احمدیه یا همانگونه که شناخته شدهاند، قادیانیه یا مرزاییه (میرزاییه) جمعیتی هستند که فرقه خود را اسلام راستین میدانند. میرزا غلام احمد (متولد 1835م در قادیان هند، وفات 1908)[1]، کسی که ادعای پیامبری میکرد، در 23 مارس 1889م این جمعیت را در شهر لدهیانه هند بنیان نهاد. شهری که در نزد پیروان احمدیه دار البیعة خوانده میشود.[2] غلام احمد با سوء استفاده از فضای باز سیاسی-مذهبی حاکم بر هند، که توسط استعمار بریتانیا در این کشور اجرا میشد، نهایت سعی خود را بکار گرفت تا بتواند در پناه حاکمیت انگلیس خود و پیروانش را در برابر مخالفان مسلمان و سیکها از هر گزندی مصون دارد و آزادنه به فعالیتهای تبلیغی بپردازد. در همین راستا او جهاد با انگلستان را جایز نمیدانست و همواره شکرگزار این حکومت بود.[3]
غلام احمد و ادعای نبوت
غلام احمد آنگونه که خود میگوید: فرزند میرزا غلام مرتضی است، در نوشتههای خانوادگیش خوانده و از پدرش شنیده که در اصل نژادی مغولی داشته اما با وحی الهی به او گفته شده از قوم فارس است و برخی از مادران او از بنی فاطمه و اهلبیت بودهاند.[4] پدران فارسش از بزرگان و امرای سرزمین خود بودهاند که قضاءالهی آنها را به سمرقند کشانده و پس از مدتی، در زمان حاکمیت بابر ، به هند هجرت کرده و در قادیان ساکن شدهاند. در این منطقه قدرت و نفوذی یافتند اما پس از چندی با تضعیف حکومت مرکزی هند، قادیان مورد تهاجم سیکها قرار گرفته و خاندان وی مجبور به ترک سرزمین خویش شدند. پدر بزرگش در غربت در گذشت و خاندان وی در گذران زندگی دچار تنگنای شدید شده پس از آن مجدادا تمکن یافته و پدرش به قادیان بازمیگردد. غلام احمد اندکی فارسی و مقداری صرف و نحو عربی خواند و چون به علم حدیث و اصول فقه علاقه چندانی نداشت به تصوف (به تعبیر خود وی: زمرة الروحانیین) روی آورد.
از بیست سالگی به بعد در خود اشتیاق دفاع و یاری رسانی به دین اسلام را مییابد و با برهمنان و کشیشان به مناظره میپردازد. در این دوره کتاب البراهین را مینویسد که نمونه کاملی از این مناظرات است. کتابهای دیگر او در این زمان عبارتند از الکحل، التوضیح، الاضاله، فتح الاسلام، دافع الوساوس.[5]
وی آغاز وحی به خود را در چهل سالگی یعنی 1875م بیان میکند و میگوید: نخست در قالب رویای صادقه بود که به سرخی هنگام طلوع خورشید شباهت داشت، در این دوره نزدیک به دوهزار یا بیشتر رویای صالحه دیدم پس از آن در خواب دیدم که پیری خوش چهره به من گفت از سنت اهلبیت نبوت [برای دست یافتن] به انوار آسمانی، مدتی روزه داشتن است. پس از آن هشت ماه یا نه ماه با غذایی ناچیز روزه گرفتم، در این برهه مکاشفاتی داشتم و انبیاء و اولیاء را میدیدم. بعد از این مدت درهای الهام برویم باز شد و خداوند مرا مخاطب و از جمله آن الهامات این بود: انا جعلناک المسیح ابن مریم (همانا ما تو را مسیح بن مریم(ع) قرار دادیم).[6]
ابوالاعلی مودودی (1979-1903م )، متفکر بزرگ پاکستانی، از آغاز تا انجام ادعای غلام احمد را اینگونه بر میشمارد:[7]
1. از 1880 تا 1888 در قالب مبلغی اسلامی خود را بگونهای معرفی میکرد که گویا مقامی الهی دارد.
2. در دسامبر 1888 مسلمانان را به بیعت خود فراخواند و از اوائل 1889 با عنوان احیاگر قرن و مامور الهی از مردم بیعت گرفت و خود را در نزد مردم همانند مسیح معرفی میکرد که وظیفه اش دعوت و ارشاد به صورتی آرام و بدون تنش است.
3. در 1891 اعلام کرد که مسیح ابن مریم(ع) به آسمان نرفته بلکه وفات یافته و مدعی شد که مسیح موعود و مهدی امت اسلامی است.
4. در 1900، یاران نزدیکش صراحتا او را نبی میخواندند و به او جایگاه خاصی میدادند که قرآن به انبیاء میدهد اما میرزا با روشی محتاطانه، برای قانع کردن کسانی که هنوز در نبوتش تردید داشتند، از ادعای صریح به نبوت اجتناب میکرد و خود را دارای نبوتی جزئی و ناقص معرفی میکرد.
5. در 1901 صراحتا خود را نبی و رسول خواند و از اکثر نوشتهها و سخنانش قید نقص، جزئی یا محدّث بودن در نبوت را برداشت.
6. در سال 1904 مدعی شد که او کریشنا،منجی آئین هندو است.
آراء و عقاید
غلاماحمد با تفسیر خاتمیت پیامبراسلام(ص) به ختم کمالات (یعنی پیامبراسلام(ص) از آنرو خاتمالنبیین خوانده شده که به بالاترین مراتب کمال انسانی رسیده و همه کمالات به او ختم میشود، نه این که او آخرین فرستاده خداوند باشد) خود را کسی معرفی میکند که از نور پیامبراسلام (ص) روشنی میگیرد و ظهور خود را تنها سایهای از ظهور پیامبراسلام(ص) میداند و از این رو همانند سایر مسلمانان، پیامبر اسلام(ص) را افضل پیامبران میداند.[8] غلاماحمد نبوتش را غیر تشریعی میداند و چون سایر مسلمانان شریعت اسلام را به طور کامل میپذیرد. در نزد وی قرآن برترین کتاب و برترین وحی الهی است و کسی که در قطعیت آن شک کند کافر است و اگر بعد از قرآن وحی دیگری نیز نازل شود به مرتبه قرآن نخواهد رسید. او با تاکید بر وفات عیسی (ع) خود را افضل از آن حضرت میداند.[9]
وی در فقه اسلامی چهارچوب فقه حنفی را پذیرفته است[10] [جای بسی تامل دارد! کسی که مدعیست که خداوند بر او وحی میفرستد و حتی جانشینانش خود را خلفای مورد تائید خداوند میدانند، پیروانش در فهم احکام اسلام (دینی که این پیامبر برای احیای آن آمده) باید به فقهی گردن نهند که بنیانگذار آن ابوحنیفه است که نه ادعای نبوت داشته و نه داعیه دار تایید از سوی خداوند است].اینک به برخی از فتاوای احمدیه توجه میکنیم:
1.مسلمانانی که غلام احمد و پیروانش را تکفیر کنند کافرند و مسلمانانی که به او ایمان نیاورند اما تکفیرش نیز نکنند منافقند.
2.نماز جماعت در پشت غیر احمدی باطل است.
3.ازدواج با دختر غیر احمدی جایز اما با مرد غیر احمدی جایز نیست.
4.تقیه حرام است.
5.جنگ جایز نیست مگر درمقابل آزار و قتل از سوی دشمنان، در عصر حاضر اسباب نبرد مسلحانه از میان رفته و ما هرگز تا شمشیر برویمان نکشند دست به شمشیر نخواهیم برد.
غلاماحمد اگر چه ائمه دوازده گانه شیعه را افرادی مقدس، صالح و صاحب کشف میداند اما دیدگاهش نسبت به شیعیان چندان تفاوتی با دیدگاه وهابیت ندارد. هر ساله بر همه احمدیها واجب است (به شرط سلامت، فرصت داشتن و نبودن موانع جدی) به مدت سه روز در جلسهای گرد هم آیند (اجتماع سالانه). این اجتماع اهمیت فوق العاده ای دارد و مهمترین ارکان آن عبارتند از:
1.استماع احادیث ربانی و شرکت در دعا.
2. بیان حقایق و معارفی که برای ازدیاد ایمان، یقین و معرفت لازماند.
غلاماحمد مدعی است در مکاشفهای، مکانی در قادیان برای دفن خود و صالحان جماعت احمدی یعنی کسانی که از اهل بهشتند [هر کس که بهشتی باشد در این مکان دفن میشود به عبارت دیگر هر کس در اینجا دفن شود به بهشت میرود]، بدو نشان داده شدهاست و خداوند با وحی خفی بر او، شرایطی را برای دفن شوندگان در این گورستان (که اصطلاحا به آن "بهشتی مقبره" یا "مقبرة الجنة" میگویند) معین نموده و هر احمدیی بخواهد در آنجا دفن شود باید در کمال صدق و اخلاص این شرایط را رعایت نماید:
1. کمک کردن به قدر استطاعت برای هزینههای قبرستان.
2.وصیت به اینکه بعد از وفاتش حداقل یک دهم میراثش برای نشر اسلام و قرآن بر طبق برنامه احمدیه خرج شود.
3.مسلمانی (احمدی) صادق و مخلص باشد، از محرمات اجتناب کند و عملی مشرکانه و بدعت آمیز انجام نداده باشد.[11]
احمدیه بعد از غلام احمد
غلاماحمد در تقلیدی از صدر اسلام و حکومت چهار خلیفه نخست، این نوع از حاکمیت را برای جامعه احمدیه پس از خود معین نمودهاست.[12]
جانشینان وی که در نزد احمدیان خلیفه و امیر المومنین خوانده میشوند تا به امروز عبارتند از :[13]
1.نورالدین قرشی1914- 1841. با درگذشت او برخی سران احمدیه به رهبری محمد علی-مفسر قرآن- از این جماعت جدا شدند. اینان که لاهوریه خوانده میشوند وجود منصبی بنام خلافت را باطل دانسته و غلام احمد را تنها احیاگر قرن و مسیح موعود میدانند و پیامبری وی را نمیپذیرند.[14]
2.میرزا بشیرالدین محمود احمد فرزند غلام احمد 1965- 1889.
3.میرزا ناصر احمد فرزند بشیرالدین 1982 – 1909.
4.میرزا طاهر احمد فرزند بشیر الدین 2003 -1928.
5.میرزا مسرور احمد ...-1950 .
موقعیت قادیانیه
شهر قادیان تا سال 1947م مرکز خلافت احمدیه بود اما پس از جدایی شبه قاره هند در این سال و قرار گرفتن قادیان درکشور هندوستان، مرکز خلافت به شهر ربوه در پاکستان منتقل شد. در1974 پارلمان پاکستان قانونی را تصویب کرد که به موجب آن احمدیه اقلیتی غیر مسلمان شمرده شدند و به دنبال فرمانی که رئیس جمهور وقت پاکستان (ضیاءالحق)، در سال 1984[15]،صادر کرد از کلیه فعالیت های تبلیغی ، دینی و اجتماعی احمدیه جلوگیری شد؛ و برای اولین بار اجتماع سالیانه آنها تعطیل و خلیفه احمدی مجبور به ترک پاکستان و اقامت در انگلستان شد. هند، پاکستان و برخی کشورهای آفریقای مانند غنا و نیجریه مراکز اصلی جمعیت احمدیه هستند که از هزار تا صدهزار و بیشتر احمدی در آنها زندگی میکنند. جمعیت احمدیه در انگلستان که امروزه محل استقرار خلیفه احمدیه است بالغ بر هشت هزار نفر است.[16]
منابع مالی احمدیه
هر فرقهای برای تشکیل و استمرار خودش نیاز به منابع اعتباری و مالی مختلفی دارد و احمدیه نیز از این امکانات بیبهره نیست و منابع مختلفی را برای پیروان خویش تعریف نمودهاست. مهمترین این منابع عبارتند از: 6% از درآمد ماهیانه هر فرد احمدی (تبرعات عامه).10 تا 30 درصد (مازاد بر 6% فوق) از درآمد ماهیانه به اضافه ده درصد از اموالی که پس از مرگ باقی میگذارد برای فردی که وصیت کند تا در "بهشتی مقبره" دفن شود. علاوه بر این دو منبع، منابع مالی دیگری نیز وجود دارد که اداره همه آنها (همانند سایر امور ادرای این جماعت) زیر نظر مستقیم خلیفه قرار دارد. [17]