دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

قراردادگرائی

No image
قراردادگرائی

كلمات كليدي : نسبي گرايي، واقع گرايي، برساخت گرايي، ابزارگرايي، عمل گرايي، صدق

نویسنده : هادي صمدي

هورویچ[1] نحوۀ به وجود آمدن قراردادگرایی در فلسفۀ علم را در پاسخ به سوالاتی از این دست بیان می دارد که: چگونه می‌دانیم هر عدد دارای یک تالی است؟ یا خطوط راست در بیش از یک نقطه تقاطع ندارند؟ یا هر رویدادی علتی دارد؟ یا الکترون یا از شکاف عبور می‌کند یا نمی‌کند؟ به بیان هورویچ، از منظر قراردادگرایان، در مواردی از این دست، یافتن شواهدِ مشاهده‌پذیر مشکل است و نیز معقول نیست که حالت‌های خاص دسترسی شهودی به پدیدۀ مورد نظر را مفروض بگیریم. اما چنین تزهایی در گفتمان علمی ظاهر می‌شوند و به سختی می‌توان آنها را به بهانۀ متافیزیکی بودن کنار نهاد. پوزیتیویست‌ها و تجربه‌گرایان (خصوصاً پوانکاره، هیلبرت، کارنپ، رایشنباخ، و ایر) راهکار قراردادگرایی را در جهت حل این قبیل مسائل پیشنهاد کرده‌اند.

سیوارد[2] قراردادگرایی را به عنوان آموزه‌ای فلسفی تعریف می‌کند که مطابق آن حقایق منطقی و حقایق ریاضی با انتخاب‌های ما خلق می‌شوند و نه آنکه توسط جهان به ما دیکته شده یا بر ما بار شوند. این آموزه قرائت خاصی از نظریۀ زبانی دربارۀ حقایق منطقی و ریاضی است که مطابق آن احکام منطق و ریاضی به واسطۀ نحوۀ به کارگیری زبان توسط افراد صادق هستند.

در واقع قراردادگرایی، در قرائتی عام‌تر، این موضع فلسفی است که صدق گزاره‌های اخلاقی، زیبایی‌شناسی، فیزیک، ریاضی یا منطق، به معنایی با توسل به فعالیت‌های عامدانه و نیت‌مندانۀ انسان، نظیر قراردادهای زبانی، به بهترین شکل توضیح داده می‌شوند. گاهی دامنۀ قراردادگرایی به میزانی فراخ در نظر گرفته می‌شود که مباحث متافیزیکی را نیز پوشش می‌دهد. مثلاً قراردادگرایی دربارۀ ضرورت، این ادعا است که حقایق ضروری به واسطۀ قواعد زبان برقرارند[3].

جول و لومیس سه عامل انگیزشیِ فلسفیِ اساسی برای قراردادگرایی معرفی می‌کنند[4]:

1. قراردادگرایان اولیه، مانند دوهم و پوانکاره، قراردادگرایی دربارۀ اصول فیزیکی یا هندسی را از این جهت موجّه می دانستند که مشاهدات تجربی به طور کامل نظریه‌های فیزیکی یا هندسی را متعین نمی‌کنند؛ و گزینش اختیاری میان یک سیستم در میان نظریه هایی که به لحاظ تجربی هم‌ارز به نظر می‌رسند لازم به نظر می‌رسد.

2. عامل انگیزشی دوم نیز که توسط دوهم و پوانکاره پیشنهاد شد و بعداً توسط کارنپ توسعه یافت ریشه در این دیدگاه دارد که هر توصیفی از جهانِ تجربی ابزار توصیفی مناسب، مانند یک هندسۀ خاص، متریک خاص، یا ریاضیات خاصی را پیش فرض می‌گیرد. در برخی موارد به نظر می رسد که انتخاب ابزار توصیفی، صرفاً براساس قراردادی دلخواهانه است.

3. انگیزش سوم به وسیلۀ فیلسوفانی مانند شلیک، هان و اِیر ایجاد شد که مطابق آن توسل به قراردادها تبیینی سر راست برای معارف پیشینی، مانند معرفت به حقایق ریاضی، را فراهم می‌آورد. فرض بر آن بود که چنین حقایقی به صورت پیشینی دانسته می‌شدند، چراکه به نظر قراردادگرایان آنها کشف نشده بودند، بلکه بر سر آنها قراردادی صورت گرفته بود.

پس به طور خلاصه قراردادگرایی این دیدگاه فلسفی است که برخی از انواع حقیقت به وسیلۀ قرارداد و نه به واسطۀ نوعی واقعیت خارجی تبدیل به حقیقت شده اند. قراردادگرایی انواع مختلفی دارد: از جمله قرارداگرایی هندسی، ریاضی، منطقی و روش شناختی. قراردادگرایی روش شناختی دیدگاهی است که برپایۀ آن قواعد یا قانونهای روش شناختیِ پایه قراردادهایی هستند که شخص آنها را انتخاب کرده و شأن همۀ آنها تقریباً معادل شأن قواعد شطرنج است. اما پس از اینکه چنین قراردادهایی برگزیده شدند آنها قواعدِ بازیِ علم را تعریف، و حرکتهای درست در درون آن را مشخص می‌کنند[5]. قراردادگرایی این راهکار است که تزهای خاص، تعاریفِ تلویحی بوده و بنابراین صرفاً انتخاب‌های زبانی هستند و با این عمل سعی در توضیح آن دارد که چگونه انتخاب آنها را می توان توجیه کرد، و نشان داد که صدق آنها مشتمل بر چه چیزی است.

پوانکاره معتقد بود که اصول هندسه و مکانیک شأن قراردادی دارند. از نظر او قراردادها اصول کلی هستند که صادق در نظر گرفته می‌شوند، اما صدق آنها نه محصول استدلالی پیشینی است و نه به وسیلۀ تحقیقات پسینی برقرار شده است. البته به نظر وی گزینش میان قراردادها امری دلخواهانه نیست، چرا که برخی از اصول بسیار راحت‌تر از همتایان خود هستند. ملاحظاتِ سادگی و وحدت و همچنین واقعیتهای تجربی خاص باید انتخاب میان اصول قراردادی را هدایت کند. پوزیتیویستهای منطقی قراردادگرایی را به منطق و ریاضیات نیز گسترش دادند و استدلال کردند که تنها تمایز موجود، تمایز میان اصول تجربی (پسینیِ ترکیبی) از یک سو و اصول قراردادی (پیشینیِ تحلیلی) از سوی دیگر است. کواین چالش بزرگی را در پیشِ رویِ این دیدگاه قرار داد که برای منطق شأن قراردادی در نظر بگیریم. به نظر او حقایق منطقی نمی‌توانند بنابر قرارداد درست باشند؛ به این دلیل که اگر منطق مشتق از قراردادها باشد، نیاز خواهد داشت که منطق را از قراردادها استنتاج کند[6].

این ایده که حقایق هندسی حقایقی هستند که ما با برگزیدن قراردادهایی خاص آنها را ایجاد کرده‌ایم، با کشف هندسه‌های غیر اقلیدسی مورد حمایت قرار گرفت. پیش از این اکتشاف، هندسۀ اقلیدسی به عنوان نمونۀ اصلی معرفت پیشینی در نظر گرفته می‌شد. با کشف این که سیستم‌های بدیلی وجود دارند که آنها نیز همانند هندسۀ اقلیدسی سازگارند، این ایده به ذهن متبادر گردید که بدون تخطی از اصول عقلانیت می توان هندسۀ اقلیدسی را کنار نهاد. به نظر می‌رسد این که هندسۀ اقلیدسی یا غیر اقلیدسی را انتخاب کنیم به انتخاب ما برپایۀ ملاحظات عمل گرایانه‌ای نظیر سادگی و راحتی بستگی دارد[7].

اگر به سراغ نظریۀ اعداد برویم، با کشف آن که ریاضیات در صورتی که سازگار باشد ناتمام است، واقع گرایی ظاهراً امتیازی منفی دریافت کرد. فرض کنید الف یک جملۀ تصمیم ناپذیر باشد، یعنی جمله‌ای که نه برای آن اثباتی وجود دارد و نه ابطالی. همچنین فرض کنید که الف گزاره‌ای درست است. صدقِ الف بر مبنای چه قراردادهایی است؟ مسلماً بر پایۀ اصول موضوعه، قواعد استنتاج، و تعاریف نیست؛ چرا که اگر صدق آن مشتمل بر این موارد باشد، قابل اثبات خواهد بود. حال فرض کنید که الف نادرست است. در این حالت نقیض آن درست خواهد بود. اما باز این سوال به وجود خواهد آمد که صدق آن مشتمل بر چه قراردادهایی است و در این مورد نیز پاسخی وجود ندارد. به نظر می‌رسد که اگر الف، یا نقیض آن، درست باشند و اگر نه الف، و نه نقیض آن، قابل اثبات نباشند، در این صورت تمامی حقایق ریاضی حقایقی برپایۀ قرارداد نخواهند بود. قراردادگرایان در پاسخ به این چالش می‌گویند که اگر الف تصمیم پذیر نباشد، نه الف، و نه نقیض آن، درست نیستند. یعنی قراردادگرا این ادعا را مطرح می‌کند که ریاضیات دارای شکاف‌هایی در ارزش صدق است[8].

در مورد منطق، تمامی حقایق منطق کلاسیک قابل اثبات هستند و برخلاف موارد نظریۀ اعداد و هندسه اصول موضوعۀ منطق قابل کنار نهادن هستند. قواعد استنتاج کافی می‌باشند. همانند هندسه، بدیلهایی برای منطق کلاسیک وجود دارد. مثلاً شهودگرایان این قاعده را نمی‌پذیرند که از نقیضِ نقیضِ الف می توان الف را استنتاج کرد. حتی بعضی از منطق‌های چند ارزشی قاعدۀ وضع مقدم را نیز نمی‌پذیرند. چنین واقعیاتی از این آموزۀ قراردادگرا حمایت می‌کنند که برگزیدن دسته‌ای از قواعد استنتاج برپایۀ ملاحظات عملی انجام می‌شود. مخالفان قراردادگرایی در پاسخ خواهند گفت که یک حقیقت منطقی ساده مانند آن که "اگر علی قد بلند است آنگاه علی قد بلند است" را در نظر بگیرید. با توجه به این که این حقیقت منطقی به وسیلۀ قواعد استنتاجی که مجموعۀ اصول موضوعۀ آن تهی باشد قابل اثبات است، چرا نگوییم که صدق آن به وسیلۀ واقعیت‌های فرا زبانی دربارۀ علی بر ما تحمیل شده است؟ اگر علی قد بلند باشد، جمله مورد بحث درست است، چرا که تالی آن درست است. اگر علی قد بلند نباشد باز هم جمله درست است چرا که در این حالت مقدم آن نادرست است. در هر دو مورد صدق جمله ناشی از واقعیتی دربارۀ علی است[9].

منابع فارسی برای مطالعه بیشتر

گیلیس، دانالد، (1381). فلسفه علم در قرن بیستم، ترجمه حسن میانداری، تهران- قم، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) و موسسه فرهنگی طه، فصل چهارم.

مقاله

نویسنده هادي صمدي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS