24 آبان 1393, 14:5
كلمات كليدي : وجود ذهني، وجود خارجي، ماهيت، شبح محاكي، سفسطه
نویسنده : مسعود اسماعيلي
در بحث وجود ذهنی در فلسفه اسلامی، علم و آگاهی انسان به اشیاء بر این اساس توجیه میشود که ماهیات موجود در خارج از ذهن انسان، وجودی نیز در ذهن انسان دارند و انسان از طریقِ این وجود ذهنیِ ماهیات است که به ماهیات خارجی علم پیدا میکند. در این نظریه ماهیات خارجی عیناً به ذهن میآیند و حقیقتِ ماهیات ذهنی با ماهیات خارجی یکسان است و تنها وجود آن دو با یکدیگر متفاوت است. اکثر فیلسوفان اسلامی عقیده دارند که تنها از این طریق است که مطابقتِ حقیقیِ علومِ انسان با واقعیت، توضیح مناسبی پیدا میکند.[1] یکی از اشکالات مهمی که بر نظریهٔ "وجود ذهنی" در فلسفه وارد میشود این است که اگر قرار باشد طبقِ این نظریه، ماهیات خارجی عیناً به ذهن منتقل شوند، ماهیتِ ذهن و امور ذهنی باید عینِ همان ماهیاتِ خارجی باشد که موردِ علم و آگاهیِ انسان واقع میشوند. در حالی که طبق نظر مورد قبول در فلسفه اسلامی، ذهنِ انسان عبارت است از مرتبهای از "نفسِ" انسان ولذا ذهن، ماهیتی نفسانی دارد و علوم و تصوراتِ درونِ ذهن نیز ماهیتی مرتبط با ذهن و نفسِ انسان دارند که "کیفِ نفسانی" نامیده میشود ولذا ذهن دارای ماهیتی نفسانی، و علوم و تصوراتِ درونِ آن نیز دارای ماهیتِ "کیف نفسانی" میباشند نه دارای ماهیتِ اشیاء خارجی که مورد علم واقع میشوند.
البته فیلسوفانِ بسیاری به اشکالِ فوق پاسخهایی دادهاند که برخی از این پاسخها واقعاً مشکلِ یاد شده را برطرف میکند،[2] اما گروهی از فیلسوفان[3] برایِ اینکه این اشکال، از اساسْ از بین برود، نظریه "وجودِ ذهنی" را باطل دانستهاند و گفتهاند علم انسان به ماهیت خارجی، به نحوی نیست که عیناً همان ماهیت خارجی به ذهن بیاید؛ بلکه ماهیتِ تصورِ ذهنیِ اشیاء، غیر از ماهیت و حقیقتِ خارجیِ آن اشیاء است.[4] البته این گروه، خودْ دو دستهاند: گروهی که عقیده دارند که علم و تصورْ مانندِ تصویر و عکسِ اشیاء خارجی، عمل میکند و آن اشیاء خارجی را نشان میدهد و از آنها حکایت میکند.[5] این گروه، طرفدارانِ نظریهٔ "شَبَحِ مُحاکی"اند.[6] گروه دوم عقیده دارند که ماهیت علم و تصور ما، با ماهیتِ اشیاء خارجی متفاوت است و علوم و تصورات ما حکایتگرِ اشیاء خارجی نیز نیست که به این نظریه، نظریه "شبح غیر محاکی" گفته میشود.
توضیحْ آنکه به علتِ مشکلِ یاد شده در نظریه وجود ذهنی، برخی از فیلسوفان[7] اسلامی و غربی به دیدگاهی دیگر که مانندِ نظریه "شبح محاکی" است، گراییدهاند: یعنی این گروه نیز میگویند اینطور نیست که هر آنچه در واقع و خارج از ذهنِ ما وجود دارد، عیناً به ذهن بیاید؛ بلکه تصورات ما از سنخ دیگری است. ولی این گروه بر خلافِ طرفدارانِ نظریهٔ "شبح محاکی" ، حکایتگریِ این تصورات از اشیاء خارجی را نیز قبول ندارند و عقیده دارند که اساساً چیزی که ما میفهمیم و به آن علم پیدا میکنیم، حتی نمود و تصویری از واقعیت نیز نیست ولذا مثلاً هنگامیکه تصوری از رنگِ آبی در ذهنِ ما شکل میگیرد، ممکن است در عالمِ واقع و خارج از ذهن، رنگِ دیگری وجود داشته باشد و آن رنگ در ذهنِ ما به نوعِ دیگری تبدیل میشود؛ پس در نظر این گروه، ذهنِ ما در فهمِ واقعیت دائماً دچارِ خطاست. منتها این گروه عقیده دارند که ذهن ما در این خطاهای خود، منظم عمل میکند و اگر مثلاً رنگِ قرمزِ خارجی را آبی میبیند، همیشه در مواجهه با رنگِ قرمز در خارج، همینطور عمل میکند و آن را آبی میبیند؛ ازاینرو در این دیدگاه، خطای ذهن، خطای "سیستماتیک" است ولذاست که موجبِ اختلال در نظامِ زندگیِ بشر نمیشود. اگر بخواهیم این نظریه را با توجه به شباهتِ آن با نظریه شبحِ محاکی نامگذاری کنیم، باید آن را نظریه "شبحِ غیر محاکی" بنامیم.[8]
اکثر فیلسوفان نظریه "شبح را (خواه محاکی باشد خواه غیر محاکی) باطل میدانند و دو دلیل مشترک برای ابطال شبح غیر محاکی و شبح محاکی و یک دلیل مختص به ابطالِ شبح محاکی ارائه میکنند که در اینجا تنها به دلایل مربوط به شبح غیر محاکی (یعنی دو دلیلِ مشترک) میپردازیم.
دلیل اول فلاسفه بر ابطالِ شبح غیر محاکی این است که دلایلِ اثباتِ "وجود ذهنی" نشان میدهد که ماهیت خارجیِ هر شیء با ماهیتِ تصورِ آن در ذهن، یکی است ولذا نظریه شبح که میان ماهیت تصور و علم با ماهیت معلوم (شیء خارجی) تفاوت قائل است، نادرست و باطل است.[9] اشکالاتِ وارد شده بر "وجود ذهنی" نیز قابل پاسخ است و نیازی به دستکشیدن از نظریهٔ "وجود ذهنی" نیست.
دلیل دوم بر ابطال نظریه شبح این است که اگر به نظریه "شبح" قائل شویم، باید بگوییم که علوم و تصوراتِ ما از جهانِ واقعی، با آن جهان مطابقت ندارد؛ زیرا میدانیم که شناخت و آگاهیِ ما به اشیاء خارجی، از طریق علوم و تصوراتِ موجود در ذهن صورت میگیرد، اما اگر طبق این دیدگاه (شبح) بگوییم تصور و علم، ماهیتش با ماهیتِ معلوم (شیء خارجی) متفاوت است، آنگاه شناخت ما به هر شیء خارجی، مطابق با آن نخواهد بود و ما به ماهیتی غیر از ماهیتِ آن شیء خارجی آگاهی یافتهایم. در نتیجهٔ از بین رفتنِ مطابقتِ شناخت و علم با جهان خارج، در واقعْ دیگر شناخت و علمِ ما به جهان خارج و واقع، شناخت و علم به واقع و خارج نخواهد بود و در حقیقت، باید گفت که ما نسبت به جهان واقع و خارج، جهل داریم نه علم. در حالی که میدانیم که ما نسبت به واقع، علم و شناخت داریم ولذا باید گفت نظریهٔ شبح که به انکارِ "علم و شناخت به واقع" میانجامد، نظریه باطلی است. در واقع، نظریه شبح به "سفسطه" میانجامد[10] که میگوید ما نمیتوانیم شناختی به عالم واقع پیدا کنیم و هرآنچه تصور میکنیم ساخته و پرداخته ذهنِ خودِ ماست و حتی نمیدانیم که عالمی واقعی و خارج از ذهنِ ما هست یا نه. از نظر فلاسفه، سفسطه باطل است[11] و هر آن کس که باب گفتگو را در باب سفسطه (حتی برای طرفداری از آن) باز میکند، خودش به ابطال سفسطه اقرار کرده است؛ زیرا چنین شخصی، در درجه اول موجود بودنِ خود و موجود بودنِ طرفِ مقابلِ خود را پذیرفته است که شروع به بحث میکند ولذا دستِ کم دو موجودِ واقعی را پذیرفته است و قبول دارد که نسبت به این دو واقعیت علم و شناخت دارد. پس باید بپذیرد که علم و شناختِ اشیاء و موجودات خارجی امکان دارد و محال نیست که با پذیرش این مطلب، سفسطه باطل میشود.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان