دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

واقع گرایی علمی Scientific Realism

No image
واقع گرایی علمی Scientific Realism

كلمات كليدي : واقع گرايي، استدلال معجزه نيست، تعين ناقص، فرااستقراي بدبينانه، پاتنم، بويد، ون فراسن

نویسنده : ابوتراب يغمايي

نظریه‌های علمی مبنای پیشرفت‌‌های فناوری هستند. نظریه‌ الکترومغناطیس ماکسول دانش مخابرات را سبب شد، نظریه‌ کوانتوم باعث شد تا قطعات الکترونیکی هم‌چون ترانزیستور و دیود طراحی و تولید شوند و اگر این دو نظریه همراه با نظریه‌ گرانش نیوتن وجود نداشتند، علم هوافضا وجود نداشت. نظریه‌های مذکور، همانند سایر نظریه‌های علمی بالغ، هویاتی را مفروض می‌گیرند[1] که امکان ادراک مستقیم‌شان وجود ندارد. موج الکترومغناطیس، الکترون و نیرو از جمله‌ این هویات هستند که به هویات مشاهده‌ناپذیر[2] مشهور هستند. معرفت ما به این هویات تنها از طریق امور مشاهده‌پذیر ممکن است. به عنوان نمونه از طریق مشاهده‌ تغییر شکل براده‌های آهن که در نزدیکی آهن‌ربا قرار دارند به وجود و ویژگی‌های میدان مغناطیسی پی می‌بریم. اما آیا واقعاً هویات مذکور وجود دارند؟ آیا جملات نظریه‌‌های علمی که مربوط به این هویات هستند، واقعاً[3] صادق یا کاذب هستند؟ آیا ما نسبت به این هویات معرفت داریم؟ این‌ها پرسش‌هایی هستند که در بحث واقع‌گرایی علمی/ ضد واقع‌گرایی علمی مطرح می‌شوند. واقع‌گرا و ضدواقع‌گرا هر کدام پاسخ‌‌های متفاوتی می‌دهند. در این یادداشت ابتدا واقع‌گرایی علمی و ابعاد مختلف آن معرفی می‌شوند. سپس به استدلال‌هایی که این موضع فلسفی را تقویت می‌کنند پرداخته می‌شود. بخش سوم به استدلال‌هایی مربوط می‌شود که این برنهاد[4] را تضعیف می‌کنند. بخش آخر نیز به بدیل‌های این برنهاد فلسفی اختصاص دارد.

مؤلفه‌های واقع‌گرایی علمی

واقع‌گرایی علمی همانند اکثر برنهادهای فلسفی دارای ابعاد متفاوتی‌ست[5]. بسته به این‌که کدام بعد را کنار نهیم، برنهادهای ضدواقع‌گرایانه‌ی متفاوتی را می‌توانیم اتخاذ کنیم. شاید مهم‌ترین مؤلفه‌ واقع‌گرایی علمی، مؤلفه‌ی متافیزیکی یا هستی‌شناختی آن باشد:

مؤلفه‌ متافیزیکی: جهانی که علم مورد کاوش قرار می‌دهد، جهانی مستقل از ذهن و توصیف‌های زبانی است.

مطابق با این بعد، جهان دانشمند متأثر از نحوه‌ی نگاه او به جهان و ابزار‌های زبانی که به کار می‌گیرد نیست. به عنوان نمونه، جهان دانشمند قرن 15 همان جهان دانشمند قرن 21 است و زیستن در زمان‌ها و فرهنگ‌های مختلف تأثیری بر موضوع دانش که جهان است، ندارد. در برابر این برنهاد، ایده‌آلیست‌ها و پدیدارشناسان قرار دارند که وجود جهان را وابسته به ذهن فاعل شناسا می‌دانند. امروزه در فلسفه‌ی علم کمتر نحله‌ای را می‌بینیم که با این مؤلفه مخالفت کند. مؤلفه‌ دوم بعد معناشناختی واقع‌گرایی علمی را به دوش می‌کشد:

مؤلفه‌ معناشناختی[6]: جملات نظریه‌های علمی دارای ارزش صدق و کذب هستند و این ارزش صدق و کذب به جهت نحوه‌‌ی وجود مشاهده‌پذیرها و مشاهده‌ناپذیرهایی است که نظریه‌ها‌ی علمی قرار است توصیف شان کنند.

به بیان دیگر باید نظریه‌های علمی را به صورت تحت‌اللفظی[7] قرائت کنیم، نه مجازی[8]. در مقابل این برنهاد ابزارگرایی[9] قرار دارد که ادعا می‌کند جملات حاکی از مشاهده‌ناپذیرها تنها کوته‌نوشت‌هایی هستند برای تسهیل در پیش‌بینی و طبقه‌بندی مناسب‌تر گزارش‌های مشاهده‌شده[10]. پیروی این برنهاد جملات نظریه‌های علمی ارزش صدق و کذب دارند، اما این ارزش صدق و کذب تنها وابسته به نحوه‌ی وجود مشاهده‌پذیرهاست. آخرین و شاید قوی‌ترین مؤلفه‌ی واقع‌گرایی علمی، برنهادی معرفتی است:

مؤلفه‌ معرفتی[11]: جملات نظریه‌های علمی، چه نظری[12] چه مشاهدتی[13]، صادق یا تقریباً صادق هستند.

با توجه به مؤلفه‌ی معناشناختی، صدق نظریه‌ی علمی به این خاطر است[14] که مشاهده‌ناپذیرهای مفروض گرفته‌شده مطابق با آن مشاهده‌‌ناپذیرهایی هستند که واقعاً در جهان وجود دارند. در مقابل این تز، شکّاکیت معرفت‌شناختی وجود دارد. شکّاکان ممکن است مؤلفه‌های اول و دوم را بپذیرند، اما قبول نکنند علم منجر به معرفت ما از جهان می‌شود. تجربه‌گرایی ساختی[15] ون فراسن[16] از زمره‌ی این نظریه‌هاست.

استدلال‌های له واقع‌گرایی علمی

مهم‌ترین استدلال له واقع‌گرایی علمی، استدلال «معجزه نیست»[17] پاتنم[18] است که بر پایه‌ی شکل استدلالی استنتاج بهترین تبیین[19] بنا می‌شود[20]. مقدمه‌ی استدلال پاتنم این است که نظریه‌های علمی، نظریه‌های موفقی هستند. به این معنا که پیش‌بینی‌های درستی دارند و وقایع را به‌خوبی توضیح می‌دهند. اما چرا نظریه‌های علمی چنین هستند؟ یک پاسخ این است که «چون نظریه‌های علمی صادق یا تقریباً صادق هستند». به نظر پاتنم اگر نظریه‌های علمی صادق نباشند، پس حتماً معجزه‌ای رخ داده است که نظریه موفق بوده است. به عنوان نمونه، اگر نظریه‌ی گرانش نیوتن و نظریه‌ی الکترومغناطیس صادق نباشند، پس حتماً معجزه‌ای در کار است که پرواز هواپیماها با موفقیت انجام می‌شود. از میان این دو تببین برای موفقیت علم، یعنی «صادق بودن نظریه‌های علمی» و «اتفاق افتادن معجزه»، اولی تبیین بهتری‌ست. بنابر این، بر اساس استنتاج بهترین تبیین باید آن‌را به عنوان ادعای صادق نتیجه بگیریم. در نتیجه نظریه‌های علمی صادق یا تقریباً صادق هستند.

شاید مهم‌ترین نقد به استدلال مذکور، نقد ون ‌فراسن باشد[21]. وی از جهات مختلفی به این استدلال خرده می‌گیرد. به نظر وی نتیجه‌ی استنتاج بهترین تبیین این نیست که بهترین تبیین صادق است، بلکه بهترین تبیین باکفایت‌ترین تبیین است. به عنوان مثال، وی می‌پذیرد که نظریه‌ی الکترومغناطیس بازیِ تبیینی را از نظریه‌ی مبتنی بر معجزه می‌برد، اما این‌را نیز اضافه می‌کند که نتیجه‌ی برد صدق نظریه‌ی الکترومغناطیس نیست و تنها کفایت تجربی آن‌را اثبات می‌کند. ممکن است واقع‌گرا پاسخ دهد نظریه به این دلیل کفایت تجربی دارد که صادق است. به نظر ون فراسن اولاً می‌توان تبیینی تکامل‌گرایانه ‌برای این موضوع ارائه کرد، مبنی بر این‌که در نزاع میان نظریه‌های علمی، نظریه‌های با کفایت تجربی بیشتر باقی می‌مانند. ثانیاً نیازی نیست هر چیزی تبیینی داشته باشد. کفایت تجربی یک امر واقع خشن[22] است که تبیین‌پذیر نیست.

دومین استدلال له واقع‌گرایی علمی که به استدلال ناشی از تثبیت[23] مشهور است، به شیوه‌های مختلف آشکارسازی اشاره دارد که همگی امور مشاهده‌پذیر یکسانی را نشان می‌‌دهند[24]. به عنوان مثال، ذره‌ی بنیادی «پیون»[25] چه در اتاقک ابر آشکار شود چه در اتاقک حباب، یک رد را به جای می‌گذارد. بنابر این، این ذره باید واقعاً وجود داشته باشد که در مکانیسم‌های متفاوت آشکارسازی یک دسته امر مشاهده‌پذیر واحد را به جای بگذارد و تثبیت کند. همان‌طور که روشن است این استدلال نیز بر مبنای استنتاج بهترین تبیین استوار است. از میان دو فرض «وجود پیون» و «وجود معجزه»، «وجود پیون» بهتر وجود امور مشاهده‌پذیر واحد را تبیین می‌کند. بنابر این، پیون وجود دارد.

سومین استدلال له واقع‌گرایی علمی منسوب به بوید[26] و سنکی[27] است[28] و روش‌شناسی علمی را مورد توجه قرار می‌دهد. بر اساس این استدلال، دانشمندان در طول تاریخ از روش‌هایی استفاده می‌کنند که برای آن‌ها نظریه‌هایی با کفایت تجربی بیشتر، وحدت‌بخشی بیشتر، سادگی بیشتر و ... را به همراه آورد. اما چرا نتیجه‌ی استفاده از این روش‌ها، مثلاً، همواره کفایت تجربی بیشتر است؟ به نظر سنکی صدق نظریه‌های گذشته بهترین تبیین برای پرسش اخیر است. اما چرا استفاده از روش‌های مذکور به نظریه‌های صادق یا تقریباً صادق می‌انجامد؟ به نظر سنکی بهترین تبیین، رهنمون به صدق[29] بودن این روش‌هاست. به بیان دیگر استفاده از این روش‌ها، منجر به نظریه‌هایی می‌شود که صادق هستند. در نتیجه نظریه‌هایی که از طریق روش‌های رهنمون به صدق تولیده می‌شوند، از جمله نظریه‌های علمی بالغ کنونی، صادق هستند. همان‌طور که مشاهده می‌کنیم استدلال بوید و سنکی نیز مبتنی بر استنتاج بهترین تبیین است. اما تفاوت استدلال آن‌ها با دو استدلال قبلی این است که آن‌ها دوبار و در دو مرتبه‌ی مختلف از استنتاج بهترین استفاده می‌کنند. در مرحله‌ی اول صدق نظریه‌های پیشین و در مرحله‌ی دوم رهنمون به صدق بودن روش‌های علمی را نتیجه می‌گیرند. این مرحله‌ی دوم است که صدق نظریه‌های علمی در همه‌ی زمان‌ها را تضمین می‌کند.

استدلال‌های علیه واقع‌گرایی علمی

دو استدلال عمده علیه واقع‌گرایی علمی وجود دارند که به تعین ناقص[30] و فرااستقرای بدبینانه[31] مشهور هستند. تعین ناقص را می‌توان به دو شیوه بیان کرد[32]. روش اول مبتنی بر برنهاد دوئم- کواین[33] است. بر اساس این برنهاد، همواره عطف مجموعه‌ای از نظریه‌های علمی‌ست که گزاره‌ای مشاهدتی را نتیجه می‌دهد. بنابر این در صورت ناسازگاری گزاره‌ی نتیجه‌شده با مشاهده، در انتخاب این‌که کدام‌یک از عاطف‌ها را کنار بگذاریم با آزادی عمل روبه‌رو هستیم. این آزادی عمل منجر به این می‌شود که نظریه‌های متفاوتی با داده‌های مشاهده‌شده سازگار باشند. در نتیجه، داد‌‌ه‌ها توان گزینش یک نظریه از میان نظریه‌های رقیب را ندارند. به عنوان نمونه مشهور است که آزمایش مایکلسون – مورلی[34] فیزیک نیوتنی را از اعتبار ساقط می‌کند و نظریه‌ی نسبیت خاص را نتیجه می‌دهد. اما این فقط یک گزینه است. می‌توانیم الکترومغناطیس ماکسولی را تغییر دهیم و فیزیک نیوتنی را حفظ کنیم. بنابر این، عطف نظریه‌ی نسبیت با الکترومغناطیس ماکسولی همان نتایج مشاهدتی‌ای را دربردارد که عطف نظریه‌ی نیوتن با نظریه‌ی الکترومغناطیس غیرماکسولی دربر دارد. پس با توجه به داده‌های مربوطه، نمی‌توان از میان نظریه‌ی نیوتن و نظریه‌ی نسبیت یکی را به صورت منطقی نتیجه گرفت.

اما مبتنی بر صورت‌بندی جدیدتر از استدلال تعین ناقص، برای هر نظریه‌ یک یا چند نظریه‌ی رقیب وجود دارد که با آن در مورد مشاهده‌پذیرها موافق، ولی در مورد مشاهده‌ناپذیرها متفاوت است. اصطلاحاً گفته می‌شود که نظریه‌ها‌ی مذکور به لحاظ تجربی معادل[35] هستند. به عنوان نمونه، نظریه‌ی بوهم[36] و نظریه‌ی کوانتومی استاندارد معادل تجربی هستند، ولی جهان‌ها و مشاهده‌‌ناپذیرهای متفاوتی را تصویر می‌کنند.

استدلال دوم علیه واقع‌گرایی علمی یعنی فرااستقرای بدبینانه که با نام لائودن[37] مشهور شده است، از تاریخ علم شواهدی ارائه می‌کند تا نادرستی واقع‌گرایی علمی را نشان دهد[38]. یکی از مقدمه‌های استدلال این است که تاریخ علم مملو از نظریه‌هایی است که در زمان خود صادق یا تقریباً صادق پنداشته می‌شد‌ند اما اکنون کاذب پنداشته می‌شوند. به این دلیل نظریه‌ها‌ی مزبور کاذب هستند که واژگان نظری‌شان دیگر به هویت یا هویاتی در جهان خارج ارجاع نمی‌دهند. نه به این دلیل که مرجع‌شان از بین رفته است، بلکه به این دلیل که از ابتدا مرجعی نداشته‌اند. بنابر این، در همان زمان هم کاذب بوده‌اند، اگرچه صادق پنداشته می‌شدند. به عنوان نمونه مردم تا پیش از نظریه‌ی نسبیت خاص چنین تصور می‌کردند چیزی به نام اتر وجود دارد که در چارچوب فیزیک کلاسیک به‌درستی توصیف می‌شود. اما نظریه‌ی نسبیت خاص نشان داد که اساساً چنین هویتی وجود ندارد و فیزیک کلاسیک کاذب است. امثال چنین هویات و نظریه‌های متناظرشان در تاریخ علم به وفور یافت می‌شوند. لائودن به صورت (فرا) استقرایی نتیجه می‌گیرد، پس هویاتی که نظریه‌های کنونی علم مفروض می‌گیرند غیرارجاعی و بنابر این نظریه‌های مرتبط با آن‌ها کاذب هستند.

بدیل‌های واقع‌گرایی علمی

همان‌طور که در ابتدا بیان شد، واقع‌گرایی علمی ابعاد مختلفی دارد که کنارگذاشتن هریک از آن‌ها نوعی متفاوت از ضد واقع‌گرایی را حاصل می‌کند. شاید تجربه‌گرایی ساختی ون فراسن یکی از جدی‌ترین رقیب‌های واقع‌گرایی علمی در دهه‌های اخیر باشد[39]. ون فراسن در نوع قرائت واژگان نظری با ابزارگرایانی هم‌چون کارنپ[40] و همپل[41] مخالف است. به نظر وی باید واژگان نظری را به‌صورت تحت‌اللفظی معنا کرد، نه به عنوان کوته‌نوشتی که جهت ساده‌سازی تعبیه می‌شوند. اما از طرف دیگر با واقع‌گرایان، آن هم در بعد معرفتی مخالف است. به نظر وی، هدف علم به دست دادن نظریه‌های صادق نیست، بلکه حاصل کردن نظریه‌هایی‌ست که کفایت تجربی دارند. بنابر این، نظریه‌های علمی صادق یا تقریباً صادق نیستند و تنها کفایت تجربی دارند. پس به صورت خلاصه، ون فراسن مؤلفه‌‌ی معناشناختی واقع‌گرایی را می‌پذیرد، اما مؤلفه‌ی معرفتی را رد می‌کند. اما در مورد مؤلفه‌ی متافیزیکی، وجود مشاهده‌پذیرها می‌پذیرد، اما وجود مشاهده‌ناپذیرها را نه رد می‌کند نه قبول. به بیانی دیگر، در مورد مشاهده‌ناپذیرها لاادری‌ست.

بدیل دیگری که خصوصاً در سال‌های اخیر مورد توجه قرار گرفته است، واقع‌گرایی ساختاری[42] است. بر اساس واقع‌گرایی ساختاری[43]، معرفت ما به جهان به معرفت ساختاری از جهان محدود می‌شود، نه معرفت از ویژگی‌های ذاتی اشیاء[44]. به همین دلیل، پیوستگی نظریه‌ها یعنی پیوستگی در ساختار نظریه‌ها. با توجه به این موضوع، ادعا می‌شود استدلال فرااستقرای بدبینانه دیگر در مورد واقع‌گرایی ساختاری کار نمی‌کند. به‌عنوان مثال، اگرچه نظریه‌ی نیوتن با نظریه‌ی نسبیت در مورد وجود اتر اتفاق نظر ندارند، اما به لحاظ ساختاری وجوه مشترک دارند. در نتیجه اگر قرار باشد نظریه تعهدی هستی‌شناختی به همراه داشته باشد، تعهد به وجود ساختارهای نظریه‌ است نه اشیاء[45]. تز مذکور نه تنها فرااستقرای بدبینانه را تضعیف، بلکه تعین ناقص را نیز خنثی می‌کند. مبتنی بر واقع‌گرایی ساختاری، نظریه‌هایی که به لحاظ تجربی معادل هستند همگی دارای ساختاری مشترک هستند، هر چند هویات مشاهده‌ناپذیر متفاوتی را مفروض می‌گیرند. اما از آن‌جا که در این نوع واقع‌‌گرایی وجود اشیاء اهمیتی ندارد و حداکثر وجود ساختارها اهمیت پیدا می‌کند، استدلال تعین ناقص برش چندانی نخواهد داشت.

مقاله

نویسنده ابوتراب يغمايي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS