دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عبدالله بن کثیر

No image
عبدالله بن کثیر

كلمات كليدي : تاريخ، امويان، عبدالله بن كثير، قرائت‍‍‍ قرآن، ايرانيان، عبدالله زبير، انس بن مالك، قُنبُل، بزي

نویسنده : طلعت ده پهلواني

ابن کثیر که نامش عبدالله بن کثیر بن عمرو بن عبدالله بن زاذان بن فیروز بن هرمز مکی و کنیه‌اش ابومعبد می‌باشد. به جهت نسبتش به بنی عبدالدار، الداری نیز گفته می‌شد. به جهت نسبت (این نام) به دارین که مکانی است در بحرین و از آن جا عطر گرفته می‌شد. وی در سال 45(ه.ق) در مکه به دنیا آمد و در عراق اقامت گزید، وی بعد از سال‌ها در اواخر سنین کهولت به مکه بازگشته و در همان جا در سال 120(ه.ق) بدرود حیات گفت. وی را این گونه توصیف نموده‌اند: بلند بالا و تنومند، گندمگون، چشم زاغ، دارای سر و محاسن سفیدی بود که گاهی آن را با حنا رنگ می‌کرد. دارای زبانی فصیح و بلیغ بوده و به آرامش و وقار آراسته بود. ابن کثیر در مکه سمت امامت و پیشوایی قرائت قرآن داشت، وی قرآن را بر عبدالله بن ثابت، ابن ثابت مخزومی قرائت نمود و وی بر ابن کعب و عمر بن خطاب قرائت کرد و آنان بر خود پیامبر(ص) قرائت نموده بودند.[1] طبرسی می‌گوید: او در دوران حیات خویش، قاری و معلم قرآن بود.[2] وی از ایرانیانی بود که کسرای ایران او را با کشتی‌هایی که به یمن فرستاده بود، برای فتح حبشه گسیل داشت. ابن ندیم در الفهرست آورده است که: «گفته شده ابن کثیر اولاد ایرانیان است که انوشیروان آن‌ها را به یمن فرستاد تا حکومت را از حبشبان گرفتند و به سیف بن ذی یزن که به تظلم به دربار انوشیروان آمده بود، سپردند.»[3]

عبدالله بن کثیر مکی از قراء سبعه (هفتگانه)

در میان علوم اسلامی، اولین علمی که تکوین یافت علم قرائت و پس از آن علم تفسیر بود. قرآن کریم بر پیغمبر(ص) به زبان عربى نازل شد. در ابتدا که قرآن اعراب‌گذارى و نقطه‌گذارى نشده بود، چون عرب داراى لهجه‌هاى خاصى بود. در شیوه قرائت، تجوید و نوشتن بعضى از کلمات به جهت روایت‌هاى گوناگونى که از پیامبر(ص) نقل شده بود، اختلاف‌هایى پیش آمد. گروهى از مسلمانان به موضوع قرائت و نحوه آن اهمیت خاصى دادند و به عنوان افرادى متخصص و ماهر در امر قرائت شهرت یافتند، به گونه‌اى که مردم براى آموختن این مهم، از اطراف و نواحى مختلف به سوى آن‌ها روى مى‌آوردند. هفت نفر از بین آن‌ها به جهت تقوا، شأن و جایگاه علمى، صحیح بودن سندهاى روایتشان و... داراى معروفیت و حسن شهرت خاصى شدند که به قرّاء سبعه شناخته شده‌اند و قرائت‌هاى آن‌ها، به قرائات هفتگانه معروف است. اینان عبارتند از:

1. ابوبکر عاصم بن ابى النجود کوفى

2 .ابوعبدالله نافع بن ابى نعیم مدنى

3. عبدالله بن کثیر مکى

4. ابوعماره حمزة بن حبیب زیات کوفى

5. ابوالحسن على بن حمزه کسائى

6. ابو عمرو بن علاء بصرى

7. عبدالله بن عامر دمشقى.

