دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عبدالعزیز البراج (ابن براج)

عبدالعزیز البراج (ابن براج)
عبدالعزیز البراج (ابن براج)

عبدالعزیزبن براج

(400-481هـ. ق)

عنوان مقاله: برج فقاهت

نویسنده: جواد حاجى پور

طلوع ستاره

شب هنگام که خورشید مهرگستر، رخسار از هستى فرو پوشیده و سکوتى روح افزا و معنابخش در دل تاریکى دمیده بود، آسمان مهتابى مصر[1] ـ مهد برآمدن و بالیدن پیامبران راستین و والانگر الهى ـ گویى چشم انتظار طلوع ستاره اى درخشان از تبار عالمان پرهیزگار و فقیهان ژرف اندیش بود. نحریر بن عبدالعزیزنیز آن شب حال و قالى دیگر داشت و هم نوا با اختران فروزنده، به انتظار نشسته بود.

او که سالیانى دراز در خاندانى شیعى، حیاتى پارسایانه داشت و قلب تپنده اش کانون جوشان محبت به خاندان پاک پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله)، چه بسیار مشتاق بود که در جبین فرزندش، حشمت فقاهت را ببیند. در چنین فضاى عِطرانگیزى، عبدالعزیز بن نحریر (ابن براج)[2] که بعدها «عزالمؤمنین»،[3] «سعدالدین»،[4]«عزالدین»[5] و «قاضى» لقب گرفت، در سال 400 هـ. ق[6] پاى به عرصه هستى گذارد.

نام کاملش عبدالعزیز بن نحریر بن عبدالعزیزبن براج است و شهرتش به «ابن براج» بسا گویاى این باشد که جدّش «براج»، از بزرگان زمان خود بود و قاضى نیز افتخاراً بدو منسوب گشته است.

دو فرزند فاضل او، شیخ ابوالقاسم و ابوجعفرنیز در شمار عالمان ارجمندى اند که راوندى و سروى از آنان روایت مى کردند.»[7]

آیینه تلاش

ابن براج سالهاى نوجوانى و جوانى را در مصر گذرانید و با جد و جهد مثال زدنى، به مراتب والایى از دانش دینى دست یافت و شاخه هاى گوناگون علوم دین را مطالعه کرد و معرفتى استوار و چند جانبه پیدا نمود.[8]

جان شیفته و دل پر طپش و بى تاب از تحصیل فرزانگى، آن بزرگوار را به حلقه درس سید مرتضى[9] در بغداد مرکز خلافت اسلامى رهنمون ساخت تا هرچه بیشتر بر ذخایر معرفتى و فقهى خود بیفزاید. بر این اساس سال (429هـ. ق)[10] زمانى که سنّش از سى سال تجاوز نمى کرد، آهنگ هجرت به بغداد نمود. بغداد که در آن زمان مرکز خلافت عباسیان و تحت استیلا و اقتدار خاندان شیعى مذهب آل بویه[11] بود، در عرصه فرهنگ و دانش، پایگاه عالمان و دانشوران بلند آوازه و کانون تبادل آرا و افکار مکاتب فکرى به شمار مى رفت. بغداد علاوه بر محوریت سیاسى به عنوان پایتخت فرهنگى و فکرى جهان اسلام شناخته مى شد و این همه را وامدار سلسله خاندان دین باور و عالم پرور «آل بویه» بود که از سرزمین طبیعت مدار و خزرخیز دیلمان گیلان برآمده بودند. دیلمیان که به تشیع و دوستدارى اهل بیت شهره بودند، در ترویج و نکوداشت مکتب فاخر و فخیم شیعه و علنى کردن شعائر آن مانند عزادارى براى سیدالشهداء(علیه السلام) و رهانیدن شیعیان از ستمِ ستم پیشگان و کج سلیقگى متعصبان کم ظرفیت، نقشى ممتاز ایفا کردند و از تجلیل و پشتیبانى معنوى و سیاسى عالمان شیعى دریغ نورزیدند. درخشان ترین دوره تمدن اسلامى مدیون تلاش برخى از فرمانروایان فرهیخته آل بویه در عرصه فکر و فرهنگ اسلامى مى باشد. در حوزه فرمانروایى آنان بود که آثار درخشان دانشمندان اسلامى بروز و ظهور یافت و در تاریخ تفکر دینى ماندگار شد.[12]

در میان نام آوران عصرى که ابن براج مى زیست، سرآمد آنان مرجع بزرگوار شیعه، علامه سید مرتضى بود که در مجلس درسش صدها مجتهد مبرز حضور داشتند. ابن براج در درس استاد حاضر شد و دیرى نپایید که به عنوان شاگرد ممتاز سید مرتضى مطرح گشت. شیوه تربیتى و ترغیبى سید مرتضى اینگونه بود که به شاگردان کوشاى خود، ماهانه مى پرداخت در این میان ابن براج پس از شیخ طوسى،[13]بیشترین شهریه را دریافت مى کرد. سهم شیخ طوسى ده دینار و قاضى هشت دینار بود.[14]

غروب خورشید

مدت درک ساحت معرفت آموز سید مرتضى براى قاضى جوان دولت مستعجل بود و بیش از هفت سال (429-436)[15]نینجامید چرا که با ضایعه رحلت اندوهبار استاد روبه رو گردید. پس از رحلت استاد، ابن براج که اینک مجتهدى مسلم و دانشمندى عالى مقام بود، به درس همدرس سابق خود شیخ طوسى رفت، اما نه براى تحصیل بلکه به خاطر تبلیغ و ترویج شیخ طوسى و نیز ایجاد اتحاد و انسجام شیعه در آن شرایط حساس و بحرانى که بنیان مکتب شیعه مورد تهاجم قرار گرفته بود. وى با این کار پایه گذار سنتى اخلاقى شد که بعدها در رفتار برخى از عالمان[16] و مجتهدان بزرگوار شیعه تبلور یافت.

در محضر درس شیخ طوسى ـ که گاهى با مباحثه و مناظره طلبگى بین آن دو فقیه فرزانه همراه مى شد،[17] ابن براج از تجلیل و عنایت ویژه شیخ الطائفه برخوردار مى شد.

شایسته است در اینجا به نظریه اى که دوره سوم تاریخ[18] فقه شیعه ـ از رحلت شیخ طوسى تا زمان ابن ادریس حلى ـ را دوره رکود و تقلید مى نامد و فقیهان پس از شیخ طوسى را در ردیف تابعان آراى شیخ مى شمارد، با دیده نقد و انتقاد نگریسته شود زیرا با وجود فقیه برجسته اى مانند ابن براج که تفکر فقهى مستقل داشت و در برخى موارد با استاد خویش به مباحثه و مناقشه علمى و فقهى مى پرداخت، اطلاق این نظریه با ابهام مواجه مى شود.

شیخ در برخى از آثار گرانسنگ خویش از آن بزرگوار با صفت «شیخ جلیل»[19] و «شیخ فاضل»[20] یاد مى کند و تصریح مى نماید که این آثار بنابر درخواست شیخ فاضل عبدالعزیزبن نحریر به سلک نگارش و رشته ى تحریر درآمده است. حتى عنوان یکى از کتابهاى خود را «مسائل ابن براج» مى نهد.

هجرت شیخ جلیل

قاضى ابن براج نزدیک به سه سال (436-438)[21] در درس شیخ طوسى شرکت نمود و پس از آن به عنوان نماینده شیخ رهسپار طرابلس شام[22] شد و با حکم جلال الملک[23] که خیلى مورد احترام قاضى بود و ابن براج برخى از آثار فقهى خود را به نام او تألیف نمود، به قضاوت پرداخت.

مدت قضاوت وى را بیست یا سى سال دانسته اند.

حضور قاضى در طرابلس، برخى از محققان[24]را بر این باور استوار نموده است که قاضى شامى بود، هرچند در مصر زندگى مى گذراند، زیرا در گذشته عالمان پس از تکمیل مدارج و سطوح والاى علمى به دیار خویش باز مى گشتند.

نشستن بر کرسى قضاوت نه تنها عبدالعزیز بن براج را از پرداختن به تحقیق، تدریس، تألیف و تربیت شاگردان برجسته و بلندآوازه باز نداشت که سبب تعمیق دیدگاه فقهى آن بزرگوار گردید و موجب شناخت عمیق وى از واقعیات زمانه و نیازهاى روزگار شد. آنچه که در تحلیل و شناخت شخصیت قاضى شایان توجه مى باشد مقوله زمان شناسى اوست آثار و آراى فقهى عبدالعزیز بن براج صرفاً مدرسه اى نبود، بلکه با محک تجربه عینى و عیار حوادث روزگار سنجیده شده و صیقل یافته بود.

با عطف نظر به این حقیقت است که درمى یابیم از اولین رساله هایى که در شکل جدید و به صورت پرسش و پاسخ انتشار یافت. رساله «جواهر الفقه» ابن براج بود که دغدغه آموزش آسان احکام و شناساندن ساده تر دین خدا را داشت. ایشان در تبویب و ترتیب ابواب فقهى بر محور نیازهاى جامعه و نه طبق رسم مشهور فقها، عمل کرد.[25]

«معمولا عالمان و فقهاء شیعه و سنى وجه تقدم برخى از مباحث و ابواب را اهمیت آنها و اهتمام مذهب نسبت بدانها مى پنداشتند اما قاضى عبدالعزیز بن براج، تقدم و تاخر ابواب فقهى را به لحاظ عمومیت مباحث مى انگاشت. از این رو عبادات که تکلیف همه ى مسلمانان بود بر معاملات و... مقدم مى شد و در بین عبادات نیز نماز که عمومى ترین تکلیف اسلامى است بر دیگر انواع عبادات پیشى مى گرفت.»[26]

قاضى در عرصه دفاع نظرى و کلامى از دین نیز به نقد آراء و افکار اهل حدیث همت گمارد و سیره سلف صالح خود نظیر شیخ مفید - که اجتهاد و جهادى سخت با این مکتب داشت - و سید مرتضى را در دفاع عقلانى و برهانى از آیین ادامه داد.

اجتهاد و فقاهت متکلمان خردورز و روشن ضمیرى چون شیخ مفید، سید مرتضى و قاضى ابن براج برخلاف مسلک اهل حدیث بر منابع متقن و معتبر متون دینى مثل آیات قرآن و احادیث مسلم و مشهور استوار بود و در استنباط و فهم دین خدا از استدلال و تحلیل عقلى سود مى برد.

ابن براج در برخى از آثار خود آراى فقهى کسانى را که دچار نوعى ظاهرگرایى، پوسته زدگى و قشرى گرى شده بودند، نقل و نقد نمود.[27]

گریه تاریخ

سوگمندانه جریان نواندیشى و سازمان بخشى و جامع نگرى دینى با سقوط خاندان دانش پرور آل بویه رو به افول نهاد.

ترکان سلجوقى در سال 447هـ.ق به سردمدارى طغرل بیک به بغداد حمله نموده و حکومت دیلمیان را منقرض ساختند. لشکر سلجوقیان به دستور حاکم سلجوقى با همراهى عده اى از متعصبان به محله شیعه نشین «کرخ» بغداد هجوم بردند و دست به قتل و غارت شیعیان زدند ازجمله کتابخانه معروف شیعه را که شاپور بن اردشیر وزیر دانشمند و شیعى بهاءالدوله دیلمى تأسیس کرده بود، آتش زدند حتى به ساحت پیشواى شیعیان، شیخ بزرگوار طوسى نیز تعرض کردند و کتابخانه اش را که با خون دل ایجاد شده بود، در منظر عام سوزاندند و نهال فکر و فرهنگ و آزادى خواهى و عدالت طلبى شیعى را زیر چکمه هاى استبداد، تعصب، جنگ افروزى و غارتگرى لگدمال کردند.[28]

عبدالعزیز بن براج پس از رحلت شیخ طوسى و در آن شرایط سخت، فقه پویاى شیعه را که با خون دل اسلاف گرانقدر خویش آبیارى شده بود، چون گذشته با طراوت و زنده نگاه داشت و از موجودیت فقه شیعه صیانت نمود. در چنین شرایطى حتى اندیشه ولایت فقیه - که تبلور معنویت، عقلانیت، کارآمدى و عینیّت دین در دنیاى معاصر ماست - از دیدگاه ابن براج نمى گریزد و اشارتى هرچند مختصر در لباس تقیه و احتیاط بدین مقوله دارد.[29]

فتوا

در تأیید استقلال فقهى و فکرى قاضى، به برخى از فتاوایش که خلاف مشهور است، اشاره مى نماییم:

1 ـ در کتاب «جواهر الفقه» در بحث ارتداد مى فرماید:

«چنانچه مسلمانى مرتد شود و قبل از ارتداد حج به جا آورد، لازم است پس از برگشت به اسلام دوباره حج گزارد زیرا نزد ما اسلام اولى صحیح نمى باشد، چه اگر اسلامش درست بود کافر نمى شد و این موضوع مبتنى بر قاعده اى است که قبلا بیان نموده ایم.»[30]

2 ـ در فراز دیگرى از جواهر مى فرماید:

«شهادت دو شاهد نسبت به طهارت یا نجاست آب مردود است، زیرا اصالة الطهاره در این مورد بر بیّنه مقدم است.»

3 ـ آب قلیل متنجس را که به وسیله اضافه نمودن آب پاک بر آن به مقدار کر برسد، پاک مى داند و چون شیخ طوسى با وى در این فتوى مخالف بود، با تفصیل و بسط تمام بر نظر خویش استدلال آورد.

4 ـ در باب قضا، به وظایف و خصوصیات قاضى اشاره مى فرماید و چنین فتوا مى هد:

«در قضا علم و عدالت و کمال از شرایط لازم در تصدى آن است. قاضى باید عارف به کتاب و سنت و اجماع و اختلاف فقهاء و نیز زبانِ عربى باشد. قاضى نباید مقلد باشد.»[31]

5 ـ ابن براج علاوه بر آنکه به وظایف قاضى در ولایت فقیهان مانند سرپرستى دیوان احکام و نظارت بر زندانها و بررسى امور و اوصیا و امنا و اشخاص و اموال گمشده اشاره مى کند، مى گوید:

«شایسته است علاوه بر آنکه قاضى عالم به احکام شرعى است کاتب او هم از فقهاء باشد.»

آرا و نظرات فقهى و اصولى قاضى عبدالعزیز بن براج تقریباً در تمامى آثار برجسته عالمان و فقیهان بزرگ مورد استناد واقع شده است که به برخى اشاره مى شود:

«الانتصار»، «الناصریات» شریف مرتضى «الکافى فى الفقه» ابوالصلاح حلبى «المراسم العلویه» سلّار دیلمى «النهایة»، «الخلاف» و «المبسوط»... شیخ طوسى «السرائِر» ابن ادریس حلى «المعتبر» محقق حلى «قواعد الاحکام» و «مختلف الشیعه» علامه حلى «البیان» و «الدروس» شهید اول «المهذب البارع» ابن فهد حلى «مسالک الأفهام» شهید ثانى «حاشیه مجمع الفائده والبرهان» وحید بهبهانى «غنائم الأیام» میرزاى قمى «جواهر الکلام» شیخ محمد حسن جواهرى «خیارات» و «مستند تحریرالوسیله» شهید مصطفى خمینى و... .

آثار

ابن براج در ساحت تحقیق و تألیف دانشورى کثیر التألیف بود و آثار او گویاى روح تتبع و دانش گسترده اش است.

شیوه تألیف و تحقیق ایشان معمولا بدین صورت است که پس از ذکر مسئله فقهى به نقل اقوال فقهاى بزرگوار حتى علماى عامّه مى پردازد و احیاناً نظر خاص خود را با استدلال و استشهاد عقلى و قرآنى برمى گزیند.

1 ـ المهذّب:

نفیس ترین و مبسوط ترین کتاب استدلالى در فقه پس از «المبسوط» استادش شیخ طوسى به شمار مى رود. در این کتاب مسائل و فروع فقهى به تفصیل مطرح و دلایل هر یک مشروحاً بیان و اقوال فقیهان با نقد علمى بازگو شده است.

مسئله حائز اهمیت این است که تألیفات و تحقیقات علمى و فقهى ابن براج در سالهاى پایانى عمرش انجام یافته است زمانى که در اوج پختگى علمى و فکرى به سر مى برد و تجربه قضاوت سى ساله بین مردم و آشنایى عمیق با نیازهاى زمانه را دارا بود.

2 ـ شرح جمل العلم و العمل:

شرح بخش فقهى کتاب «جمل العلم والعمل» سید مرتضى است در این اثر از ذکر اقوال نادر خوددارى گردیده است مگر در چند مورد ازجمله تعیین روز اول ماه مبارک رمضان. قاضى در این مسئله نظر گروهى از اصحاب حدیث را که مبنایشان حساب عددى است، نقد و اخبارى که وجوب صوم و افطار را بر رویت هلال لازم مى شمارد، بیان مى کند.

3 ـ جواهر الفقه:

از آثار فقهى قاضى است که به شکل پرسش و پاسخ و با رویکرد به مسائل مبتلا به جامعه تدوین شده است. در این کتاب حدود هشتصد و بیست پرسش فقهى مطرح و پاسخ داده شده است.

4 ـ التعمد فى المذهب:

احتمالا کلامى بوده است زیرا به تصریح برخى قاضى علاوه بر کتب فقهى، کتابى کلامى نیز داشت.[32]

در بین آثار قاضى فقط کتاب «المهذب»، «جواهر الفقه» و «شرح جمل العلم و العمل» منتشر شده است. نسخه کتاب شرح جمل در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران، نسخه استاد واعظ زاده خراسانى، نسخه کتابخانه مجلس شوراى ملى و نسخه متن جمل العلم والعمل سید مرتضى در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران و متن چاپى نجف موجود است.

دیگر آثار:

طبق نقل ابن شهر آشوب در معالم العلماء و شیخ منتجب الدین در «فهرست»، فهرست دیگر آثار ابن براج بدین قرار است:

5 ـ روضة النفس.

6 ـ المقرب.

7 ـ المعالم.

8 ـ المنهاج.

9 ـ الکامل.

10 ـ المعتمد.

11 ـ الموجز.

12 ـ عماد المحتاج فى مناسک الحاج.[33]

اساتید، مشایخ و شاگردان

اساتید

1 ـ سید مرتضى علم الهدى: شناخته شده ترین استاد قاضى به شمار مى رود و ابن براج بخش اعظم مراتب علمى، فقهى و معرفتى خویش را وامدار اوست.[34]

2 ـ محمدبن حسن طوسى (شیخ الطائفه).[35]

3 ـ سلّار بن عبدالعزیز دیلمى.[36]

4 ـ تقى الدّین ابوالصلاح حلبى.[37]

5 ـ ابوالفتح محمدبن على بن عثمانى (کراجکى): او از فقهاى بزرگ و متکلمان امامیه بود.[38] برخى از محققان معاصر بر این عقیده اند که قاضى شاگرد کراچکى نبود بلکه شاگرد ابن براج ابن ابى کامل طرابلسى، شاگرد کراچکى محسوب مى شده است.[39]

6 ـ ابویعلى جعفرى: محمد بن حسن بن حمزه از متکلمان و فقهاى بزرگ قرن پنجم هجرى و داماد شیخ مفید بود. پس از شیخ، مجلس درس او را اداره مى کرد. او از خاندان علمى سرشناس و صاحب آثار فراوانى است، از جمله: المسأله فى مولد صاحب الزمان(علیه السلام)المسأله فى الرّد على الغلاة، المسأله فى اوقات الصلاة، مسألة فى ایمان آباء النبى(علیه السلام)، اجوبة مسائل شتى فى فنون من العلم و... ابن شهر آشوب کتب دیگرى هم براى او ذکر نموده است، مثل: نزهة الناظر، تنبیه الخاطر، اخبار المختار، النکت فى الامامة و معالم العلماء[40]

7 ـ نظام الدین ابوعبدالله سلمان (سلیمان) بن حسن بن صهرشتى: عالمى جلیل القدر و فقیهى فاضل معروف به صهرشتى - به ظاهر بخشى از دیلم - مى باشد. فتاواى او و نظرات فقهى اش در میان فقهاء متداول است. این دانشمند مراتب علمى را از دانشمندان بلند آوازه اى مثل سید مرتضى، شیخ طوسى و نجاشى و امثال ایشان فراگرفت و آثارش عبارتند از: التبیان فى عمل شهر رمضان - نهج المسالک الى معرفة المناسک، البدایة، النوادر، النفیس والمتعة.

منتجب الدین مى نویسد: «صهرشتى فقیهى موجه و متدین بود. مراتب قرائت را در محضر شیخ طوسى طى کرد و در مجلس درس سید مرتضى حضور یافت.»[41]

اثر دیگر صهرشتى کتاب اصباح الشیعه بمصباح الشریعة و قبس المصباح است. از کتابش قبس المصباح به دست مى آید که از گروهى روایت مى نماید، ازجمله: شیخ ابویعلى جعفرى، شیخ طوسى، ابوالفرج مظفربن حمدان قزوینى، شیخ مفید، حسن بن حسین بابویه.[42]

8 ـ ابوعبدالله شیخ جعفر بن محمد بن عباس دورسیتى: اهل دورسیت (طرشت) قریه اى در غرب تهران و دو فرسنگى رى است. صاحب امل الآمل مى گوید: «اوثق ثقه، عظیم الشأن و معاصر با شیخ طوسى است» شیخ منتجب الدین مى نویسد: «او شاگرد مفید و سید مرتضى بود. الکفایه، کتاب الیوم و اللیله، کتاب الاعتقادات، کتاب الرّد على الزیدیة از آثار اوست.» در لؤلؤة البحرین آمده است:

«او روایت از سید مرتضى، سید رضى و شیخ ابى عبدالله احمد بن محمد جوهرى و نیز از پدر خود محمد بن دورسیتى دارد. خاندان دورسیتى خود را از نسل حذیفه ى یمانى مى شمرده اند.»[43]

شاگردان

1 ـ قاضى عزالدین عبدالعزیز بن ابى کامل طرابلسى: عالمى فاضل، محققى فقیه و نویسنده کتاب الاشراف و الکامل در فقه است. پس از استادش ابن براج، متولى قضاوت طرابلس شد. برخى از مترجمان بعضى آثار ابن براج را در ردیف آثار ابن ابى کامل - به خاطر تشابه در اسم و لقب - برشمرده اند.

این اشتباه علاوه بر تألیفات در نسبت دادن استادى و شاگردى نیز رخ داده است. به عنوان نمونه، ابن براج را شاگرد ابوالفتح کراچکىدانسته اند، در حالى که ابن ابى کامل شاگرد کراچکى نبوده است. نویسنده الذریعه مى فرماید:

«کتاب الجواهر در فقه براى ابن براج ثابت شده است اما براى شاگرد او عبدالعزیز بن ابى کامل طرابلسى هم نقل نموده اند و معلوم نیست اثر او باشد به خصوص اینکه صاحب ریاض نیز معتقد است بعضى احوالات ابن براج با ابن ابى کامل مشتبه شده حتى تصانیف آن دو.»[44]

2 ـ ابوالوفا عبدالجبار بن عبدالله بن مقرى نیشابورى رازى (مفید نیشابورى): وى شاگرد شیخ طوسى است و از ایشان روایت کرده است اهل نیشابور بود و در رى مى زیست. گاهى او را به نام عبدالجبار مقرى معرفى مى کردند. در نسخه اى از تبیان شیخ طوسى، اجازه شیخ طوسى به ابوالوفاء به خط شریف وى دیده شده و تاریخ آن 455هـ ق بوده است. منتجب الدین مى نویسد:

«شیخ عبدالجبار از فقهاى اصحاب ما بوده و در شهر رى زیست و در روزگار او گروه بسیارى از سادات و دانشوران افتخار شاگردى او را داشتند. خود او از شاگردان شیخ طوسى بود. و همگى مصنفات شیخ را بر او قرائت کرده است و نیز سمت شاگردى سلّار دیلمى و ابن براج را داشت.»[45]

به طورى که از مناقب ابن شهر آشوب استفاده مى شود، گروه بسیارى از جمله شیخ ابوالفتوحاحمد بن على رازى و محمدبن حسن شوهانى و على بن شهر آشوب مازندرانى سروى پدر شهر آشوب از وى روایت کرده اند.[46]

3 ـ ابو محمد عبدالرحمان بن احمد نیشابورى خزاعى رازى: عالمى فاضل، عموى شیخ ابوالفتوح رازى (مفسر مشهور) و شاگرد سید مرتضى است. خزاعى کثیرالروایة بود و از مشایخى بسیار از خاصه و عامه روایت مى کرد. بسیارى از اعلام هم از او روایت کرده اند. آنگونه که از اربعین منتجب الدین برمى آید، جمعى بسیار ازجمله: شیخ ابوعلى تیمان بن حیدر بن ابى عدى و ابوالفتح احمدبن عبدالوهاب صرّاف بردینى به طریق املاء و سید ابومحمد شمس الشرف بن على سیلقى از وى روایت مى کردند. منتجب الدین در فهرست مى گوید:

«شیخ عبدالرحمن بن احمد نیشابورى از مشایخ اصحاب ما در رى، دانشورى حافظ و واعظى مورد وثوق بود.

خزاعى سفرهایى به شرق نمود و از موافق و مخالف حدیث شنید. او آثارى دارد، از جمله: سفینة النجاة فى مناقب اهل البیت، الأمالى، عیون الأخبار و مختصراتى در مواعظ و زواجر. ما از طریق عده اى از اعلام از وى روایت مى کنیم، ازجمله: سید مرتضى و برادرزاده اش شیخ امام ابوالفتوح خزاعى. عبدالرحمن از شاگردان سید مرتضى، شیخ طوسى، سلّار وابن براج بود.»[47]

4 ـ شمس الاسلام ابومحمد حسن بن حسین بن بابویه (حَسَکا): وى از اجلاّى فقها و جدّ شیخ منتجب الدین بود. این خاندان همگى اهل علم و فقاهت بودند. حسکا از عمویش ابوجعفر محمدبن حسن و از پدرش ابوالقاسم حسن بن حسین، از شیخ صدوق روایت کرده است.

شیخ منتجب الدین مى نویسد:

«جد ما شمس الاسلام حسن بن حسین بن بابویه از ثقات موجه بود و همه تصانیف شیخ طوسى را در نجف اشرف نزد خود او قرائت کرد. و مراتب فقه و اصول را از سلّار و ابن براج بهره گرفته و کلیه آثارش را خوانده است. ازجمله آثار او کتاب العبادات و کتاب الاعمال الصالحة و کتاب سیرالانبیاء و الائمه است.»[48]

درباره لقب ایشان «حَسَکا» لازم به ذکر است که مخفف «حسن کیا» است. کیا (لقب ایشان) به گیلکى، مازندرانى و رى، به معناى «رئیس» است و براى تعظیم و تجلیل به کار مى رود.[49]

5 ـ شیخ عبیدالله حسن بن بابویه قمى رازى: شیخ موفق الدین، فاضلى بزرگوار و فقیهى پرهیزگار و پدر شیخ منتجب الدین مؤلف فهرست است. موفق الدین از پدرش شیخ ابومحمد (حسکا) و از سید ابو طاهر حسینى قزوینى به طریق قرائت روایت مى کرده است. منتجب الدین در فهرست مى فرماید:

«پدرم موفق الدین عبیدالله بن حسن بابویه که در شهر رى مى زیست، از ثقات فقهاى اصحاب ما بود و مراتب علمى و حدیثى را از پدرش شمس الاسلام حَسَکا که فقیه روزگارش بود، استفاده کرده و همگى آنچه را که از مشایخش جعفر طوسى، سلار، ابن براج و سید بن حمزه بهره برده، به وى اجازه داده است.»[50]

6 ـ شیخ ابوجعفر محمد بن على بن محسن حلبى: در فهرست منتجب الدین چنین آمده است:

«شیخ ابوجعفر محمد بن على بن محسن حلبى از فقهاى شناخته شده و شایسته است. روزگار شیخ ابوجعفر طوسى را دریافته، از او و ابن براج روایت کرده است. سید ابوالرضا و شیخ قطب الدین ابوالحسن رواندى شاگرد او بوده اند.»[51]

صاحب ریاض هم مى فرماید: «از کتاب الیقین ابن طاووس به دست مى آید شیخ ابوجعفر حلبى از شیخ طوسى روایت کرده است و شیخ ابوالفرج على بن عبدانى از وى روایت داشت.»[52]

فصل غروب

سرانجام پیر پارساى طرابلس پس از عمرى مجاهدت علمى و فکرى و فرهنگى با برجاى گذاشتن آثار و مآثر فاخر و فخیم جاویدان شد و خورشید شخصیتش در آسمان دانش و فرزانگى تابیدن گرفت. آن بزرگوار در شب جمعه نهم شعبان سال 481هـ.ق[53] در هشتاد و چند سالگى رخ در نقاب خاک کشید و به جوار رحمت پروردگارش شتافت اما دست سخاوتمند، کریمانه قاضى، شاگردان و دست پروردگان ممتاز و بزرگوارى تربیت کرد که شخصیت و منش والاى او را در گذار ایام تاریخ تداوم بخشیدند و به ما رسانیدند.

اینک این گنجینه گرانبها و میراث ارزشمند، در اختیار ماست تا با تفکر دقیق و بازکاوى و بازخوانى آن هویت تاریخى و فرهنگى خویش را بجوییم و سرفرازانه به آینده اى درخشان تر و تابناک تر که اسلام و مسلمین در آن میراث بران عزت و عظمت و سربلندى باشند، چشم بیاندازیم.


[1]. کشور مصر در شمال شرقى آفریقا بین مدار 5/21 درجه و 32 درجه عرض شمالى و 25 درجه و 5/35 درجه طول شرقى از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است. از شمال محدود به دریاى مدیترانه، از شرق به فلسطین و اردن و دریاى احمر و از جنوب به سودان و از مغرب به لیبى مىباشد. وسعتش قریب 995 کیلومتر بود. و سابقهى تمدنى آن از چهار هزار سال پیش از میلاد آغاز گردیده است. (لغت نامه دهخدا).

[2]. معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 80.

[3]. مقابیس الانوار، تسترى، ص 7-9.

[4]. فهرست، منتجب الدین، ص 107.

[5]. ریحانةالادب، محمد على مدرسى، ج 7، ص 408.

[6]. غالب منابع سال وفات قاضى را 481هـ ق دانستهاند و چون قاضى ابن براج ,,,,,,,ـ بنابر قول مشهور ـ هشتاد و اندى سال زندگى کرد، ولادت او در حدود سال 400هـ ق خواهد بود. ن.ک.به: تأسیس الشیعه، صدر، ص 304.

[7]. المهذب، ابن براج، ج 1، مقدمه، ص 9.

[8]. ن.ک.به: ریاض العلما، افندى، ج 3، ص 141 تأسیس الشیعه، ص 304.

[9]. براى آشنایى با شخصیت سید مرتضى ر. ک. به: گلشن ابرار، ج 1.

[10]. ریاض العلماء، افندى، ج 3، ص 141ـ142 الاعلام، خیرالدین زرکلى، ج 4، ص 15.

[11]. آلبویه سلسلهى ایرانىنژاد و شیعه مذهب منسوب به ابو شجاع بویه که بین سالهاى 323-448ق/ 933-1056م بر بخش بزرگى از ایران و عراق و جزیره تا مرزهاى شمالى شام فرمان راندند. (دایرةالمعارف بزرگ اسلامى، جمعى از نویسندگان، ج 1، ص 629)

[12]. ر.ک.به: دایرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 643ـ644.

[13]. ر.ک.به: گلشن ابرار، ج 1، ص 80.

[14]. روضات الجنات، محمد باقر خوانسارى، ج 4، ص 230.

[15]. فهرست، نجاشى، ص 193.

[16]. مراد شخصیت حضرت امام خمینى رضوان الله علیه است که با وجود اجتهاد مسلم بر درس آیتالله بروجردى حاضر مىشدند.

[17]. ابن براج در کتاب المهذب، ضمن بحث از اقسام آبها به مباحثهاى که بین او و شیخ در درس رخ داد، و او توانست شیخ را مجاب و ساکت کند اشاره دارد. ن.ک.به: المهذب، باب طهارة، ج 1، ص 24-25.

[18]. موسوعةالطبقات الفقهاء (المقدمه - القسم الثانى)، ص 280.

[19]. الغیبة، شیخ طوسى، ص 78. در فرازى از این کتاب آمده است: «فانى مجیبٌ الى مارستهُ «الشیخ الجلیل» أَطالَ الله بقائه مِن إملاء کلام فى غیبةِ صاحب الزمان.» برخى پنداشتهاند مراد از شیخ جلیل، شیخ مفید است. چنین گمانى رد مىشود چون تاریخ تألیف کتاب 34 سال پس از رحلت شیخ مفید است.

[20]. الرسائل العشر، شیخ طوسى، ص 117 و 155.

[21]. ریاض العلماء، افندى، ج 3، ص 141.

[22]. تأسیس الشیعه، ص 304. طرابلس از شهرهاى ساحلى مدیترانه است که اکنون جزء جمهورى لبنان واقع شده است و آخرین بندر شمالى این کشور مى باشد و براى آنکه از طرابلس غرب (که کنار دریاى مدیترانه و اکنون جزء کشور لیبى است) امتیاز یابد، به طرابلس شرق یا شام معروف شده است.

[23]. قاضى در کتاب جواهر در مقدمه از جلال الملک اینگونه یاد مىکند: «الحضرة القضائیة الامریة الجلالیة» در کتاب مهذب نیز مىگوید: «الحضرة القضویة التقیة الخالقیه». ن.ک.به: شرح جمل العلم والعمل، تصحیح استاد شانهچى، ص 14.

[24]. آیتالله سبحانى بر این است. ن.ک.به: المهذب، ج 1، ص 37.

[25]. شرح جمل العلم والعمل، ابن براج، ص 24.

[26]. مقدمهاى بر فقه الشیعه، سید حسین مدرسى، ص 24 و مهذب، ص 124.

[27]. شرح جمل، ابن براج، ص 244 و 251.

[28]. براى آگاهى بیشتر ر.ک.به: مفاخر اسلام، على دوانى، ج 3، ص 384 فقهاى نامدار شیعه، عقیقى بخشایشى، ص 74.

[29]. اشاره مختصر این فقیه در باب ولایت فقیه عبارت است از: کسى که موظف به پرداخت خمس است، سهم سادات را خودش مىپردازد و سهم امام را نزد خود نگه مىدارد و هنگام مرگ آن را به فقهاء و شیعهاى که به وثاقت او ایمان دارد، مىسپارد. (سلسلة ینابیع الفقهیه، ج 5، ص 182 سلسلة الینابیع الفقهیه (المهذب)، ج 11، ص 128-132.)

[30]. شرح جمل العلم و العمل، ابن براج، تصحیح استاد شانه چى، ص 21.

[31]. سلسلة الینابیع الفقهیه، ج 11، ص 128.

[32]. معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 80 و فهرست، منتجب الدین، ص 107.

[33]. شرح جمل، ابن براج، مقدمه استاد کاظم مدیر شانه چى، ص 12.

[34]. گلشن ابرار، ج 1، ص 60.

[35]. همان، ج 1، ص 80.

[36]. فقهاى نامدار شیعه، ص 93-94.

[37]. همان، ص 19.

[38]. گلشن ابرار، ج 3، ص 23.

[39]. المهذب، ج 1، ص 6، مقدمه آیتالله سبحانى.

[40]. معجم رجال الحدیث، آیت الله خویى، ج 16، ص 225-226.

[41]. فهرست، منتجب الدین، ص 68.

[42]. ریاض العلماء، ج 2، ص 510-511.

[43]. همان، ترجمه محمد باقر ساعدى، ص 146 و فهرست، منتجب الدین، ص 45.

[44]. الذریعه الى تصانیف الشیعه، آقا بزرگ، ج 17، ص 256.

[45]. فهرست، منتجب الدین، ص 75.

[46]. ریاض العلماء، ج 3، ص 90-91 الفهرست، منتجب الدین، ص 76.

[47]. همان، ج 3، ص 122 و الفهرست، منتجب الدین، ص 75.

[48]. فهرست منتجب الدین، ص 47.

[49]. ریاض العلماء، ج 1، ص 237.

[50]. فهرست، منتجب الدین، ص 77.

[51]. همان، ص 101.

[52]. ریاض العلماء، ج 5، ص 241.

[53]. الذریعه، ج 5، ص 257.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام عبدالعزیز
نام خانوادگی براج
نام پدر نحریر بن عبدالعزیز
نام معروف ابن براج، عبدالعزیز بن براج
لقب عزالمؤمنین، سعدالدین، عزالدین و قاضى‌
تاریخ تولد (شمسی) 388
تاریخ تولد (قمری) 400
مکان تولد مصر
تاریخ فوت (شمسی) 476
تاریخ فوت (قمری) 481
مکان فوت لبنان،طرابلس

تالیفات

No image

المهذب

No image

جواهر الفقه

No image

التعمد فى المذهب

No image

روضةالنفس

No image

المقرب

No image

المعالم

No image

المنهاج

No image

الکامل

No image

المعتمد

No image

الموجز

فعالیت ها

نظر دیگران درباره ایشان

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد هفتم

کتاب گلشن ابرار - جلد هفتم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که تا کنون هَشت جلد از آن به زیور چاپ آراسته شده، اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
Powered by TayaCMS