، مشکل تراشی کند. خدا راه را برایش صاف کرده بود. کسانی که این حالت را داشته باشند علی الدوام حالت گریز از منیت دارند.
امیرالمومنینعلیه السلام می فرماید: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم[22]» خدا، در آسمان جانشان طلوع کرده است. خورشید ایمان زوایای روحشان را روشن کرده است. یک ذره ظلمت در وجودشان نیست. وقتی آفتاب ایمان فضای جان را روشن کرده است؛ «فصغر ما دونه فی اعینه[23] دیگر غیر خدا در نظرشان کوچک شده است. برایشان هیچ چیز مهم نیست جز رضایت حضرت حق سبحانه و تعالی ؛ «ل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون»[24]
«ان الله یحب التوابین[25]» توبه به معنای یقضه است. یقضه به معنی خودیابی، واقع یابی، شناخت واقعیت دنیا و واقعیت خود است؛ که اگر انسان واقعیت دنیا و واقعیت خود را شناخت، از خودش و دنیا علی الدوام حالت گریز پیدا می کند. دائما التماس می کند خدایا دنیا بد است، خدایا من بدم، خدایا تو خوب هستی. «ان کنت بئس العبد فانت نعم الر[26] خدایا هم خودم بدم، هم عملم بد است. خدایا من از خودم بدم می آید. خدایا من از تو خوشم می آید. خدایا می شود من را از خودم بشویی، پاکم کنی؟
امام حسینعلیه السلام در دعای عرفه می فرماید: «الهی من کانت محاسنه مساوی فکیف لا تکون مساویه مساوی[27]» خدایا کسی که کار خوبش هم بد است، چطور کار بدش، بد نباشد. خدایا من در خودم کار خوب سراغ ندارم؛ هر چه خوبی هست، مال تو بوده، من خیال می کردم مال من است. توفیق خوبی ها را تو می دادی. توفیق سحر خیزی ها را تو می دادی. لذت سجده را تو به اهلش می دهی. لذت نیایش و گریه های شبانه را تو می دهی. استغفار سحر را تو می دهی پس من چه دارم؟ من جز بدی هیچ چیز ندارم. خودم و عملم و دنیا بد است، تو خوبی. «ان کنت بئس العبد فانت نعم الرب»[28]
من امشب دلم بهانه خرابه شام کرده است. دلم می خواست سراغ آن باب الحوائج را بگیرم. کوچک و بزرگ همه باب الحوائج هستند. چون هیچ کدامشان خودشان نبودند. همه خود را به او داده بودند. همه دست او شده اند. علی اصغر علیه السلام ، شش ماه بیشتر عمر نکرده، ولی ببین چه جلالی دارد. این جلال، جلال خودش نیست. خدا خونش را خریده، او را مظهر جلال خودش قرار داده است. یک دختر سه ساله ببین چه کرده، چه بارگاهی دارد، چه جلالی دارد. دل های شما گویا همه بارگاه حسین علیه السلام است. یا حسین علیه السلام جان، به ما منت گذاشتی دلمان را در اختیار دخترت قرار داده ای.
جریان شام خیلی دلخراش است. اهل بیت علیهم السلام در کوفه اسیر بودند؛ اما زن های کوفه تا فهمیدند این ها دختران امام حسین علیه السلام هستند، دختران علی علیه السلام هستند، گریه کردند. رفتند لباس آوردند، چادر آوردند. به شوهرانشان نفرین کردند. اما در شام وقتی فهمیدند این ها دختران علی علیه السلام هستند، دست به سنگ بردند؛ جلوی چشم بچه ها به سر بابایشان سنگ می زدند. خوشحالی می کردند، می خندیدند، زخم زبان می زدند. شاید به همین علت بود، این دختر در این چهل منزل هیچ جا این جوری بی قراری نکرده بود. اما در شام خیلی بهانه بابا می گرفت. خرابه شام عجب مجلس روضه ای شد. عجب روضه خوانی دارد. عجب گریه کنی دارد. دختر سه ساله ابی عبدالله علیه السلام روضه خوان شده بود. عمه جانش زینب علیها السلام پای منبر می نشیند همه را می گریاند؛ دیگر این جا جایی نبود، که خانم زینب علیها السلام بگوید: عزیز دل صبر کن گریه نکن. خود زینب علیها السلام هم گریه می کرد. شما الحمدلله اهل دل هستید. خیلی از این مجالس با حال را داشتید. گاهی مجلستان خیلی حال دارد می روید بعد تعریف می کنید؛ به دوستانتان می گویید: جایتان خالی بود. مجلس روضه ای بود، صاحب مجلس هم خودش هم آمده بود. یک دختر روضه ای خواند صاحب مجلس خودش هم آمد. اما صاحب مجلس عجب آمدنی داشت. با پا نیامد، با سر آمد. یک نگاهی به سر بریده بابایش کرد. بچه ها معمولا از سفر که آمدند، اگر بابایشان پیششان نبودند، خاطرات سفر را برای بابا تعریف می کنند. بابا از کربلا می آییم. چهل منزل سفر آمده ام. بابا خیلی خاطرات دارم. بابا منتظرت بودم، آرزو داشتم بیایی من را در آغوش بگیری. نمی دانستم این است که فقط من تو را در آغوش بگیرم. بابای خوب من، سرهمه را به دامن گرفتی؛ سر تو را کسی به دامن نگرفت. بابا خیلی درد دل ها دارم اما بابا تو را دیدم، دیگر درد دل هایم را فراموش کردم. بابا جانم بگو ببینم «من الذی قطع وریدک» بابا کی رگ گردنت را بریده. بابا حالا که کرم کردی، مهمان من شدی؛ من هم برایت جان می دهم. ببین چه قدر سخاوت دارد، چطور مهمان نوازی می کند. لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم اعوذ بالله
حجةالاسلام و المسلمین صدیقی
[1] . سوره بقره: آیه222.
[2] . بحارالانوار، ج4، ص43.
[3] . همان
[4] . سوره ال عمران: آیه185.
[5] . مجموعه ورام، ج2، ص200.
[6] . سوره سبا: آیه54.
[7] . سوره سبا: آیه54.
[8] . بحارالانوار، ج4، ص43.
[9] . سوره احزاب: آیه33.
[10] .التهذیب، ج6، ص97،
[11] . سوره یوسف: آیه238.
[12] . سوره طلاق: آیه2.
[13] . سوره یوسف: آیه33.
[14] . سوره بقره: آیه186.
[15] . سوره فجر: آیه27-30.
[16] . سوره بقره: آیه186.
[17] . سوره یوسف: آیه24.
[18]. سوره انسان: آیه21.
[19] . سوره نحل: آیه100.
[20] . سوره حجر: آیه42.
[21]. سوره بقره: آیه222.
[22] . بحارالانوار، ج64، ص315.
[23] . همان
[24]. سوره انعام: آیه91.
[25] . سوره بقره: آیه222.
[26] . بحارالانوار، ج،97 ص417.
[27]. بحارالانوار، ج،95 ص225.
[28]. بحارالانوار، ج97، ص417.