افزون بر این هفت قارى، سه تن دیگر نیز از قاریان معروف هستند که عبارتند از: 1- خلف بن هشام بزاز بغدادى؛ 2. یعقوب بن اسحق؛ 3 .ابوجعفر یزید بن قعقاع.[4]

فضل بن حسن طبرسی علت و انگیزۀ اتفاق مردم را در مورد قرائت این قاریان و پیروی از آنان دو امر مهم می‌داند. 1- اهتمام ویژه به وقت گذاری فراوان دربارۀ قرائت قرآن، علاوه بر آن از دانش فزونتری نسبت به دیگر قاریان برخوردار بودند. 2- قرائت این قاریان لفظاً و سماعاً از آغاز تا انجام قرآن کریم به طرز مسند به دست آمده است.[5] این دوره عصر رواج قراءات سبعه که با شروع از ناحیۀ ابوبکربن مجاهد تیمی بغدادی در کتابی موسوم به «القراءات السبعه» انجام گرفته است. وی قرائت را از ابی السائب عبدالله بن السائب مخزومی، و ابی الحجاج مجاهد بن جبر مکی و ابن عباس دریافت کرد. ابن السائب بر اُبی بن کعب و عمر بن خطاب خواند و مجاهد بر عبدالله بن السائب و عبدالله بن عباس خواند. ابن عباس بر اُبی بن کعب و زید بن ثابت خوانده و اُبی و زید و عُمر بر رسول خدا(ص) خواندند. علاوه بر آن چه در کلام طبرسی آمده است، چون ضبط راویان قراءات، به دلیل کثرت آن‌ها در توان مردم نبوده است، در میان قرائتی که موافق رسم الخط مصحف عثمانی بوده، به قرائتی بسنده کردند که حفظ آن‌ها آسان به نظر می‌رسید و قرائت بر طبق آن‌ها منضبط می‌نمود. از این رو به قرائت کسانی روی آوردند که مشهور به ضبط و امانت و صرف عمری طولانی در امر قرائت بوده و مردم در فراگرفتن از آنان اتفاق نظر داشته‌اند. در نتیجه از میان مجمع قاریان در هر شهر و سرزمین پیشوایی در قرائت برگزیدند که ابن کثیر مکی منتخب قراء مکه بود.[6] عبدالله بن کثیر مکی یکی از قراء سبعه است. وی مردی فصیح و بلیغ بود. ابن کثیر از تابعینى است که گروهى از صحابه را درک و از آن‌ها نقل کرده است. ابن کثیر از جمع صحابه عبدالله زبیر، ابوایوب انصاری، انس بن مالک، مجهاد بن جبر و درباس موالی ابن عباس، عبدالله بن عباس را، در مکه ملاقات و از آن‌ها روایت نموده است.[7]

ابى عمر و بصرى - که خود یکى از قاریان هفتگانه است - از او بهره جسته و وى را در زبان عربى از مجاهد داناتر مى‌داند. قرائت او را علاوه بر ابى عمر و بصرى، پیشوایانى چون خلیل‌ بن ‌احمد و شافعى نقل کرده‌اند. ابن‌کثیر تا هنگام مرگ پیشواى مورد پذیرش مردم مکه در قرائت‌ قرآن کریم بوده است. بخارى و مسلم در صحیحین از وى نقل حدیث نموده و گروهى او را به وثاقت‌ ستوده‌اند. قرائت ابن‌کثیر توسط بزى[8] و قُنبُل[9] از شاگردان وی روایت شده، ولى این دو راوى معروف هیچ یک مستقیماً از وی حدیث أخذ ننموده‌اند.[10] در ریحانة الادب آمده است که :«ابن کثیر اصول قرائت را از مجاهد، از ابن عباس و از علی بن ابی‌طالب(ع) اخذ نمود.»[11] کسان دیگری چون: اسماعیل بن عبدالله القُسط، اسماعیل بن مسلم، حماد بن سلمه، خلیل بن احمد، سلیمان بن المغیره، شبل بن عباس، عبدالملک بن جریح، ابن ابی ملیکه، سفیان به عیینه، ابوعمرو بن العلاء و عیسی بن عمر، قرائت را از او روایات نمودند.[12]

روش ابن کثیر در قرائت

1- بسم الله را بین دو سوره می‌خواند، مگر بین انفال و توبه بمانند.

2- مد منفصل را به قصر و متصل را به توسط گفته و احد خوانده است.

3- میم جمع اگر بعدش متحرک باشد را مضموم و به واو مدی صله می‌دهد (مثلا «علیهم و لا الضالــــین» را «علیهمُوا و لا الضالــــین» می‌خواند).

4- هائ ضمیر اگر مضموم و قبل از آن حرف ساکن و بعد از آن حرف متحرک باشد به واو مدی صله می‌دهد، مانند: «منهُ ءَایات». و اگر هاء ضمیر مکسور و قبل از حرف ساکن و بعد از آن حرف متحرک باشد، به یاء صله می‌دهد، مانند: «فِیهِ هُدَیً» (هاء ضمیر یا هاء کنایه به هائی می‌گویند که در آخر کلمات آمده و دلالت بر ضمیر مفرد مذکر غائب دارد. هاء کنایه در اصل مضموم است؛ ولی اگر قبل از آن کسره یا، یاء ساکن یا مدی بیاید، هاء کنایه مکسور می‌گردد. توضیحات بیشتر در رابطه با هاء کنایه را در آخر مطلب بخوانید(!

5- بر تاءهای تانیث که در آخر کلمات می‌بایست بصورت ة (ه دو نقطه!) باشند و در رسم الخط قرآن در بعضی از مکان‌ها بصورت تاء کشیده نوشته شده، در وقف بر آنها فقط بصورت هاء ساکن تلفظ می نماید.

6- دو راوی او در مورد دو همزه همجوار در دو کلمه که حرکتی همانند داشته باشند، اختلاف دارند. البزّی آن را به مانند قالون می‌خواند – منظور انداختن همزه اول اگر هر دو مفتوح باشند و تسهیل آن. همزه اول اگر هر دو مکسور یا مضموم باشند.

و قُنبُل به تسهیل همزه دوم یا ابدال آن به حرف مد بمانند ورش می‌خواند؛ اما در همزه‌هایی که حرکت آن‌ها مختلف باشد، ابن کثیر در هر دو روایت او یعنی البزّی و قُنبُل، همزه دوم را به مانند قالون و ورش تغییر می‌دهد.

7- یاء‌های اضافه را اگر بعدش همزه قطع مفتوح یا همزه وصل (همراه با لام تعریف یا بدون آن) باشد، به فتح می‌خواند که شرح بیشتر آن از تألیف‌های علم قرائت دانسته می‌شود. (ابن کثیر 22 مورد از کل 61 مورد یاءهای زائده را در وصل و وقف به اثبات می‌خواند و البزی و قُنبُل با او در 5 مورد اختلاف دارند، که در بخش‌های بعدی این تایپک توضیحات کامل داده خواهد شد.)

8- بعضی از یاء های زائده را در وصل و وقف به اثبات می‌خواند که علمای قرائات بیان آن را به عهده گرفته‌اند و باید دانست که اختلاف بین دو راوی ابن کثیر، البزّی و قُنبُل در تعداد کمی از کلمات که در کتاب‌های قرائات بصورت منثور و منظوم بیان شده، می‌باشد.

9- همزه دوم از دو همزه هم جوار در یک کلمه را بدون وارد کردن الف بین آن‌ها فقط تسهیل می نماید.[13]

[1]- خیر الدین الزرکلى، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین،بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، 1989،ج3،ص325و ابن العماد شهاب الدین ابو الفلاح عبد الحی بن احمد العکری الحنبلی الدمشقی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب،تحقیق الأرناؤوط، دمشق - بیروت، دار ابن کثیر، ط الأولى، 1406/1986،ج4،ص 262و عبد الرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون،ترجمه محمد پروین گنابادى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى،چ هشتم، 1375ش.،ج‌3،ص199 و عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر ،الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385/1965.ج‌19،ص129 أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى البدایة و النهایة،بیروت، دار الفکر، 1407/ 1986، ج‌11،190و238

[2]-ابن عذاری المراکشی،البیان المغرب فی أخبار الأندلس و المغرب، تحقیق و مراجعة ج. س. کولان و إ. لیوی پرونسال، بیروت، بی‌نا، 1983 م ج 2،ص 117 – 118.

[3] -أبو عبدالله محمد بن عبدالله بن أبی بکر القضاعی المعروف ابن الأبار، الحلة السیراء، تحقیق حسین مؤنس، قاهره، الشرکة العربیة للطباعة و النشر، 1963 م ،ج 1، ص 159

[4] -ابن خلدون، همان،ج3،ص201

[5] -ابن خلدون،همان،ج3،ص203و عبدالله ناصری طاهری،تاریخ مغرب اسلامی،قم :حوزه و دانشگاه،1385،ص142.

[6] -ابن عذاری،همان،ج2،ص240

[7] -محمد عبدالله عنان،تاریخ دولت اسلامی در اندلس،ترجمه عبدالمحمد آیتی ،تهران:کیهان،1366،ج1،ص413-409 ابن کثیر،همان،ج‌11،ص229

[8] -عنان،همان،ج1 ،ص،423-420 و ابن خلدون،همان،ج3،ص205.

[9]-عنان،همان،ج1،ص424-436

[10]- ابن عذارى،همان،ج2 ،ص247،ابن الخطیب، لسان الدین محمد. الاحاطة فى أخبار غرناطة، به کوشش محمد عبداللّه‌ عنان، قاهره: 1394 ق/ 1974 م. ج 2،ص 39 و مقرى،احمد.نفخ الطیب،به کوشش احسان عباس، بیروت: 1388 ق/ 1968م،ج2،ص65

[11] -شمس الدین محمد بن احمد الذهبى،تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت،دار الکتاب العربى،ط الثانیة،1413/1993.ج24،ص47 و ابن خلدون،ج3،ص207و ابن عماد حنبلی،همان،ج4،ص264-266

-[12] ذهبی،همان،ج24،ص47 و ابن کثیر،همان،ج‌11،ص288

[13]- مقرى، همان،ج2، ص112

-[14] عنایت الله فاتحی نژاد،دایره المعارف بزرگ اسلامی،ج10،تهران:مرکزدایره‌المعارف اسلامی،1380،ص328.

[15]-ابن عذاری،همان ،ج2،ص247

[16]-عنان،ج1،ص455-456 و ابن عذاری،همان،ج2،ص163

[17] -عنان،همان،ج1،ص452

[1]. تقوی، محمد علی؛ کتاب تاریخ قرآن مجید، تهران، کیهان، 1328، ص 68 و حجتی، محمد باقر؛ تاریخ قرآن، بیروت، 1375، ص 316 - 317.

[2]. طبرسی، فضل ابن حسن؛ معجم البیان فی التفسیرالقرآن، بیروت، دارمکتبه الهلال، ج 1، ص 64 - 62 و تقوی، محمد علی؛ کتاب تاریخ قرآن مجید، تهران، کیهان، 1328، ص 68 و ابن ندیم، محمد بن اسحاق؛ الفهرست، مصر، 1348، ص 43 - 42 و حجتی، محمد باقر؛ تاریخ قرآن، بیروت، 1375، ص 316 - 317.

[3]. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه و تحقیق رضا تجدد، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1343، چاپ اول، ص 40 و تقوی، محمد علی؛ کتاب تاریخ قرآن مجید، تهران، کیهان، 1328، ص 68 و زنجانی، ابو عبدالله؛ تاریخ قرآن، بیروت، 1381، چاپ سوم، ص81.

[4]. حجتی، سید محمد باقر؛ پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، زمستان 1360، ص 250.

[5]. طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 25.

[6]. زرکشی، بدرالدین محمد بن عبدالله؛ البرهان فی العلوم القرآن، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، مصر، 1957، ج 1، ص 39 - 115 - 116 و به نقل از ابن ندیم، الفهرست، پیشین، ص 40 و سیوطی، عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القران، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، منشورات شریف رضی، قم، بیدار و غریزی، بی تا، ج 1، ص 64 - 62.

