دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فلسفه چیست؟

No image
فلسفه چیست؟

كلمات كليدي : فلسفه، هستی، سوفیست، مغالطه، سقراط، متافیزیک، ارسطو، فیلسوف، علوم تجربی

شاید ساده‌ترین تعبیر برای تعریف فلسفه این باشد که بگوییم فلسفه عبارت از اندیشه‌هایی است که مربوط به شناخت هستی و آغاز و انجام آن است. در میان انواع اندیشه‌های بشری آنچه مربوط به این گونه امور بوده است در آغاز توام با اعتقادات مذهبی بوده و از این روی قدیمی‌ترین افکار فلسفی را باید در میان افکار مذهبی مشرق زمین جستجوکرد. در عین حال آنچه در میان مورخین فلسفه مشهور است این است که فلسفه ابتدا از یونان باستان شروع شده است.[1]

به اعتقاد مورخان در قرن پنجم قبل از میلاد در میان یونانیان کسانی وجود داشته‌اند که سوفیست یعنی حکیم نامیده می‌شدند. این افراد که به سبب تسلط بر دانش‌های زمان خود به این نام مشهور شده بودند، عهده‌دار تربیت خطیبان و موکلان دادگاه‌ها بوده‌اند و از آنجا که حرفه وکالت اقتضا می‌کرد به دفاع از موکل خود برخاسته و به هر نحوی که شده محق بودن او را به اثبات برسانند مبتلا به استفاده از روش‌های مغالطه‌آمیز گردیده و کم کم گرفتار این شبهه شدند که می‌توان هر امر باطلی را حق دانست و هر امر حقی را باطل. ادامه این روش باعث شد سوفیست‌ها ادعا کنند چیزی ورای اندیشه انسان و جود ندارد و حقیقت امری تابع انسان و شناخت اوست. پافشاری بر این امر و انکار حقیقت خارجی اشیاء باعث شد واژه سوفیست معنای اصلی خود را از دست داده و معنای شکاک و مغالطه‌گر را به خود بگیرد.

سقراط اولین کسی بود که در مقابل سوفیست‌ها نام فیلسوف یعنی دوست‌دار حکمت را بر خود نهاد. سقراط می‌خواست با این نام‌گذاری تواضع نشان داده و از کبر و خودبینی سوفیست‌ها احتراز نماید و هم نشان دهد شکاکیت سوفیست‌ها را برنمی‌تابد.[2] باید انصاف داد که سقراط در این امر به طور کامل موفق شد، اگر چه سرانجام به خاطر روش خاص و صراحت ویژه‌ای که داشت جام شوکران نوشید.

آنگاه که سقراط برای نخستین بار نام فیلسوف را بر خود گذاشت فلسفه به تمام علومی که در آن زمان رایج بود اطلاق می‌گردید و اسم عامی بود که علومی هم چون فیزیک، شیمی، طب، هیأت، ریاضیات و الهیات را شامل می‌شد. طبق این معنا علوم قراردادی هم چون لغت، صرف و نحو و مانند آن از حوزه علوم فلسفی خارج بودند. در این معنا، فلسفه به دو حوزه اصلی یعنی فلسفه نظری و فلسفه عملی تقسیم می‌شد. فلسفه نظری شامل ریاضیات، طبیعیات و الهیات بود و فلسفه عملی شامل اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن می‌گردید. در قرون و سطی قلمرو فلسفه و سعت یافت و برخی از علوم قراردادی هم چون ادبیات، معانی و بیان را نیز شامل گردید.

طبق این دو معنا، همه علوم تجربی به عنوان بخش‌های مختلف طبیعیات، جزئی از فلسفه بودند، اما پس از ظهور فلسفه پوزیتویستی که مدعی بود تنها شناخت ارزشمند و واقعی شناخت تجربی است طبیعیات از حوزه علوم فلسفی جدا شده و نام پرطمطراق علم science)) را بر خود گرفتند و در مقابل، علوم متافیزیکی از حوزه معارف علمی خارج شده و نام فلسفه را هم‌چنان حفظ کردند. مطابق این معنا فلسفه شامل علومی چون: منطق، شناخت‌شناسی، هستی‌شناسی (متافیزیک)، خداشناسی، روان‌شناسی نظری (غیرتجربی)، زیبایی‌شناسی، اخلاق نظری و سیاست می‌شود. می‌توان این معنا را سومین معنای اصطلاحی فلسفه دانست.

گاهی فلسفه فقط به معنی متافیزیک یا فلسفه اولی (هستی‌شناسی) به کار می‌رود. لازم به ذکر است و اژه فلسفه کاربردهای دیگری نیز دارد که در این کاربردها اغلب به صورت مضاف به کار رفته و معنای متناسب با مضاف‌الیه خود را به خود می‌گیرد. به عنوان مثال می‌توان فلسفه علمی یا فلسفه علوم را از این موارد برشمرد.

معنای مشهور فلسفه که امروزه کاربرد زیادی دارد و معمولا و قتی فلسفه بدون قید به کار می‌رود این معنا از آن اراده می‌شود همان متافیزیک یا هستی‌شناسی است. متافیزیک در عربی به مابعدالطبیعه ترجمه شده است. بر اساس نقل‌های تاریخی این کلمه اولین‌بار به عنوان نامی برای بخشی از بحث‌های علمی ارسطو برگزیده شد که ارسطو نامی به آنها نداده بود. از آنجا که این بحث‌ها پس از مباحث مربوط به طبیعیات قرار داشت نام متافیزیک به آنها داده شد. در زبان عربی نیز کلمه مابعدالطبیعه به همین معنا اشاره دارد. روشن است که این نام اشاره‌ای به محتوای بحث‌های این بخش ندارد و فقط ناظر به ترتیب قرار گرفتن این بحث‌ها در میان کتاب‌های ارسطو است.[3]

مسائلی که در بخش متافیزیک مورد بررسی ارسطو و اقع شده بودند در مورد احکام کلی و جوداند. این مباحث در فلسفه اسلامی با عنوان امور عامه شناخته می‌شوند. گفتنی است این بخش از فلسفه مساوی تمامی آنچه که امروزه به نام متافیزیک شناخته می‌شود نیست؛ زیرا امروزه متافیزیک شامل امور عامه، مباحث مربوط به ماهیات یا همان مقولات و بخش خداشناسی (تئولوژی) نیز می‌شود.[4] طبق این معنا فلسفه عبارت از علمی است که درباره و جود از آن جهت که موجود است بحث می‌کند. هم‌چنین با اضافه کردن این قید علومی که ناظر به بخشی از موجودات هستند از آن خارج می‌شوند. به عبارت دیگر و قتی از موجودات بحث کنیم نه از آن جهت که نوع خاصی هستند؛ بلکه از آن جهت که و جود دارند در حقیقت از متافیزیک بحث کرده‌ایم. پس فلسفه عبارت است از علمی که از عوارض موجود بماهو موجود بحث می‌کند.[5]

برای وضوح بیشتر موضوع می‌توان آن را در قالب یک مثال ذکر کرد. بررسی خصوصیات موجودی همانند انسان ابعاد مختلفی دارد. گاهی می‌توان او را از این جهت که دارای بدنی حیوانی است مورد بررسی قرار داده و عوامل سلامت یا بیماری او را برشمرد. علمی که به بررسی چنین مسائلی می‌پردازد طب است. گاهی نیز انسان از آن جهت که رفتارهای خاص روانی از خود نشان می‌دهد مورد بررسی قرار می‌گیرد. علمی که به بررسی این مسائل می‌پردازد روان‌شناسی است. جهات دیگری را نیز می‌توان برشمرد که هر کدام مربوط به علم خاصی هستند. اما گاهی بحث درباره انسان از آن جهت است که او همانند موجودات دیگر وجود دارد و از این جهت با آنان مشترک است و مثلا با غول که یک امر خیالی و معدوم است متفاوت می‌باشد. علمی که عهده‌دار بحث از این‌گونه مسائل است فلسفه نام دارد. موضوعاتی همانند امکان، تغییر، حدوث، ترکیب از روح و بدن، و مانند آنها در چنین علمی مورد بحث قرار می‌گیرند. این موضوعات اختصاصی به انسان ندارند و بسیاری از موجودات دیگر را نیز شامل می‌شوند. فلاسفه اعتقاد دارند این مسائل اموری هستند که مربوط به حیثیت موجود بودن انسان می‌باشند و بنابراین می‌توان از آنها در فلسفه که علم بحث از موجود بما هوموجود است بحث کرد.

در علوم تجربی بررسی موضوعات به طریق مشاهده و تجربه عینی و اقعیت است. در فرایند تجربه و تکرار آن‌ نظریه‌ای برای توجیه پدیده مشاهده شده پیشنهاد شده و تا زمانی که خلاف آن مشاهده نشود مورد قبول و اقع می‌شود، اما در فلسفه تجربه به این معنا اصلا جای ندارد. اساسا فلسفه با حس و مشاهده حسی سر و کار ندارد. فلسفه ممکن است موضوع مورد پژوهش خود را از علوم تجربی بگیرد، اما در مقام بررسی و پاسخ‌گویی تکیه‌ای به تجربه و حس نمی‌کند. روش فلسفه در پاسخ به سوالات روش عقلانی است. آنچه یک فیلسوف در مواجهه با یک موضوع مطرح می‌سازد ارائه تحلیل و تبیینی عقلانی از آن موضوع است و در صورت توانایی برهانی نیز در تبیین بهتر اتفاق صورت گرفته ارائه می‌دهد.

نکته مهم‌تر آنکه فیلسوف با تکیه بر روش خود موضوعاتی را به اثبات می‌رساند که از دسترس حس و تجربه خارج‌اند. به این ترتیب از نظر فیلسوف دایره هستی از آنچه حس مشاهده می‌کند فراتر بوده و افق‌های بیشتری فراروی آدمی قرار دارد. از نظر فیلسوف[6] هستی فراتر از آن چیزی است که حس مشاهده می‌کند و اتفاقا از نظر او هستی ورای حس، از اقعیت و عینیت بیشتری برخوردار است.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

امکان اخص Contingency,probability

بنابراین باید امکان را مقابل ضرورت دانست؛ اما بسته به اینکه واژه امکان در مقابل چه ضرورتی مطرح شود، معانی مختلفی از امکان خواهیم داشت.
No image

فاعل بالتسخیر

No image

علت صوری

No image

علت مادی

No image

فاعل جبری

پر بازدیدترین ها

No image

حواس ظاهری و باطنی

No image

مراتب و درجات عقل

صفات خداوند

صفات خداوند

No image

مُثُل افلاطونی

Powered by TayaCMS