24 آبان 1393, 14:5
كلمات كليدي : مداخله باليني، تخليه هيجاني، بينش، حل و فصل، تعارض هاي ناهشيار، روان شناسي باليني
نویسنده : طيبه خلج
اکثر مداخلههای بالینی، تعدادی اهداف مشترک دارند. با این که همه انواع رواندرمانی در بعضی اهداف کاملا مشترک نیستند، تخلیه هیجانی یکی از اهدافی است که به نوعی در همه انواع رواندرمانی مهم است.[1]
بهبودهای حاصل از درمان با روش روانکاوی را معمولا ناشی از سه تجربه عمده میدانند: تخلیه هیجانی، بینش تدریجی نسبت به مشکلات و حل و فصل مکرر تعارضها و واکنشهایی که شخص در پاسخ به آن تعارضها نشان میدهد.[2] تخلیه هیجانی یعنی، برملا کردن و مجسم کردن تعارضهای آسیبزای اولیه.[3]
فروید، معتقد است بعضی از مواد تعارضبرانگیز، چون دردناکند از بخش هشیار ذهن بیرون گذاشته میشوند؛ اما چون بار هیجانی دارند همچنان فعال مانده و منتهی به بروز برخی نشانههای رفتاری مشهود میشوند. آگاهی کامل(از جمله تجربه کردن هشیارانه هیجانات) به کاهش این نشانهها منجر میشود.[4] ابراز هیجانهای شدید یا جان گرفتن مجدد تجربههای هیجانی دوران کودکی در محیط امن درمانی غالبا درمانجو را تسکین میدهد. البته تخلیه هیجانی، علل تعارضها را از بین نمیبرد بلکه راه را برای کاوش احساسات و تجربههای واپسرانده، باز میکند. هنگامی که آدمی ریشههای تعارضهای خود را درمییابد، میگوییم بینش پیدا کرده است. گرچه گاه به یاد آوردن یک تجربه واپسرانده نیز بینش به دنبال دارد، اما این باور عامیانه درست نیست که بیشتر اثرات درمانی روانکاوی ناشی از به یاد آوردن ناگهانی فقط یک رویداد هیجانانگیز است. اینکه ناراحتیهای آدمی فقط یک خاستگاه داشته باشد، امر کمیابی است و بینش نیز بر اثر افزایش تدریجی خودشناسی به دست میآید.
علاوه بر این، بینش و تخلیه هیجانی بایستی با هم در کار باشند؛ یعنی اینکه بیمار بایستی احساسات خود را بشناسد و در عین حال این شناخت خود را احساس کند. بیمار، پابهپای پیشرفت درمان، یک فرایند طولانی بازآموزی را میگذراند که حل و فصل نامیده میشود. وقتی بیمار میبیند که بارها و بارها در موقعیتهای گوناگون، یک دسته تعارض معین دستاندرکار بوده است، یاد میگیرد که به جای انکار واقعیت، با آن روبرو شود و به شیوههای رشدیافتهتر و کارآمدتری واکنش نشان دهد. با حل و فصل این تعارضها در جریان درمان، شخص توانایی کافی پیدا میکند که با تهدید ناشی از موقعیت تعارضآفرین اولیه روبرو شود و بدون احساس اضطراب زیاد، در برابر آن واکنش نشان دهد.[5]
با اینکه روانشناسان بالینی همیشه نگران تجربههای هیجانی درمانجویان بودهاند، تحقیقات تجربی درباره ارزش فنون متمرکز بر هیجان بسیار کم و آهسته بوده است. تحقیقاتی که تاکنون انجام شده، ارزش فنون متمرکز بر هیجان را حداقل در پنج زمینه نشان داده است:
یک. تحلیل و شناسایی هیجانها باعث میشود که درک آنها آسانتر و ابراز آنها به شیوهای مناسبتر و حتی سازندهتر انجام شود.
دو. شدت بخشیدن به بعضی هیجانها از طریق روشهای غیرکلامی و تعبیری، اغلب باعث میشود که این هیجانهای تقویتشده، بعضی رفتارهای مفید را بسازند.
سه. بازسازی هیجانها با ارائه اطلاعات جدید اجازه میدهد که هیجانها در جهات دلخواه تغییر یابد.
چهار. بیرون کشیدن هیجانها اجازه میدهد که افکار و رفتارهایی که با این هیجانها همراه است دوباره تحت بررسی قرار گیرد.
پنج. تغییر مستقیم هیجانهایی که به علت ناسازگاری شدید، عملکرد درمانجو را مختل کردهاند، میتواند به بهبود او کمک کند.[6]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان