15 اردیبهشت 1397, 18:1
عرض شد: کسانی که در پیدایش فتنه موثر هستند، سه دستهاند: یک دسته نقش اول را ایفا میکنند. این افراد معمولا آگاهانه برای اغراض فاسدی که دارند، دست به ایجاد فتنه میزنند. دسته دوم، وسیلهای در دست گروه اول هستند و توسط آنها با پول و امثال آن استثمار میشوند. دسته سوم هم کسانی هستند که قصد سوئی ندارند و علاقهمند به خدمت هستند؛ ولی از روی ناآگاهی اقداماتی انجام میدهند که عملا به نفع فتنه گران و به ضرر اهل حق تمام میشود. البته ذکر این تقسیم بندی به این معنا نیست که یک مرزبندی وجود دارد که کاملا این سه دسته را از هم تفکیک میکند، به طوری که هر کدام ویژگی خاص خودشان را به طور کامل دارند؛ بلکه این دسته بندی برای این است که به انسان نشان دهد در مقام عمل با هر دسته باید چگونه رفتار کند.
مقصود از دسته اول، یک عده کافر و مشرک نیستند که ذاتا با اسلام عناد دارند؛ بلکه ویژگی اینها این است که فساد اخلاقی و انحراف فکری آنها به قدری شدید است که برای رسیدن به هدفشان بدون هیچ تردیدی به هر کاری اقدام میکنند. ممکن است از ابتداء خیلی انسانهای بدی هم نباشند؛ ولی به تدریج در اثر انجام گناه به جایی میرسند که با کفار هم تراز میشوند. بزرگ ترین فتنهای که در عالم اسلام اتفاق افتاد، همان فتنهای است که به شهادت حضرت زهراء- سلام الله علیها- منتهی شد، و در ادامه منجر به واقعه کربلاو شهادت سیدالشهداء- علیه السلام- شد. عاملین این فتنه کفار و مشرکین نبودند؛ عاملین اول این فتنه کسانی بودند که سالها پای منبر پیامبر نشسته بودند و در جنگهای صدر اسلام شرکت کرده و برخی از آنها معلول جنگی بودند. برخی از کسانی که برای جنگ با سیدالشهدا- علیه السلام- به کربلا آمده بودند، از کسانی بودند که چند سال پیش از آن در رکاب امیرالمومنین- علیه السلام- علیه معاویه جنگیده بودند.
آدمیزاد به گونه ای خلق شده است که چنین امکانی برای او وجود دارد که با این که در ابتداء ایمان دارد، اهل جهاد و انفاق مال در راه خدا است، اما آرام آرام به گناه به دنیاپرستی و به ریاست طلبی کشیده شود، تا جایی که گویا به مبدا و معاد اعتقادی ندارد. شاید وقتی از او در مورد این اعتقادات سوال شود، با تاکید بگوید که انسان معتقدی است و شاید نماز هم بخواند؛ مگر عمر سعد صبح عاشورا نماز نخواند؟ اصحاب عمر سعد نماز صبح عاشورا را به او اقتداء کردند و برای تعقیب نمازشان به جنگ سیدالشهداء رفتند و او را به شهادت رساندند. پس این که میگوییم: دسته اول آگاهانه فتنهگری میکنند، یعنی باکی ندارند که چه نتیجهای حاصل میشود. عمر سعد در شب عاشورا تا صبح با خودش فکر کرد و نزدیکیهای صبح تصمیم گرفت که جنگ با سیدالشهداء را قبول کند. پس اقدام به فساد دارای مراتبی است. همه در یک حد نیستند؛ همه کافر، مشرک و معاند نیستند.
طبق بیان صریح قرآن آنچه موجب ارتکاب گناه میشود، نسیان روز حساب است و حتما لازم نیست روز حساب را انکار کنند: «... ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب»1. لذا در عمل با کسانی که معتقد نیستند فرقی ندارند: «ثم کان عاقبه الذین اساوا السوای ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزون». نتیجه گناه به این جا میکشد که انسان دین و ایمانش را از دست میدهد. اول شک پیدا میشود، کم کم شک تقویت میشود و گاهی به انکار هم کشیده میشود. این دسته چون آگاهانه به فساد اقدام میکنند، در اثر شدت گناه، کارشان به جایی میرسد که باطنشان کور میشود. قرآن میفرماید: عده ای معبود خود را هوای نفس قرار داده اند: «ا فرایت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه فمن یهدیه من بعدالله افلاتذکرون»: کسی که معبود خودش را هوای خود قرار داده، یعنی در برابر فرمان نفس تسلیم است و او را میپرستد، خدا او را با این که علم دارد و میفهمد که چه امری خوب و چه امری بد است، گمراهش میکند و بر قلب و گوشش مهر میزند و جلوی چشم او را هم با پرده ای میپوشاند. وقتی پرده ضخیمی در برابر چشم قرار گیرد، هر چند که چشم سالم باشد، قادر به دیدن نخواهد بود؛ «فمن یهدیه من بعدالله»: چه کسی میتواند کسانی را که خدا گمراه کرده است، هدایت کند؟
اگر کسانی به این حد رسیدند دیگر وقت گذاشتن برای آنها فایدهای ندارد. اینها قابل هدایت نیستند. البته اتمام حجت مسئله دیگری است. انسان وظیفه امر به معروف و نهی از منکر دارد که مصلحت کلی آن اتمام حجت و در مرتبه بعد در صورتی که امید به تاثیر وجود داشته باشد، ارشاد دیگران است. اما این که انسان وقت صرف کند و متصدی هدایت چنین انسانی شود، کار لغوی است. صرفا جهت اتمام حجت خوب است که یک بار گفته شود و اگر احتمال تاثیری میدهیم، موعظه ای هم بشود.
ممکن است سوال شود که در داستان اصحاب سبت، آنهائی اهل نجات بودند که امر به معروف و نهی از منکر کردند و کسانی که در برابر آنها سکوت کردند با آنها گرفتار عذاب شدند، پس نباید سکوت کرد. قرآن میفرماید: «و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکهم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون»؛ این امر به معروف به دو جهت بود: یکی این که در برابر خداوند عذری داشته باشند، یعنی همان اتمام حجت (معذره الی ربکم) و دیگر این که امیدی ولو ضعیف به بازگشت آنها داشتند (لعلهم یتقون)؛ ولی ما که میگوییم: نباید برای این دسته از فتنه گران که عامدا و عالما فساد به پا میکنند وقت صرف کرد، به این جهت است که امیدی به بازگشت آنها نداریم و بیشتر از این وقت صرف کردن باعث میشود نیرو و وقتی برای پرداختن به دیگران نماند. البته اگر اتمام حجت نشده یا امیدی به بازگشت آنها وجود دارد، نسبت به آنها هم تکلیف داریم؛ اما یک مسئله دیگری هم وجود دارد و آن این است که اگر تکالیف متزاحمی داشته باشیم، باید ببینیم کدام یک اولویت دارد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان