كلمات كليدي : رسول خدا(ص)، قريش، احد، مسلمانان، ابوسفيان، منافقان
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
حمله ناگهانی قریش و شکست مسلمانان
حمله ناگهانی قریش سپاه اسلام را از هم گسیخت و منهزم ساخت؛ در این هنگام، پرچم قریش که بر زمین افتاده بود، توسط زنی به نام «عمرة دختر علقمه حارثیه» برافراشته شد و بدین ترتیب سپاه فراری و پراکنده قریش با دیدن حملات سوارانشان، به دور پرچم خود جمع شده، به مسلمانان یورش آوردند.[1] با شهادت مصعب بن عمیر- پرچمدار سپاه اسلام- و به جهت شباهتی که او به رسولخدا(ص) داشت، دشمن گمان کرد که پیامبر(ص) را به شهادت رسانده است، پس فریاد برآوردند که «محمد(ص) کشته شد».[2] این خبر مسلمانان را بیش از پیش درهم ریخت.[3] سپاه اسلام به شدت درمانده شده بود و نمیدانستند چه کنند اکثر مسلمانان یا کشته شده بودند یا زخمی یا فراری شده بودند؛[4] آشفتگی در سپاه اسلام به آن حد رسیده بود که مسلمانان از شدت عجله و دهشتی که داشتند بعضی بعضی دیگر را میکشتند.[5]
بسیاری از مسلمانان متفرق شده به کوه گریختند؛[6] بعضی دیگر از آنان هم به سوی مدینه فرار کردند؛[7] عثمان بن عفان و عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان که دو تن از انصار بودند، فراری شدند تا «جلعب» که کوهی در حدود مدینه بود رفتند و سه روز در آنجا مخفی شدند.[8]
ابنابی سبره از قول محمد بن سلمه در توصیف وضعیت فاجعهبار مسلمانان در آن روز چنین نقل کرده که «چون مسلمانان پراکنده و گریزان شدند با چشم خود رسولخدا(ص) را دیدم و با گوش خود شنیدم که آن حضرت میفرمود: «فلانی و فلانی پیش من بیاید من رسول خدایم»؛ ولی هیچ یک از آن دو، به آن حضرت توجهی نکردند و گریختند.»[9]
پیامبر(ص) پیوسته بانگ میزد: «بندگان خدا پیش من آیید؛ بندگان خدا پیش من آیید»؛[10] اما هیچ کس توجهی نمیکرد. بعضی از آنان که روی صخره پناه گرفته بودند، از روی عجز میگفتند: «ای کاش یکی را پیش عبدالله بنابی میفرستادیم تا برای ما از ابوسفیان امان بگیرد؛ ای مردم، محمد(ص) کشته شده؛ پیش از آنکه قومتان بیایند و شما را بکشند سوی آنها بروید.»[11]
پیامبر(ص) در میدان جنگ تنها مانده بود و تنها شمار اندکی از مسلمانان همراه رسولخدا(ص) باقی مانده، دور حضرت را گرفته بودند و در برابر حملات بیشمار دشمنان، از ایشان دفاع میکردند.[12]
گفته شده جز سه نفر علی(ع) و طلحه و زبیر[13] و به نقلی دیگر شش یا هفت نفر که طلحه و زبیر از جمله آنان بودند کسی در کنار پیامبر(ص) باقی نمانده بود.[14] عدهای هم علی(ع)، ابو دجانه، سهل بن حنیف، مقداد، سعد بن ابیوقاص، مصعب بن عمیر، عبدالله بنجحش، شماس بنعثمان، طلحه و زبیر و عدهای از انصار را، در شمار این گروه اندک ذکر کردهاند.[15]
متأسفانه در ذکر نام این گروه فداکار و از خود گذشته، دست عدهای به تحریف تاریخ آلوده گشت و نامهایی بر آن افزوده شد که در خور چنین فضیلتی نبودهاند.
رشادتهای علی(ع) در احد
امیرالمؤمنین علی(ع) در روز احد، رشادتهای بسیاری از خود نشان دادند. ایشان(ع) با اینکه در این جنگ بیش از نود زخم برداشته بود، شجاعانه میجنگید. بطوری که شمشیرش شکست و از پیامبر(ص) درخواست شمشیر کردند، حضرت ذوالفقار خود را به او دادند.[16] به پاس شجاعتها و جوانمردیهای علی(ع) در این روز، منادی از آسمان ندا در داد:
لا سیف الا ذوالفقار لا فتی الا علی(ع)[17]
ابن ابیالحدید در وصف پایداری علی(ع) میگوید: «هنگامی که عموم اصحاب پیامبر(ص) در روز احد از نزد آن حضرت فرار کردند، دستههای لشکر مشرکان که متشکّل از پهلوانان بزرگ بودند. پی در پی بر شخص رسولخدا(ص) حملهور شدند؛ کار بسیار دشوار و بحرانی شد یک دسته پنجاه نفره از دلاوران قریش قصد جان پیامبر(ص) را کردند. رسولخدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «ای علی(ع) این گروه را از من دور کن» او پیاده بر آن سواران حمله برد و بیپروا شمشیر زد تا شماری از آنان را کشت و بقیه را متفرق نمود.»[18]
علی(ع) نیز در توصیف این روز به مردی عرب فرمود: «اگر در آن روز بودی میدیدی که من از یک سو دشمن را میراندم و ابودجانه هم در سوی دیگر گروهی از دشمن را میراند و سعد بنابیوقاص گروه دیگری تا اینکه خداوند همه گرفتاریها را دفع نمود.» [19]
به نقل ابن ابیالحدید از بیست و هشت نفر از کشته شدههای جنگ احد دوازده نفر آنان به دسته علی(ع) کشته شدند[20] که این خود حاکی از روحیه رشادت و سلحشوری آن حضرت در این جنگ است.
شجاعت پیامبر(ص) در احد
پیامبر(ص) در آن روز شجاعت بسیار از خود نشان داد؛ ایشان آنقدر تیر انداخته بودند که زه کمانش پاره شد، پس شروع به سنگ انداختن کردند.[21]
زخمی شدن پیامبر(ص)
رفتهرفته دشمن خود را به رسولخدا(ص) رسانید و با پرتاب سنگ، دندان پیشین ایشان را شکستند و لب و صورتش را مجروح ساختند؛ بر اثر ضربت شمشیر لیثی گونه پیامبر(ص) شکافته شد به حدی کهحلقههای کلاهخود حضرت، در آن فرو رفت.[22]
با این حال، انتشار خبر کشته شدن پیامبر(ص) خیال قریش را راحت کرده بود. آنان در میان کشتگان در جستجوی جنازه پیامبر(ص) بودند[23] و این فرصت مناسبی را برای محافظان اندک پیامبر خدا(ص) فراهم آورده بود تا ایشان را به سوی کوه احد منتقل کنند؛ یاران پیامبر(ص) نیز چنین مصلحت دیدند که خبر کشته شدن پیامبر(ص) تکذیب نشود تا او بتواند همراه یاران خود به سوی دره کوه حرکت کند در این مسیر حضرت در میان گودالی که ابوعامر بر سر راه مسلمانان کنده بود افتاد و دو زانویش زخمی شد ولی امیرالمؤمنین علی(ع) دست ایشان را گرفته و به کمک طلحه ایشان را از آنجا بیرون کشیدند.[24]
اولین نفر از مسلمانان که رسول خدا(ص) را زنده دید و خبر آن را به دیگران بشارت داد کعب بنمالک انصاری بود؛ پس فریاد زد: «ای مسلمانان بشارت این رسول خداست»؛ اما پیامبر(ص) به او اشاره کردند که ساکت باشد.[25] مسلمانان با دیدن رسولخدا(ص) ایشان را در برگرفتند[26] و بر فراز کوه احد رفتند؛ در آنجا کمی بیاسودند؛ علی(ع) برای حضرت(ص) آب آوردند و ایشان با آن آب، خون از سر و صورت خویش شستند.[27]
امعماره مدافع حریم نبوی(ص)
امعماره نسیبه بنت کعب المازنیّه از جمله زنانی بود که برای آب دادن و یا جویا شدن از اوضاع جنگ به احد رفته بود؛[28] اما چون دید سپاه اسلام رو به هزیمت نهادهاند و جان پیامبر(ص) در خطر است، سلاح برگرفت و به همراه گروه اندک مسلمانان، به دفاع از پیامبر خدا(ص) پرداخت تا اینکه بر اثر ضربتی که ابن قمیئه به شانهاش زد مجروح شد و به زمین افتاد.[29]
جنگ روانی و تبلیغاتی ابوسفیان در احد
ابوسفیان در این هنگام برای درهم کوبیدن روحیه مسلمانان و ایجاد تزلزل در عقاید سپاه شکست خورده اسلام، فرصت را مناسب دید. پس سعی در تخریب اعتقادات مسلمانان کرد. از اینرو نزدیک گروهی از مسلمانان که بر بالای کوه احد رفته بودند رفته بر صخرهای ایستاد و فریاد زد: «اعل هبل اعل هبل»[30] رسولخدا(ص) نیز به مسلمانان دستور دادند که در جوابش بگویند «خداوند برتر و بزرگوارتر است؛ ما با شما یکسان نیستم کشتههای ما در بهشتند و کشتههای شما در دوزخ» سپس ابوسفیان گفت: «ما عزّی داریم و شما ندارید» حضرت فرمودند که بگویید: «خدا مولای ماست و شما مولی ندارید». سپس ابوسفیان ادامه داد و گفت: «در میان کشتهگان شما چیزی از مثله شدن میبینم؛ ولی نه بدان کار خشنود شدم و نه از آن غمگین شدم؛ نه به این کار دستور دادهام و نه از آن جلوگیری کردهام.»[31]
جنایت هولناک قریش
پس از پایان درگیری و فرو نشستن آتش جنگ هند - همسر ابوسفیان- به همراه دیگر زنانی که همراه وی بودند، فرصت را مغتنم شمردند و بر بالای کشتههای مسلمانان از جمله حمزه سیدالشهداء رفته، به مثله کردن شهدا پرداختند و گوش و بینی آنها را بریدند؛ هند شکم حمزه را درید و جگرش را بیرون کشید.[32] سپس به همراه دیگر زنان به سراغ سایر شهدا رفته، همه را مثله کرده گوش و بینی بریدند؛ هند از گوش و بینی بریدههای شهدا دستبند و گلوبند برای خود ساخت؛ سپس بر بالای سنگی رفت و اشعاری دربارة کشته شدن حمزه و سپاسگزاری از وحشی سرود.[33]
پایان جنگ
جنگ خاتمه یافته بود و ابوسفیان و یارانش آهنگ رفتن کردند. پیامبر(ص) علی(ع) را به دنبالشان فرستاد تا از رفتنشان مطمئن شوند[34] پس از اینکه از رفتن سپاه قریش، اطمینان یافتند به جستجوی شهدا و مجروحین پرداختند؛ پس بدن حمزه را در دل دره یافتند در حالیکه شکمش دریده و بینی و دو گوشش بریده شده بود.[35] رسولخدا(ص) از این موضوع بسیار متأثر شدند.[36] چون مسلمانان غم پیامبر(ص) را از رفتار وحشیانه دشمنان با عمویش دیدند قسم یاد کردند که اگر بر قریشیان پیروز شدیم چنان آنان را مثله کنیم که کسی در عرب نکرده باشد؛ اما با نزول آیه 126 سوره نحل، پیغمبر(ص) گذشت کرد و صبوری نمود و مثله کردن را ممنوع دانست.[37]
خبر احد، در مدینه پیچید و به جهت نزدیکی میدان جنگ به مدینه، گروهی از زنان مهاجر و انصار از جمله حضرت فاطمه(س)، به همراه آب و غذا به سوی احد شتافتند و به مداوای مجروحین و رسیدگی به امور شهدا پرداختند.
حضرت فاطمه(س) چون پدر(ص) را در آن وضع دید با آب، زخمهای رسولخدا(ص) را شست و به مداوایش پرداخت.[38]
به دستور پیامبر(ص) شهدا را در دامنه کوه احد دفن کردند و سپس رهسپار مدینه شدند.[39]
رفتن به حمراءالاسد
فردای آن روز از سوی رسولخدا(ص) اعلام شد. مسلمانانی که روز گذشته در جنگ احد شرکت داشتند، آماده حرکت به سوی مکه و تعقیب دشمن شوند.[40] این تصمیم جهت باز داشتن قریش از حمله مجدد به مدینه، اتخاذ گردید. حضرت تا منطقهای به نام «حمراء الاسد» در هشت میلی مدینه رفتند و سه روز در آنجا ماندند و سپس به مدینه مراجعت فرمودند.[41] پیامبر(ص) با این اقدام موفق شدند کفار قریش را از حمله مجدد به مدینه بازدارند.[42]
سرزنش مسلمانان از سوی منافقان و یهودیان
با بازگشت پیامبر(ص)، یهودیان و منافقان مدینه، شروع به شماتت رسولخدا(ص) و دیگر مسلمانان کردند آنها از این پیشآمد ابراز خوشحالی میکردند و سخنان ناپسندی بر زبان میراندند.[43] منافقان پیوسته اصحاب پیامبر(ص) را تشویق میکردند که از اطراف رسولخدا(ص) پراکنده شوند.[44] یاران پیامبر(ص) که از احد برگشته بودند، عموماً زخمی بودند عبدالله بن عبدالله بن ابی در جنگ احد مجروح شده بود و تمام شب را بیدار بود و زخمهایش را داغ میکرد. عبدالله بن ابی به فرزندش میگفت: «بیرون رفتن تو همراه محمد(ص) درست نبود محمد(ص) از گفتار من سرپیچی کرد و حرف بچهها را پذیرفت به خدا قسم من پیشاپیش این وضع را به طور کامل میدیدم.»[45] منافقان یاران پیامبر(ص) را به باد انتقاد میگرفتند و میگفتند: «کسانی که از شما کشته شدند؛ اگر با ما بودند کشته نمیشدند.»[46]
یهودیان نیز سخنان ناپسندی بیان کرده، میگفتند: «محمد(ص) فقط طالب پادشاهی است؛ هرگز هیچ پیامبری چنین مصیبت زده نشده است او هم خود زخمی شد و هم اصحابش کشته و زخمی شدند.»[47]
آماری از تجهیزات و تلفات دو سپاه در جنگ احد
در این جنگ نیروهای مشرکین سه هزار نفر بودند به همراه دویست اسب و هفتصد زره و سه هزار نفر شتر در مقابل سپاه مسلمانان هفتصد رزمنده و یکصد زره و دو اسب که یکی از این اسبان از آن رسولخدا(ص) بود و دیگری از آن ابیبردة حارثی.[48]
مورخان شمار شهدای این جنگ را 65،[49] 68،[50] 70،[51] 73،[52] 74[53] تن برشمردهاند؛ که حمزه سیدالشهداء، عبدالله بن جحش، مصعب بن عمیر، شماس بن عثمان و دیگران از جمله این شهدا بودند به علاوه اینکه مورخان تلفات قریش را نیز 22 ،[54] 23[55] یا28 [56] ذکر کردهاند.
خاتمه
در پایان این نکته را نیز یادآور میشویم که مطالعه آیات 121 تا 179 سوره آل عمران میتواند اطلاعات بیشتری از حقائق تلخ و شیرین جنگ احد در اختیار ما بگذارد.