[7]. تقوی، محمد علی؛ کتاب تاریخ قرآن مجید، تهران، کیهان، 1328، ص 68.

[8]. احمد بن ‌محمد، مولی‌ بنی‌ مخزوم‌، ملقب‌به‌ بزی‌ و مکنی‌ به‌ ابوالحسن‌، (١٧٠-٢٤٠تا٢٥٠ ق‌) در مکه‌ وفات‌ نموده‌است‌. برخی‌ وی‌ از مردم‌ همدان‌ برشمرده‌اند که‌ موذنی‌ مسجدحرام‌ و پیشوایی‌ تعلیم‌ قرائت‌ را در مکه‌ بر عهده ‌داشته ‌است‌. البزی در روایت نمودن قرائت ابن کثیر تنها نبوده، بلکه با او تعداد زیادی که توافق آنها بر دروغگویی غیر ممکن است، قرائت ابن کثیر را روایت نموده اند. لکن او مشهورترین و شاخص ترین و عادل ترین راویان او می باشد. چهل سال مؤذن و امام مسجد الحرام بوده و بسیاری بر او قرائت نموده اند. البزّی در سال 205 در مکه به سن هشتاد سالگی وفات یافت. مقام شیخ القرائی در مکه به او منتهی شد. وی روش‌ ویژه‌ای‌ را در قرائت‌ قرآن برای خود اتخاذ کرده‌ بود؛ از جمله‌: صله‌ دادن‌ به‌ میم‌ جمع‌ و هاضمیر، عدم‌ اماله‌ یا تقلیل‌، افزودن‌ ها ساکن‌ به‌آخر کلماتی‌ مثل‌ " لم‌ " در هنگام‌ وقف‌ و جز آنها ر.ک: زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، 1986، ج ١، ص ٢٠٤ و صفدی، صلاح الدین؛ الوافی بالوفیات، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، 1962، ج 1، ص 17 و تقوی، محمد علی؛ کتاب تاریخ قرآن مجید، تهران، کیهان، 1328، ص 86 - 69 و حجتی، پیشین، تاریخ قرآن، ص 318.

[9]. او محمد بن عبدالرحمن بن خالدبن محمد بن سعید المخزومی مکی، ملقب به قُنبُل می باشد.او در سبب لقب گرفتن او به این لقب اختلاف است. گفته اند، سببش این بوده که از خانواده ای در مکه که به آنها القنابله گویند به آن مشهور شد، و یا گفته اند به سبب استعمال وی جهت بیماریش از داروئی که به آن قنبیل گویند و نزد داروگران معروف است، می باشدبه سال صد و نود و پنج در مکه متولد شد، قرائت را عرضاً از احمد بن محمد بن عون النبال، و احمد البزّی و بر ابی الحسن احمد القواس و بر ابی الاخریط وهب بن واضح و بر اسماعیل ابن شبل و معروف بن مشکان از ابن کثیر فرا گرفت .قبنل در قرائت ماهر و استاد بود. ریاست اقراء در حجاز به او منتهی شد. او از والاترین و مطمئن ترین کسانی است که قرائت ابن کثیر را روایت نموده است. گویند وقتی که پیر و سالخورده شد اقراء را هفت سال یا ده سال قبل از مرگش قطع نمود، و به سال 291ق درسن نود و شش سالگی در مکه وفات یافت. زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، 1986، ج ١، ص ٢٠٤ و تقوی، محمد علی؛ کتاب تاریخ قرآن مجید، تهران، کیهان، 1328، ص 68 و حجتی، پیشین، تاریخ قرآن، ص 319.

[10]. الاعلام، پیشین، ج 4، ص 115.

[11]. حجر عسقلانی، شهاب الدین احمدبن علی؛ تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، ج 5، ص 307.

[12]. معرفت، آیت الله محمد هادی؛ تاریخ قرآن، تهران، انتشارات سمت، چاپ سوم، 1379، ص 141.

[13]. معرفت، آیت الله محمد هادی، پیشین، ص 141 - 142 و حجتی، پیشین، تاریخ قرآن، ص 317 - 319.

مقاله

نویسنده طلعت ده پهلواني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS