كلمات كليدي : لاري لائودن، پيشرفت علم، عقلانيت، ضدواقع گرايي، استقراء بدبينانه،
نویسنده : سيد محمد تقي موحد ابطحي
لائودن فیلسوف علم آمریکایی، متولد 1941 است. او از دانشگاه پرینستون آمریکا دکترا گرفته و دانشگاه های پیتسبورگ و هاوائی تدریس کرده است. شاگردی و همکاری با فیلسوفان علمی همچون همپل، پوپر، کوهن، لاکاتوش، فایرابند و ... تاثیر اساسی در آراء فلسفه علمی او داشته و او را با دو رویکرد فلسفی و تاریخی کاملا متفاوت نسبت به علم مواجه کرده است. رویکردی که واقع گرایی یا تقرب به واقعیت را هدف پژوهشهای علمی معرفی کرده و علم را تلاشی عقلانی تصویر می کرد و رویکرد دیگری که مدعی بود به واسطه تاثیرپذیری علم از عوامل بیرونی، چندان عقلانیتی در فعالیت علمی وجود نداشته و پیشرفتی را نمی توان به علم نسبت داد. لائودن شکاکیت جدید را محصول چند عامل میداند:
1. برای مدلهای عقلانیتی که ارائه شده است، نمونه های تاریخی بسیار اندکی یافته میشود.
2. تمام کوششهایی که تا کنون برای تمیز علم از غیر علم انجام شده، ناموفق بوده است.
3. جامعه شناسان علم نشان داده اند که عوامل غیر عقلانی و حتی ضد عقلانی در اخذ تصمیم های علمی دخیل بودهاند.
به عقیده لائودن در رویاروئی با این شکاکیت سه راه پیش روست:
1. منتظر باشیم تا نکات کشف ناشده ای در تحلیل سنتی علم یافته شود که شهود ما در مورد عقلانیت علم را مستدل سازد.
2. علم را فعالیتی غیر عقلانی بدانیم.
3. با حذف پیش فرضهایی که باعث ناکامی تحلیل سنتی از عقلانیت علم شده، رویکرد جدیدی را برای نشان دادن عقلانیت علم در پیش گیریم.
لائودن در آغاز بر آن بود تا دیدگاهی ارائه دهد که ارزش های دو رویکرد اول (عقلانیت و پیشرفت از یک سو و نقش پارادایم ها از سوی دیگر) را حفظ کند، اما حاصل کارهای وی، عملا او را در جبهه ضدواقع گرایی قرار داد[1].
لائودن در مقاله رویکرد حل مسئله به پیشرفت علم(1981)، نظریه های علمی را کوششی برای حل مسائل تجربی و مفهومی درباره جهان طبیعی می داند. مسائل تجربی پرسشهای اصلی درباره روابط واقعیاتی است که حوزه هر علمی را تشکیل میدهد. مسائل مفهومی بیشتر به ساختار نظریه و استحکام آنها مربوط شده تا به واقعیت خارجی و دربردارنده مسائلی است که مدت های طولانی به سبب گریزان بودن پوزیتویستها از مسائل مابعدالطبیعی علم نادیده گرفته شده اند. به بیان دیگر مسائل مفهومی مسائلی است که یا به هنگام مواجهه با نظریه های ناسازگار ظاهر می شود یا وقتی که میان یک نظریه و پیش فرضهای روش شناسانه درباره قلمرو مورد نظر آن تعارض وجود دارد[2].
لائودن در کتاب پیشرفت و مسائل آن(1977) که مهمترین کتاب اوست، بیان میدارد که پیشرفت علمی به سه طریق حاصل میشود:
1. زمانی که نظریه جانشین، بهتر از نظریههای پیشین در حل مسائل تجربی توفیق یابند.
2. زمانی که نظریه موفق شود، یک مورد خلاف قاعده [3]را حل کند.
3. زمانی که هماهنگی مفهومی میان نظریه های ظاهرا رقیب ایجاد شود.
لائودن برای ارزیابی روش شناسی های علم پیشنهاد میکند: مجموعه ای از دورههای تاریخی علم که از دید نخبگان علمی به عنوان دورههای غیر قابل تردید پیشرفت علم به شمار میآیند مشخص گردد. هر کدام از روش شناسی ها که بتواند بیشترین تعداد از این دوره های تاریخی را بازسازی کند، بهترین روش شناسی علمی به شمار آمده و تاریخ علم دوره های دیگر را باید بر اساس آن صورتبندی کرد[4].
لائودن در مقاله زوال مسئله تحدید(1983)، ضمن برشمردن شروط لازم و کافی برای تعریف علم و بیان شروطی که یک ملاک تمییز علم از غیر علم باید واجد آنها باشد، نشان میدهد که هیچ کدام از نظریههای ارائه شده در طول تاریخ، این شروط را تامین نمیکنند. بر همین اساس وی پیشنهاد می کند که باید اصطلاحاتی نظیر علمی و شبه علمی را از واژگانمان حذف کرده و به جای آن به این سوال که از نظر فلسفی جالب توجه و احتمالا قابل پاسخ هست بپردازیم که چه چیزی یک عقیده را مستحکم و قابل پذیرش میکند[5].
لائودن در مقاله ردیهای بر واقعگرایی همگرا(1984)، که به مقالهای کلاسیک در رد واقع گرایی علمی مبدل شده[6]، علیه برهان معجزه نبودن که در دفاع از رئالیسم علمی ارائه گردیده، استدلالی به شرح زیر ارائه می کند. این استدلال به استقرای بدبینانه شهرت یافته است. نظریههای علمی بسیاری در تاریخ علم وجود داشته است که در زمان خود، کفایت تجربی خوبی داشته، ولی بعداً غلط بودنشان آشکار شده است. بر اساس استقراء محتملتر آن است که نظریههای علمی رایج نیز، مانند نظریههای قبل غلط بوده و الفاظ نظری آنها موجودات واقعی را در جهان نشان ندهند. بر این اساس کفایت تجربی یک نظریه، هیچ مجوزی برای این ادعا که نظریهها صادق، یا تقریباً صادقاند فراهم نمیکند[7].
لائودن در کتاب علم و ارزشها(1984) عنوان می کند که هر یک از مراتب ارزشیابی در معرض تغییر قرار دارد. وی در تقابل دیدگاه پیشینش، مدل نردبانی(که در آن اصول غیر قابل تغییر موجه سازی در آخرین پله قرار می گیرد) را با مدل شبکه ای تعویض می کند که در آن، هر یک از نظریه ها، اصول روش شناسی و اهداف معرفتی میتوانند در شبکه ای به هم وابسته میتوانند تغییر کنند.