كلمات كليدي : تاريخ، امام حسين عليه السلام، عوامل ماندگاري قيام امام حسين عليه السلام، نقش امام سجاد عليه السلام در استمرار قيام عاشورا، جلوگيري از تحريف
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
نقش امام سجاد علیهالسلام در استمرار قیام عاشورا
امام سجاد علیهالسلام نیز علیرغم بیماری طاقتفرسایشان همراه و همگام با دیگر بانوان اهل بیت علیهالسلام با تبلیغات مسموم و دروغین امویان بر ضد اهل بیت علیهالسلام به مبارزه برخاست و از کیان نهضت حسینی علیهالسلام دفاع نمود. ایشان پس از شهادت پدر بزرگوارش - حسین بن علی علیهالسلام- در رأس بازماندگان خاندان حسینی علیهالسلام، ابلاغ پیام قیام و شهادت سرخ آن حضرت علیهالسلام را به عهده گرفت و با سخنرانیها و مناظرات خود، به افشای چهرهی پلید حکومت اموی و بیدار ساختن افکار عمومی پرداخت. نظر به اهمیت بسیار بالای نقش امام سجاد علیهالسلام در تداوم و استمرار قیام سیدالشهداء علیهالسلام در این بخش به خلاصهای از مهمترین اقدامات ایشان اشاره میشود:
1-تبیین جایگاه اهل بیت و شناساندن حقیقت دین به مردم
امام سجاد علیهالسلام چونان عمهاش زینب(سلاماللهعلیها) و دیگر بانوان اهل بیت علیهالسلام لحظهای از تبیین جایگاه حقیقی اهل بیت علیهالسلام و شناساندن حقیقت دین به مردم غفلت نورزید. ایشان در سخنرانیها و گفتگوهای خود در کوفه و شام پیوسته بر این اصل تأکید میورزید و هر گاه فرصتی دست میداد جایگاه اهل بیت علیهالسلام و انتساب ایشان به رسول خدا(صلیالله علیهوآله وسلم) را یادآور میشد. گفتگوی حضرت علیهالسلام با پیرمرد شامی[1] و سخنرانی ایشان در مجلس یزید را میتوان از عالیترین نمونه این اقدامات یاد کرد.
نقل شده که در یکی از مجالس یزید، به دستور او، مأموران خطیبی را در مجلس حاضر کردند تا به بدگویی از امام حسین علیهالسلام و پدر بزرگوارش بپردازد. خطیب بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی از امام علی علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام به بدی یاد کرد و تا میتوانست در مدح و ستایش از معاویه و یزید مبالغه کرد. در این هنگام علی بن الحسین علیهالسلام برخاست و با صدای بلند خطاب به آن مرد گفت: «وای بر تو ای سخنگو؛ خشنودی آفریدگان را با خشم آفریدگار معامله کردی و آتش جهنّم را بر خود خریدی.»[2]
آنگاه فرمود: «ای یزید اجازه بده تا بر این چوبها بالا بروم و سخنانی بر زبان آورم که هم خشنودی خداوند در آن باشد و هم کسانی که در اینجا نشستهاند، پاداش و ثواب ببرند.»
یزید نپذیرفت. ولی مردم گفتند: «ای امیر مؤمنان اجازه بده تا بالای منبر برود، شاید چیزی از او بشنویم.» یزید نپذیرفت؛ اما سرانجام با اصرار زیاد مردم اجازه داد تا امام علیهالسلام به ایراد سخن بپردازد. پس حضرت علیهالسلام بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
«أیها الناس اعطینا ستاً و فضلنا بسبع اعطینا العلم، الحلم، السماحه، الفصاحه، الشجاعه و المحبة فی قلوب المؤمنین.....»
«ای مردم شش چیز به ما عطا شده است و به هفت چیز بر دیگران فضیلت یافتهایم. دانش، بردباری، بخشندگی، فصاحت، شجاعت و محبت در دلهای مؤمنان، شش فضیلتی است که به ما عطا شده است؛ و اما هفت چیز که خداوند ما را بدان بر دیگر مخلوقات جهان برتری داد از این قرار است: رسول خدا(صلیالله علیهوآله وسلم) -محمد(صلیالله علیهوآله وسلم)- از ماست. صدّیق و راستگوی این امت(علی علیهالسلام) از ماست. جعفر طیّار از ماست. [حمزه] شیر خدا و رسول(صلیالله علیهوآله وسلم) از ماست. سرور زنان عالم، بتول(سلاماللهعلیها)، از ماست. دو سبط این امت و دو سرور جوانان بهشت، از ما هستند. پس هر کس مرا میشناسد که میشناسد و برای کسانی که مرا نمیشناسند حسب و نسب خویش را باز میگویم: منم فرزند مکّه و منی، منم فرزند زمزم و صفا، منم فرزند آنکه حجرالاسود را با ردای خود حمل کرد[و آن را در جایش قرار داد.] منم فرزند بهترین کسی که پیراهن و ردا پوشید. منم فرزند بهترین کسی که نعلین و کفش به پا کرد. منم فرزند بهترین کسی که طواف و سعی به جای آورد. منم فرزند بهترین کسی که حجّ گزارد و لبّیک گفت. منم فرزند کسی که با براق به آسمان برده شد. منم فرزند کسی که از مسجدالحرام به مسجد الاقصی برده شد. منم فرزند کسی که جبرئیل او را به سدرة المنتهی رساند. منم فرزند کسی که نزدیک و نزدیکتر شد تا به قاب قوسین یا نزدیکتر رسید. منم فرزند کسی که با فرشتگان آسمان نماز گزارد. منم فرزند کسی که خدای بزرگ بر او وحی کرد. منم فرزند محمد مصطفی(صلیالله علیهوآله وسلم) منم فرزند علی مرتضی علیهالسلام منم فرزند کسی که با مشرکان جنگید تا آنکه لا اله الا الله را بر زبان جاری ساختند. منم فرزند کسی که روبروی رسول خدا(صلیالله علیهوآله وسلم) با دو شمشیر ضربت زد و با دو نیزه جنگید و دو بار هجرت کرد و دو بار بیعت نمود و به دو قبله نماز گزارد، در بدر و حنین جنگید و به اندازه چشم بر هم زدنی به خداوند کفر نورزید. منم فرزند شایستهترین مؤمنان، وارث پیامبر(صلیالله علیهوآله وسلم)، در هم کوبندهی ملحدان، فرمانروای مسلمانان، نور مجاهدان، زینت عبادتگران، امیر گریهکنندگان، شکیباترین شکیبایان و برترین شب زندهداران آل یاسین و خاندان رسول(صلیالله علیهوآله وسلم) رب العالمین. منم فرزند تأیید شدهی توسط جبرئیل و یاری شده توسط میکائیل. منم فرزند حمایت کننده از حریم مسلمانان و کسی که با پیمان شکنان و ستمگران و خوارج پیکار کرد و با دشمنان ناصبیاش جنگید؛ و پر افتخارترین فرد قریش و نخستین کس از مؤمنان که خدا را لبیک گفت. پیشگامترین پیشگامان، در هم کوبندهی تجاوزگران، بنیان کن مشرکان و تیری از تیرهای خدا بر ضّد منافقان، زبان حکمت عابدان، یاور دین خدا، ولی امر خدا، باغ حکمت خدا و ظرف علم خدا، جوانمرد و بخشنده؛ بزرگوار و پاکیزهای از سرزمین بطحا، راضی به حکم خدا و مورد رضای پروردگار. پیشآهنگ، رادمرد، شکیبا و بسیار روزهدار، پاکیزه و استوار، دلاور و پربخشش. برکنندهی ریشه ستمگران؛ پراکندهساز احزاب. از همه مهربانتر، بخشندهتر و زبانآورتر، مصمم و سرسختتر. شیر ژیان، ابر پرباران که هر گاه در میدان جنگ شرکت میکرد دشمنان را درهم میشکست و آنان را چونان آسیاب خرد میکرد و چون تند باد، دشمنان را به سان خار و خاشاک پراکنده میساخت. شیر حجاز، صاحب اعجاز، سپهسالار عراق، امام به نص و استحقاق، مکّی، مدّنی، ابطحیّ، تهامیّ، خیفیّ، عقبیّ، بدریّ، احدیّ، شجری، مهاجری، سرور مردم عرب و شیر میدان کارزار؛ وارث مشعر و منی؛ پدر دو سبط -حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام-. مظهر عجایب، پراکندهساز سپاههای زبده؛ برق جهنده، نور شتابنده؛ شیر پیروز خدا، خواستهی هر جوینده و بر هر پیروزی پیروز. این جدّ من علی بن ابی طالب علیهالسلام است.
منم فرزند فاطمهی زهرا(سلاماللهعلیها)، منم فرزند سرور زنان، منم فرزند پاکیزهی بتول(سلاماللهعلیها)، منم فرزند پارهی تن رسول الله(صلیالله علیهوآله وسلم).»
گوید: او پیوسته «منم منم» گفت و خود را معرفی میکرد. تا آنکه صدای گریه و زاری مردم بلند شد و یزید از بیم برخاستن فتنه، به مؤذن دستور داد که برخیزد و اذان بگوید. پس سخن امام علیهالسلام قطع شد و حضرت علیهالسلام خاموش گشت.[3]
چون مؤذن گفت: «اللهاکبر» علی بن الحسین علیهالسلام گفت: «بزرگی را بزرگ شمردی که هیچ کس را با او قیاس نتوان کرد و با حواس درک نگردد. هیچ چیز از خداوند بزرگتر نیست.»
مؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» علی بن الحسین علیهالسلام گفت: «مویم و پوستم و گوشتم و خونم و مغزم و استخوانم به آن گواهی میدهد.»
هنگامی که گفت: «اشهد انّ محمداً رسول الله» علی بن الحسین علیهالسلام از بالای منبر رو به یزید کرد و گفت: «ای یزید آیا این جدّ توست یا جدّ من؟ اگر بگویی که جدّ توست، دروغ گفتهای و اگر بگویی که جدّ من است، پس چرا خاندانش را کشتی؟»[4]
2-جلوگیری از تحریف قیام
مبارزه با تحریفات قیام مقدس کربلا و نشان دادن حقیقت قیام سیدالشهداء علیهالسلام به همگان از اقدامات مهم امام سجاد علیهالسلام در ایام اسارت به شمار میرود. دشمن برای رسیدن به هدف شوم خود سعی داشت تا تغییر و تبدیلهایی را جهت تحریف قیام عاشورا و اهداف مقدس آن انجام دهد. آنان از سویی از همان ابتدای آغاز قیام کوشیدند تا با توجیه و تفسیرهای ناروای خود به این قیام مقدس رنگ فساد و اختلاف بزنند. نقل شده که زمانی مسلم بن عقیل به کوفه آمده بود یزید ضمن نامهای خطاب به عبیدالله بن زیاد نوشت: «مسلم بن عقیل به کوفه آمده است و هدفش اخلال و افساد و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان است» سپس به او دستور داد «در جستجوى مسلم بن عقیل باشد و چون بر او دست یافت او را از بین ببرد یا تبعید نماید.»[5] زمانی هم که مسلم به اسارت عبیدالله در آمد ابنزیاد همین سخنان را خطاب به مسلم گفت و عرضه داشت: «اى مسلم براى بر هم زدن وحدت مردم آمدهاى؟»[6]
و از سوی دیگر کوشیدند بعد از شهادت امام علیهالسلام به تحریف معنوی قیام عاشورا دست یازند بدین جهت سعی داشتند که از اندیشه جبریگری بهره برده جنایات خود را به اراده خدا نسبت دهند و بدین وسیله افکار عمومی را تخدیر کنند.[7] اما امام سجاد علیهالسلام و زینب کبری(سلاماللهعلیها) که از این شگرد تبلیغی دشمن آگاهی کامل داشتند با سخنان و احتجاجات محکم خود حکومت اموی را در رسیدن به این هدف ناکام گذاشتند. نمونه روشن این مبارزه، گفتگوی امام سجاد علیهالسلام با پسر زیاد در کوفه است. نقل شده پس از آنکه اسیران اهل بیت علیهالسلام را به مجلس عمومی در کاخ پسر زیاد وارد کردند، سخنان تندی بین او و زینب کبری(سلاماللهعلیها) رد و بدل گردید. سپس عبیدالله رو به امام سجاد علیهالسلام کرد و گفت: «تو کیستى؟» فرمود: «من على بن الحسین علیهالسلام هستم.» ابنزیاد گفت: «مگر خدا علی بن الحسین علیهالسلام را نکشت؟» امام علیهالسلام فرمود: «برادرى داشتم که نامش على بود و مردم او را کشتند.» عبیدالله گفت: «بلکه خدا او را کشت.» امام علیهالسلام فرمود: «الله یتوفی الأنفس حین موتها؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض میکند»[8]
عبیدالله از این سخن امام علیهالسلام برآشفت و دستور قتل او را صادر کرد که با فداکاری عمهشان زینب(سلاماللهعلیها) از این کار منصرف شد.[9]
3- یادآوری مصائب امام حسین علیهالسلام و گریه بر آن حضرت علیهالسلام در مناسبات مختلف
از اقدامات به عمل آمده از سوی امام سجاد علیهالسلام جهت ممانعت از فراموش شدن نام و یاد شهیدان عاشورا، گریههای هدفداری بود که از سوی آن حضرت علیهالسلام و در هر مناسبتی برای اباعبدالله الحسین علیهالسلام انجام میگرفت. امام سجاد علیهالسلام تا پایان عمر همواره از مصیبتهای پدر بزرگوارش یاد میکرد و بر او و یاران شهیدش میگریست؛ آن قدر گریست که در برخی از روایات از ایشان به عنوان یکی از «بکائون خمسه» یاد شده است.[10] ایشان بیست یا چهل سال بر پدرش، گریه کرد و در این مدت هر گاه غذایی برای حضرت علیهالسلام میآوردند، گریه میکرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: «آقا میترسم هلاک شوید.» حضرت علیهالسلام فرمود: «من شکوه و غم و اندوه خویش را نزد خدا میبرم و من از سوی خداوند چیزی میدانم که شما نمیدانید. هر گاه به یاد قتلگاه فرزندان فاطمه(سلاماللهعلیها) میافتم بیاختیار بغض گلویم را میگیرد و اشکم جاری میگردد.»[11]
در روایتی از امام صادق علیهالسلام آمده است؛ «امام زینالعابدین علیهالسلام چهل سال بر پدر بزرگوارش گریه کرد در حالی که روزها روزه بود و شبها به نماز میایستاد هنگام افطار که غلام حضرت علیهالسلام برای ایشان آب و غذا میبرد حضرت علیهالسلام با دیدن آب و غذا میگریست و میفرمود: «فرزند رسول خدا(صلیالله علیهوآله وسلم) گرسنه کشته شد؛ فرزند رسول خدا(صلیالله علیهوآله وسلم) تشنه کشته شد؛» ایشان پیوسته این سخن را تکرار میکرد و گریه میکرد آن چنان که اشکهای آن حضرت علیهالسلام با آب و غذایش مخلوط میشد. حضرت علیهالسلام پیوسته این گونه بود تا زمانی که رحلت کرد.»[12]
از یکى از غلامان آن حضرت علیهالسلام روایت شده که میگفت: «روزى امام سجاد علیهالسلام به صحرا تشریف برد من نیز با او همراه شدم. حضرت علیهالسلام سجده طولانی کرد و ... سپس سر از سجده برداشت در حالی که بسیار گریسته بود؛ عرض کردم: آقاى من آیا وقت آن نشده که اندوهتان پایان پذیرد و گریه شما کم گردد؟ فرمود: واى بر تو؛ یعقوب پیغمبر علیهالسلام دوازده پسر داشت خداوند یکى از پسرانش را از نظرش غایب کرد پس از حزن و اندوه مفارقت آن پسر، موى سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیارى گریه نابینا شد و حال آن که پسرش زنده بود؛ اما من به چشم خود پدر و برادرم را به همراه هفده تن از اهل بیت علیهالسلام خود کشته و سر بریده دیدم پس چگونه اندوهم را سرانجامی باشد و گریهام کم شود؟»[13]
مطالب مرتبط:
عوامل ماندگاری قیام امام حسین(علیه السلام) (1)
عوامل ماندگاری قیام امام حسین(علیه السلام) (3)