كلمات كليدي : ارتباط عقل و دين، عقل گرايي افراطي ، ايمان گرايي، عقل گرايي انتقادي، عقل گرايي اعتدالي
نویسنده : عبدالله محمدي
فیلسوفان قرون وسطا بر این باور بودند که وحی از عقل مطالبه ایمان می کند. و هر لحظه عقل مورد خطاب وحی قرار می گیرد. عقل و اصول آن همگی مخلوق خداوند است و بین عقل و وحی تعارضی رخ نمی دهد. تنها نزاع قرون وسطی بر سرمیزان توانایی عقل و و تقدم آن بر وحی بود.[1]
گروهی از متالهان مسیحی وحی را جانشین همه معارف بشری اعم از علوم تجربی، اخلاق و مابعدالطبیعه دانسته و معتقد بودند آنجه برای رسیدن به رستگاری لازم است در کتاب مقدس آمده است[2]. پس تنها باید شریعت را آموخت و نیاز به هیچ چیز دیگر از جمله فلسفه نیست. به عبارت دیگر میان ایمان دینی به کلمه الله و استفاده از عقل طبیعی در مسائل مربوط به وحی منطقا تعارض وجو د دارد.[3]
آگوستین معتقد بود راه رسیدن به حقیقت از عقل شروع نمیشود بلکه از ایمان آغار شده و به عقل می رسد: « در پی آن نباش که بفهمی تا ایمان آوری بکله ایمان بیاور تا بفهمی.» [4]
در قرن شانزده و هفده عقل گرایی دکارت و لایب نیتز مطرح شد که در برابر تجربه گرایی ایستاده و سعی در اثبات خدا از طریق مفاهیم فطری یا دلائل عقلی داشتند.[5]
در برابر این دیدگاه در دوران روشنگری (قرن هجدهم و نوزدهم) عقل جزیی به جایی رسیده است که دیگر خدا و وحی برایش مطرح نیست و خود را مستقل از آن می دید. عقل حاکمیت بیچو ن و چرا یافته و تنفر به دین وحیانی رواج یافت و دین طبیعی و بی نیاز از وحی جایگزین دین آسمانی و الهی شد.[6]
هیوم با انکار ضرورت علی و معلولی دفاع عقلانی از مسیحیت را بی حاصل دانست و کانت نیز اثبات خدا و تعالیم دینی را از خارج از حوزه توان عقل دانست.[7] تاثیر این اندیشه در فیلسوفان بعد از او همچون کی یر کگگارد، هگل، هوسرل مشهود است و بسیاری از مکاتب با اذعان به اینکه باورهای دینی تحقیق پذیر یا عقلا ً اثبات پذیر نیستند با کارکردهای آن و تجربه دینی سعی در توجیه ایمان نمودند.[8]
دیدگاه های مشهور در زمینه ارتباط عقل ودین
در اینکه آیا می توان با عنصر عقل اعتبار نظام اعتقاد دینی را بررسی کرد یا نه چند دید گاه کلی در غرب وجود دارد:
1. عقل گرایی حداکثری ( strong rationalism )
مطابق این دیدگاه برای آنکه نظام اعتقاد دینی واقعا و عقلاً مقبول باشد باید بتوان صدق آن را اثبات کرد. یعنی صدق اعتقادی را چنان معلوم کنیم که همه عقلا قانع شوند.[9] کلیفورد ( 1845-1879) می گوید: «همیشه و همه جا و برای همه کس اعتقاد به هر چیزی برمبنای قرائن ناکافی کاری خطا ونادرست است . ...تحقیق درباره قرائن یک عقیده کاری نیست که یکبار و برای همیشه انجام شود و واجد اعتبار قطعی باشد.» [10]
اعتقاد مکتوم کلیفورد این بود که هیچ نظام دینی نمیتواند این معیارهای سخت گیرانه اثبات را تامین کند و بنابراین شخص عاقل نباید اعتقاد دینی داشته باشد.[11] اما تمام قائلین عقلانیت حداکثری مخالف دین نبودند. جان لاک ( 1632-1704) با پذیرش معیارهایی که بعداً کلیفورد ارائه کرد قائل شد مسیحیت میتواند آنها را برآورده کند. سویین برن هم دیدگاهی نزدیک به عقل گرایی حداکثری دارد.[12]
نقد وبررسی
اولا بسیاری از انسانها به جهت مشکلات زندگی و گرفتاریهای متعدد توان و فرصت تحصیل عقل گرایی حداکثری را ندارند. و از سویی با فقدان عقلانیت حداکثری نمیتوان ایمان غالب مومنان را نادیده گرفت و نفی کرد.
ثانیا ً اگر برای اصول بنیادین دین همچون توحید و نبوت و معاد قائل به عقلانیت حداکثری شویم در بسیاری از جزییات فروع اعتقادی چنین شیوه ای امکان پذیر نیست.[13]
به عبارت دیگر کلیات دین قابل دفاع عقلی است اما جزییات دین قابل دفاع عقلی صرف نیست زیرا عقل در امور جزیی نمی تواند دخالت کند. عقل اگر قرنها نیز تامل کند نمیفهمد که چرا تعداد رکعات نماز متفاوت است و علت اینهمه سخت گیریها در حج چیست؟ همچنین در جزییات بهشت و جهنم، سوال برزخ و صراط نیز عقل ره به جایی نمیبرد. عقل در جزییات نه توان اقامه برهان دارد و نه توان ارائه دلیل بر بطلان آنها. از این رو حق داوری درباره آنها را ندارد.[14] عقل خود متواضعانه درمی یابد که در بسیاری از حوززه های دین توان اظهار نظر ندارد.
2 – ایمان گرایی ( fideism )
طبق این دیدگاه نظام های اعتقادی موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی قرار نمیگیرد و اصولا ایمان بدون هر نوع استدلال و قرینه عقلی تحقق می یابد.[15] ایمان گرایی دو جریان افراطی و اعتدالی دارد. جریان افراطی معتقد است عقل نه تنها صلاحیت بررسی اعتقاد دینی را ندارد بلکه در تقابل و تضاد با آن نیز هست. هر چه استدلالات عقلی بیشتر باشد ایمان ما ضعیف تر است. کی یرکگارد نماینده این جریان است.[16] اما ایمان گرایی اعتدالی ایمان را ضد عقل نمیداند بلکه بدون عقل تلقی میکند . این تفکر برخاسته از دیدگاه خاص ویتگنشتاین درباره زبان است [17]که در مدخل ایمان گرایی در همین مجموعه توضیح داده شده است.
نقد مهم ایمان گرایی این است که اگر تبیین های عقلی بیرونی مفید نیست در میان مدل های مختلف ایمان موجود کدام مدل را باید پذیرفت و ملاک این پذیرش چیست؟ اگر ایمان نوعی خطر کردن و جهیدن است به سمت کدام مدل دینی موجود باید جهید و خطر کرد ؟ [18] همچنین اگر جمع آوری شواهد و قراین برای باور به خدا نامطلوب است از چه طریق دیگری میتوان کسی را که ایمان ندارد به سوی ایمان دعوت نمود. [19]
3 – عقل گرایی انتقادی
رویکرد سوم، عقل گرایی انتقادی است که نه عقل گرایی افراطی را می پذیریرد و نه ایمان گرایی را معقول می داند. بلکه معتقد است امکان نقد و ارزیابی عقلانی نظام های اعتقادی وجود دارد. اما برخلاف عقل گرایی حداکثری مدعی است نمی توان از بررسی های عقلانی انتظار داشت صحت یک نظام اعتقادات دینی را چنان قاطعانه اثبات کند که همگان مجاب شوند. در عقل گرایی انتقادی به ما توصیه می شو حداکثر توان عقلی خود را برای سنجش اعتقادات دینی به کار گیریم لازمه این امر این است که بهترین براهینی که می توانیم در تایید یک نظام اعتقادی عرضه کنیم و سپس براهینی که در تایید نظام های رقیب عرضه کردهاند مقایسه کنیم. همچنین باید انتقادات وارد شده برنظام اعتقادی مدنظر را لحاظ کنیم. عقل گرایی انتقادی به جای آنکه طالب اثبات قطعی صدق اعتقادات دینی باشد بر نقش عقل در نقد یا سنجش نقادانه اعتقادات دینی تاکید میکند.[20]
قائلین به عقلانیت انتقادی به هیچ و جه اطمینان ندارند که حتی اگر درست عمل کنند میتوانند صحت یک رای خاص و کذب سایر آراء را قاطعانه اثبات کنند. بنابراین قائلین به عقلانیت انتقادی برخلاف قائلین به دو دیدگاه دیگر هرگز نمی توانند قاطعانه حکم کنند که بحث درباره حقیقت و اعتبار اعتقاد دینی شان به نتیجه نهایی خود رسیده است.[21]
نقد و بررسی
این رویکرد بیش از آنکه طالب اثبات باورهای دینی و نظام های اعتقادی دینی باشد بر نقش عقل در نقد اعتقادات دین تاکید می کند و توجیه عقلانی باورهای دینی را نادیده می گیرد[22]. از آنجا که این نگرش باورهای پایه در بسیاری استدلالات را اموری شخصی و تنها مورد پذیرش صاحب اعتقاد دینی معرفی میکند و گاهی آنها را همچون اصول موضوعه ای تلقی میکند که تنها برای ادامه بحث آنها ر پذیرفتهایم[23] از اینرو حکم قطعی را از خود سلب نموده و به نوعی نسبیت تن می دهد.[24]
4- عقل گرایی اعتدالی
با انکار عقل گرایی حداکثری و ایمان گرایی ضرورتاً به عقل گرایی انتقادی منتهی نمی شویم. زیرا گزینه دیگری نیز در پیش روی داریم که از آفت نسبیت و عدم قطعیت مصون است. عقل گرایی انتقادی متاثر از معرفت شناسی کانت و علم گرایی پویر شده است. که هر دوی اینها مورد نقد جدی است.[25] در عقل گرایی اعتدالی بدیهیات که مورد اجماع عموم انسانها هستند گزارههای پایه قرار گرفته و برهانهای اعتقادی بر مبنای آنها اثبات می شود. گزارههایی که از این براهین نتیجه میشود خود پایهای برای گزارههای دیگر تلقی میشوند و این امر به اثبات بسیاری از گزارههای دیگر میانجامد. برخلاف عقل گرایان افراطی که تمام گزارههای دینی را تنها به کمک عقل قابل اثبات میدانستند در عقل گرایی اعتدالی ابتدا حقانیت وحی و عدم خطای پیامبران به کمک برهان عقلی اثبات میشود در ادامه با اثبات اعتبار وحی و عصمت پیامبران و امامان کلمات نقلی معصومین نیز حجت و به عنوان مقدمات استدلال استفاده می شود. بدین تریتب بسیاری از گزاره هایی که به دلیل جزیی بودن یا پسینی بودن قابل برهان عقلی محض نبود توجیه عقلانی پیدا میکند.[26]
تذکرات
در پایان توجه به چند نکته ضروری است:
1. مقایسه اسلام و مسیحیت و تسری دادن تبعات تفکر دینی مسیحی به اسلام امری ناپسند و غیر معقول است. زیرا بسیاری از آموزههای مسیحی خرد ستیز و دارای تناقضات درونی هستند. در حالیکه در باورهای اعتقادی اسلام عقل به عنوان پایه محکم دین معرفی شده و بر عقل گرایی توصیه اکید شده است. بنابراین نباید تفکر دینی مسیحی را تنها نمونه تفکر دینی دانست و عواقب تلخ حاکمیت دین مسیحی و تعارض عقل و دین و علم و دین در مسیحیت را به تمام ادیان تعمیم داد.[27]
2. عقل و دین هر دو موهبت الهی برای سعادت انسان هستند که توجه به یکی و بیتوجهی به دیگری محروم ساختن انسان از یکی از منابع مهم شناخت است.[28] دین نه تنها در دایره ناتوانی عقل به کمک او میآید بلکه در دایره توانایی عقل که بهای سنگینی را می طلبد یا انسانها دچار اختلاف میشوند نیز حضور مییابد و در مسائل مهمی چون خانواده، اخلاق، امنیت و.. ارائه طریق میکند . [29]
3. باید میان عقل و عاقل تفاوت قائل شویم. اعتبار عقل و برهان عقلی به منزله اشتباه نکردن فیلسوفان و عاقلان نیست. عقل معصوم است ولی انسانها معصوم نیستند.[30]