24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : هانس رايشنباخ، نظريه احتمالات
نویسنده : سيد محمد تقي موحد ابطحي
هانس رایشنباخ در 1891 در هامبورگ آلمان به دنیا آمد. مدت کوتاهی مهندسی خواند و پس از آن به ریاضیات، فلسفه و فیزیک روی آورد و در دانشگاههای برلین و مونیخ و گوتینگن به تحصیل پرداخت. در 1915 در رشته فلسفه از دانشگاه ارلانگن دکترا گرفت. موضوع پایان نامه او "جنبههای ریاضی و فلسفی احتمالات" بود. در 1916 نیز از دانشگاه گوتینگن در ریاضیات و فیزیک دکتری گرفت و در دانشگاه برلین به تدریس فلسفه علم پرداخت و رئیس گروه تجربهگرایان منطقی برلین بود. رایشنباخ با اینشتین رابطه نزدیکی داشت و به همراه کارنپ مهمترین مجله فلسفه علم را که وابسته به حلقه وین بود، تحت عنوان "ارکنتینس" (ERKENTNIS ) (شناخت) بنیان گذاشت. با ظهور هیتلر رایشنباخ نخست به استانبول و سپس به دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس مهاجرت کرد و تا زمان مرگش در آن جا بود.
رایشنباخ نخست پیرو کانت بود، اما بعدها در مقابل افکار او موضع گرفت و در آثاری همچون "نظریه نسبیت و معرفت پیشینی"(1920) و "فلسفه زمان و مکان"(1928) و "جهت زمان"(1956) استدلال کرد که آموزههای کانت در باب خصلت پیشینی و ترکیبی مکان، زمان و علیت با نظریه نسبیت ناسازگار است.
رایشنباخ بر خلاف معیار تایید پذیری فراگیر پوزیتویستهای حلقه وین، معیار تایید پذیری احتمالاتی را کافی دانست. وی ضمن نقد پدیدارگرائی بیان می دارد که معرفت ما از جهان مبتنی بر ادراکات ما از جهان فیزیکی است، هر چند نمیتوان مطمئن بود که این معرفت مطابق با واقع است. علاوه بر این، او درباره امور مشاهده ناپذیر(برای مثال ذرات زیر اتمی) واقعگرا و بر این باور بود که کسب معرفت احتمالاتی درباره این امور ممکن است. او این دیدگاهش را در 1938 در کتاب "تجربه و پیشگویی" مطرح کرد و همین کتاب بود که به منزله اثری در نقد پوزیتیویسم تلقی شد.
رایشنباخ در 1935 کتابی درباره مسئله احتمالات و استقراء تحت عنوان "نظریه احتمالات" نوشت. رایشنباخ نقدهای هیوم به استقرا را جدی گرفت و در پاسخ به آنها به توجیهی عمل گرایانه متوسل شده و بیان داشت: هر چند نمیتوان یقین داشت که آیا طبیعت همواره بدین سان عمل خواهد کرد که تا کنون عمل کرده، اما با به کار بستن استقرا هر چه را ممکن است به دست خواهیم آورد و چیزی را هم از دست نخواهیم داد و اگر روشی بتواند موثر باشد، آن روش استقراست. به بیان دیگر رایشنباخ بر آن بود که "با کنار گذاشتن استقرا، علم دیگر نمی تواند مدعی صادق بودن احکامش باشد و نظریات خود را از ساختههای دل بخواهی ذهن شاعر برتر بداند." به عقیده رایشنباخ کل علم اصل استقرا را بیقید و شرط پذیرفته است و در زندگی روزمره هیچ کس نمیتواند به جد تردیدی در این اصل روا دارد. هر چند رایشنباخ معرفت واقعی را مبتنی بر تجربه میدانست، اما بر این باور هم بود که تجربه هیچگاه نمیتواند به معرفت یقینی درباره جهان بینجامد.
رایشنباخ برای تبیین بینظمیهای علی در مکانیک کوانتوم، منطق سه ارزشی را پذیرفت و در باب مکان تا حدودی از نظریه قراردادی بودن هندسه پوانکاره دفاع کرد که در آن ادعا می شد یک فیزیکدان به آسانی می تواند بین یک هندسه اقلیدسی و یکی از اشکال هندسه نااقلیدسی آزادانه یکی را انتخاب کند و پس از آن روش اندازه گیری خود را طوری انتخاب کند که با نوع هندسه انتخاب شده هماهنگ باشد. رایشنباخ "امکان تحقیق پذیری فیزیکی" را برای معناداری گزاره های علمی پذیرفته و با اینشتین هم رای بود که همزمانی رابطه ای عینی میان رویدادها به شمار نمی رود، بلکه رابطه ای است میان دو یا چند رویداد و یک ناظر. تمایزی را که رایشنباخ میان مقام کشف و مقام داوری در باب قوانین و نظریه های علمی قائل شد، مورد پذیرش جمع زیادی از فلاسفه علم پس از او قرار گرفت.
بسیاری از آثار رایشنباخ با زبان و ادبیات فنی نوشته شده است، اما او همیشه علاقهمند بود که نظراتش را به زبان غیر فنی نیز بیان کند. یکی از کتابهای او که با زبان غیر فنی نگاشته شده، کتاب "طلوع فلسفه علمی" است که در 1951 منتشر شد. ترجمه این کتاب با همین عنوان توسط انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است.
رایشنباخ در 1935 در لس آنجلس از دنیا رفت.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان