دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فرقه وهابیه

خبرگزاری فارس: این فرقه منسوب به «محمدبن عبدالوهاب » از مردم «نجد» مى باشد. «محمدبن عبدالوهاب » به مکتب «ابن تیمیه » گرایش داشت . نام این فرقه از پدر «محمد» که «عبدالوهاب » بود، گرفته شده است . «عبدالوهاب » که از علماى عینیه از بلاد نجد بود. محمد فقه هنبلى را نزد پدرش «عبدالوهاب » که از علماى هنابله بود، فرا گرفت...
No image
فرقه وهابیه
1- پیدایش این فرقه منسوب به «محمدبن عبدالوهاب » (بن سلیمان بن محمدبن احمدبن راشدبن برید بن محمدبن برید بن مشرف بن عمر بن بعضابن ریس بن زاحزبن محمدبن على بن وهیب التمیمى ) ازمردم «نجد» (هزارو دویست شش - هزار و صدو پانزده قمرى ) مى باشد. «محمدبن عبدالوهاب » به مکتب «ابن تیمیه » گرایش داشت . نام این فرقه از پدر «محمد» که «عبدالوهاب » بود، گرفته شده است . «عبدالوهاب » که از علماى عینیه از بلاد نجد بود. محمد فقه هنبلى رانزد پدرش «عبدالوهاب » که از علماى هنابله بود، فرا گرفت . آثار «ابن تیمیه » و «قیم جزى » «که شاگرد ابن تیمیه بود» را مطالعه کردو تحت تاثیر قرار گرفت . ابن تیمیه : «ابوالعباس احمدبن عبدالحیلم حرانى » از علماء حنبلى قرن هفتم و هشتم هجرى است که عقاید وى مخالفت افکار مذهبى معاصر خود تکفیر شد و مدتى زندانى بود مورد آزار مغولان قرار گرفت و از شام به قاهره گریخت . در سال 712 ق دوباره به «دمشق » بازگشت و در سال 728 ق در گذشت . محمد بن عبدالوهاب در بصره از «شیخ محمد مجموعى » علم دین آموخت ، در شام و حجاز نیز کسب فیض کرد وکمال یافت و سفرهایى به ایران «اصفهان » نمود. در رابطه با نهضت پاکدینى «محمدبن عبدالوهاب » چند نکته قابل تاءمل هست که خواننده تاریخ عقاید و آراء باید به آنها توجه کند: نکته نخست اینکه مقطع زمانى پیدایش این نهضت قابل توجه است . نکته دوم ، تحصیلات محد بن عبدالوهاب و مناطق و مراکزى که در آن تحصیل وتحقیق کرده است ، مى باشد. در رابطه با نکته نخست ، مى دانیم که قرنهاى دهم تا سیزدهم هجرى فصل جدیدى در تاریخ عقید و آراء اسلامى بشمار مى رود: «امپراطورى عثمانى » خود را وارث خلافت اسلامى مى دانست و مدعى بود که آخرین خلیفه عباسى خالفت را به این خاندان وصیت کرده است . از دیگر طرف ت رقباى ترک عثمانى که پیشینه اى دراز در اختلافات قبیله اى و محلى و منطقه اى بایکدیگر داشتند، ائتلاف کرده و نهضت صفویه را بر پاى داشتند. اتحاد و ائبلاف هفت قبیله ترک ، رژیم صفوى درایران را پدید آورد. استخدام مذهب شیعه امامیه بخشى از استراتژى ستیزه جویانه رقباى ترک عثمانى در مبارزه باامپراطور عثمانیان بود. نهضت شیعیگرى صفویه که با قوت و قدرت قزلباشهان شمشیرهاى آخته و قتبل عام سنیان شهر نشین ایران اکثرا سنى ، رو به گسترش بود، تا آن سوى مرزهاى جغرافیایى ایران فرا رفت و در طى نزدیک به یک قرن ت سنى کشى و شیعه کشى در این دو امپراطور و صدور آن به شام وحجاز نزاع فرقهاى و کلاى شیعه و سنى را که در دوره آل بویه آغاز و بعد همراه با فراز و نشیبهائى ادامه داشت ، تجدید و تشدید کرد و به اوج بى سابقه اى رسانید. اقدامات علماى سنى (که در جهت اهداف سیاسى سلاطن صفویه از یک سو و علما سنى در جهت اهداف سیاسى امپرااطورى عثمانى از دیگر سو) بر این کینه ودشمنى رنگ و رونق شگفتى مى داد. بر خواننده محقق در تاریخ ایران روشن است که دوره صفویه بیش از هر دوره دیگرى در تاریخ ایران و اسلام شیعه ت بخران سازبوده است : بیشترین و تندترین ردیه ها علیه مذهب امامیهدر همین دوره از سوى سنیان نوشته شده است ، علماى بزرگ شیعه که اصولا در بلاد سنى نشین بى طرف بوده اند، ترور شده اند (نمونه اش شهید ثانى ) بى گناه بلاد عثمانى قتل عام شده اند ورعب و وحشت و ناامنى کلیه جوامع شهرى و روستایى شیعیان برون مرزى آن روزگار را فراگرفته بود. و از همه مهمتر سیمایى که صفویه از «تشیع امامیه » ارائه داده مى کرد، مسئله یازتر بود و دستاویز حمله و بهانه مناسبى در دست علمامتعصب سنى بود. اسناد تاریخ نشان میدهد که در بلاد سنیان ، «تشیع امامیه » مترادف بود با مذهب شرک و تمام بر چسب هایى که در ادوار گذشته تاریخ ت اسلاف سنى شان بر تارک «تشیع » چسبانده بودند، صحت و مشروعیت مى یافت . اقدامات صفویه تا آنجا شوم و ویرانگر بود که بسیارى از سنیان متعصب ، اقدامات خلفاء اموى و عباسى را علیه «ائمه شیعه » (علیه السلام ) توجیه میکردند، و مى دانیم که درگذشته قبل از صفویه «غزالى طوسى » براى خوشایند خلافت و سلطنت تسنن ، «یزید بن معاویه » را تبرئه کرد ولعن بر او را حرام دانست .اما اینبار قضیه شکل جدى تر بخود گرفت وکلیه خلفا سفاک اموى - عباسى تبرئه شدند. حقانیت ، مظلومیت و معنویت تشیع امامیه بایکوت شد و سناین بلاد همچو آتشى در زیر خاکستر منتظر فرصت بودند. «محمدبن عبدالوهاب » درست در چنین مقطع بلند تاریخى زاد و زیست و دید ولمس کرد. ونکته دوم ، تحصیلات «محمدبن عبدالوهاب » است . او در حوزهایى مطالعه مى کرد که در معرض تهاجم فرهنگى ، سیاسى و نظامى صفویه بودند. آمدن اوبه ایران و مخصوصا «اصفهان » و اقامت او در آن شهر قابل توجه است . او از نزدیک شاد اقدامات متولیان رسمى و دولتى و علمى مذهب امامیه بود. بدو شک محمدبن عبدالوهاب در مراسم محرم اصفحان دیده است که چگونه در روز «عاشورا» شاه شیعه !! سرهاى بریده سنیان را به عنوان سرهاى بریده امویان !! تحویل مى گیرد و به قاتلین سکه هاى طلا مى هد... خلاصه اینکه محمد بن عبدالوهاب و نهضت افراطى او محصول چنین دوره اى است . یعنى یک واکنش ! یک عکس العمل که مى تواند اشکال مختلفى در انعکاس خود بیابد. آنگونه که وقتى محمودافغان ایران رادر نوردید، «ملا زعفران » سنى را آورد تا مال وجان و ناموس روافض !! را مباح کند و دراصفهان چنین شد.. علمامذهبى در نقد و نفى «وهابیت » تنها «معلول » را مى بیند واز علت غافل اند وفورا دست خارجى و... را در کار مى آورند. تعالیم «محمدبن عبدلوهاب » در واقع تهاجمى است فرهنگى علیه محصولات فرهنگى صفویه و اقدامات نظامى مخرب و ویرانگر وظالمانه او و پیرونش ، عکس العملى است علیه اقدامات قزلباشان صفوى که در طول حداقل یک قرن تمام با قداره «تشیع » رادر دل و درون توده هاى عامى سنى ایران و اطراف آن فرو کردند وعقاید و اماکن سنیان را زیرو رو کردند. و همان گونه که قتل عامهاى «شاه اسماعیل اول » درشیعه کردن سنیان ، عنوان «جهاد» داشت و فتواى فقها را در حمایت خودبهمراه داشتند، تخریب ها وقتل عامهاى وهابیان در بلاد شیعه و انهدام اماکن مذهبى امامیه ، عنوان جهاد و پاکسازى و تطهیر اسلام !! و توجیه مذهبى داشت . و در همین جا باید به این نکته واقعیت تاریخى اشاره کرد که تاریخ اسلام از آغاز تاکنون نشان مى دهد: کلیه فرقه ها و نهضتهاى فکرى ، فرهنگى ، سیاسى ، اجتماعى و نظامى در سایه و فضاى فرهنگى ، سیاسى خلافت و سلطنت پدید آمده اند و هر کدامشان به نحوى دراعتراض به وضع موجود، ابراز وجود کرده اند، اگر در ستیز با عقاید رسمى بوده است و نفى تفکر موجودت بدعت نامیده شده و اگر در نبرد با ساختار سیاسى فرهنگى - اجتماعى - اقتصادى موجود ونفى سیادت متولیان رسمى بوده ، تکفیر گردیده و تحت پیگرد مذهب رسمى و سیاست حاکم قرار گرفته است و بعد در تاریخ عقاید و آرا به بدترین وجهى تحریف شده است وبه صاحبان آرا و عقایدت اقوال و اعمالى نسبت داده اند که روحشان از آنها خبر نداشته است و همین اقوال پشتوانه تاریخ نقلى و کتب فرق و ملل و نحل گردیدهاست . نکته دیگر این است که تاریخ عقاید و آراء بشرى نشان مى دهد که هر حرکت فکرى ( مثبت یامنفى ) اصولا دارى علل و انگیزه هائى است که مبادى عقیدتى آن مبتنى بر همین علل و انگیزهاست ، ایدئولوژى و پیام آن حرکت بر همین علل استوار است و بعد براى توجیه تاریخى خود به دنبال پیشینه و ریشه مى گردد. دراین شکى نیست که محمد بن عبدالوهاب ، عقاید کلامى خود رادر تاریخ عقاید و آراء اسلامى جستجو کرده و عقاید ابن تیمیه را مناسب دیده و هماهنگیهائى با آنهاداشته است .اما خود ابن تیمیه محصول چه عصرى است ؟ او نیز محصول عصر تنازع بقا مذاهب رسمى است است : عصر مغولان و بعد در دوره ایلخانان ) مذاهب اسلامى در چه رقاتبى براى بقا بودند حنفیان قظب غالب مذاهب تسنن بودند و شیعه امامیه مذهب رقیب نیزگاه غالب مى شد. در این میان حنبلیان و شافعیان در اقلیت و محدودیت بودند وزیدیان و اسماعیلیان در تعقیب و قتل عام ... ابن تیمیه محصول چنین عصرى است که عقاید وآراش را باید در قالبهاى منجمد و متحجر شاعره واصحاب الحدیث ومرجئه و جبریه دید. آنچه مهم است ، باید به علل ، عوامل و انگیزه هاى خیزش بک حرکت و به ریشه هاى توجیها تاریخى آن . در منابع شیعه امامیه ابن تیمیه اینگونه معرفى شده است : احمدبن تیمیه (728 - 661 ق ) فقیه ، محدث ومتکلم حنبلى است وى متولد 661 ق . در حران (سوریه ) مى باشد و در ایام حمله مغولان مقیم دمشق شد. او داراى تاءلیفات بسیارى است بالغ بر سیصد جلد است . «ابن تیمیه » بر کلیه مذاهب اسلامى انتقاد داشت و کتبى علیه این مذاهب نوشت . در عین حال مورد احترام عامه بود. «ناصر» خلیفه فاطمى وى را به زندان انداخت با پا در میانى مادرش آزاد شد. او قائل به تجسم و تشبیه بود. «علماء عامه » علیه او اظهار نظر کرده اند و کتبى بر رد عقاید وى نوشته اند. برخى ابن تیمیه را «بدعت گذار» و برخى دیگر کافر دانسته اند. گویند «بخارى » وى را «کافر» دانسته است . آثار و عقاید او در شام و اطراف ممنوع اعلام گردید و خلیفه وقت دستور داد هر کس بر این عقاید باشد، مال و جانش مباح است . از عقایدى که به وى نسبت داده اند این است که وى تمام عقاید مسلمانان را زیر سؤ ال برده و آنان را در پرستش متولیان رسمى مذاهب به یهود ونصارى تشبیه کرده که احبار و رهبان خود را مى پرستند گویند عقاید و آثار او در تجسم و تشبیه خداوند است به اصحاب سقیفه توهین روا داشته ، مردم را از زیارت قبر رسول الله باز داشتهو آن را نوعى شرک تلقى کرده است . عقاید و آراء او بر خلاف عقاید عامه مسلمانان است ، لذا کلیه فقهاء رسمى علیه او هماهنگ عمل کردند و به زندانش د انداختند. 2 - عقاید و آراء: مى گویند وهابیها معتقدند که هیچ انسانى نه موحد است و نه مسلمان مگر اینکه امورى را ترک کند، از جمله : 1 - به وسیله هیچ یک از رسولان و اولیاء پروردگار به خداوند توسل نجوید، و هرگاه اقدام به این کار کند و بگوید: اى خدا! توسط پیامبرت محمد (صلى الله علیه و آله ) به تو متوسل مى شوم که مرا مشمول رحمت خود قرار دهى ، اینگونه افراد در راه شرک گام نهاده و مشرک مى باشند. 2 - زائران به قصد زیارت به آرامگاه رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) نزدیک نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذارید و در آنجا دعا نخوانند و نماز نگذارید و ساختمان و مسجد بر روى قبر نسازند. 3 - از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) طلب نکنند اگر چه پروردگار، حق شفاعت را پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) داده است ولى از طلب آن نهى فرموده است . بر مسلمانان جایز است که بگوید: «یا الله ! شفع لى محمدا» : «پروردگارا! محمد (صلى الله علیه و آله ) را شفیع من قرار ده » ولى روا نیست که بگوید: «یا محمد! (صلى الله علیه و آله ) اشفع لى عندالله ». و کسى که از پیامبر طلب شفاعت کند، مانند این است که از بت ها شفاعت خواسته باشد 4- باید هرگز به رسول خدا «صلى الله علیه و آله » سوگند یاد نکندو او راندا ننماید (: یا محمد) و آن حضرت را با عبارت «سیدنا» توصیف نکند و الفاظى از قبیل : بحق محمدو.. بر زبان جارى نسازد. 5 - نذر براى غیر خدا و پناه بردن و استغاثه به غیر خداوند شرک است . 6 - زیارت قبور و ساختن گنبد و بارگاه بر آنها وتزئین قبور و سنگ کتیبه ، چراغ روشن کردنو شمع گذاشتن بر آنها شرک است . 7 - وهابیون بر این باور شدند که مسلمانان درطى روزگار وقرون ، از آئین اسلام منحرف شده اند و در دین خدا بدعت هائى جاى داده اند که با شرع اسلام متناقض مى باشد. به عقیده وهابیون باید از اصولى که پیامبر اسلام «صلى الله علیه و آله » حکم فرموده ، پیروى کرد و از منهیات او دورى نمود. باید فقط پرودگار امیدوار بود و از او ترسید و به او توکل کرد و شفاعت خواست . 8 - هرگونه مراسم تشییع جنازه و سوگوارى حرام است . ارواح اموات کارى نمى توانند بکنند و در امور دنیوى و اخروى زندگان دخالتى نمى توانند داشته باشند. تاءویل آیات حرام است ... 9- کار بردن القاب که بر عزت و احترام دلالت دارد، در مورد افراد بشر ناصواب است زیرا احترام و تعضیم تنها شایسته خداوند است . 10 - هرگاه مسلمانى از دنیا برود، روح او در بهشت است واین جاى شادى و سرور دارد نه غم و اندوه . گویند وهابیون قائل به جنگ با دیگر فرق و مذاهب اسلامى هستند و مدعى اند که یا بایدبه آئین وهابیت در آینده و یا جزیه دهند. آنان مخالفان خود را متهم به کفر و شرک مى کنند واموال و انفس و نوامیس د بقیه را حلال مى دانند. از دیدگاه وهابیون مرتکب کبیره کافر است و هر کس در جنگ کشته شود، به بهشت مى رود. وهابیون آیات قرآنى وارده پیرامون شرک و کفر را بر مسلمانان مخالف خود منطبق مى کنند. گفتگوى یک عالم شیعه با محمد بن عبدالوهاب : در برخى کتب ، سخن از مباحثه یک دانشمند شیعى به نام «شیخ جواد قمى » (؟) با محمد «محمد بن عبدالوهاب » رفته است . گرد آوردنده این مطالب را از کتاب خاطرات منسوب به فردى نام «همفر» انگلیسى (؟) نقل کرده است . دانشمند شیعى : چرا از امام على بن ابى طالب علیه السلام پیروى نمى کنى ؟ محمد بن عبدالوهاب : از دیدگاه من على مانند عمر گفتارش حجت نیست ، تنها حجت ما کتاب خدا وسنت پیامبر است . دانشمند شیعى : رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است : « انا مدینه العلم و على بابها » در این صورت میان على و دیگران فرق هست . محمد بن عبدالوهاب : اگر گفتار على حجت بود پس چرا رسول خدا صلى الله علیه و آله نفرمود: «کتاب الله و على بن ابى طالب ». دانشمند شیعى : آرى ! رسول خدا صلى الله علیه و آله این را فرموده است : « انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى » و على رئیس عترت رسول الله صلى الله علیه و آله است . دانشمند شیعى مدارک زیادى از منابع عامه در اثبات این گفته رسول خدا صلى الله علیه و آله ارائه کرد. محمد بن عبدالوهاب : اگر پیامبر چنین گفته باشد، پس او چه مى شود. دانشمند شیعى : «سنت » رسول خدا صلى الله علیه و آله شارح «کتاب الله » است و «عترت » رسول شارح «سنت » او است وقتى پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) از دنیا رفت ، مسلمانان به یک شارح نیاز داشتند که قرآن را تفسیر و تشریع کند. این کار تنها از عترت رسول ساخته بود. محمد بن عبدالوهاب سکوت کرد وپاسخى نداشت که بدهد. 3 - رهبران فرقه وهابیه : وارث مقتدر و مسلط آئین وهابیت ، اندکى پس از پیدایش آن ، خاندان آل سعود شد. این خاندان که از دیر باز بر جزیره العرب دست داشته ، توانست با تکیه بر این آئین و حمایت وگسترش واحیا آن تنها وارث بى چون وچراى وهابیت گردد. 1 -محمد بن سعود، نخستین فرد از خاندان سعود است که مذهب وهابیه را قبول کرد (م 1279 ق ) 2 - عبدالعزیز بن سعود. وى بر «احساء» و«قطیف » دست یافت وسواحل خلیج فارس را نیز در اختیار گرفت . در سال 1216 ق کربلا را غارت کرد. اندکى بعد مکه وطائف را زیر نفوذ گرفت وبر عمان دستیافت . در سال 1218 قمرى توسط یکى از شیعیان کشته شد. 3 - سعود بن عبدالعزیز. در دوره رهبرى وى وهابیان به بغداد وعمان مکه و مدینه و حوران یورش بردند. نام سلطان وقت را از خطبه ها برداشتند .نیروهاى عثمانى وهابیان بردند. نام سلطان وقت را از خطبه ها بر داشتند. نیروهاى عثمانى وهابیان را شکست دادند و شهرها را پس گرفتند. وى در سال 1229 قمرى درگذشت . 4 - عبدالله بن سعود. وى توسط طولون پاشا شکست خورد ودستگیر گردید. او وفرزندان او در سال 1233 قمرى در قسطنطنیه به دار آویخته شدند. 5 - مشارى بن سعود (برادر عبدالله ). اونیز توسط محمد على پاشا دستگیر گشت و در سال 1234 قمرى در راه مصر در گذشت . 6 -ترکى بن عبدالله بن محمد بن سعود. وى قدرت را در ریاض بدست گرفت . اندکى بعد مصریان وى را از شهر بیرون راندند. ولى او دوباره قدرت را بدست آورد وبه ریاض بازگشت . ترکى بر احسا وبحرین دست یافت ودرسال 1249 قمرى توسط مشارى بن عبدالرحمن کشته شد. 7 - مشارى بن عبدالرحمن بن مشارى بن حسن بن مشارى بن سعود 8 - خالد بن سعود (1257 - 1255 ق ) 9- عبدالله بن شبیان بن ابراهیم بن شبیان (1259 - 1257) 10 - فصیل بن ترکى (دوبار قدرت را بدست گرفت : بار اول 1255 قمرى ، وبار دوم 1282 - 1259 قمرى ) 11 -عبدالله بن فصیل بن ترکى (سه بار قدرت را بدست گرفت : 1291 - 1287 ق و 1301 - 1300 و 1304 - 1301 قمرى ) 12 - سعود بن ترکى . 13 - محمد بن سعود 14 - عبدالرحمنبن فصیل 15 - محمد بن فصیل 16 - عبدالعزیز بن عبدالرحمن فصیل خاندان آل سعود همچنان سیادت وقدرت خود را بر سراسر جزیره العرب حفظ کرده اند و اینک بر سرزمین وحى حکومت میکنند. «ملک فهد» پادشاه عربستان سعودى وارث اجداد واسلاف خویش است که با اقتدار کامل بر تخت سلطنت نشسته وخود را «خادم حرمین شریفین » معرفى مى کند. 4 - تهاجم وتخریب : وهابیان به انجام عقاید وشعائر خویش پرداختند وبراى محو به اصطلاح آلودگیها از ساحت اسلام به تهاجم وتخریب روى آوردند: 1 - حمله به مدینه منوره : وهابیان از بیابهانهاى نجد تا صحراهاى حجاز تاختند و به مدینه یورش د بردند وحرم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را غارت کردند و مزار شریف نبوى را مورد بى احترامى قرار دادند. 2 - حمله به کربلاى معلى : وهابیان چند مرتبه به کربلا حمله برده اند در سال 1216 ق ، امیر سعود به اتفاق سپاه نیرومندى از مردم نجد و عشایر جمو و حجاز و تهامه و...به عراق یورش بردند. در ماه ذوالقعده همان سال به شهر کربلا رسیده آن شهر را محاصره کردند. سپاهیان وهابى برج و باروى شهر را خراب کرده ، وارد شهر شدند و گروه بسیارى از اهالى کربلا را در کوچه وبازار و منازل کشتند واموال مردم را غارت کردند. گنبد روى آرامگاه امام حسین بن على علیه السلام را خراب کردند و صندوق روى بارگاه را که از زمرد و یاقوت و جواهرات تزئین شده بود، گرفتند و بردند. در حدود دو هزار نفر ازمردم کربلا کشته شدند. برخى مورخان ایرانى تاریخ حمله به کربلا را در ذوالحجه سال 1216 ق در روز عید غدیر نوشته اند. و هابیان به حرم مطهر امام حسین بن على علیه السلام اهانت روا داشتند. 3 - حمله به نجف اشرف : امیر سعود از کربلا به نجف رفت (1216 ق ) و آن شهر را محاصره نمود. اهالى نجف به مقاومت پرداختند. وهابیان نتوانستند به داخل شهر راه یابند. مردم قبلا خزانه حرم امام على علیه السلام را به بغداد منتقل کرده بودند تا از غارت در امان بماند. در این حمله ناموفق پنج تن از اهالى نجف کشته شدند. در سال 1220 یا 1221 قمرى گروهى از وهابیان به رهبرى امیر سعود به نجف یورش بردند. در این حمله نیز با مقاومت مردم روبرو شدند. در این مقاومت مردم ، علما و طلاب شرکت داشتند. نیروهاى امیر سعود پانزده هزار نفر بودند که هر چه کوشیدند، نتوانستند به شهر راه یابند. در این درگیرى هفتصد نفر از وهابیان کشته شدند. 4 - حمله به شرق اردن : در سال 1343 قمرى گروهى از وهابیان به شرق اردن یورش بردند و بسیارى از مردم آن سامان را کشتند واموالشان را غارت کردند. دولت وقت اردن به کمک مردم شتافت و وهابیان عقب نشینى کرده ، شکست خوردند. در این نبرد 300 نفر از وهابیان کشته شدند و تعدادى به اسارت در آمدند. وهابیان براى گسترش قلمرو و نفوذ خود دست به هرگونه حرکاتى میزدند .این حملات و حرکات با قتل و غارت همراه بود. امیر ان نیرومند حاکم بر صحراى نجد با وهابیان مخالفت مى کردند ولى نتوانستند از نفوذ و سیطره آنان جلوگیرى کنند. اشراف مکه و حکام حجاز، وهابیان را خارج از دین معرفى میکردندو از ورود آنان به حرم جلوگیرى مى نمودند. این وضعیت در دوره رهبرى محمد بن سعود برقرار بود. پس از وى عبدالعزیز بن سعود زمام امور در دست گرفت . او در سى سال اول امارت خود همیشه با قبائل مجاور در حال جنگ بود. در سال 1208 ناحیه احساء را فتح کرد و بر قطیف نیز دست یافت تصرف این دو ناحیه ، وهابیان را بر خلیج فارس راه داد. وهابیان همچنان از ورود به حرم و انجام مراسم حج ممنوع بودند. سرانجام وهابیان اجازه مشروط یافتند. آنان باید جزیه میدادند تا امیر مکه به آنان راه دهد. در سال 1212 قمرى وهابیان بر امیر مکه پیروز شدند و به قرار داد صلح راضى گردیدند. در سال 1214 قمرى وهابیان توانستند در مراسم حج شرکت کنند. دیرى نپائید که قرار داد صلح نقض شد واختلاف بین دو طرف آغاز گردید .جنگ خونین بین وهابیان و امیر مکه سالها به طول انجامید. در این نبرد طولانى بار دیگر وهابیان پیروز شدند و شهر طائف را به تصرف خود در آوردند گویند: وهابیان مردم طائف را قتل عام کردند، کودکان را سر بریدند، قاریان قرآن را در حال تلاوت کشتند وقرآنها و کتب حدیث را سوختند این واقعه در سال 1217 قمرى روى داد. وهابیان پس از تصرف طائف قصد داشتند بهمکه روند، اما حضور حاجیان در مراسم حج ، آنان را ترساند. پس از پایان مراسم وعزیمت حجاج به او طانشان وهابیان رهسپار مکه شدند .در مکه چهارده روز اقامت گزیدند و مردم را به توبه وا مى داشتند. وهابیان به تخریب آرامگاهها و قبور و دیگر اماکن مقدس پیرامون حرم و مکه پرداختند. کلیه ساختمانهائى را که بلندتر از کعبه بود، ویران کردند آنان به هنگام این شرک زدائى از ساحت اسلام ! شعار مى دادند و طبل مى زدند.این پاکسازى سه روز ادامه یافت . وهابیان مقرر داشتند که کعبه حق انحصارى مذهب خاصى نیست : باید که نماز صبح را شافعیان بخوانند و نماز ظهر را مالکیان ، ونماز عصر را حنبلیان و نماز مغرب را حنفیان بخوانند و باید نماز عشا براى همه آزاد است . نماز جمعه را باید «مفتى مکه » بخواند و باید کهکتاب «کشف الشبهات » تاءلیف : مجحمد بن عبدالوهاب در «مسجد الحرام » تدریس شود و همه مردم شرکت کنند. «سعود» 24 روز دیگر در مکه ماند، آنگاه براى دستگیرى شریف غالب به طرف جده رهسپار گردید و آنجا را در محاصره انداخت و چون شهر داراى قدرت دفاعى نیرومندى بود، امیر سعود نتوانست آنجا را فتح کند، ناگزیر به نجد بازگشت و شریف غالب دوباره مکه را تصرف کرد. همان طور که قبلا اشاره شد، وهابیان به مدینه منوره نیز یورش بردند و بى احترامیها کردند، اشیا قیمتى را بردند ومساجد و قبور را ویران کردن ، حرم نبوى را غارت کردن وقبرستان بقیع را منهدم ساختند. قاضى و حاکم شرع مدینه را که از طرف عثمانى منصوب بود، بیرون کردن و حاکمى به نام شیخ عبدالحفیظ از خود قرار دادند. مردم را از زیارت قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله بازداشتند و شیعیان را از زیارت قبور ائمه علیه السلام در بقیع منع کردند. یکى از مورخان عرب درباره حوادث مدینه نوشته است که وهابیان قبه ائمه شیعه در بقیه را ویران کردند ولى به حرم نبوى صلى الله علیه و آله کارى نداشتند. امیر سعود از مردم مدینه پرسید: با قبه هاى بقیع چه باید کرد؟ مردم از ترس گفتند: باید خراب کرد. وهابیان با کمک مردم قبه هاى را ویران ساختند و تمام جواهرات اهدائى این مقابر را بردند. وهابیان در سال 1222 قمرى مراسم حج را تعطیل کردند و مردم را از انجام مناسک باز داشتند. در سال 1220 قمرى مردم عراق را از حج بازداشتند ودر سال 1222 قمرى مردم و شام را به مکه راه ندادند. این ممنوعیت براى مردم عراق چهار سال و براى مردم مصر و شام سه سال برقرار بود. اقدامات وهابیان در اماکن شیعه واکنشهائى را به دنبال داشت فردى شیعه از اهالى عماریه موصل عراق به قصد کشتن عبدالعزیز پدر امیر سعود راهى نجد شد. گویا قرار بود که امیر سعود عامل حمله به کربلا و نجف را بکشد، ولى چون دسترسى به او ممکن نبود، پدرش را از پاى در آورد. این مرد شیعى در لباس دراویش ، خود را فردى عابد و زاهد و گوشه گیر نشان داد و مرید آل سعود معرفى کرد. او نتوانست با رفتار حساب شده خود، مورد توجه واحترام عبدالعزیز قرار بگیرد. سرانجام به هنگام نماز عصر، وقتى عبدالعزیز به سجده رفته بود، با دشنه شکم او را درید و کارش را ساخت . ضارب توسط عبدالله بن محمد بن سعود (برادر عبدالعزیز) از پاى در آمد. در تواریخ آمده است که ضارب افغانى الاصل بوده است ونام وى را از ملا عثمان نوشته اند. برخى منابع بر شیعه بودن ضارب تاکید کرده اند که از اهالى عماریه بوده است . منبع: پایگاه اطلاع رسانی vahhabi.com
خبرگزاری فارس

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

فرقه فطحیه Fthyh

فرقه فطحیه Fthyh

نیمه اول قرن دوم از نظر ظهور فرق و مذاهب گوناگون در دامن امت اسلامی بسیار گسترده می‌نماید.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS