دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

قیاس ناپذیری Incommensurability

No image
قیاس ناپذیری Incommensurability

كلمات كليدي : قياس ناپذيري، ترجمه ناپذيري، نظريه بار بودن مشاهدات، كل گرايي معنايي، نقد مصداقي

نویسنده : علي چاپرك

در دهه‌های 60 و 70 قرن بیستم، کوهن، فایرابند، لائودن، تولیمن و... ادعا کردند که تصور سنتی از عقلانیت معرفت علمی، آنگونه که در روش شناسی های گوناگون فلسفه‌های علم ابراز شده است، به کلی از آنچه به عنوان دستاوردهای بزرگ در تاریخ علم از آنها یاد شده، بیگانه و دورند. پذیرش فرضیه نیوتن، قبل از علم به پیش‌بینی‌های شگفت آن (ناقض روش شناسی پاپر)، پذیرش فیزیک گالیله و ترجیح آن بر فیزیک ارسطویی، علی‌رغم عام‌تر بودن فیزیک ارسطوئی نسبت به فیزیک گالیله‌ای (ناقض دیدگاه‌های پاپر و لاکاتوش مبنی بر ضرورت عام‌تر بودن نظریه بعدی نسبت به نظریه قبلی)، پذیرش نظریه نسبیت خاص انشتین قبل از اثبات اینکه نظریه مکانیک نیوتنی حالت خاصی از آن است (ناقض روش‌شناسی‌های پاپر، لاکاتوش، پاتنم، رایشنباخ و بسیاری دیگر از تجربه‌گرایان منطقی مبنی بر ضرورت تبیین پدیده‌های توضیح داده شده با نظریه قبلی توسط نظریه بعدی و رشد انباشتی علم)، همگی به عنوان شواهدی علیه روش شناسی ‌های مقبول پیشین به شمار آمدند. چنین شد که فلاسفه علمی همچون کوهن و فایرابند منکر هرگونه روش شناسی علمی شدند و در قیاس با فلسفه_های علم پیشین که به دنبال کشف روش شناسی معرفت علمی و توصیه به دانشمندان جهت پیروی از آن بودند (فلسفه علم توصیه‌ای)، علم‌شناسی‌های جدیدی را با رویکرد توصیفی بنیان نهادند.[1]

قیاس‌ناپذیری تزی درباره مقایسه‌ناپذیر بودن نظریات علمی رقیب است. این تز توسط پل فایرابند و توماس کوهن در سال 1962 میلادی در نوشته‌هایی جداگانه مطرح شده است. "کوهن در کتاب معروف خود، ساختار انقلابات علمی ادعا کرد که تاریخ علم نشان می‌دهد دانشمندانی که در پارادایم‌های علمی متفاوت به سر می‌برند، حرفهای یکدیگر را نمی‌فهمند. ایشان گرچه الفاظ واحدی به کار می‌برند، اما از آنجا که هر یک از آنان، مفاهیم و معانی متفاوتی از این الفاظ اراده می‌کنند، نمی‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. کوهن نام این پدیده را قیاس‌ناپذیری پارادایم‌های علمی گذارد. به عنوان مثال، در علم فیزیک، پارادایم نیوتنی با پارادیم دکارتی، و هر دو با پارادایم ارسطوئی، قیاس‌ناپذیرند.

پل فایرابند نیز در مقاله تبیین، تحویل و تجربه‌گرایی، در سال 1962 ادعا کرد که نظریه‌های بنیادین علمی رقیب، باهم قیاس‌ناپذیرند. منظور وی از قیاس‌ناپذیری دو نظریه بنیادین علمی، آن است که آنها از لحاظ مفهومی باهم ناسازگارند؛ یا به بیان دقیق‌تر، مفاهیم کلیدی هیچ یک از این دو نظریه را نه می‌توان بر اساس مفاهیم کلیدی نظریه رقیب تعریف کرد و نه می‌توان با یک جمله مشاهدتی صحیح، به آن مرتبط ساخت. به عنوان مثال، فایرابند می‌گوید: نظریه فیزیک نیوتن با نظریه فیزیک انشتین قیاس‌ناپذیر است؛ بدین معنا که نمی‌توان مفاهیم جرم، طول و زمان در نظریه نیوتن را بر اساس مفاهیم جرم، طول و زمان در نظریه انشتین تعریف کرد و بالعکس؛ و نیز نمی‌توان آن مفاهیم را با یک جمله مشاهدتی به این مفاهیم مرتبط ساخت و بالعکس."[2] در زیر قیاس‌ناپذیری نزد کوهن و فایرابند را بیشتر توضیح می‌دهیم.

فایرابند و قیاس‌ناپذیری

فایرابند تز قیاس‌ناپذیری خود را در ارتباط با نقدش از وجود زبان مشاهدتی مستقل از نظریه تجربه‌گرایان منطقی مطرح می‌سازد. همانگونه که جان لازی در کتاب خود، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، می‌نویسد: "اساس فلسفه پوزیتیویسم منطقی این دعوی است که گزارش‌های مأخوذ از مشاهده مستقل از نظریه است. نظریه‌پردازان فلسفه علم رسمی (پوزیتیویستی) فرض می‌کردند که می‌توان صدق یا کذب گزارش‌های مآخوذ از مشاهده -گزارش های مشاهدتی- را بدون تمسک به جملات تراز نظری معین کرد: فلسفه علم رسمی بر آن بود که جملات تزار مشاهده که مستقل از نظریه بودند، آزمون مناسبی را برای نظریه‌ها فراهم می‌آورند. قائلان به فلسفه علم رسمی اعتقاد داشتند که جملات تراز نظری، معانی تجربی را از جملات تراز مشاهدتی اخذ می‌کنند."[3] اما از نظر فایرابند نه تجربه و نه شرایط عینی نمی‌توانند معنای واژگان مشاهدتی را تعیین کنند، بلکه معنای مشاهدات از طریق نظریه‌ای که برای تفسیر مشاهدات به کار می‌رود، تعیین می‌شود. بنابراین با تغییر نظریه‌ها معنای مشاهدات نیز تغییر می‌کند. این همان تز کل‌گرایی است که یکی از دلایل فایرابند در دفاع از تز قیاس‌ناپذیری می‌باشد. همچنین، فایرابند تز قیاس‌ناپذیری را در نقدش از ایده یگانگی علم تحویل‌گرا –تحویل نظریه‌ای سطح بالا به نظریه‌ای پایه‌ای‌تر- مطرح ساخت. مطابق نظر وی، در یک نظریه، تغییر در واژگان تئوریک یا معنای آنها منجر به تغییر در معنای همه واژگان آن نظریه، از جمله واژگان مشاهدتی، می‌شود و به دلیل همین تفاوت معنای واژگان نظریه‌ها، هیچ نظریه‌ای نمی‌تواند به نظریه‌ای دیگر تحویل گردد.

به طور خلاصه، در نظر فایرابند، نظریه‌های علمی بنا به دو دلیل قیاس‌ناپذیرند: کل‌گرایی در معنای نظریات علمی و نظریه‌بار بودن مشاهدات. اولا، به دلیل تفاوت در معنای واژگان نظریه‌ها، مفاهیم هیچ نظریه‌ای نمی‌توانند بر اساس مفاهیم نظریه‌ای دیگر تعریف شوند و ثانیا، به دلیل عدم وجود زبان مشاهدتی مستقل از نظریه، هیچ گزاره مشاهدتی که بتواند نسبتی بین مفاهیم دو نظریه متفاوت برقرار کند، نمی‌تواند صورت‌بندی شود.

"هدف اصلی فایرابند از طرح ایده قیاس‌ناپذیری، رد هرگونه محافظه‌کاری مفهومی است. از نظر وی، هرگونه صحبت از جاافتادگی یا موفقیت یک مفهوم؛ و در نتیجه، تلاش برای حفظ آن، ناشی از عدم توجه به قیاس‌ناپذیری نظری‌های بنیادین علمی است. محافظه‌کاری مفهومی، عبارت است از تلاش برای حفظ مفاهیم موجود و مقاومت در برابر جایگزین شدن آنها با مفاهیم جدیدی که توسط نظریه‌های جدید –که با نظریه‌های پیشبن قیاس‌ناپذیرند- ارائه می‌شود."[4]

کوهن و قیاس‌ناپذیری

کوهن به دنبال آن بود که با استفاده از تاریخ علم، فلسفه علمی را پایه‌گذاری کند که با جریان واقعی علم مطابق باشد. کوهن در تحقیقات تاریخی خود دو دوره از علم را از هم متمایز کرد: دوران علم عادی و دوران علم انقلابی. در دوران علم عادی دانشمندان در درون یک پارادایم پذیرفته شده بیشتر به دنبال گسترش قلمرو پارادایم، یا به قول خود کوهن، به دنبال حل معما هستند. با بروز برخی امور خلاف قاعده است که عرصه برای یک پارادایم رقیب باز می شود. با به وجود آمدن یک نظریه رقیب در مقابل نظریه جاری، دوران علم انقلابی آغاز می شود. آنگونه که جان لازی می گوید: "ممکن است به نظر برسد آنچه در این مرحله مورد نیاز است، مقایسه میان دو پارادایم و نتایج حاصل از مشاهده است. اما چنین مقایسه ای تنها در صورتی امکان پذیر است که یک زبان مستقل از تجربه موجود باشد که نتایج مشاهدات در آن ثبت شود. آیا چنین زبانی قابل حصول است؟ کوهن آن را ممکن نمی‌دانست."[5]

از نظر کوهن پارادایم‌های رقیب قیاس‌ناپذیرند. این قیاس‌ناپذیری مبتنی بر تفاوت‌هایی است که در سه سطح در میان پارادایم‌های رقیب مطرح است. تفاوت اول، تفاوت در سطح روش‌شناختی است. از نظر کوهن پارادایم‌های رقیب، روش‌های متفاوتی را برای حل مسئله‌ها مطرح می‌کنند و استانداردهای متفاوتی را برای ارزیابی نظریات به کار می‌برند. تفاوت دوم در سطح معناشناختی مطرح است. پارادایم‌های رقیب، مفاهیم متفاوتی را به کار می‌برند که این موضوع منجر به تغییر در معنای واژگانی می‌شود که مفاهیم پایه‌ای علم را توصیف می‌کنند. تفاوت سوم مربوط به نظریه‌بار بودن مشاهدات است. از نظر کوهن، نه تنها دانشمندان در پارادایم‌های متفاوت چیزهای متفاوتی را مشاهده می‌کنند، بلکه محتوی تجربه ادراکی آنها در زمانی که موضوع واحدی را مشاهده می‌کنند، وابسته به پارادایمی است که در درون آن کار می‌کنند. مطابق نظر کوهن این سه عامل دلایل اصلی قیاس‌ناپذیری پارادایم‌های رقیب می‌باشند.

البته باید توجه داشت کهتز سنجش ناپذیری در آرای کوهن یک‌سان به کار نرفته و طی زمان دستخوش تحولاتی شده است. او در کتاب ساختار انقلابهای علمی(1962) سنجش ناپذیری را به عنوان تفاوت‌های مفهومی روش شناختی و ادراکی بین پارادایم‌ها معرفی می‌کند، اما در آثار دهه هفتاد، حوزه سنجش ناپذیری را محدودتر انگاشته و به جای سنجش ناپذیری پارادایم‌ها از سنجش ناپذیری نظریه‌ها سخن می‌گوید. آنچه کوهن در این دوره می‌گوید شباهت زیادی دارد به آنچه کواین در باب عدم تعین ترجمه می‌گوید. در دوره سوم که عمدتاً آثار دهه آخر عمر کوهن را شکل می‌دهد، باز هم حوزه تز سنجش ناپذیری محدودتر شده و می‌گوید مجموعه‌ای از واژگان که تعریف آنها وابسته به هم است، در زبان تخصصی نظریه‌ها قابل ترجمه نیستند.

هدف اصلی کوهن از طرح ایده قیاس‌ناپذیری آن بود که انباشتی بودن سیر تکامل علم را رد کند. انباشتی بودن سیر تکامل علم، به این معناست که همزمان با پیشرفت علم، واقعیات تازه‌ای کشف شده و بر مجموعه واقعیات کشف شده قبلی افزوده می‌شود؛ و آنچه در طی تکامل علم تصحیح می‌شود یا کنار گذارده می‌شود، از همان اول واقعا درست نبوده است.[6]

انتقادات علیه قیاس‌ناپذیری

از آنجایی که قیاس‌ناپذیری نتایج رادیکالی در بر دارد، انتقادات بسیاری علیه آن مطرح شده است. البته باید بین دو دسته از انتقادات تمایز قائل شد؛ انتقادات علیه نتایج قیاس‌ناپذیری و انتقادات علیه مقدمات قیاس‌ناپذیری. در هر استدلالی اگر مقدمات آن صادق باشند، نتایج آن نیز صادق خواهند بود. پس اگر برهانی مقدماتش صادق باشند، در این صورت نتایج آن هرقدر که دور از انتظار باشند موجه خواهند بود. از این رو انتقاداتی که علیه نتایج یک استدلال مطرح می‌شوند، اگر مبتنی بر نقد مقدمات آن استدلال نباشند، به لحاظ منطقی نمی‌توانند آن استدلال را به چالش بکشند. وضع در مورد قیاس‌ناپذیری نیز به همین منوال است. مثلا بسیاری از فلاسفه قیاس‌ناپذیری را به دلیل آنکه منجر به نسبی‌گرایی می شود مورد انتقاد قرار می‌دهند، اما همان‌گونه که گفته شد، اینکه نسبی‌گرایی نتیجه قیاس‌ناپذیری است، نمی‌تواند به عنوان نقدی جدی علیه آن مطرح باشد. لذا در اینجا مهمترین انتقاداتی که علیه مقدمات تز قیاس‌ناپذیری مطرح‌اند را بررسی می‌کنیم؛ نقد دیویدسون از ترجمه ناپذیری و نقد ارجاعی شفلر.

نقد دیویدسون؛ ناسازگاری ترجمه‌ناپذیری

دیویدسون معتقد است که ایده ترجمه‌ناپذیری دارای ناسازگاری است و از این رو تز قیاس‌ناپذیری که مبتنی بر ترجمه‌ناپذیری نظریات رقیب است، دچار پارادوکس است. دیویدسون می‌پرسد؛ چگونه می‌توان در اولین برخورد با مفهومی ترجمه‌ناپذیر، بدون آنکه آن را به زبانی آشنا ترجمه کرد، فهمید؟ جایگاه خود کوهن چیست و آیا جایگاهی فراپارادایمی دارد؟ چگونه است که کوهن می‌تواند ترجمه‌ناپذیری مفاهیم در پارادایم‌های متفاوت را درک کند؟ دیویدسون مدعی است که ترجمه‌ناپذیر یک زبان مبتنی بر برداشتی از زبان است که بین چارچوب مفهومی (فرم) زبان و محتوای آن تفاوت قائل می‌شود، در حالی که چنین مرزی در زبان وجود ندارد. "استعاره غالب نسبی‌گرایی مفهومی (قیاس‌ناپذیری پارادایم‌ها)؛ یعنی استعاره دیدگاه‌های متفاوت، ظاهرا بر تناقضی نهفته دلالت دارد. دیدگاه‌های متفاوت معنا دارند، اما در صورتی که دستگاه همپایه مشترکی در کار باشد که موقعیت آنها را بر روی آن نشان دهیم؛ ولی وجود دستگاهی مشترک ادعای غیر قابل مقایسه بودن را رد می‌کند. به نظرم، آنچه لازم داریم تصور عواملی است که محدودیت‌هایی برای اختلاف مفهومی تعیین می‌کنند.[7]

یکی از بیان‌های روشنگری که دیویدسون در نفی شاکله‌های مفهومی (پارادایم‌ها) به کار می‌گیرد آن است که از ما می‌خواهد حالتی را در نظر بگیریم که در آن نوعی شاکله مفهومی (پارادایم) متعلق به موجودات بیگانه –مثلا موجودات فرازمینی- در قالب یک زبان، که با زبان ما به شدت متفاوت است، بیان شده باشد. او از ما می‌پرسد: آیا می‌توانیم زبان آنها را به زبان خود ترجمه کنیم یا نه؟ اگر پاسخ مثبت باشد، پس نتیجه می‌گیریم زبان آنها از مجموعه مفاهیمی واقعا متفاوت تشکیل نمی‌شود، بلکه متشکل از همان مفاهیمی است که ما در زبان خود به کار می‌گیریم. اما اگر پاسخ منفی باشد و ما نتوانیم زبان آنها را ترجمه کنیم، دیویدسون نتیجه می‌گیرد، در این صورت دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم علایم و صداهایی را که می‌شنویم واقعا در صدد بیان مفاهیم هستند. در اینجا استدلال دیویدسون بر اصل تحقیق‌پذیری استوار شده است. یعنی پرسش اساسی دیویدسون آن است که؛ در چه شرایطی می‌توانیم وجود یک شاکله مفهومی (پارادایم) متفاوت و بدیل را تایید کنیم؟ او پاسخ می‌دهد که اصولا چنین موقعیت و شرایطی ناممکن است.[8] اساس نقد دیویدسون این است که زبان، پارادایم یا مفاهیم نمی‌توانند ترجمه ناپذیر باشند و اگر هم باشند ما نمی‌توانیم آن را بفهمیم و از این رو ترکیب مفاهیم ترجمه‌ناپذیر پارادوکسیکال است.

نقد مصداقی شفلر

شفلر معتقد است که بحث تغییر معنا، که قیاس‌ناپذیری مبتنی بر آن است، تمایز بین مفهوم (معنا) و مصداق (ارجاع) را نادیده می‌گیرد. درست است که تغییر در محتوای نظری می‌تواند منجر به تغییر در معنای واژگان علمی گردد، اما این به این معنا نیست که تغییر در محتوای نظری، مصداق‌های مفاهیم را نیز تغییر می‌دهد. در نظر شفلر، مفاهیمی که معناهای متفاوتی دارند، می‌توانند به مصداق‌های یکسانی ارجاع داشته باشند. از این رو پارادایم‌های رقیب، با وجود تفاوت در معنا، می‌توانند با توجه به مصداق‌های یکسانی که به آن اشاره دارند، قیاس‌پذیر باشند.

البته مدافعان قیاس‌ناپذیری نیز در جواب این نقدها پاسخ‌هایی را مطرح کرده‌اند. در مقابل نقد دیویدسون آنها مدعی هستند که اولا، قیاس‌ناپذیری ادعای کمتری از آنچه دیویدسون به آن نسبت می‌دهد را مطرح می‌کند، بدین معنا که ترجمه‌ناپذیری را تنها در سطح مفاهیم در نظر دارد نه در کلیت یک زبان یا نظریه. ثانیا، ترجمه‌ناپذیری برخلاف آنچه دیویدسون مدعی است، لزوما فهم‌ناپذیری را نتیجه نمی‌دهد؛ یک دانشمند شاید بتواند مفاهیم پارادایم رقیب را بفهمد، ولی نتواند نسبتی بین آن مفاهیم و مفاهیم پارادایم خود برقرار سازد. در پاسخ نقد مصداقی هم، طرفداران قیاس‌ناپذیری معتقدند که تغییر در معنای مفاهیم می‌تواند به حدی زیاد و وسیع باشد که منجر به تغییر در مصداق‌های مفاهیم نیز گردد.

مقاله

نویسنده علي چاپرك

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS