مفاهیم
برای روشن شدن بحث در ابتدا مفاهیم دین و عرفان را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
الف: تعریف دین
بیشتر دین پژوهان بر این باورند که ارائه تعریفی جامع از دین به گونهای که تمام ادیان را شامل شود و هر آنچه غیر از دین است از تعریف خارج شود، بسیار مشکل است و این امر برای این است که گونه های مختلفی از ادیان وجود دارد که برخی از آنها با یکدیگر بسیار متفاوت و حتی متضاد هستند. از اینرو، ما به تعریف دین وحیانی می پردازیم که مورد نظر ما نیز در این مقاله هست.
برخی از دینپژوهان دین را اینگونه تعریف کردهاند «دین مجموعهای است از آموزههایی که به پرسشهای اساسی انسان درباره آغاز و انجام هستی پاسخ میگوید و راه دستیابی به مقصود آفرینش را نشان می دهد » و در تعریفی دیگر از دین وحیانی اینگونه اظهار کردهاند «دین به معنای اعتقاد به آفرینندهای برای جهان، انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید میباشد » نکته حائز اهمیت تعاریف این است که دین از طرفی پاسخگوی سوالات اساسی بشر است، پرسشهایی که ذهن بشر را از قدیم به خود مشغول ساخته است؛ از کجا آمدهام و در کجا هستم و سرانجام به کجا خواهم رفت و راه رسیدن به کمال چیست؟ و از دیگر سوی، راه رسیدن انسان به حق و کمال نهایی را بیان میدارد و برنامههای عملی و کاربردی را برای نیل به این مقصود به او معرفی میکند.
می توان با توجه به این تعاریف و نکات گفته شده در تعریف دین گفت «دین مجموعه ای از آموزهاست که از سوی خداوند هستی برای کمال بشر فرو فرستاده شده است و راه رسیدن به آن کمال را در دستورات عملی بیان می دارد».
ب: تعریف عرفان
به تعبیر عوارف المعارف، برای عرفان و تصوف بیش از هزارگونه تعریف وجود دارد که هرکدام آن را از زاویه خاصی مورد بررسی قرار دادهاند. برخی به هدف سیر و سلوک و برخی دیگر به روش یا موضوع و نتایج عرفان نظر داشتهاند و در برخی موارد، عرفان را به تناسب حال مخاطب یا پرسشگر تعریف کردهاند. در اینجا به چند تعریف اشاره می کنیم که نسبت به بقیه تعاریف جامعتر است.
عرفان در لغت به معنای شناختن است اما در اصطلاح «به ادراك خاصي اطلاق ميشود كه از راه متمركز كردن توجه به باطن نفس (نه از راه تجربهي حسي و نه از راه تحليل عقلي) به دست ميآيد و در جريان اين سير و سلوك اغلب مكاشفاتي حاصل ميشود كه شبيه به «رؤيا» است و گاهي عيناً از وقايع گذشته، حال يا آينده حكايت ميكند و گاهي نيازمند به تعبير است و زماني هم در اثر تصرفات شيطان پديد ميآيد» به همین دلیل برخی عرفان را اینگونه تعریف کردهاند «شناخت شهودی و باطنی خدای متعال، اسماء، صفات و افعال او» و یا «شناخت خدای متعال، صفات و افعال او، شناختی که نه از راه فکر و استدلال، بلکه از طریق ادراک قلبی و دریافت باطنی حاصل شود» .
آنچه از مجموعه تعاریف استفاده میشود، این نکته است که عرفان راه رسیدن انسان به حق و کمال نهایی را با پافشاری بر شهود، بیان میدارد و برنامههای عملی و کاربردی را برای نیل به این مقصود به او معرفی میکند. بنابراین با توجه به وجه مشترک تعاریف میتوان عرفان را این گونه تعریف کرد «عرفان با پافشاری بر کشف و شهود راهی را برای شناخت و رسیدن به خداوند متعال و کمال نهایی پیش رو می گذارد و به عبارتی رسیدن به لقای الهی و مقام قرب الی الله و درک درجات بالای محبت و معرفت خداوند است».
حال با توجه به تعاریف بیان شده از عرفان، به خوبی عرفان حقیقی، کاذب و همچنین فرق میان این دو را میتوانیم بیابیم.
ج: تعریف عرفان حقیقی با توجه به تعریف عرفان
با در نظر گرفتن تعریف عرفان که شناخت و راه نیل به سر مقصود هستی، یعنی خداوند متعال را به وسیله کشف و شهود نمایان میکند، میتوان تعریفی از عرفان حقیقی ارائه داد. عرفان حقیقی یعنی «راه و روشی که انسان را به شناخت صحیح از حقیقت هستی رهنمون سازد و او را از راههای حقیقی و مطمئن به حق و کمال مطلوب، همان خدا، برساند، راههایی که با عقل و فطرت سازگار است» پس عرفان حقیقی مجموعهای از مباحث نظری و برنامههای عملی است که راهی برای شناخت و رسیدن به مبدأ هستی، خداوند سبحان فراهم میآورد.
د: تعریف عرفان کاذب با توجه به تعریف عرفان
در تعریف عرفانهای دروغین شاید این نکته به ذهن برسد که عرفان و کاذب بودن با یکدیگر جمع نمیشود به عبارتی ایندو واژه متناقضنما هستند. در جواب باید گفت که صفت دروغین برای عرفان از دو جهت درست است یکی اینکه عرفان به معنای شناخت است و در عرف علمی شناخت اعم از حقیقی و غیر حقیقی است؛ از این رو به علمی که عرفان غیر حقیقی را در لباس عرفان حقیقی عرضه می کند، عرفان کاذب می گویند و دیگر، ایجاد بدلهای گوناگون برای عرفان، این واژه در عرفانهای دروغین نیز به کار رفته است.
با دقت در معنای عرفان و موضوع و هدف آن، معنای عرفان کاذب به درستی نمایان میشود چون آنچه در جهت خلاف هدف و معنای عرفان باشد، ناگزیر به هدفی نخواهد رسید که در عرفان واقعی مورد نظر است و متصف به صفت حقیقی نیز نخواهد شد؛ از اینرو عرفان کاذب را میتوان اینگونه تعریف کرد «راه و روش یا به طور کلی مکتب و فرقه ای که با استفاده از روش های عرفانی در مسیری غیر از رسیدن به کمال حقیقی یعنی خداوند یکتا حرکت کند و تمام زندگی را در دنیا خلاصه کرده و انسان را به جای رساندن به حقیقت عالم و خدای هستی، به امور دنیوی و خیالی سرگرم سازد».
رابطه دین و عرفان
با توجه به تعاریف و در نظر داشتن اختلافهایی نیز که در این زمینه وجود دارد، حاصل کلام را میتوان اینگونه بیان داشت که عرفان اصیل همان دین مبین اسلام است و دین اسلام نیز استوارکننده چنین عرفانی است و این دو هرچند زبانی متفاوت داشته باشند، اما دو روی یک سکه هستند که هر دو راه رسیدن به حق تعالی را بیان می دارند و عرفان مبتنی بر اصول یقینی و برگرفته از آیات و روایات با دین حقه اسلام هیچ تعارضی ندارد، بلکه دین اسلام همین عرفان است، البته باید توجه داشت که این بدان معنا نیست که دین وحیانی و عرفان به صورت مستقل و جدای از هم راه و روشی را برای رسیدن به مقصود بیان می کنند؛ بلکه حق این است که عرفان مصطلح وامدار وحی است و جز از راه وحی بسیاری از راهها را نمیتواند بپیماید و هرگاه که از صراط وحی فاصله گرفته، دچار کژروی و انحراف گشته است و البته به مدد کشف و شهود صحیح باطن و حقیقت عالم روشن میشود که راه را برای سالک هموارتر میکند.
کلام استاد علامه مصباح در زمینه کمک های فلسفه به عرفان نیز استوارکننده همین مطلب است که عرفان حقیقی بینیاز از دین و عقل نیست و البته دین نیز در برخی از موارد نیازمند تفسیر و تبیین عرفانی است؛ «عرفان واقعي تنها از راه بندگي خدا و اطاعت از دستورات او حاصل ميشود و بندگي خدا بدون شناخت او امكان ندارد شناختي كه نيازمند به اصول فلسفي است. تشخیص مكاشفات صحيح عرفاني با عرضه داشتن آنها بر موازين عقل و شرع، انجام ميگيرد».
حال که نسبت دین و عرفان روشن شد سؤال اصلی ما این است که تفاوت اساسی دین وحیانی با عرفان کاذب در چیست؟ برای بررسی این امر باید مبانی و اهداف دین را بررسی کنیم، برای این منظور ابتدا سه شاخصه کلی (مبدأشناسی، فرجامشناسی و راهشناسی) از عرفانهای کاذب بیان میگردد و بعد به بررسی این سه مبنا از دین وحیانی خواهیم پرداخت و در پایان با نگاهی به هدف این دو به مقایسه خواهیم پرداخت.
مبانی اصلی در عرفانهای کاذب
عرفان های کاذب دارای مؤلفه هایی است که در تمام آنها مشترک است. شناخت این ویژگی ها و خصوصیات در شناخت عرفانهای کاذب بسیار کارگر است. ما در این بخش از نوشتار مبانی کلی را از دیدگاه این مکاتب بررسی می کنیم و بعد به مقایسه با دین مبین اسلام خواهیم پرداخت.
الف: مبدأشناسی (خداشناسی) در عرفانهای کاذب
آنچه در غالب عرفانهای کاذب و نوظهور دیده می شود انکار خداست. این امر یا به صورت انکار وجود خدا و به شکل ناديده گرفتن اعتقاد به خدا یا حتی تفاسیر غلط از خدا، دیده میشود. برای نمونه به برخی از این مکاتب اشاره میکنیم:
خدا در عرفان اوشو وجود خارجی ندارد، بلکه به فعلیت رسیدن تواناییها و استعدادهای خود شخص است، اوشو بیان میدارد که:
«روح، خود خداوند است»
«مردم به نزد من ميآيند و ميگويند ما آرزوي جست وجوي خداوند را داريم. من به آنها ميگويم دراين باره با من صحبت نکنيد. اين مقوله را به بحث نکشيد، هرگونه صحبتي دربارة جست وجوي خدا بيفايده است. هيچ معنا و مفهومي در آنچه ميگويند نيست.»
«کلمة خدا فقط يک بهانه است. ابزاري است براي ابراز احساسات ما به کل. درواقع کل هستي خداست. کل، الهي است و وقتي شما لبريز احساس الوهيت شويد، با کل هستي يکي خواهيد شد. راه حل مشکل شما رسيدن به آن وحدت است ... هرگاه انسان به نقطهاي برسد که خودش را صددرصد خارج از ذهن ببيند، آن وقت انسان خدا شده است.»
«... خداي من حتي يک شخص نيست، بلکه يک حضور است. ... خداي من چيزي عيني، آنجا، نيست. خداي من همان ذهنيت است، اينجا.»
عرفان اِکَنکار نیز هدف اصلي تمرين های معنوي خود را خداشناسي ميداند اما خداي مورد نظر اکنکار با خداي اديان الهي متفاوت است. اينان بعضاً پافشاری ميکنند که خدايي که اديان الهي و حتي برخي از اديان هندي مبلغ آن هستند، در اصل وجود ندارد. پال توئيچل از زبان ربازار تارز، رهبر معنوي خود، ميگويد خدايي که اديان به اصطلاح الهي مطرح ميکنند وجود خارجي ندارد. ساختة خود آنان است.
ب: راهشناسی در عرفانهای کاذب
ادیان آسمانی راه رسیدن به حقیقت و خداوند متعال را در وحی و شریعت معرفی میکنند؛ اما آنچه در عرفان های کاذب مشاهده می شود، وحیستیزی و شریعتگریزی است. اینان برای رسیدن به مقاصد غیرالهی خود دین وحیانی را به گونه ای بشری معنا می کنند و برای تجویز لاابالیگری، خود را از دامن شریعت میرهانند. برای این منظور به نمونههایی از این قبیل اشاره میکنیم:
دین در عرفانهای دروغین: دالايي لاما ميگويد: «در اين جهان آدمهاي مختلفي هستند و باورهاي مختلفي دارند. پنج ميليارد انسان روي کرة خاکی زندگي ميکنند و من معتقدم ما به پنج ميليارد دين مختلف نياز داريم، زیرا در برداشتها و تفکرات انسانها تنوع بسيار گستردهاي وجود دارد. به اعتقاد من هر انساني بايد از يک مسير معنوي عبور کند که براي او و در نسبت با باورهايش، بهترين باشد. ... من فکر ميکنم که اگر ما تنها يک دين داشتيم، طولي نميکشيد که آن دين گرهي از کار فرو بستة بشر نميگشود. اگر يک رستوران داشتيم و آن رستوران تنها يک نوع غذا داشت- هر روز، يک نوع غذا- پس از مدتي، چند مشتري ميداشت؟ انسانها به وجود تنوع در غذاي خود نياز دارند؛ چراکه سلائق مختلفي دارند. کار اديان هم تغذية معنوي بشر است و به گمان من همة ما متوجه هستيم که تنوع اديان به نفع ماست» .
سای بابا نیز به صراحت اعلام می دارد که « همه مذاهب تنها به یک خدا تعلق دارند و به سوی یک مقصد رهنمونتان می سازند، ادیان در اصل هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند» .
اگر اندکی در عرفان های نوظهور تتبع شود، خصیصه کثرتگرایی دینی به وضوح در تمام این مکاتب مشترک خواهد بود و ما به دلیل اختصار از یادآوری شواهد از دیگر مکاتب صرف نظر میکنیم.
شريعتستيزي و فقهگريزي: در میان عرفانهای دروغین نمونههاي بسیاری از شريعت گريزي صوفيان وجود دارد که به یادآوری چند نمونه اکتفا میکنیم:
بِکتاشيه: خواندن دعاي « نادعلي» و دم گرفتن و نواختن ني و امثال آن را به جاي نماز، روزه و ساير وظايف شرعي تلقي ميکنند در احوالات مولوي نیز چنين نقل شده است که در حال گوش دادن به نواي رَباب بود که کسي به او تذکر داد که وقت نماز عصر فرا رسيده است. اما او در پاسخ وي گفت: «ني ني آن نمازِ ديگر، اين نماز ديگر. هر دو داعيان حقّند. يكي ظاهر را به خدمت ميخواهد و اين ديگر باطن را به محبّت و معرفتِ حق دعوت مينمايد ».
ابوسعيد ابوالخير (375-440ق) حاضر نشد براي نماز دست از سماع صوفيانه بکشد و همانطور که در حال رقص بود، ميگفت: «ما در نمازيم »!
و همچنین است اوشو، اکنکار، پائلو کوئیلو و.. که هرچند خود مبلغ شریعت خاصی هستند؛ اما به پیکار با شریعت ادیان قد علم کردهاند، برای نمونه به نوشتههای کوئیلو اشاره میکنیم که با هنرمندی سعی بر بی ارزش جلوه دادن دستورات دینی میکند:
«..آدم میتواند بودا، الله یا خدای مسیح را پرستش کند، فرقی نمیکند... برای من مذهب یعنی این و نه مجموعهای از قرادادها و دستوراتی که به دیگران تحمیل شود ».
« داشتن یک زندگی روحانی مستلزم ورود به یک صومعه نیست، مستلزم روزهداری، ریاضت و پاکدامنی هم نیست، فقط کافی است به خدا ایمان داشته باشی، از آن به بعد هرکس به راه خدا تبدیل می شود و می تواند مرکب معجزات خدا باشد» .
بر همین اساس اوشو «گناه» را ساخته و پرداختة روحانيان به منظور تسلط بر تودهها ميداند و ميگويد: «گناه از قديميترین ترفندها براي سلطه بر مردم است. آنها در تو احساس گناه ايجاد ميكنند. آنها ايدههايي بس احمقانه به خوردت ميدهند كه قادر به محقق ساختن آنها نيستي. سپس گناه به وجود ميآيد و همين كه گناه به وجود آمد، تو به دام افتادهاي. گناه راز كاسبي همة به اصطلاح اديان تثبيت شده (بنيادگرا) است.»
ج: فرجامشناسی در عرفانهای کاذب
وجه مشترک تمام ادیان نوظهور و دروغین - به استثنای صوفیه- انکار معاد و خلاصه کردن حیات در زندگی دنیوی است. اینان از سویی جهان آخرت را انکار میکنند و از دیگر سوی؛ رسیدن به شادی و لذت دنیایی را جایگزین آن میکنند.
انکار معاد و طرح مسأله تناسخ:در غالب عرفانهای نوظهور تناسخ جایگزین معاد و زندگی پس از مرگ میشود. شاید بتوان ادعا کرد این عقیده سوغات آیینهای هندو است. از آموزههای اساسی که در پیدایش عقیده تناسخ، تأثیر مستقیم دارد، اعتقاد به کارما است. بر اساس نظریه کارما هر عملی در همین دنیا دارای عکسالعمل میباشد و چون این نظریه با یک اشکال مهم روبرو است که عمر انسان محدود است و قابلیت محقق شدن تمام عکسالعملها را ندارد، از این رو اعتقاد به تناسخ به وجود آمد تا انسان در زندگیهای بعدی خویش، نتایج اعمال پیشین خود را ببیند.
اعتقاد به کارما و تناسخ که برگرفته از آیین هندو است در عرفانهای نوظهور فراوان دیده میشود که به چند نمونه اشاره میکنیم:
به عقیده آیین اکنکار، کارما يک قانون علمي و عقلي است. تعبيري ديگر از قانون عليت است. در اکنکار، برخلاف آيينهاي هندي، تناسخ را يک تنبيه نميدانند، بلکه هدف آن را آموزش عشق و ارتقاء معنوي ميپندارند. به اين صورت که اگر کسي در يک کالبد جسماني خود، مرتکب خطايي شده باشد و آزاديهاي انساني خود را محدود کرده باشد، او فرصت تجديد نظر در رفتار خود را بار ديگر و بارهاي ديگر نيز دارد. او ميتواند در بازگشت مجدد خود، با توصل به ماهانتا و پيروي از دستورالعمل هاي اکنکار، به بازسازي روح خود بپردازد.
«اگر ما در زندگيهاي گذشته مورد آزار قرار گرفته و ترس را تجربه کرده باشيم، احتمالاً هنوز اين عواطف را در حافظة رواني خود حفظ کردهايم و شايد به همين دليل در زندگي کنوني از احساس ترس و تنش در عذابيم ».
اوشو نيز از مدافعان جدي تناسخ است. او براي اثبات تناسخ به تجربة شخصي خود متمسک میشود. وي ميگويد «من مراقبه کردهام. من به نقطهاي رسيدهام که از آنجا ميتوانم زندگيهاي قبلي خود را ببينم و همين برهان بسنده است. اين شناخت من است. اين تجربة من است اين به ميراث هندوان، باورها يا هيچ چيز ديگرشان ربطي ندارد. من بر اساس اختيار خود سخن میگويم ».
و همینطور دیگر مکاتب که به دلیل اختصار از یادآوری آنها خودداری میکنیم.
لذت و شادمانگی غایت معنویت:از سوی دیگر، بسیاری از عرفانهای نوپدید شادمانگی را هدف غايي معرفی میکنند. اینان رسیدن به «شادي و آرامش و اميد» را هدف اصلي خود بیان میدارند. البته طرح این مسأله، جدید نیست و در مکاتب سنتی نیز سابقه داشته که میتوان به لذتگرايان و کلبيان و اپيکوريان اشاره کرد.
دالايي لاما: «من بر اين باور هستم که هدف اصلي زندگي جستوجوي خوشبختي است. اين امري بديهي است. اينکه معتقد به دين باشيم يا نباشيم و اينکه پيرو کدام مذهب هستيم، تفاوت زيادي نميکند؛ همة ما در زندگي خود به دنبال چيزي مطلوب ميگرديم. به همين دليل، به نظر من حرکت زندگي رو به سوي خوشبختي و شادمانگي است» .
سايبابا، بیان میکند که «مأموريت من اعطاي شوق و شادي به شماست که از ضعف و ترس دورتان کنم. مأموريت من پراکندن شادماني است از اين جهت هميشه آمادهام ميان شما بيايم... تنها آرزوي من شادماني شماست. شادي شما شادي من است شادماني جدا از شما ندارم. قدرت من غيرقابل اندازهگيري است تولد من غيرقابل توضيح و غير قابل درک و پيمايش است» .
مکتب اوشو نیز تنها راه خداشناسی و دینشناسی را عشق مجازی معرفی میکند. وی سکس را امري مقدس و مهمترين نيروي زندگي دانسته و همگان را از نکوهش سکس بر حذر داشته و معتقد است که همة دگرگونيهاي زندگي از طريق اين نيرو رخ ميدهد. سکس را مقدمة عبادت ميداند. البته نه هر سکسي را؛ بلکه سکسي که از روي شور و سرخوشي باشد! چنين سکسي است که مولِد عشق است و عشق نيز مولِد عبادت است. اوشو، سکس را تنها در ارتباط با غير همجنس خلاصه نميکند؛ بلکه همجنسبازي را نيز تقديس ميکند و بهترين مکان براي دينشناسي و خداشناسي را کابارهها ميداند و نه کليساها و مساجد!
مبانی دین وحیانی
دین وحیانی برخاسته از وحی و منطبق بر عقل است، چنین دینی از مبانی و جهانبینی متقن و متناسب با فطرت و نیازهای انسان برخوردار است. با بررسی مبانی دین وحیانی به این نتیجه خواهیم رسید که دین وحیانی با شاخصههای عرفانهای دروغین سازگار نیست و هرآن کس که از چنین دینی پیروی کند هیچگاه به دامن عرفانهایی نخواهد افتاد که داد از معنویت و عرفان سر میدهند، اما جز بر دوری از معنویت نمیافزایند.
بررسی کامل و مفصل مبانی دین مبین اسلام بسیار زمان میبرد و نیاز به تحقیقی مجزا دارد، از اینرو در این نوشتار به صورت خلاصه و گزارشوار مبانی دین اسلام را به عنوان تنها دین وحیانی از نظر میگذرانیم و مطالعه استدلالهای آن را به خواننده واگذار میکنیم.
الف:. مبانی مبدأشناسی دین وحیانی
مباحث هستیشناسی در دو پرسش خلاصه میشود: 1. وجود چیست؟ 2. چه اموری حقیقتاً در عالم وجود دارند؟ به عبارتی مرز موجودات واقعی و پنداری چیست؟ در پاسخ به سؤال اول باید گفت؛ آنچه در قرآن کریم به وضوح دیده میشود و خداوند به عنوان یک امر مسلّم با آن برخورد میکند، واقعیت داشتن جهان هستی است در مقابل، شکگرایان وجود همه عالم یا بخشی از آن را انکار میکردند.
اما سؤال دوم جایی است که بیشتر عرفانهای نوظهور دچار لغزش و انحراف شدهاند. وجود خداوند در دین وحیانی اسلام مسلّم است. به اعتقاد دین مبین اسلام محور هستی، خداوند عالم، قادر و خیرخواه مطلق قرار دارد. چنین خدایی یکتا، ازلی و ابدی است «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن..» که همه هستی اعم از حقایق و معارف پیرامون چینن خدای یکتایی میچرخد که به تعبییر مرحوم علامه طباطبائي (ره) گوهر و اساس دین توحید است «همه معارف گوناگون دين - يعني اصول معارف الهي و اخلاق نیک انساني و احکام شرعي که عبارت از کليات عبادات و معاملات و سياساتها و ولاياتها باشد و هم چنين، توصيف نظام آفرينش؛ مانند: عرش و کرسي، لوح و قلم، آسمان و زمين، فرشتگان و جن و شياطين و گياهان و حيوانات و انسان ها، توصيف آغاز و انجام خلقت و چگونگي آن - اعتماد و تکيه گاه آن بر اصل واحد يعني توحيد است». خدای دین وحیانی نه زاییده و نه زاده شده است «لم یلد و لم یولد» همانندی ندارد «لیس کمثله شیء» و به چشم دیده نمیشود (جسم نیست) «لا تدرکه الابصار» و از همه بینیاز و همه به او نیازمندند «أنتم الفقراء الی الله و هو الغنی الحمید» بر همه چیز آگاه و توانا است«إنه بکل شیء علیم» ، «أنه علی کل شیء قدیر». و در یک جمله خدای دین اسلام دارای تمام کمالات است. البته باید توجه داشت هستیشناسی به طور عام و خداگرایی و صفات کمالیه او به طور خاص، در دین وحیانی با استدلال عقلی و منطقی همراه است که به براهین امکان و وجوب، صدقین و.. میتوان اشاره کرد.
ب:. مبانی راهشناسی
مهمترین تفاوت دین وحیانی با دیگر نحلهها و مکاتب بشری در وحی است، اساس دین وحیانی تکیه بر وحی دارد و در جایجای قرآن کریم نیز بر ایمان به وحی تأکید شده است. خداوند متعال به خاطر نارسایی شناخت بشر و برای هدایت بشر و به کمال رساندن او، وحی را توسط پیامبران فرو فرستاد. در مقابل دین وحیانی، وحیستیزان قرار دارند که با پافشاری بر عقل، ضرورت وحی را انکار میکنند؛ مانند دئیسم که جلودار رویکردی به شمار میآید که میخواهد دینی طبیعی و بشری و برخواسته از آموزههای عقلی ارائه کند.
با تأکید بر ناشناختنی بودن حقیقت وحی باید توجه داشت که وحی از نظرگاه دین مبین اسلام دارای ویژگیهایی است که به مهمترین آنها اشاره میکنیم؛ یکم: لفظ و معنا در وحی عین کلام الهی است که بر پیامبر نازل شده و خود حضرتش در آن هیچگونه تصرفی ندارد؛ دوم: نیاز به وحی جاودانه است نه اینکه « ایدهآل این است که مردم رفتهرفته از تذکار نبی مستغنی گردند» و مردم زمان نزول وحی به خاطر عدم رشد کافی بدان نیاز داشتهاند، اما اکنون یا هر زمانی که بشر به بلوغ فکری رسید از وحی نیز بینیاز خواهد شد؛ سوم: پیامبر در دریافت و ابلاغ وحی معصوم است و در نهایت اینکه گزارههای وحی معنادار هستند.
ج:. فرجام شناسی
غایتشناسی از دغدغههای اساسی بشر بوده است که انسان در طول تاریخ در جست وجوی پاسخی مناسب برای این سوال فطری خود بوده است، این پرسش که سرانجام کار او چه خواهد بود و آیا پس از مرگ نیز زندگی خواهد کرد یا مرگ فرجام عمر اوست. در پاسخ به این پرسش، گاهی با تبیین مادی، و گاهی نیز با کمک عقل و وحی تبیینی الهی ارائه داده است و در برخی موارد نیز برای سرپوش گذاشتن بر فطرت خویش، صورت مسئله را از ذهن خود پاک و در زندگی مادی خود فرو رفته است. اما در هر صورت این سوال در ذهن بشر وجود دارد که «ز کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم».
از اصول اساسی در دین اسلام، معاد است. در دین وحیانی، انسان سرانجام میمیرد و نتیجه اعمال و رفتار او از همان لحظه انتقالش از زندگی دنیوی بر او ظاهر میشود. مرگ نیکان و پاکان با مرگ تبهکاران فرق پیدا میکند. لحظه مرگ برای نیکان لحظه خوشی و خوشبختی و ملاقات با رحمت بیکران الهی است. چنانچه برای بدکاران آغاز رویارویی با بیمهری و کیفر اخروی است.
بيش از ثلث آيات قرآن، مرتبط با زندگى ابدى است: در يك دسته از آيات، بر لزوم ايمان به آخرت پافشاری شده؛ در دسته ديگر، پى آمدهاى انكار آن، گوشزد شده؛ و در دسته سوم، نعمت هاى ابدى، و در دسته چهارمى عذاب هاى جاودانى، بيان شده است. همچنين در آيات فراوانى رابطه بين اعمال نيك و بد با نتايج اخروىِ آنها یادآوری گرديده؛ نيز با شيوههاى گوناگونى امكان و ضرورت رستاخيز مورد تأكيد و تبيين قرارگرفته و به شبهات منكران، پاسخ داده شده؛ چنانكه منبع تبهكاريها و كجرويها فراموش كردن يا انكار قيامت و روز حساب، معرفى شده است.
اسلام با طرح مسئله معاد، مباحثی؛ مانند تناسخ و مادیگرایی و.. را به شدت رد میکند. علاوه بر این، دین وحیانی اسلام هدف غایی انسان را قرب الهی معرفی میکند . یعنی انسان باید در تلاش باشد تا به مرتبهای برسد که کمترین فاصله را با خداوند داشته باشد و به عبارتی «خدایی» شود.
مقایسه مبانی عرفانهای نوظهور با مبانی دین وحیانی
حال که برخی از مبانی عرفانهای کاذب بیان شد و از سوی دیگر نگاهی اجمالی به مبانی دین وحیانی یعنی مبدأشناسی، راهشناسی و غایتشناسی داشتیم، باید مقایسهای اجمالی میان این دو داشته باشیم تا رابطه دین وحیانی با عرفانهای دروغین مشخص شود.
همانطور که بیان شد از نظرگاه خداشناسی، دین وحیانی معتقد به خدایی یگانه است و برهمین اساس تعالیم خود را بنا نهاده است. یعنی توحید زیربنای معارف دین مبین اسلام است برخلاف بیشتر عرفانهای دروغین که منکر خدای واحد شدهاند.
در راهشناسی نیز عرفانهای دروغین را منکر دین یا شریعت مییابیم. ایشان برای اینکه راه خویش را برای هرگونه عملی بگشایند با دین و وحی و شریعت به ستیز برمیخیزند و با کنار زدن وحی، مسیر انسانی تعبیه میکنند که در آن هر کاری برای رسیدن به خواستههای بشری فراهم است. درحالی که دین مبین اسلام با اهمیت بخشیدن به برخی تواناییهای بشر که خداوند در او به ودیعت نهاده است، معتقد است انسان در مسیر رسیدن به سعادت نیازمند وحی است؛ زیرا موارد بسیاری است که با عقل و تجربه به صید انسان نمیرسد و باید با مدد وحی در این مسیر گام برداشت. از اینرو، رسیدن به حقیقت بدون شریعت بیمعناست چون خداوند متعال برای تمام مراحل زندگی بشر برنامهای متناسب با کمال و سعادت او در نظر گرفته که همان شریعت است.
غایت و فرجام نیز در عرفانهای دروغین بسیار با عقل و وحی ناسازگار است. ایشان یا غایت برنامههای عرفانی خود را رسیدن به شادمانگی یا آرامش و یا خوشبختی معرفی میکنند و یا تفسیری دست نایافتنی از کمال و سعادت بیان میدارند. در مقابل، اسلام، غایت و فرجام را در دو حوزه فردی و اجتماعی مطرح میکند. در حوزه فردی معاد و قیامت پیش روست که هر انسانی با نتایج اعمالش در دنیا روبرو خواهد شد و میزان حق الهی نتایج اعمال خوب را بر نیکوکاران نمایان خواهد ساخت و به بدکاران نتیجه ظلم و فسادشان را خواهد چشاند. ظهور منجی که همان انسان کامل است نیز سرانجام زیبای جهان در حوزه اجتماعی قرار داده است.
در وصف عرفانهای دروغین سخن حافظ شیرازی چه زیبا و گویاست:
-
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
نتیجه
آنچه با بررسی معانی عرفان حقیقی، عرفان کاذب و شاخصههای عرفانهای دروغین و نیز بیان مبانی دین وحیانی به دست آمد این است که تعالیم دین مبین اسلام همان عرفان حقیقی است که متناسب با عقل سلیم و فطرت پاک انسان است. سمت و سوی دین وحیانی هیچگاه به سوی عرفانهای دروغین نبوده است و هرکس ملتزم به دین الهی باشد سر از چنین عرفانهایی در نخواهد آورد، مگر اینکه در بخشی از دین سست شود و یا به تفسیر غلط از آموزه دین دست یازد.
آنچه که در لابلای این مقاله به وضوح مشهود بود، انگیزههای نفسانی در شکلگیری این عرفانها بود که اگر مهمترین شاخصه این عرفانها را خود محوری و دعوت به خود بدانیم به گزاف نرفتهایم.
نتایج به دست آمده از این نوشتار عبارتاند از:
- دین وحیانی اسلام دارای مبانی یقینی و عقلی است؛
- مهمترین چالش در عرفانهای نوظهور ضعف مبانی است؛
- دین مبین اسلام مروج عرفان حقیقی سازگار با عقل و فطرت انسان است؛
- هیچگاه انسان با مشعل دین وحیانی به عرفان های دروغین هدایت نخواهد شد؛
- سمت و سوی تعالیم اسلام به¬سوی عرفان حقیقی است؛
- عرفان های دروغین اغلب با انگیزه¬های نفسانی شکل میگیرد؛
- عرفان دروغین زمانی رشد و نمو خواهد داشت که دین اصیل وحیانی به کنار زده شود یا بر طریق آن مشی نشود.