كلمات كليدي : غلام رضا ازهاري، محمدرضا شاه، امام خميني(ره)، كابينه ي نظامي، كميته ي بحران، راهپيمايي تاسوعا و عاشورا، حادثه پادگان لويزان
نویسنده : محمد علی زندی
غلامرضا ازهاری در سال 1291 هـ.ش در شیراز متولد شد. پدرش در کنسولگری انگلیس در شیراز مستخدم بود. وی پس از انجام تحصیلات ابتدایی، چون پدرش بضاعت مالی نداشت وارد دبیرستان نظامی شیراز شد و در سال 1312 دیپلم گرفت و وارد دانشکدهی افسری شد. دورهی دو سالهی دانشکدهی افسری را پایان داد و در سال 1314، ستوان دوم و مأمور خدمت در لشکر فارس گردید و فرماندهی دسته و گروهان را طی کرد. در سال 1324 بعد از ده سال خدمت در لشکر فارس به تهران آمد و درجهی سرگردی گرفت و در سال 1327 سرهنگ دوم و وارد دانشگاه جنگ شد و دورهی مزبور را پایان داد و برای طی دورهی ستاد فرماندهی به امریکا اعزام شد و در آنجا نیز با موفقیت دورهی فرماندهی را طی کرده و به زبان انگلیسی تسلط یافت و به ایران بازگشت و در دانشگاه جنگ مدیر دروس شد. در این سمت با مستشاران امریکایی دانشگاه جنگ نزدیکی و رفاقت پیدا کرد و مورد توجهی آنها قرار گرفت.[1] چند دورهی کوتاه مدت نیز به امریکا فرستاده شد و دورههای ستاد و اطلاعات را در آن کشور پشتسر نهاد و چندی هم در ادارهی مستشاری خدمت کرد.[2] او تقریبا یکی از افسرانی بود که امریکاییها او را برای آیندهی ارتش ایران ذخیره کرده بودند. ازهاری در سال 1336 درجهی سرتیپی گرفت و فرمانده لشکر کرمان شد. پس از آن فرماندهی لشکر جدیدالتأسیس سبزوار شد و درجهی سرلشکری گرفت. وی مدتی معاونت دانشگاه جنگ، ریاست ستاد فرماندهی نیروی زمینی (سال 1341)، ریاست دانشگاه جنگ، فرماندهی ارتش یکم، و نمایندهی نظامی ایران در گروه نمایندگان پیمان نظامی سنتو (سال 1345) بود.[3] ازهاری سپس با درجهی سپهبدی به فرماندهی لشکر کرمانشاه منصوب شد. بعد از مدتی به معاونت ستاد مشترک رسید و بعد قائم مقام آن سازمان شد. ولی در دوران ریاست ستاد کل جم، خود را بازنشسته کرد. در سال 1350 که جم از ریاست ستاد مشترک برکنار شد، ازهاری در 28 تیر 1350 دعوت به کار شد و با درجهی ارتشبدی ریاست ستاد ارتش (رئیس ستاد بزرگ ارتشداران) را عهدهدار شد و تا نیمههای آبان 1357، که به نخستوزیری انتخاب شد، این سمت را در حدود 7 سال دارا بود.[4] علت دوام ازهاری در این سمت، اطاعت محض وی از شاه بود و به عبارت واضحتر، بیخطر بودن او برای شاه بود.[5] ازهاری در هر مورد دستور میگرفت و هر چیزی را به شاه گزارش میداد. ازهاری با مستشاران امریکایی خیلی خوب رفتار میکرد و همیشه نظر مساعد آنها را به خود جلب مینمود.[6] ازهاری در طول خدمت نظامی، مدالهای متعددی مانند نشان درجهی یک و دو همایون، نشان لیاقت، افتخار، خدمت، کوشش، ورزش، سپاس، پاس و بیست و هشت مرداد و یک نشان از سنتو دریافت کرد.
نخستوزیری ازهاری
با شکست دولتهای متعدد و شاه در مقابله با انقلاب، و در عین اعطای امتیازات به مخالفان، مانند آزادی زندانیان سیاسی و برگشت همهی تبعیدیان سیاسی از جمله امام خمینی و...،[7] شاه را واداشت تا به سیاست ارعاب و سرکوب علیه مخالفان متوسل شود و با انتصاب یک نظامی به ریاست دولت جریان انقلاب را متوقف کند.[8] به همین منظور شاه بعد از برکناری شریفامامی، ارتشبد ازهاری را که رئیس ستاد ارتش بود، به نخستوزیری منصوب نمود.[9]
البته از طرف دیگر، روی کار آمدن کابینهی نظامی ازهاری که دو ماه قبل از خروج شاه و سه ماه پیش از سقوط حکومت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران صورت گرفت، حاصل مشورت شاه با سولیوان، سفیر امریکا و آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در تهران، و اصرار آنها به روی کار آمدن یک دولت نظامی بود.[10] برژنیسکی مشاور امنیتی جیمی کارتر رئیسجمهور امریکا، در تماسی تلفنی به شاه حمایت کامل دولت مبتوع خود را از وی اعلام کرد. این تماس متعاقب جلسهای که در کاخ سفید و در ارتباط با گزارش ویلیام سولیوان سفیر امریکا در تهران برگزار گردیده بود، گرفته شد. در آن گزارش سولیوان به وضعیت متزلزل شاه و به روند رو به گسترش انقلاب اسلامی ایران اشاره کرده بود. برژنیسکی در خاطرات خود چنین مینویسد: «من به شاه گفتم که ایالات متحدهی امریکا در بحران کنونی به طور تام و تمام و بدون هیچگونه قید و شرطی از شما حمایت میکند، شما از حمایت کامل ما برخوردار هستید، ثانیا ما از تصمیم شما چه راجع به شکل و چه راجع به ترکیب حکومت مورد نظرتان حمایت خواهیم کرد و ثالثا ما، تکرار میکنم، ما شما را به هیچگونه راه حل خاصی تشویق و ترغیب نمیکنیم. سپس با توجه به گزارش سولیوان مبنی بر اینکه وی و سفیر بریتانیا به شاه در مورد تشکیل یک دولت نظامی هشدار دادهاند، خطاب به او افزودم که امیدوارم روشن کرده باشم و به سفیرمان نیز دستور داده شده تا این نکته را روشن کند که ما شما را برای در پیش گرفتن جهت خاصی نصیحت یا ترغیب نمیکنیم... به نظر من مشکل شما این است که باید دست به یک سلسله اقدامات خاصی بزنید که اقتدار شما را به نحو موثر نشان دهد. شاه به سادگی پاسخ داد، چشم.»[11]
توصیهی برژینسکی به شاه مقدمهی تشکیل دولت نظامی شد. و برای تشکیل یک دولت نظامی، قرعه به نام ارتشبد ازهاری که دارای عالیترین شغل نظامی بود، اصابت کرد. بعد از ظهر 14 آبان 1357، ازهاری به کاخ شاه احضار شد و پس از مذاکرات مختصری، شاه به وی تکلیف نخستوزیری نمود و او نیز این مأموریت را پذیرفت.[12]
نطق شاه در رادیو و تلویزیون
اگرچه انتخاب ازهاری به منظور برقراری حکومت نظامی در سراسر کشور و تشدید فضای رعب و وحشت و با هدف مهار قیام فراگیر مردم انجام گرفت ولی شاه در بدو کار دولت جدید، در روز 15 آبان در صحنهی تلویزیون حاضر شد، و نطقی استرحامآمیز ایراد نمود که نشانگر کامل ضعف و زبونی او بود. شاه در این نطق ضمن اعتراف به گناهان و خطاهای رژیم در گذشته، ابراز داشت که دولت نظامی را برگزیده است تا دوباره قانون و نظم را برقرار سازد.[13] او در این نطق گفت: «در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به تدریج ایجاد میشد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به پا خاستید... انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تأیید من نباشد. متأسفانه در کنار این انقلاب دسیسه و سوء استفاده دیگران از احساسات و خشم شما آشوب و هرج ومرج و شورش نیز به بار آورد. موج اعتصابها نیز که بسیاری از آنها بر حق بود، اخیرا تغییر جهت و ماهیت یافت تا چرخهای اقتصادی مملکت و زندگی روزمره مردم فلج شود و حتی جریان نفت که زندگی مملکت به آن بستگی دارد قطع گردد... برای جلوگیری از اضمحلال مملکت و به منظور برقراری حکومت قانون و ایجاد نظم و آرامش، تمام کوشش خود را در تشکیل یک دولت ائتلافی مبذول داشتم، فقط هنگامی که معلوم شد امکان انجام این ائتلاف نیست، به ناچار یک دولت موقت را تعیین کردیم. من آگاهم که به نام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این امکان وجود دارد که اشتباههای گذشته و فشار و اختناق تکرار شود. من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که به نام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود. اما من به نام پادشاه شما که سوگند خوردهام تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی، مذهب شیعه اثنی عشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و متعهد میشوم که خطاهای گذشته و بیقانونی و ظلم و فساد دیگر تکرار نشود بلکه خطاها از هر جهت جبران نیز گردد... من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. من حافظ سلطنت مشروطه، که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم و آنچه را که شما برای به دست آوردن آن قربانی دادهاید، تضمین میکنم... من در اینجا از آیات اعظام و علمای اعلام که رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلام به خصوص مذهب شیعه هستند تقاضا دارم تا با راهنماییهای خود و دعوت مردم به آرامش و نظم برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند..».[14]
دربارهی تهیهی این نطق و ملزم ساختن شاه به قرائت آن در صدا و سیمای ایران اقوال مختلفی وجود دارد. بعضی عقیده دارند که فکر مربوط به شخص محمدرضا پهلوی بوده است. ولی آنچه مسلم است این نطق به خط رضا قطبی است ولی آن جوان چنان اطلاعاتی نداشت که بتواند چنین نوشتهای را ارائه دهد. ممکن است متن نطق مربوط به جعفریان معاون سیاسی صدا و سیما بوده و قطبی آن را پاکنویس نموده و در اختیار شاه قرار داده است. در بامداد روز پانزدهم آبانماه علی دشتی و عماد تربتی به دربار احضار میشوند و شاه نطق را در اختیار آنان قرار میدهد که اظهارنظر نمایند. دشتی با تندی میگوید به هیچ وجه انتشار آن صحیح نیست. شاه میگوید انتشار این نطق قطعی است و شما تصحیح ادبی بکنید و دشتی هم دو سه کلمهای را تغییر میدهد.[15]
کابینه ازهاری
ازهاری روز 15 آبان، کابینه نیمبندی، شامل 9 نفر که 4 نفر از آنان وزیران دولت شریفامامی بودند و بقیه را فرماندهان نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی تشکیل میدادند را به شاه معرفی کرد و به تدریج آن را تکمیل نمود و بعد از تأیید شاه، رأی اعتماد مجلس شورای ملی بیست و چهارم را نیز در 27 آبان بدست آورد.[16] کابینه او عبارت بودند از:
1. نخستوزیر، تیمسار ارتشبد غلامرضا ازهاری؛
2. وزیر کشور، تیمسار سپهبد عباس قرهباغی؛
3. وزیر امورخارجه، امیرخسرو افشار قاسملو؛
4. وزیر دادگستری، دکتر حسین نجفی؛
5. وزیر اقتصاد و دارایی، حسنعلی مهران؛
6. وزیر جنگ، تیمسار ارتشبد رضا عظیمی؛
7. وزیر آموزش و پرورش، تیمسار دریاسالار کمال حبیباللهی (سرپرست) بعد دکتر محمدرضا عاملی تهرانی؛
8. وزیر پست و تلگراف و تلفن، کریم معتمدی؛
9. وزیر راه، مهندس شالچیان؛
10. وزیر فرهنگ و هنر، تیمسار دریاسالار کمال حبیباللهی (سرپرست) بعد محسن فروغی؛
11. وزیر کشاورزی و عمران روستایی، مهندس امیرحسین امیرپرویز؛
12. وزیر بهداری، محمدحسن مرشد؛
13. وزیر کار و امور اجتماعی، تیمسار ارتشبد غلامعلی اویسی (سرپرست) بعد تیمسار سپهبد باقر کاتوزیان؛
14. وزیر مسکن و شهرسازی، تیمسار سپهبد امیرحسین ربیعی، بعد منوچهر بهروان؛
15. وزیر اطلاعات و جهانگردی، تیمسار ابوالحسن سعادتمند؛
16. وزیر نیرو، تیمسار سپهبد ایرج مقدم؛
17. وزیر علوم و آموزش عالی، دکتر شمسالدین مفیدی؛
18. وزیر صنایع و معادن، دکتر محمدرضا امین؛
19. وزیر بازرگانی، دکتر احمد معمارزاده؛
20. وزیر مشاور و معاون اجرایی، دکتر عزتالله همایونفر، بعد دکتر مصطفی پایدار؛
21. وزیر مشاور و سرپرست اوقاف، دکتر علینقی کنی، بعد محسن شریعتمداری؛
22. وزیر مشاور و ریس سازمان برنامه و بودجه، دکتر مرتضی صالحی؛
23. وزیر مشاور در امور اجرایی و سیاسی، دکتر عزتالله همایونفر؛
24. وزیر مشاور در امور پارلمانی، احمد ناظمی (کاظمی)؛
25. معاون نخستوزیر، علی فرداد.[17]
واکنش امام خمینی(ره)
امام خمینی پس از آگاهی از روی کار آمدن دولت نظامی، بلافاصله موضعشان را اعلام کردند. اولین واکنش امام خمینی در مصاحبه با تلویزیون سی بی اس امریکا در روز دوشنبه 15 آبان 1357 بود. امام خمینی در پاسخ خبرنگاران که از ایشان در مورد واکنششان دربارهی تغییر دولت و سخنرانی شاه پرسیده بودند، فرمودند: «تغییر دولتها، تأثیری در نهضت عمومی ایران ندارد، دولت چه دولت نظامی باشد و چه دولتهای دیگر، نمیتوانند مسایل را حل کند، یعنی قیامی که از مردم صادرشده، این قیام را بشکنند.».[18]
همان روز امام خمینی در مصاحبهی دیگری با کانال 2 رادیو و تلویزیون آلمان فرمودند: «با این حکومت نظامی، مردم همان رفتار را میکنند که با حکومتهای دیگر کردند. و این دست و پا کردنها در ایران، دیگر هیچ رنگی ندارد و فایدهای برای شاه ندارد. شاه باید برود و چارهای جز این نیست».[19] امام خمینی در مصاحبهی دیگری که با خبرنگاران داشت در مورد سخنرانی شاه و دولت نظامی فرمودند: «کار شاه جز فریب و نیرنگ نیست و گمان کرده است به صرف اعتراف، ملت از او دست بر خواهد داشت. دیگر اینکه اگر مجرمی به گناه خود اعتراف کند، بر حسب اعترافش باید محاکمه و مجازات شود. دلیل دیگر اینکه به دروغ میگوید پیام انقلاب شما را شنیدم. اگر شنیده است، که حتما شنیده، پیام ملت این است که شاه و همه خاندانش باید کنار بروند...»[20]
همچنین روز شانزدهم آبانماه امام خمینی به مناسبت روی کار آمدن دولت نظامی و کشتار 13 آبان دانشگاه، طی پیامی فرمودند: «من از جنایاتی که اخیرا با فرزندان اسلام در دانشگاهها نمودهاند در سوگم. من از دانشجویان عزیز که در راه اسلام و کشور فدائی دادهاند و در مقابل شاه با مشتی گره کرده ایستادهاند و او را محکوم کردهاند تشکر میکنم. عزیزان من، از این هیاهوی نظامی نهراسید، که نمیهراسید. شما ملت شجاع ثابت کردید که این تانکها و مسلسلها و سرنیزهها زنگ زده است و با اراده آهنین ملت نمیتواند مقابله کند... ملت هوشمند ایران نه از چماق و سرنیزه هراس دارد و نه از این خدعه و نیرنگ و فریب.»[21]
امام خمینی همچنین در سخنرانی برای گروه ایرانیان نوفل لوشاتو فرمودند: «... مردم حکومت نظامی را دیدهاند. دیگر چیز عجیبی نیست که حالا به چشم مردم عجیب بیاید و بترسند... دیگر عادی مردم است. کسی خیال نکند حکومت نظامی راه حل است. یا امریکا مثلا خیال کند به اینکه کودتای نظامی بشود. رژیم را میبرد و نظامیان را سرکار میآیند. مگر میشود؟!»[22]
اقدامات، حوادث و اتفاقات دوران نخستوزیری ازهاری
نظامیان همان شب نخست زمامداری، با یورش به روزنامههای اطلاعات و کیهان و آیندگان آنها را تعطیل کردند و به دنبال آن مطبوعات سراسر کشور در اعتصابی فرو رفتند، که به زودی در بین گروههای دیگر نیز تسری یافت.[23] تنها در رادیو و تلویزیون، نظامیان با روی کار آوردن تورج فرازمند مفسر و مترجم معروف، به عنوان مدیر عامل و به جای دکتر شاه حسینی که با تشکیل حکومت نظامی استعفا داده بود، کوشیدند با یک جمع 200 نفری و با کمک متخصصان فنی ارتش، به پخش برنامهها ادامه دهند. چند روز بعد، کارکنان اعتصابی سازمان برق، با اعلام خاموشی سه ساعته، همزمان با پخش اخبار شبکههای اول و دوم تلویزیون، امکان استفاده از این رسانه را از حکومت گرفتند.[24]
دولت نظامی ازهاری از نیروی ارتش برای بازگردانیدن کارگران صنعت نفت که اعتصاب کرده بودند بهره جست، اما این اقدامات سودی نبخشید. اگرچه کارگران پس از تحمل تلفات سنگین در محل کار خود حاضر شدند، اما از انجام کار خودداری ورزیدند. در نتیجه تولید نفت از 6 میلیون بشکه در روز به 750 هزار بشکه کاهش یافت و اقتصاد کشور دچار بحران فزایندهای گردید.[25]
تشکیل کمیتهی بحران یکی دیگر از اقدامات ازهاری بود. ازهاری در نخستین روزهای زمامداری خود به علت مخالفت بعضی از وزرا با گشودن آتش به روی مردم، کمیتهای به نام بحران تشکیل داد و ریاست آن را به ارتشبد عظیمی وزیر جنگ سپرد. در این کمیته امیرخسرو افشار قاسملو وزیر امورخارجه، دکتر عاملی تهرانی وزیر آموزش و پرورش، ارتشبد قرهباغی وزیر کشور، سپهبد ابوالحسن سعادتمند وزیر اطلاعات، سپهبد مقدم رئیس ساواک، سپهبد صمدنیا رئیس شهربانی، سپهبد محققی رئیس ژاندرمری و ارتشبد اویسی فرماندار نظامی تهران عضویت داشتند. وظیفهی این کمیته اخذ تصمیم دربارهی جنگهای خیابانی بود. ازهاری غیر از تشکیل این کمیته، به تغییرات استانداران اقدام کرد و اکثر استانهای کشور را به نظامیان سپرد.[26]
در اثر تعیین دولت نظامی، تظاهرات مردم در تهران و شهرستانها اوجگیری کرد و بازار تهران و بازارهای شهرهای قم، مشهد، شیراز، قزوین، اصفهان و ساری به حالت تعطیل درآمدند و به علت نبودن برق و نفت و بنزین، مردم شب و روز در خیابانها گرد آمده، دست به تظاهرات میزدند. به دنبال اعتصاب آموزگاران و دبیران، کلیهی شاگردان مدارس تهران نیز به اعتصابکنندگان پیوستند و شهر تهران و سایر شهرها یکپارچه هیجان گردید، زد و خورد مسلحانه مردم با مأموران انتظامی آغاز گردید و در چند شهرستان، مأمورین ساواک و فرمانداری نظامی به دست مرد کشته شدند.[27]
دولت برای آرام کردن مخالفان سیاسی، عدهای از رجال گذشته، بلندپایگان و مقامات عالیرتبه دولت که در بیست سال اخیر عهدهدار مشاغل مهم و حساس بودند را طبق مادهی پنج حکومت نظامی بازداشت نمود و همچنین در ظاهر به اجرای سیاست مبارزه علیه فساد شتاب بیشتری بخشید. البته خانواده پهلوی از این امر مستثنا شدند. کسانی که دستگیر شدند عبارت بودند از: امیرعباس هویدا نخستوزیر 13 سالهی اسبق، منوچهر آزمون وزیر سابق مشاور در امور اجرایی، داریوش همایون وزیر اسبق اطلاعات و جهانگردی، منصور روحانی وزیر اسبق کشاورزی، ارتشبد نصیری رئیس سابق ساواک، غلامرضا نیکپی، شهردار سابق تهران، سپهبد جعفرقلی صدری رئیس سابق شهربانی کشور، فریدون مهدوی وزیر اسبق بازرگانی، عبدالعظیم ولیان استاندار سابق خراسان، شیخالاسلامزاده وزیر سابق بهداری، نیلی آرام معاون سابق وزارت بهداری، دکتر منوچهر تسلیمی، رضا صدقیانی، دکتر ایرج وحیدی، جمشید بزرگمهر، حسن رسولی، حسین فولادی، سپهبد علیمحمد خادمی (به هنگام بازداشت خودکشی کرد) و هژبر یزدانی و....[28] به علاوه حکم دستگیری 60 تن از مقامات دیگر دولتی نیز صادر شد، اما سی نفر از آنها (از جمله شریف امامی و جمشید آموزگار و...) موفق شدند از کشور بگریزند.[29] در پی این اقدام، بسیاری از سرمایهداران بزرگ، مقامات ارشد دولتی و برخی از نظامیان عالیرتبه، کشور را ترک نمودند.[30] همزمان با این مسأله، بیش از دو میلیارد دلار سرمایه از کشور به خارج انتقال یافت. اما این بازداشتها نه تنها کمترین تأثیری در تسکین افکار عمومی نداشت، به عکس رسوایی رژیم را بیشتر کرد و سوژهی مناسبی برای مطبوعات شد که دربارهی فساد گذشته بحث و انتقاد نمایند.[31]
در نقطهی مقابل اقدامات دولت و ارتش در جهت سرکوب مردم، بیست و ششم آبان، از طرف امام خمینی به عنوان روز ارتش اعلام گردید. در حالیکه در این روز واحدهایی از کماندوهای گارد و نیروهای ویژه آماده شده بودند تا قدرتنمایی کنند، مردم از صبح با سبد سبد گل از خانهها بیرون آمدند و شاخه شاخه گلهای خود را بر نوک تفنگهای سربازان کاشتند، که باعث پیوستن عدهای از ارتشیان به مردم شد.[32]
ازهاری که در ابتدای نخستوزیری راهپیماییها را ممنوع کرده بود، ناگزیر شد در آغاز محرم، راهپیماییهای آرام مذهبی و عزاداری در این ماه را آزاد اعلام کند. شب اول محرم، ناگهان حادثهای رخ داد که پیش از آن بهطور پراکنده جریان داشت، ولی در این شب ابعادی باورنکردنی گرفت. ساعتی پس از آغاز زمان منع عبور و مرور طبق یک طرح حساب شده، از گوشه و کنار خیابان شهر، فریاد، الله اکبر، مرگ بر شاه، زنده باد خمینی برخاست که به تمام کشور سرایت کرد.[33]
راهپیماییهای عظیم تاسوعا و عاشورا که به دعوت آیتالله طالقانی، جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر و با تأیید امام خمینی صورت گرفت، باعث همبستگی بین گروههای ملی و مذهبی و حضور گستردهی مردم شد.[34] در روز تاسوعا (19 آذر)، قریب سه میلیون نفر تهرانی و در دیگر نقاط کشور بدون هیچگونه زد و خورد و درگیری ایجاد شد. راهپیمایی روز عاشورا در تهران و دیگر شهرها با شور و هیجان زیادی و با حضور میلیونی مردم انجام گرفت.[35] سرانجام قطعنامهای در 17 ماده تنظیم و در میدان آزادی قرائت گردید. رئوس قطعنامه عبارت بود از: سقوط و برچیده شدن بساط شاه، برقراری حکومت عدل اسلامی، استثمار و استعمار بیگانه باید ریشهکن شود، حقوق اجتماعی و سیاسی کلیهی افراد جامعه باید محفوظ گردد، آزادی واقعی و حیثیت و شرف و کرامت زنان باید تأمین شود، آزادی کلیهی زندانیان سیاسی.[36] فردای آن روز پیام امام خمینی در تشکر و سپاس از مردم شجاع ایران منتشر شد.[37] روز عاشورا علاوهبر خونریزی و کشت و کشتار در شهرها، در تهران حادثهی مهم و تکان دهندهای اتفاق افتاد، آن هم در کنار خانهی شاه و در میان افسران وفادارش. ساعت 5/1 بعدازظهر روز عاشورا (20 آذر) یک افسر با دو درجهدار و چهار سرباز مسلح به ناهارخوری افسران ارشد پادگان لویزان حمله کردند و با رگبار مسلسل، هفتاد و دو نفر از افسران ارشد و درجهداران پادگان لویزان و هوانیروز را کشتند. اعلامیه غیررسمی حاکی از این بود که در این حمله 27 افسر و 41 درجهدار و 4 سرباز کشته شدهاند. حملهکنندگان به جز یک سروان هوانیروز که دستگیر شد، بقیه کشته شدند.[38] بعدا گفته شد که در اجلاس لویزان، نظامیان سرگرم تدارک نقشه برای قتل عام دسته جمعی مردم تهران بودند. حادثه لویزان روحیهی نظامیان و افسران بلندپایهی حکومت شاه را به شدت متزلزل کرد.[39]
در میان این تحولات، شاه همچنان در حال مذاکره برای تشکیل یک دولت ائتلافی بود تا کمی از فشارها را کم کند که افرادی از قبیل، عبدالله انتظام، دکتر علی امینی، کریم سنجابی، سروری و دکتر صدیقی و... تشکیل دولت ائتلافی را قبول نکردند، یا با شاه به توافق نرسیدند.[40]
سرانجام دولت ازهاری
فشارها سرانجام نتیجه داد و ازهاری در 25 آذر 1357 دچار حمله قلبی شد و سکته کرد و بستری گردید و عملا کارها متوقف و امور مختل شد. ازهاری نیز که 15 روز از مجموع 55 روز عمر کابینهاش بیمار بود در روز 10 دی 1357 استعفا داد و چند روز بعد از کشور خارج شد و برای درمان به امریکا رفت. او در خارج از کشور فعالیت سیاسی نداشت. اما با هژبر یزدانی در تأسیس یک بانک همکاری نمود و بالاخره در سال 1380 در امریکا درگذشت.[41]