24 آبان 1393, 14:5
كلمات كليدي : بهداشت رواني اجتماع، روان شناسي اجتماع نگر، مهارت فرزندپروري، مهارت هاي اجتماعي، توانمندسازي، بهداشت رواني
نویسنده : طيبه خلج
انسان از بدو تولد میآموزد که به صورت اجتماعی زندگی کند تا نیازهایش بهتر برآورده شود و از امنیت جسمی و روانی برخوردار باشد. بنابراین سلامت روانی فرد از عوامل اجتماعی اثر میپذیرد و موفقیت یا ناکامیهای او در سازگاریهای اجتماعی و اینکه زندگی گروهی برایش لذتبخش خواهد بود یا نه، از جامعه و زندگی اجتماعی او متأثر میشود. زندگی در صورتی رضایتبخش خواهد بود که احتیاجات شخص بهطور نسبی برآورده شود و احساس و عواطف شخص با توجه به مراحل رشد و تکاملش بهطور منطقی بیان گردد. این مسائل تنها به خود فرد مربوط نیست بلکه محیط اجتماعی و عواملی که بر فرد تأثیر دارند باید برای این منظور مساعد باشند. وقتی شخص وارد اجتماع میشود با افکار و عقاید و سلیقههایی متفاوت یا عقاید و سلیقه خود مواجه میشود. یعنی بین او و محیط اجتماعی تعارضات و تنشهایی ایجاد خواهد شد. لذا باید با عدهای همکاری کند و در برخی حالات اجتماعی با محدودیت روبرو شود. همه این عوامل اجتماعی با توجه به ارزشی که برای شخص دارد میتواند فشارهایی به شخص وارد کند و در سلامت روانی شخص تأثیر بگذارد. وسایل ارتباط جمعی، حوادث طبیعی، جنگها، تنشهای خانوادگی، تورم و گرانیها، کمرنگ بودن امنیت شخصی یا اجتماعی، نبود روابط اجتماعی و زندگی ماشینی همگی عوامل اجتماعی دیگری هستند که سلامت روانی افراد را به شدت تهدید میکنند. اما جامعهای که در آن نیازهای جسمی و روانی به اعتدال ارضاء شود و از امنیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، امکانات بهداشتی و سایر امکانات یک جامعه سالم برخوردار باشد، دارای افرادی با سلامت روان بیشتر خواهد بود.[1]
جامعه ما با ارجحیت دادن به بعضی از ارزشهای فرهنگی، در سطحی نسبتا وسیع، بر سلامت اعضایش اثر میگذارد. به عنوان مثال، یکی از ارزشها خوب دانستن سلامتی و تناسب بدنی است. اغلب رسانههای گروهی این ارزشها را با ارائه مثالهایی مانند توجه داشتن به رژیم غذایی مناسب و دوری جستن از مواد مخدر و نوشابههای الکلی منعکس میکنند. رسانههای گروهی در بهبود سلامتی نقش مهمی دارند ولی در بعضی از موارد، رفتارهای غیربهداشتی را نیز تشویق میکنند. افراد هم بر ارزشهای اجتماعی تأثیر میگذارند. برای مثال، ما به عنوان قسمتی از جامعه میتوانیم با نشر نظریههای خود، بر رسانههای گروهی، برنامههای تلویزیونی و تجارت موادی که برای سلامت مفیدند، تأثیر بگذاریم. اجتماع شامل افرادی است که نزدیک به یکدیگر زندگی میکنند، مانند افرادی که در یک شهر یا کشور زندگی میکنند. رابطهای که افراد با یکدیگر دارند، اغلب مستقیم است و تأثیر دوجانبهای دارد. این تأثیر را میتوان در رفتارهایی مانند سیگار کشیدن و استفاده از رژیمهای غذایی پرچربی مشاهده کرد. برای مثال، سیگار کشیدن در نوجوانان، در نتیجه فشار گروه همسالان است. در بعضی از موارد، مشاهده نوجوانانی که به چنین رفتاری مشغولند، آنان را تشویق به انجام دادن این کار میکند. آنان دوست دارند که محبوب واقع شوند یا خود را نسبت به سایر افراد اجتماع، قوی نشان دهند. این مثالها، نشانه عناصر انگیزشی روشن و قدرتمندی است که ماهیت اجتماعی دارند.[2]
روانشناسی اجتماعنگر، رویکردی به بهداشت روانی است که اهمیت زیادی برای نیروهای محیطی در ایجاد و کاهش مشکلات قایل است. روانشناسی اجتماعنگر رشتهای نیست که بر مریضی افراد یا درمان انفرادی تأکید داشته باشد. این رشته بر پیشگیری متمرکز است نه بر درمان. در ضمن افراد و سازمانهای اجتماعی را تشویق میکند مشکلات خود را تحت کنترل بگیرند و بر مشکلات خویش غلبه کنند تا دیگر نیازی به مداخله حرفهای سنتی نباشد. روانشناسی اجتماعنگر مفهوم بهداشت روانی اجتماع را مطرح کرد. بهداشت روانی اجتماع به این معناست که هر اجتماع مسئول اعضای خود میباشد و خدمات بهداشت روانی اجتماع باید به پیشگیری از مشکلات و کارکرد بهتر اجتماع و نظامهایش کمک کنند.[3]
یکی از عوامل مهم در شکلگیری روانشناسی اجتماعنگر، آگاهی یافتن هر چه بیشتر از نقش عوامل اجتماعی و محیطی در رفتار و مشکلات مردم بود. فقر، تبعیض، آلودگی و ازدحام جمعیت به عنوان عوامل بالقوه مطرح شدند. حق انتخاب قایل شدن برای مردم و افزایش رفاه آنان مستلزم این بود که روانشناسان به این عوامل توجه کنند و فقط بر عوامل تعیینکنندهی اوایل کودکی تمرکز نکنند. مشکلات هیجانی بسیاری از مردم تحت تأثیر فقر، بیکاری، تبعیض شغلی، نژادپرستی، کمبود فرصتهای آموزشی، تبعیض جنسی و عوامل اجتماعی دیگر است. این عوامل بهندرت مورد توجه سایر دیدگاههای روانشناسی قرار میگیرند.[4]
یکی از اهداف اصلی روانشناسی اجتماعنگر این است که به افراد کمک کند تا با محیط خود هم سازگار شوند و هم با آن درگیر شوند. هدف دیگر آن این است که علل اختلالات، در حوزه وسیعتری (چون علت اختلالات فردی ممکن است در درون مشکلات بزرگتر اجتماعی نهفته باشد) درک شوند. هدف سوم این است که در صورت امکان، علتهای اجتماعی، پیش از آنکه بتوانند روی افراد و گروهها تأثیر منفی بگذارند، تعدیل و تغییر داده شوند.[5]
یکی از دستاوردهای اصلی روانشناسی اجتماعنگر، که اکنون در کل رشته روانشناسی تزریق شده، پیشگیری است. روانشناسان اجتماعنگر به این دلیل روی پیشگیری متمرکزند که معتقدند پیشگیری در بلندمدت مقرونبهصرفهتر و مؤثرتر از درمان انفرادی آن هم پس از شروع مشکلات است. پیشگیری یعنی کلیه تدابیر و فعالیتهایی که از پیدایش و افزایش بیماریها و اختلالات عصبی و روانی در جامعه جلوگیری مینمایند. سه سطح مطرحشده برای پیشگیری عبارتند از: پیشگیری اولیه، پیشگیری ثانویه و پیشگیری سطح سوم.
تعدادی از برنامههای پیشگیری اولیه برای این هدف طراحی شده که مهارتهای فرزندپروری را تقویت کنند تا احتمال خشونتهای خانوادگی کم شود. شواهد نشان میدهد که کودکان بزرگ شده در خانوادههای خشن، در بزرگسالی با احتمال بیشتری پرخاشگر، بدرفتار یا جنایتکار میشوند. رویکرد دیگر در پیشگیری اولیه از اختلالات روانی عبارت است از آموزش مهارتهای میانفردی به کودکان و نوجوانان. این مهارتها برای رشد و سازگاری اهمیت خاصی دارند. برای مثال، کودکانی که در چنین مهارتهایی ضعف دارند، با خطر بزهکاری روبرو هستند. اما اگر این کودکان روشهای مؤثر در حل مسأله را یاد بگیرند میتوانند از مشکلات رشد اجتماعی و تحصیلی دور بمانند. مشکلات تحصیلی و اجتماعی از نوع مشکلاتی هستند که در پیشینه اکثر نوجوانان و جوانان بزهکار و مبتلا به اختلالات سلوک دیده میشوند. رویکرد سوم در پیشگیری اولیه این است که محیطهای زندگی(مثل خانه، مدرسه، محله)، از رفتارهای سازگارانه بیشتر حمایت کنند. برای مثال، برنامههایی مثل برنامه سرآغاز، که فرصتهای پیشدبستانی را گسترش و تعهد والدین و فرزندان در مورد موفقیت تحصیلی را افزایش میدهند، در بلندمدت از رفتار ضداجتماعی کم میکنند، هرچند هدف اولیه آنها این نبوده است. چهارمین رویکرد در پیشگیری اولیه، کاهش عوامل استرسزای زندگی است. برای مثال، افزایش تعداد خانههای ارزان قیمت میتواند از تعداد نقل مکانها بکاهد. نقل مکان یکی از عوامل استرسزا برای خانوادههای فقیر است و شواهد نشان میدهد که با ناسازگاری روانی ارتباط دارد. در آخر، تعدادی برنامه پیشگیری اولیه وجود دارد که به منظور توانمندسازی افراد ناتوان طراحی شده است و هدف آن کمک به افراد فقیر، سالمند، بیخانمان، متعلق به اقلیتهای قومی، معلولان و دیگر کسانی است که توانایی یا اعتماد به نفس لازم برای کنترل زندگی خود را ندارند. توانمندسازی، یعنی ایجاد باور در مردم ناتوانی که میتوانند کنترل زندگی خود را به دست بگیرند.[6]
در پیشگیری ثانویه، تشخیص زودهنگام مشکلات روانی و درمان آنها در همان مراحل اولیه مدنظر قرار میگیرد. کشف زودهنگام و درمان افرادی که مشکلات شدید و مخربی در رابطه با مصرف مشروبات الکلی دارند، نمونهای از پیشگیری ثانویه است. در مرحله آخر پیشگیری که پیشگیری سطح سوم نامیده میشود؛ هدف، کاهش مدت و تأثیرات منفی اختلالات روانی پس از وقوع است.[7]
راهبرد متعارف، مداخله مبتنی بر تلاشهای شخصی افراد است و وقتی این تلاشها بینتیجه ماندند و فرد بیمار شد برای اخذ کمک به یک مرکز جامع بهداشت روانی مراجعه میکند. اما روانشناس اجتماعنگر دنبال بازسازی نقشها و سازمانهای اجتماعی است. برای مثال، روانشناس اجتماعنگر برای کاهش مشکلات ناشی از بزهکاری و ارتکاب جرم به تغییر دادن مؤسسات و سازمانهای اجتماعی رو میآورد تا امکانات و منابع لازم را در اختیار مجرمان و بزهکاران بالقوه قرار بدهد. ایده نهفته در پس اینگونه راهبردهای مداخله اجتماعی این است که وقتی امکانات یا راههای مختلف در اختیار فرد گذاشته شوند، خود فرد مشکلاتش را حل خواهد کرد. همچنین مردم قابلیتها و نقاط قوتی دارند. تغییر محیط یا اعطای حق تصمیمگیری به روانشناس اجتماعنگر فرصت میدهد تا بین شخص و محیط تناسب لازم را ایجاد کند نه اینکه افراد را طوری تغییر دهد که مطابق نظر اکثریت شوند.[8]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان