كلمات كليدي : روان درمان گر، تخليه هيجانات، تخليه سريع، تلقين، توافق، اتحاددرماني، انتقال، مقاومت، روان شناسي باليني.
نویسنده : هانيه بشارتي
رواندرمانی عبارتست از، مداخلاتی که برای بهبود بخشیدن به انواع مشکلات عاطفی یا رفتاری صورت میگیرد.
رواندرمانی، متکی بر این اعتقاد است که احساسات، برداشتها، نگرشها و رفتار، محصول تجربیات زندگی است و اگر چیزی در طول این تجربه، یاد گرفته شده باشد، امکان تغییر آن وجود دارد؛ لذا رواندرمانی، یک روند یادگیری است و میتوان کار درمانگر را با کار معلم قیاس کرد.[1]
رابطه حرفهای درمانگر و بیمار از اصالت، آزادی، جدیت و صمیمیتی برخوردار است که آن را از دیگر روابط بیمار در زندگیاش متمایز میسازد. ضمن اینکه نمیتوان در دنیای واقعیت، این رابطه را از مداخلات درمانگر متمایز ساخت. چنین رابطهای صرفنظر از الگوی درمانی به کار رفته، اثر مستقیمی بر نتیجه درمان دارد. ترجمه تجارب هیجانی به واژهها و ابراز کلامی آنها در فرآیند روایتگری نیز، از دیگر سوی، از مشخصههای عمومی رواندرمانی است و به اندازه مداخلاتی که درمانگرهای مختلف به کار میگیرند اهمیت دارد.[2]
عوامل مشترک در رواندرمانی
1. در تمام انواع رواندرمانی، رواندرمانگر میکوشد به بیمار کمک کند تا از طریق گوش دادن و صحبت کردن بر مسایل هیجانی خود فایق آید. در این فرآیند، گوش دادن مهمتر از صحبت کردن است. چون هدف عمده، کمک به بیمار برای درک هر چه بیشتر خویش است. برای بیمار قسمتی از این فرآیند، بازگویی افکار است که راهی خوب برای مشخص نمودن افکاری است که قبلا تبدیل به کلام نشدهاند.
2. اکثر بیمارانی که تحت درمان قرار میگیرند، قبلا سعی کردهاند مشکلات خود را حل کنند و توفیق نیافتهاند، به همین دلیل روحیه خود را از دست دادهاند؛ بازگرداندن روحیه قسمت مهمی از درمان است. به علاوه به بیمار روانی کمک میشود تا باور کند، میتواند بدون اتکا به دیگران مشکلات خود را حل نماید.
3. افرادی که در پی رواندرمانی برمیآیند معمولا از نظر هیجانی در حال تحریک هستند و تمام انواع رواندرمانی، مجالی برای تخلیه هیجانات (Emotional Release) به وجود میآورند. برخی از هیجانات به کندی و برخی دیگر به سرعت تخلیه میشوند که به آن تخلیه سریع(Abreaction ) میگویند.
4. تمام انواع درمانهای روانی، دلیلی اساسی و منطقی در بردارند که اختلال موجود بیمار را قابل فهمتر میسازند. این دلیل را ممکن است درمانگر به تفصیل برای بیمار شرح دهد. القای دلیل به هر گونهای که باشد، این تاثیر را دارد که مسایل را قابل فهمتر کرده و بیمار را اطمینان خاطر دهد تا برای حل مشکلاتش جرات پیدا کند.
5. تمام رواندرمانیها یک جزء تلقین(Suggestion) نیز در بردارند. در هیپنوتیزم، این جزء عملا به عنوان عامل عمده تغییر انتخاب میشود. در سایر درمانها حتیالمقدور از تلقین خودداری میشود، چون آثار آن به طور کلی ناپایدار است.
6. در انواع رواندرمانی، رابطه درمانگر با بیمار اهمیت اساسی دارد. تاثیر یا عدم تاثیر رواندرمانی تا حدود زیادی بستگی به ماهیت این روابط دارد و مهمترین عناصر در این رابطه درمانی عبارتند از:
الف) توافق(Rapport): واژهنامه روانپزشکی، توافق را احساس هماهنگی و پاسخگویی دو جانبه که به اعتماد بیمار نسبت به درمانگر و علاقهمندیاش به همکاری در امر درمان کمک میکند، تعریف کرده است. توافق، موثرترین وسیله واحد درمانی است که درمانگر در اختیار دارد. این مساله باید از پدیده انتقال که ناخودآگاه است، تمیز داده شود. توافق، در هر نوع رابطه درمانی اهمیت دارد. در این مورد بعضی از درمانگرها صحبت از اتحاددرمانی(Therapeutic Alliance ) میکنند. اتحاددرمانی، شامل جنبههای خودآگاه و مسوول روابط درمانی میشود. اتحاددرمانی، توافقی است در کار کردن برای یک هدف درمانی مشترک. در مجموع، هر شکل درمانی که مورد استفاده قرار گیرد، رازداری یک عنصر اصلی در رابطه درمانی است.
ب) انتقال(Transference): انتقال عبارتست از، پیوستگی ناخودآگاه بیمار به درمانگر(یا اشخاص دیگری که در درمان بیمار دخالت دارند) به وسیله احساسات و گرایشهایی که در اصل، مربوط به احساسات و گرایشهایی میشود که آن شخص در اوایل زندگی خود نسبت به اشخاص مهم(مثل والدین، خواهران و برادران) داشته است.
ج) مقاومت(Resistance): مقاومت که هم از نیروهای روانشناختی خودآگاه و هم ناخودآگاه در بیمار به وجود میآید، با آوردن مطالب واپسزده(ناخودآگاه) به سطح آگاهی مخالفت میکند؛ در انواع درمانها مشاهده میشود ولکن در رواندرمانی فردی بیشتر به چشم میخورد و نماینده بسیج مکانیسمهای دفاعی نهفته برای مقابله با درمان میباشد.[3]
هدف از رواندرمانی ایجاد سلامت روانی است. سلامت روانی دو جنبه دارد: یکی سازگاری با محیط بیرونی و دیگری سازش با محیط درونی. محیط، مجموعه عوامل و امکاناتی است که مراجع میتواند از آن میان برای توسعه تواناییهای خود، به منزله یک انسان آزاده، دست به انتخاب بزند.
تحول رواندرمانی
از نظر تاریخی، روند تکاملی رواندرمانی طی 5 مرحله عمده صورت گرفته است:
در اولین مرحله، جادو نقش عمدهای به عهده داشته است و کاهنان جادوگر اولین درمانگران روانی بودهاند.
در دومین مرحله سیر تکاملی، جادو جای خود را به مذهب داد و در این زمان بر قدرتهای مابعدالطبیعه تاکید میشد و اعتقاد بر آن بود که از این نیرو باید برای غلبه بر درد و رنج غیرقابل اجتناب استفاده کرد.
سومین مرحله تحول رواندرمانی، مرحله فلسفی است. واژه فلسفه به معنای تحت اللفظی، عشق به خرد و دانش است.
چهارمین مرحله، که بر اثر پیشرفت علم تجربی ظهور کرد، توسعه علم پزشکی است. در این مرحله، برای تخفیف هر گونه درد و رنج انسانی، درک کامل علمی ضرورت داشت.
و پنجمین مرحله در تاریخ رواندرمانی، علم روانشناسی است، که توسط زیگموند فروید معرفی شد. وی توانست استفادههای علمی آن را در درمان بازگو کند. از اینرو اجزای اساسی نظام نظری فروید، یعنی سطوح آگاهی، به خصوص بخش ناخودآگاه، تکامل جنسی ـ روانی، ساخت منش، تقسیم شخصیِت به سه بخش نهاد، خود و فراخود و مفاهیم وابسته به آنها، اساس شیوه روانشناسی و روانکاوی معاصر را به وجود آوردهاند.[4]