كلمات كليدي : زينب كبري(سلام الله عليها)، شام، يزيد، سخنراني زينب كبري(سلام الله عليها) در شام، وفات حضرت زينب(سلام الله عليها)، راويه
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
زینب کبری(سلام الله علیها) (3)
ج: سخنرانی زینب کبری(سلام الله علیها) در دربار یزید
پس از جسارت یزید نسبت به سر مقدس سیدالشهداءعلیه السلام و تمثل او به ابیات ابنزبعری،[1]-[2] زینب کبری(سلام الله علیها) به سخن ایستاد و خطاب به جمعیت حاضر فرمود:
«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی رسوله و آله اجمعین صدق الله کذلک یقول: «ثمّ کان عاقبة الّذین أساءوا السّوأی أن کذّبوا بایات الله و کانوا بها یستهزءون»....
ایشان پس از حمد و ثنای الهی و فرستادن درود و تحیت بر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و آلش، فرمودند: «خدای بزرگ به راستی میفرماید: «ثمّ کان عقبة الّذین أساءوا السّوأی أن کذّبوا بایات الله و کانوا بها یستهزءون؛ سپس سرانجام کسانیکه اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند.»[3]
ای یزید آیا گمان بردهای که با بستن راههای زمینی و تار کردن افقهای آسمان بر ما و چونان اسیران ما را از این سو به آن سو کشاندن، ما در نزد خداوند خوار گشتهایم و تو عزیز؟ آیا گمان میبری با این کار بر قدر و منزلت تو در نزد خداوند افزوده میشود؟ آیا اینکه دنیا را به کام و کارها را سامان یافته میبینی چنین بر خود میبالی و با خودپسندی تمام شادی میکنی؟ اگر امروز ملک و اقتدار ما به تو داده شده است اندکی درنگ کن و این سخن خدای را به یاد آور که میفرماید: «ولا یحسبنّ الّذین کفروا انّما نملی لهم خیرٌ لّأنفسهم إنّما نملی لهم لیزدادوا إثماً و لهم عذابٌ مّهینٌ، آنها که کافر شدند(و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آنها مهلت میدهیم به سودشان است ما به آنها مهلت میدهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوار کنندهای [آماده شده] است.»[4]
ای پسر آزاد شده؛ آیا این عدالت است که زنان و دختران و کنیزان تو در پس پرده بنشینند و دختران رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را چونان اسیران در کوچه و بازار بگردانی؟ و آنان را با سر برهنه و چهره باز از این شهر به آن شهر ببری تا مردم در آبشخورها و منزلگاهها به تماشایشان بنشینند و دور و نزدیک و شریف و پست دیده بر چهرههایشان اندازند و مردی که سرپرستی یا حمایتشان کند نداشته باشند. آن کس که سینهاش از بغض ما -اهل بیتعلیه السلام- آکنده است چرا باید در دشمنی با ما کوتاهی کند؟ آنگاه بی هیچ احساس گناهی و بیآنکه گناهت را بزرگ بشماری با چوبدستی بر لب و دندان ابا عبدالله علیه السلام میزنی و میگویی: «ای کاش بزرگانم در بدر حاضر بودند؟» چرا نباید این را بگویی و پدرانت را فرا نخوانی که با ریختن خون اهل بیتعلیه السلام محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و ستارگان زمین از آل ابوطالب انتقام گرفتی و زخمهایت التیام یافت. بدان که به زودی به آنان خواهی پیوست و آرزو خواهی کرد که ای کاش شل و لال بودی و نمیگفتی که «شادی میکردند و از شادمانی هلهله سر میدادند» خداوندا! حق ما را بستان و انتقام ما را از کسانی که بر ما ستم کردند بگیر. ای یزید تو با این خونهایی که از فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ریختهای و حرمتی را که از آنان شکستهای نزد آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر خواهی شد و این سخن خدای تبارک و تعالی است که میفرماید: «ولا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاءٌ عند ربهم یرزقون؛ (ای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.»[5]
اما آن کس که تو را چنین بر گرده مسلمانان سوار کرد و زمام امور آنان را به دست تو سپرد در آن روز که خداوند حاکم و دادخواه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد و دست و پای تو گواه جنایت تو در آن محکمه باشد خواهد دانست کدام یک از شما بدبختتر و بیپناهتر هستید.
ای یزید، ای دشمن خدا و ای پسر دشمن خدا؛ سوگند به خدا تو در دیده من ارزش آن را نداری که سرزنشت کنم و کوچکتر از آن هستی که تحقیرت نمایم؛ اما چه کنم که دیدهها اشکبار و سینهها سوزان است و این کار نه ما را بس است و نه بینیازمان میکند. پس از آن که حسینعلیه السلام کشته شد و حزب شیطان ما را از کوفه به بارگاه بیخردان آورد تا به خاطر شکستن حرمت خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، پاداش خود را از بیتالمال مسلمانان بگیرد، پس از آن که دست این دژخیمان به خون ما رنگین و دهانشان از پاره گوشتهای ما آکنده شده است، پس از آنکه گرگهای درنده بر کنار آن بدنهای پاک جولان میدهند توبیخ و سرزنش تو چه دردی را دوا میکند؟ اگر ما را غنیمت انگاشتهای بدان در آن روزی که به کیفر کردار خود میرسی ما را از دست رفته خواهی یافت و در آن هنگام که جز آنچه از پیش فرستادهای نیابی خویش را زیانکار خواهی دید؛ تو از پسر مرجانه کمک بخواهی و او از تو و در کنار میزان تو و پیروان تو به روی یکدیگر عوعو کنید و خواهی دید بدترین توشهای که معاویه با تو همراه کرده است این بود که فرزندان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را کشتهای. به خدا سوگند من جز از خدا نترسیدهام و جز نزد او شکایت نمیبرم هر مکری خواهی بیندیش و هر چه از دستت بر میآید انجام بده و هر چه میتوانی دشمنی کن به خدا ننگ این رفتاری که با ما کردهای پاک نخواهد شد خدای را سپاس که سرانجام سروران جوانان بهشت را به سعادت و مغفرت ختم کرد و بهشت را بر ایشان واجب ساخت از خدا میخواهم که بر درجات آنان بیفزاید و آنان را از بسیاری فضلش بهرهمند گرداند که او ولی و تواناست.»[6]
پس از این خطبه، یزید چنان در جواب ایشان عاجز و مستأصل گردید که چارهای ندید جز اینکه بر این گفته از شاعر تمثل جوید که میگفت:
«یا صیحة تحمد من صوائح ما أهون الموت علی النوائح
چه صیحه خوبی میان صیحههاست! و چه زود، مرگ، بر نوحهگران، آسان میشود.»[7]
زینب(سلام الله علیها) و بازگشت به مدینه
در پی سخنرانیها و افشاگریهای اهل بیتعلیه السلام در شام، یزید از بیم فتنه و شورش مردم، رفتار خود را با اسیران تغییر داد و پس از مدتی تصمیم گرفت تا آنان را به مدینه برگرداند. از اینرو به نعمان بن بشیر و گروهی از فرستادگانش دستور داد تا به همراه اسرای اهل بیت به سوی مدینه حرکت کنند. نعمان به سوی مدینه حرکت کرد و همان گونه که یزید سفارش کرده بود با آنان مدارا کرده و مراعاتشان را نمود تا اینکه به مدینه رسیدند.[8] پس از بازگشت کاروان اسرا به مدینه آنان از سوی زنان اهل بنیهاشم مورد استقبال قرار گرفتند و تا سه روز به عزاداری و نوحهسرایی پرداختند.[9]
وفات حضرت زینب(سلام الله علیها)
در چگونگی و محل وفات حضرت زینب(سلام الله علیها) اختلافاتی میان علما و نسبشناسان به چشم میخورد برخی از آنان بر این اعتقادند که زینب کبری(سلام الله علیها) پس از بازگشت به مدینه، این شهر را مرکزی برای مبارزات خود و فراخوانی مردم به خونخواهی امام حسینعلیه السلام و خلع یزید از حکومت قرار داد[10] عمرو بن سعید – والی وقت مدینه- طی نامهای یزید را از جریان مطلع ساخت. به دستور یزید، زینب(سلام الله علیها) را از بقیه جدا کردند و سپس او را از مدینه خارج کردند تا به هر کجا که بخواهد برود. حضرت زینب(سلام الله علیها) ابتدا نپذیرفت؛ اما سرانجام با توصیه زینب دختر عقیل بن ابیطالب راضی به خروج از مدینه شده رهسپار دیار مصر گردید.[11]
در برخی از روایات نیز آمده پس از ورود زینب(سلام الله علیها) و همراهان از سفر شام، میان او و عمرو بن سعید بن اشدق - حاکم یزید در مدینه- اختلافاتی به وجود آمد. عمرو بن سعید طی نامهای از یزید خواست تا زینب(سلام الله علیها) را از مدینه خارج کند. یزید دستور داد تا حضرت زینب(سلام الله علیها) را از بقیه جدا کرده به هر کجا که بخواهد بفرستند. عمرو، زینب(سلام الله علیها) و دیگر زنان بنیهاشم را که میخواستند آماده سفر به مصر کرد.[12] حضرت زینب(سلام الله علیها) به همراه برخی از زنان بنیهاشم از جمله فاطمه بنت الحسین(سلام الله علیها) و سکینه بنت الحسین(سلام الله علیها) راهی مصر شدند آنان چند روز مانده از رجب به آنجا رسیدند و مورد استقبال مسلمة بن مخلد –فرماندار مصر- و گروهی از بزرگان آن سرزمین قرار گرفتند.[13]
ایشان پس از ورود به مصر در منزلی به نام دار الحمراء اقامت گزید تا اینکه بعد از یازده ماه و پانزده روز اقامت در مصر در پانزدهم رجب سال شصت و دو هجری وفات کرد. مسلمة بن مخلد بر ایشان نماز خواند و ایشان را بنا به وصیت آن بانو در دار الحمراء به خاک سپردند.[14]
اما مرحوم امین معتقد بودند که ورود ایشان به همراه دیگر اسرای اهل بیتعلیه السلام از شام به مدینه، امری متیقن و یقینی بوده است؛ اما خروج مجدد ایشان از این شهر مورد اعتماد نیست از اینرو معتقد بود که حضرت زینب(سلام الله علیها) در مدینه وفات کردند و در همین شهر نیز به خاک سپرده شدند. [15]
بعضی دیگر نیز وفات حضرت زینب(سلام الله علیها) را در شام و در قریهای به نام "راویه" به ثبت رساندهاند. از این قول در منابع کهن و مورد اعتماد سخنی به میان نیامده است؛ اما برخی از متأخرین بر این اعتقادند که این قول اصح اقوال[16] و یا به تعبیری قولی است که در صحت آن هیچ شکی وجود ندارد[17] آنان از اسناد و مدارک خود سخنی نگفتهاند. بر اساس نقل این گروه در جریان واقعه قحطی در مدینه (مجاعه) عبدالله بن جعفر به همراه زینب کبری(سلام الله علیها) به شام کوچ کردند تا در مزرعهای که متعلق به عبدالله بود سکونت اختیار کنند. اما در بین راه در روستایی به نام "راویه" حضرت زینب(سلام الله علیها) بر اثر سختی و رنج راه و یا یادآوری اندوه و مصیبتهایی که بر آلرسول(صلی الله علیه و آله و سلم) در کربلا گذشته بود بیمار شد و پس از مدتی در این روستا وفات کرد.[18]
زینب(سلام الله علیها) و سجایای اخلاقی
ویژگیها و سجایای اخلاقی بسیاری برای حضرت زینب(سلام الله علیها) برشمرده شده است. در منابع از او به عنوان زنی عاقله، خردمند و بخشنده یاد شده است[19] و از مقام والای عبادی و حالات معنویاش به نیکی یاد شده است. حضرت زینب(سلام الله علیها) پیوندی مستحکم و ناگسستنی با خالق بیهمتای خود داشت آن گونه که سید و سالار شهیدانعلیه السلام در آخرین وداع خود از ایشان خواسته بود تا ایشان را از دعا در نمازهای شبش محروم نسازد.[20] در شب یازدهم محرم، با آنکه زینب کبری(سلام الله علیها) بر اثر شدت مصیبت توان از کف داده بود با این حال نماز شبش را نشسته اقامه فرمود.[21] از فاطمه دختر امام حسینعلیه السلام روایت شده که «عمهام زینبعلیه السلام در شب یازدهم محرم در محراب عبادت مشغول مناجات بود و با خدای خود راز و نیاز میکرد در حالی که چشمی از ما به خواب نرفته و ضجههای ما آرام نشده بود.» امام سجادعلیه السلام نیز در توصیف حالات معنوی حضرت زینب(سلام الله علیها) فرموده بود: «با وجود همه سختیهایی که در راه شام بر ما وارد میآمد با این حال نافلههای شب عمهام زینب(سلام الله علیها) اصلاً ترک نمیشد.»[22]
زینب(سلام الله علیها) در فضل و دانش بیانتهایش نیز چنان بود که به فرمودهی امام سجّادعلیه السلام دانش او، دانشی الهی بود. نقل شده پس از ایراد خطبه آتشین زینب(سلام الله علیها) در کوفه امام سجادعلیه السلام خطاب به ایشان فرمود: «یا عمتی .... انت بحمدلله عالمة غیر معلمه فهمة غیر مفهّمه؛ عمه جان .... تو بحمدلله آگاهی به آنکه کسی به تو دانایی آموخته باشد فهیم و باهوشی بدون آنکه چیزی به تو فهمانده باشند.»[23]
گفتگوها و سخنرانیهای زینب(سلام الله علیها) در دربار ابنزیاد و کاخ یزید و جسارتهای متهورانه و فوق تصور او خود گویای فصاحت بلاغت و شجاعت اوست.[24]
همچنین از زینب کبری(سلام الله علیها) در منابع به عنوان زنی دانشمند و محدّثه یاد شده است.[25] او از مادرش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و اسماء بنت عمیس و طهمان یا ذکوان (غلام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)) روایت نقل کرده[26] و از ناقلان حدیث فدک در کودکی بود.[27]