كلمات كليدي : تاريخ كليسا، حواريون، پترس، پنطيكاست
نویسنده : محمد صادق احمدي
قرن اول میلادی در تاریخ مسیحیت با نام دوره رسولان شناخته میشود؛ زیرا پس از به صلیب کشیده شدن عیسی (به زعم مسیحیان) و از سال سی میلادی تا انتهای قرن اول متاثر از حواریون و فعالیتهای تبلیغی ایشان است.
در بررسی این دوره به یک نکته باید توجه شود و آن منبع تاریخی این دوره است. در مجموعه کتابهای عهد جدید پس از انجیلها، کتابهایی قرار گرفتهاند که قدیمیترین گزارش از این دوره هستند. نخستین و مهمترین این کتابها، اعمال رسولان است که سرگذشت حواریون و ماجراهایی که حین تبلیغ با آن مواجه بودند، در آن آمده است.
روح القدس، پنطیکاست و تکلم به زبانها[1]
به روایت کتاب مقدس در روز پنطیکاست اتفاق مهمی رخ داد. با توجه به گزارش کتاب اعمال رسولان در این روز رسولان به شکل شگفت انگیزی از روح القدس پُر شدند و موضوع تکلم به زبانها برایشان واقع شد.
تکلم به زبانها به دو شکل تفسیر شده است: یکی اینکه رسولان به زبان بیگانه واقعی صحبت کرده و حقیقتا با زبانی غیر از زبان خودشان سخن گفتند. دیگر اینکه ایشان با زبان غیر بشری سخن گفتند و شنوندگان به زبان خود سخنان ایشان را تفسیر کردند.[2]
کتاب اعمال رسولان این جریان را اینگونه روایت میکند:
«...و چون روز پنطیکاست رسید به یک دل در یکجا بودند. 2 که ناگاه آوازی چون صدای وزیدن باد شدید از آسمان آمد و تمام آن خانه را که در آنجا نشسته بودند پر ساخت. 3 و زبانههای منقسم شده مثل زبانههای آتش بدیشان ظاهر گشته، بر هر یکی از ایشان قرار گرفت. 4 و همه از روح القدس پُر گشته به زبانهای مختلف به نوعی که روح بدیشان قدرت تلفظ بخشید به سخن گفتن شروع کردند.
5 و مردم یهود دیندار از هر طایفه زیر فلک در اورشلیم منزل میداشتند. 6 پس چون این صدا بلند شد گروهی فراهم شده در حیرت افتادند؛ زیرا هر کس لغت خود را از ایشان شنید. 7 و همه مبهوت و متعجب شده به یکدیگر میگفتند: “مگر همه اینها که حرف میزنند جلیلی نیستند؟ 8 پس چون است که هر یکی از ما لغت خود را که در آن تولد یافتهایم میشنویم؟ 9 پارتیان و مادیان و عیلامیان و ساکنان جزیره و یهودیه و کپدکیا و پنطس و آسیا 10 و فریجیه و پمفِلیه و مصر و نواحی لبیا که متصل به قیروان است و غربا از روم یعنی یهودیان و جدیدان 11 و اهل کریت و عرب اینها را میشنویم که به زبانهای ما ذکر کبریایی خدا میکنند...»[3]
پس از این جریان حواریون مسیح رسالت خود را شروع کردند؛ اما از آنجا که با مرگ یهودای اسخریوطی تعداد ایشان کمتر شده بود، قرعه انداختند و متیاس را به عنوان رسول جدید پذیرفتند تا دوازده نفر کامل شود: «...26 پس قرعه به نام ایشان افکندند و قرعه به نام متّیاس برآمد و او با یازده رسول محسوب گشت.»[4]
امپراتوری و نوکیشان
پس از مرگ هرودس بزرگ در سالهای حدود تولد عیسی حاکمیت بر قلمرو امپراتوری میان چهار پسر او تقسیم شد. در این بین حکومت قسمت یهودی نشین امپراتوری به هرودس آنتیپاس رسید. آنتیپاس درصدد بود تا با بکارگیری سیاست تسامح و تساهل دینی، اقوام مختلف تحت قیمومیت خود را اداره کند و در نتیجه تا جایی که ممکن بود با دین مردم کاری نداشت. اما پس از مدت کوتاهی و با توجه به شورش برخی از گروههای یهودی مثل زلوتها، حکومت در برخورد با گروههای دینی برخورد تندتری را اعمال کرد. به این ترتیب که حاکمان محلی قانونی وضع کردند که همه شهروندان باید برای نشان دادن وفاداری خود به امپراتور در معبد شراب نوشیده و بخور بسوزانند.
طبیعتا مسیحیان که بیشتر، یهودیان سابق بودند و پایبندی بیشتری به شریعت و آداب و رسوم دینی خویش داشتند از پذیرش این مساله سرباز میزدند. نمونههایی از گزارشاتی از این دست را میتوان در نامه پلینی[5](حاکم بیتینیا) به امپراتور -که البته مربوط به اوایل قرن دوم است- مشاهده کرد:
«... اینک گروهی را به اتهام مسیحی بودن نزد من آوردهاند... و تصریح میکنند که گناه و جرم آنان این بوده است که عادت دارند روز معینی گردهم آیند و پیش از طلوع خورشید دعاهایی برای مسیح به نام خدا تلاوت کنند... وقتی دیدم که ایشان سه بار اعتراف کردند فرمان اعدام آنها را دادم، زیرا تردید نداشتم که این اعتراف خیره سرانه و رام نشدنی، بیگمان درخور مجازات است.»[6]
یهود و کلیسای رسولان
دیدگاه یهودیان نسبت به مسیحیان با نگرشی که خود مسیحیان داشتند در نهایت تفاوت بود. یهودیان و بویژه علمای ایشان مسیحیان را زودباورانی میپنداشتند که با ادعای دروغ یک فرصت طلب، دین حقیقی خود را از دست داده و پیرو یک انسان گمراه شدهاند. در نتیجه طبیعی بود که به مخالفت با ایشان برخیزند و در مناسبتهای مختلف به آزار و اذیت ایشان بپردازند.
یکی از این موارد وقتی بود که یکی از این نوکیشان بنام استیفان به جرم توهین به موسی(ع) به دادگاه بُرده شد و ایشان را توبیخ کرد که در نتیجه یهودیان متعصب بلافاصله او را کشتند: «...و از شهر بیرون کشیده، سنگسارش کردند و شاهدان جامههای خود را نزد پایهای جوانی که سولُس نام داشت گذاردند. 59 و چون استیفان را سنگسار میکردند او دعا نموده گفت: ای عیسی سرور! روح مرا بپذیر. 60 پس زانو زده به آواز بلند ندا در داده، یهوه! این گناه را بر اینها مگیر. این را گفت و خوابید.
فصل8 «1و سولُس در قتل او راضی میبود و در آنوقت جفای شدید بر جماعت اورشلیم عارض گردید بحدّی که همه جز رسولان به نواحی یهودیه و سامره پراکنده شدند. 2 و مردان صالح استیفان را دفن کرده برای وی ماتم عظیمی برپا داشتند. 3اما سولُس جماعت را معذّب میساخت و خانه به خانه گشته مردان و زنان را برکشیده به زندان میافکند.[7]
از مهمترین ابزارهای یهودیان برای مقابله با مسیحیانِ نخستین، شورای سَنهِدرین بود. این شورا متشکل از علمای یهودی بود و تصمیمهای حساس و مهم در آن صورت میگرفت و تقریبا جنبه رسمی داشت و نزد امپراتوری نیز شناخته شده بود.
گزارش شده که پترس نیز دوبار به این شورا احضار شده و از فعالیت های تبشیری منع شده بود:
«...و چون ایشان را به مجلس حاضر کرده، برپا داشتند رئیس کاهنان از ایشان پرسیده، گفت: 28 “مگر شما را قدغن بلیغ نفرمودیم که بدین اسم تعلیم مدهید؟ همانا اورشلیم را به تعلیم خود پُر ساختهاید و میخواهید خون این مرد را به گردن ما فرود آرید.” 29 پترس و رسولان در جواب گفتند: “خدا را میباید بیشتر از انسان اطاعت نمود. 30 خدای پدران ما آن عیسی را برخیزانید که شما به صلیب کشیده کشتید... 33 چون شنیدند دلریش گشته، مشورت کردند که ایشانرا به قتل رسانند.»[8]
علاوه بر مجازاتهایی که یهودیان مستقیما در آن دخالت داشتند در بسیاری از مجازاتهای امپراتوری نیز نقش عالمان یهودی برجسته بود. به عنوان نمونه لوقا در روایتی این چنین گزارش میدهد:
« و در آن زمان هیرودیس پادشاه دست تطاول بر بعضی از جماعت دراز کرد 2 و یعقوب برادر یوحنّا را به شمشیر کشت. 3 و چون دید که یهود را پسند افتاد بر آن افزوده، پترس را نیز گرفتار کرد و ایام فطیر بود. 4 پس او را گرفته در زندان انداخت و به چهار دسته رباعی سپاهیان سپرد که او را نگاهبانی کنند و اراده داشت که بعد از فصح او را برای قوم بیرون آورد. 5 پس پترس را در زندان نگاه میداشتند...»[9]
دو رهبر
اما تمام این مشکلاتی که در مسیر رشد کلیسای دوره رسولان بود در مقابل موانعی که از درون کلیسا سر بر میآورد ناچیز بود. یکی از بزرگترین این مشکلات اختلاف درونی در مورد رهبری و سرپرستی دینی پیروان عیسی بود. در ادامه این اختلاف، جدالهای درونی دیگری نیز در مورد شریعت و الهیات مسیحی نمایان شد.
البته این اختلاف همیشگی نبود؛ زیرا پس از صعود عیسی همه پیروان او با توجه به تعالیمی که از وی سراغ داشتند در مسیر واحدی در حرکت بودند. زیرا پیش از این، مسیح برای خود جانشینی انتخاب کرده بود و رهبری پس از خود را به فرد خاصی سپرده بود.
اما پس از ماجرایی که پس از صعودش رخ داد مسیر مسیحیت به کلی دگرگون شد.