دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

محمد تقی شریعتی (آیت الله شریعتی مزینانی)

محمد تقی شریعتی (آیت الله شریعتی مزینانی)
محمد تقی شریعتی (آیت الله شریعتی مزینانی)

محمّدتقى شریعتى

(1286 ـ 1366ش.)

عنوان مقاله: مدافع شریعت

نویسنده: حبیب الله سلمانى آرانى

یاد آورى

شخصیت هاى صاحب نامِ هر دوره و روزگار که عمر خود را وقف بهترین خیرات در میان نسل هاى زمان خود و بعد از خود نموده اند و در اذهان و خاطره ها مانده اند، باید در زمان حیات و بعد از آن، مورد تکریم قرار گیرند و به نکته ها و آموزه هایى که به جامعه آموختند، و خطوط عمده اى را که در ابعاد معرفت، دین شناسى، تکلیف و تعهد، فرهنگ و سیاست ترسیم نمودند و از آنها تا پاى جان دفاع کردند، توجّه کنند. افراد با استعداد، باید ضمن مطالعه اى - اگر چه مختصر - در باره حالات شخصى و اوضاع و احوالى که آن زبدگان در آنها به سر بردند، داشته باشند و گوهر استعداد خود را در تحصیل و یادگیرى آن آموزه ها به کار گیرند و جاى گذشتگان را خالى نگذارند تا عرصه براى نا اهلان ایجاد نشود. این مقاله، به شرح مختصرى از زندگى، حالات و ویژگى هاى اخلاقى و مبارزاتى و مجاهدت هاى دینى و تبلیغى استاد محمّد تقى شریعتى اشاره نموده و به معرفى مردى که از بهترین وسیله تبلیغ دین و هدایت اجتماع و سالم سازى حیات انسانى، و پیشرفت عقلى و عملى جامعه، یعنى «قرآن» و سپس «نهج البلاغه» استمداد نموده، پرداخته است.

تولّد و خاندان

محمّد تقى شریعتى مزینانى، فرزند سوّم آقا شیخ محمود مزینانى در سال 1286 ش. در مزینان - از روستاهاى کویرى تابع سبزوار- متولّد شد.

پدرش، آقا شیخ محمود - روحانى دانشمند و پرهیزکار معروف روستاى مزینان - از تحصیل کرده هاى حوزه مشهد مقدّس بود، که سطوح مختلف درس هاى حوزوى، مانند فقه و اصول و فلسفه و کلام را نزد استادان بزرگ آن حوزه خوانده و به مراتبى از علم و کمال دست یافته بود.

شیخ محمود را برخى از محترمین مزینان پس از مرگ پدرش از مشهد به مزینان دعوت کردند و او به جاى پدر- که از عالمان محل بود - به انجام وظایف و امور دینى، اقامه نماز جماعت، تبلیغ و ارشاد اهالى و توابع آنجا پرداخت.

مادر استاد، سیّده آغا بى بى، از زنان مؤمن و صالح و مورد احترام و توّجه مردم مزینان بود.[1]جدّ پدرى استاد، ملاّ قربان على بهمن آبادى، فرزند ملاّ هادى بهمن آبادى بود.وى علاوه بر اندوخته هاى علمى در فقه و اصول، در حکمت و فلسفه از شاگردان برجسته حاج ملاّ هادى سبزوارى (1289 ق.) به شمار مى رفت و با وى در مسائل مختلف مکاتباتى داشت.

ملاّ قربان على، پس از تحصیلات و کسب معلومات دینى، به روستاى زادگاهش بازگشت و به فعالیّت هاى دینى و امور شرعى اهالى و توابع مزینان مشغول گردید. چندى پس از اقامتش، عدّه اى از نیکوکاران مزینان در آنجا مدرسه علمیه اى بنا کردند و پس از تکمیل و آماده شدن، مسئولیت اداره و تدریس آن مدرسه را به عهده آخوند ملاّ قربان على گذاشتند. او تا آخر عمر در مزینان ماند و ضمن انجام کارهاى یک روحانى محلّ، به تدریس و تعلیم طلّاب پرداخت و عدّه اى را تربیت کرد.

تحصیلات و استادان

عالم زاده روستایى، پس از طى دوران کودکى به مکتب خانه محل رفت. در آغاز، قرآن و پس از آن، خواندن و نوشتن را فرا گرفت. در نوجوانى مقدارى از درس هاى مقدماتى حوزوى مثل صرف، نحو و منطق را نزد پدر و عمویش شیخ حسن مزینانى آموخت. در هفده سالگى براى ادامه تحصیل به مشهد مقدّس - قبله عاشقان ولایت و طالبان علم - روانه گردید و در «مدرسه فاضل خان» که سابق بر آن، دو تن از برادرانش شیخ قربان على و میرزا محمّد در آنجا حجره داشتند و از طلّاب مشهور آن مدرسه بودند اقامت گزید.

محمّدتقى با جدیّت و عشق فراوان،ادبیات عرب و معانى بیان را که از پایه هاى درک و فهم صحیح متون درسى حوزوى و قرآن کریم، و احادیث و روایات مى باشند، نزد استادان مشهور آن وقت، یعنى آقا شیخ عبدالجواد ادیب نیشابورى معروف به ادیب اوّل (1344 ق.) و پس از وفات وى نزد آقا شیخ محمّد تقى ادیب نیشابورى معروف به ادیب ثانى (1396 ق.) خواند. کتاب شرح لمعه را پیش حاج میرزا احمد مدرّس یزدى (1391 ق.) و مرحوم ارتضا که از مدّرسان مدرسه یاد شده بود، فراگرفت.کتاب «قوانین الاصول» را نزد حاج شیخ محمّد کاظم دامغانى (1401 ق.) و «مکاسب محرمه» را در محضر آقا میرزا حسین فقیه سبزوارى (1386 ق.) خواند و سایر کتاب ها و درس هاى سطح عالى حوزه را نزد حاج شیخ هاشم قزوینى (1380 ق.)میرزا ابوالقاسم الهى، آقا شیخ محمود حلبى (1376 ش.) و... آموخت در این سال ها نیز مقدارى از معارف ناب قرآنى را از عالم ربّانى، آقا میرزا مهدى اصفهانى (1365 ق.) کسب کرد[2]. استاد مى گوید:

«... مى خواستم به مقام اجتهاد برسم ولى رضاخان مدارس را برچید و طلاّب را به نظام وظیفه برد یا آنکه مجبور کرد که هرکدام کسب و کار دیگرى پیش بگیرند...»[3] پس از آن، شرایطى پیش آمد که وى در ادامه تحصیلات به مطالعه روى آورد و براى رفع پاره اى از اشکالات که در اثناى مطالعه پیش مى آمد، به نزد استادان و عالمان مى رفت و با طرح اشکالات خود، از راهنمایى و ارشاد آنان بهره مند مى شد.[4]

دانشور جوان مزینانى با استفاده از امکانات موجود مثل مدرسه و استاد و با به کارگیرى استعداد و حافظه اى قوى، شوق و ذوق سرشار، با دلى محکم و اراده اى استوار و تحمّلى ستودنى، تمام سعى و تلاش خود را در جهت مطالعات وسیع و همه جانبه، کسب نظریات علمى و آشنایى با آراى جدید به کار برد و به قلّه هاى رفیع اطلاعات روز دست یافت و زمینه آمادگى تربیت دینى نسل جوان و دفاع را در سنگرهاى عقل و علم، دین براى مقابله و رویارویى با دشمنان آگاه و ناآگاه در خود فراهم ساخت.

انتخاب راه

استاد پس از کسب دانش هاى مختلف و اندوخته هاى مطالعاتى، بر آن شد تا بنا به روایت مشهور «زَکاةُ العِلمِ نَشرُهُ و...»، براى ترویج و تبلیغ دینى، راه تعلیم و تربیت را با تدریس در پیش گیردزیرا که در آن شرایط زمانى و مکانى، براى روحانى متعهد و روشنفکرى همچون او، بهترین مکان، مدرسه و بهترین شغل، معلّمى بود. وى با این تشخیص درست، به پایگاه مدرسه و سنگر کلاس دست یافت و با عشق عمیقى که به تربیت نسل جوان داشت به تدریس تعلیمات دینى و دیگر آموزش هاى لازم براى دانش آموزان پرداخت، و کار تربیت دینى جوانان مشهد را در حالى که هیچ مجلسى و محفلى براى هدایتشان وجود نداشت و یا اندک و غیر مناسب با افکار و روحیات آنان بود، آغاز کرد.

استاد شریعتى از سال 1309ش.ابتدا در مدرسه ملّى «شرافت» مشهد، کار تدریس را آغاز کرد و چند سال بعد که صلاحیت علمى و شایستگى تدریس وى - به خاطر سابقه تدریس - از سوى اداره فرهنگ تأیید شد و طبق مقررات ادارى به طور رسمى استخدام گردید، در دبیرستان «ابن یمین» هم به تدریس پرداخت. فعالیّت هاى ضمن تدریس وى، موجب شد که مسئولیت اداره هر دو نوبت روزانه و شبانه آن دبیرستان را به عهده بگیرد. وى علاوه بر تدریس و کارهاى یاد شده، در دبیرستان «شاه رضا»ى آن روز و دبیرستان «فردوسى» نیز ساعاتى را به تدریس ادبیات و شرعیّات اختصاص داد.

به بیان خاطراتى کوتاه از آن دوره که استاد در یکى از نشست هاى خصوصى تعریف کرده، توجه کنید:

«... امّا فکر کردم در این راه - تعلیم و تدریس - بهتر مى توان خدمت کردپس معلّمى را انتخاب کردم...»[5].

«... صبح زود از منزل بیرون مى آمدم سلامى به حضرت رضا (علیه السلام) مى دادم و از آن جا به درس مکاسب آقاى سبزوارى مى رفتم و بعد از آنجا به مدرسه مى رفتم. نه تنها نظامت[6] مدرسه، بلکه کفالت و اداره اش هم با من بود...»[7]

«... هنگامى که على اصغر حکمت - وزیر وقت آموزش و پرورش - به مشهد آمد و از مدرسه اى که استاد شریعتى مدیریت آن را به عهده داشت، دیدن کرد، با تعجب و در مقام تحسین گفت: چنین مدرسه اى در انگلستان هم نیست...»[8].

باز هم تدریس

بعد از شهریور سال 1320ش. که تحوّلات و پیش آمدهاى فراوانى در ایران بروز و ظهور کرد که یکى از آنها این بود که فضاى سیاسى براى فعالیّت گروه هاى مختلف سیاسى، در سراسر کشور باز شد، تبلیغات ضدّ دینى و ضدّ خدایى در سطح فرهنگیان، دانشجویان، دانش آموزان، و... آغاز گردید. در مناطق شمالى کشور که زیر نفوذ اتّحاد جماهیر شوروى قرار داشت، حزب توده که از همه قوى تر بود و در شهرهاى مشهد، کرمانشاه و همدان شعباتى دایر نموده بود، فعالیّت خود را شروع کرد. مبلّغان و طرفداران این حزب، با سردادن شعارهاى شدید و داغ، با جاذبه هاى کاذب و دیگر گروه ها به شکل هایى دیگر، به جذب جوانان سرگشته و تحصیل کرده بى پناه پرداختند. صدها کتاب، مجله و روزنامه ترجمه شده را که حاوى سخنانى در باره مرام و مسلک حزب توده بود، در سطح دوره هاى متوسطه، دانش سرا، دانشگاه و... توزیع و منتشر کردند. در مقابل، دفاعیات و اقدامات مراکز دینى و عالمان هم کم نبودولى درخور نیاز و جبران و مقابله نبود. در چنین روزگارى که حزب توده و دیگران، کمر همّت براى نابودى دین اسلام و فروختن وطن، بسته و به ویژه خطّه خراسان و جوانان آن جا را مورد هدف قرار داده بودند، استاد شریعتى براى دفاع از اسلام و اعتلاى آن و حفظ وطن و بر ملا ساختن بطلان این گونه مرام ها و مسلک هاى پوشالى و شعارهاى توخالى،فعالیّت هاى خود را دو چندان نمود. وى کلاس هاى تدریس را بیشتر در دانش سراى مشهد که یکى از مراکز فعالیّت حزب توده بود، قرار داد. معلّمان و شاگردان دانش سرا که در طول شبانه روز در آن جا بودند، از کلاس هاى درس استاد استفاده شایانى مى بردند و گفته هاى استاد را مى نوشتند. تأثیرات مثبت این دوره تدریس استاد، سبب شد که عدّه زیادى از جوانان فریب خورده، آگاه شوند و دست از آن مرام ها بردارند و به دین خدا روى آورند. این نخستین مرحله مبارزه استاد با توده اى ها بود و او در این جریان، کوشید تا بى پایگى و بى اساسى مرام کمونیسم و مارکسیسم را خوب نشان دهد.

استاد در این باره چنین مى گوید:

«... در سال 1320 ش.که حزب توده شروع به فعالیّت هاى شدیدى کرد و حتّى میتینگ هاى سیّار تشکیل داد، بنده قاعدتاً باید ساعات بیشترى درس مى گرفتم. هیجده ساعت درس مى دادم. دوازده ساعت مجانى - بدون این که یک شاهى بگیرم - اضافه درس گرفتم براى این که به کلاس هاى پنجم و ششم دبیرستان ها و دانش سرا برسم... در آن وقت ها، این فکرها، فلسفه ها تازه بود و ضرورت داشت که ابتدا با این فلسفه ها آشنا شوم چاره اى نداشتم جز این که همه کتاب ها، نوشته ها، مجله هاى مربوط به فلسفه کمونیسم را بخوانم تا بتوانم با بصیرت مبارزه کنم، و این چنین بود که سال ها در شبانه روز بیش از چهار ساعت نتوانستم بخوابم. آن سال ها را به عنوان سال هاى بى خوابى به یاد دارم و هرگز فراموش نمى کنم...[9]».

مبارزه با کسروى

به دنبال تعلیم و تدریس، مبارزه دیگر استاد با کسروى و پوچ سرایى هاى او شروع مى شود.

سید احمد کسروى [10] در ایّام جوانى بر اثر اختلافاتى که بین او و برخى روحانیان در حوزه تبریز پیش آمد، از سلک روحانیت خارج شد و کینه آنان را به دل گرفت. او دنبال فرصت مناسبى مى گشت تا انتقام خود را باز ستاند. بعد از شهریور 1320ش. این فرصت را به دست آورد و به طور علنى و آشکارا، فعالیّت هاى ضدّ دینى را شروع کرد. او تا قبل از سال 1310ش. دو نشریه به نام هاى «پرچم» و «پیمان» منتشر کرد و در این نشریات، ضمن ترویج مرام و مسلک بى محتواى خود به پشتیبانى و حمایت هاى بیگانگان و رضا شاه، به مقدسات مذهبى شیعه توهین مى کرد و چون بازارش نزد عدّه اى سست عقیده یا مأمور، گرم شد و رونقى پیدا کرد، ادعاى نبوّت کرد، و در صدد برآمد با طرح عنوان مرام «پاک دینى»، زبان فارسى را از الفاظ عربى و بیگانه پاک کند. با آن که از سوى برخى علما و و نویسندگان دینى، با گفته ها و نوشته هایش مقابله مى شد و پاسخ هاى مستدل به او مى دادند، امّا او با روش ناسزاگویى و سفسطه کارى، به راه خود ادامه مى داد. کسروى با نفوذ در دانشکده پزشکى مشهد و تبلیغات خود، موجب اغوا و گمراهى عدّه اى از دانشجویان آن جا گردید. استاد براى مقابله با او، یک روز از دانشجویان آن دانشکده دعوت کرد و به آنها پیشنهاد داد که مى خواهد در باره کسروى با آنان صحبت کند. با تشکیل این جلسه، استاد برخى از تناقض گویى هاى کسروى را (که از آثار و نوشته هایش از قبل جمع آورى کرده بود)، به همراه برخى از ادّعاهایش براى دانشجویان توضیح داد و با استدلال، آنها را ردّ کرد و با تکرار این جلسه، استاد توانست هم عدّه اى از فریب خوردگان و گمراه شدگان را نجات دهد و هم جلوى تبلیغات و ماجرا - جویى هاى کسروى را بگیرد.[11] او یک تنه در استان خراسان برخاست و در انجام رسالت خویش، آن گونه محکم و استوار و متناسب آن عصر فعالیّت کرد، که این حزب و سایر احزاب نتوانستند در این خطّه کارى از پیش ببرند.

پایان دوران معلّمى و تدریس استاد، دوره تدریس در دانشکده الهیّات و معارف اسلامى مشهد بود. این دانشکده از آغاز تأسیس (1337 ش.) به مدت سه سال پذیراى تدریس درس هاى تفسیر قرآن و ترجمه و شرح نهج البلاغه به وسیله استاد براى دانشجویان آن جا بود.

استاد شریعتى در سال 1341 ش. از خدمات دولتى بازنشسته شد و در سنگرى دیگر به فعالیّت هاى خود ادامه داد. غالب دبیران، معلّمان و تحصیل کرده هاى امروزى مشهد، شاگردان دیروز استاد مى باشند که از آن دوران خاطراتى خوش و مطالبى گفتنى دارند.

کانون نشر حقایق اسلامى

فعالیّت هاى فرهنگى ـ دینى استاد، منحصر به کلاس هاى درس در آموزشگاه هاى متوسطه و دانشگاه نبودبلکه جلسات تفسیر قرآن کریم و سخنرانى هاى وى که پربارتر از کلاس ها بود و مورد استفاده عدّه بیشترى قرار مى گرفت، به صورت سیّار در منازل برگزار مى شد. مطالب اعتقادى و حقایق قرآنى، با زبانى ساده و جذّاب، براى نسل جوان، بیان و به پرسش ها و شبهات مطرح شده، پاسخ هاى کافى داده مى شد و جلسات همواره پرشورتر و شلوغ تر، با استقبال روبه رو مى گردید. علاوه براین، با تغییراتى هم که بعد از اختناق حکومت رضاخان و آزاد شدن مراسم مذهبى در مردم و محافل دینى پیش آمده بود، و نسل جدید هم کم و بیش با فرهنگ ها و پیشرفت هاى صنعتى آشنا گشته بودند، به طور طبیعى عطش شدیدى در جامعه آن روز، نسبت به شناخت دین و شرکت در جلسات دینى به وجود آمده بود. در چنین وضع و شرایطى، استاد پیشنهاد داد تا محلى مناسب، براى تشکیل جلسات اجاره کردند و با نصب تابلوى «کانون نشر حقایق اسلامى» بر بالاى سر در آن مرکز تبلیغى و تعلیمى، فعالیّت هاى اسلامى استاد تمرکز یافت، و برنامه هاى یاد شده ادامه پیدا کرد و به قول استاد حکیمى «با تأسیس کانون (در سال 1323 ش. در مشهد) استاد شریعتى توانست یکى از مدرسه هاى اندیشه اسلامى را پى ریزد و بگستراند[12]...». برنامه هاى این مرکز، در شب هاى جمعه، تفسیر قرآن و در شب هاى شنبه، سخنرانى پیرامون نهج البلاغه بود و یک شب هم در وسط هفته، استاد عدّه اى از تحصیل کرده هاى سطح بالا را براى مباحثه و مناظره با کمونیست ها تعلیم مى داد. سایر فعالیّت هاى دینى ومذهبى هم درمناسبت هاى مختلف انجام مى شد و تا سال 1336 ش. ادامه داشت. با رویدادهاى سیاسى و اجتماعى اى که در این سالها پیش آمد، کانون که از مراکز فعّال و حسّاس دینى و سیاسى به شمار مى رفت، از سوى رژیم پهلوى تعطیل گردید.

با تعطیل شدن کانون و بازداشت استاد و عدّه اى از یاران و همکاران وى، این فعالیّت ها متوقف شد. پس از آن، عالم بزرگ مشهد و مرجع تقلید بیدار شیعه، آیت الله سیّد محمّد هادى میلانى، از استاد شریعتى خواست که مجالس تفسیر قرآن و سخنرانى هاى خود را در منزل وى شروع کند. با شروع برنامه ها، آیت الله میلانى، همانند قبل، از کانون حمایت و پشتیبانى مى کرد، بعضى شب ها در مجلس شرکت مى کرد. حدود سه سال، کانون در منزل وى برنامه داشت تا آن که در سال 1339ش. کانون با حمایت آیت الله میلانى گشایش یافت و فعالیّت ها ادامه پیدا کرد و از آن به بعد هم آیت الله میلانى در جلسات رسمى کانون چه در ساختمان اصلى و چه در جلسات تابستانى که در منازل اشخاص تشکیل مى شد، شرکت مى کرد[13].

در صحنه سیاست

استاد شریعتى، با آن که شخصیتى فرهنگى ـ مذهبى بود، امّا به خاطر داشتن دو صفت ممتاز دین باورى و زمان شناسى، دین را از سیاست جدا نمى دانست و براساس این شناخت، در امور سیاسى اجتماعى تا آن جا که تشخیص مى داد و ضرورت اقتضا مى کرد، مشارکت داشت و با سخنرانى و نوشتن بیانیه ها و...، را روشن و اقدامات مناسبى انجام مى داد.

از شروع چهاردهمین دوره مجلس شوراى ملّى، (اسفندماه 1322ش.) تا سقوط دولت دکتر محمّد مصدّق در مرداد ماه 1332ش. استاد به طور پیوسته در صحنه هاى مختلف سیاسى کشور فعالیّت داشته است.

وقتى در سال 1328ش. جبهه ملّى، به رهبرى دکتر مصدّق تشکیل و موضوع ملّى شدن صنعت نفت مطرح شد، و آیه الله سیّد ابوالقاسم کاشانى، در این صحنه و سنگر مجلس شورا، فعالیّت هایى را شروع کرد، استاد، رهبرى مبارزات ضد دیکتاتورى و استعمارى مردم را در استان خراسان بر عهده گرفت و به نهضت مقاومت ملّى پیوست.

در سال 1329 ش. وقتى جمعیّت مؤتلفه اسلامى[14] در مشهد تشکیل شد، استاد شریعتى و دیگر مؤسسان کانون نشر حقایق دینى، با آن جمعیّت همراه و اوّلین اقدام سیاسى را آشکار نمودند.

در اردیبهشت ماه سال 1331ش. استاد براى نمایندگى از سوى مردم مشهد در مجلس شوراى ملّى ـ دوره هفدهم ـ نامزد گردیدامّا انتخابات این دوره در مشهد، به علّت حضور و نامزدى وى متوّقف شد.

در تیرماه این سال، پس از انتخاب قوام السّلطنه به نخست وزیرى، استاد با عدّه اى از یاران مبارز و مدافع اسلام و استقلال کشور، نهضت مقاومت ملّى را در مشهد سازماندهى کرد و طى یک سخنرانى پرشور، به افشاى توطئه هاى دشمنان نهضت پرداخت. که به دنبال این سخنرانى، دستگیر و بازداشت شد. که با تظاهرات و پشتیبانى مردم مشهد آزاد و مجّدداً به صف مبارزان پیوست.

در سى ام تیرماه 1331ش. با دوستانش از لایحه «محدودیت اختیارات شاه»، با برگزارى تظاهرات و سخنرانى حمایت کرد.

سال 1332 ش. که نهضت «ملّى شدن صنعت نفت»، با رهبرى و همکارى روشنفکران متعهد و روحانیّت مبارز در سطح کشور به اوج رسید، کانون نیز فعالیّت هاى دینى و سیاسى خود را گسترش داد که تا سال هاى بعد ادامه یافت.

در شهریور ماه سال 1336ش. استاد و شانزده تن از یاران و شاگردانش ـ به ویژه فرزندش، دکتر على شریعتى ـ به اتّهام مخالفت با شاه و ایراد سخنرانى هاى تند و تحریک آمیز و فعالیّت هاى دیگر سیاسى در کانون نشر، دستگیر و با هواپیماى ارتشى از مشهد به تهران منتقل و از آن جا به زندان قزل قلعه برده شده، زندانى شدند. پس از یک ماه و چند روز استاد و همراهان، به تدریج از زندان آزاد شده، به مشهد بازگشتند. استاد شریعتى از یک سو به خاطر علاقه شدید به پیشبرد اهداف دینى و از سوى دیگر، چون هم رزم و هم سنگر با آیت الله طالقانى و شهید مطهّرى بود، نقش فعّال و سهم بسزایى را در پیشبرد نهضت، در خرداد ماه سال 1342ش. و بعد از آن تا پیروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن 57 ایفا کرد. در سال 1345 ش. که آیت الله طالقانى در زندان رژیم به سر مى برد، استاد به تهران دعوت شد و در مسجد هدایت تهران که در آن روز تنها مرکز بیان تفسیر و هدایت هاى قرآنى و مرکز تجمع مبارزان و انقلابیون دینى بود، تفسیر قرآن مى گفت و به هدایت دینى ـ سیاسى جوانان مى پرداخت.

در این سال ها که حسینیّه ارشاد در تهران احداث و افتتاح شد، از سوى استاد شهید مطهّرى و هیئت مدیره حسینیّه براى ایراد سخنرانى از استاد دعوت به عمل آمد و وى تا سال 1349ش. در تهران ماند و در مناسبت ها در مسجد یاد شده و حسینیّه ارشاد، سخنرانى هاى هفتگى داشت.

استاد شریعتى در سال 1352ش. به جرم فعالیت هاى سیاسى پسرش، دکتر شریعتى، به صورت گروگان، دستگیر و بیش از یک سال در زندان هاى اوین و قصر زندانى گردید تا این که در پایان اسفند ماه 1353ش. از زندان آزاد شد.[15]

استاد شریعتى در همان روزهاى آغازین پیروزى انقلاب اسلامى از مشهد مقدّس به تهران آمد و با وجود ناتوانى هاى ناشى از کبر سن، تلاشهاى بسیارى در جهت معرفى اسلام و انقلاب اسلامى انجام داد. او در مدّت اقامتش در چندین مصاحبه تلویزیونى، رادیویى و مطبوعاتى شرکت کرد و این فرصتى شد تا بسیارى از کسانى که تنها اسمى از او شنیده بودند، با دانش و بینش و شخصیت استوار دینى، اجتماعى، سیاسى و مبارزاتى وى آشنا شوند.

با نزدیک شدن روزهاى برگزارى انتخابات مجلس خبرگان رهبرى، استاد از سوى بسیارى از گروه ها و احزاب مذهبى و سیاسى، نامزد این مجلس گردید، ولى چند روز قبل از برگزارى انتخابات، عذر و انصراف خود را به علّت بیمارى و عدم توانایى بر انجام کارهاى منظّم، طى اطلاعیه کوتاهى اعلام کرد[16].

ویژگى هاى استاد

در وجود استاد شریعتى، کمالات و صفات ویژه اى جمع شده بود. به خاطر این ویژگى ها، مى توان او را یکى از اصیل ترین چهره هاى تفکّر اسلامى و تبلور باورهاى دینى و نمونه اخلاق قرآنى در سده اخیر دانست.

در شرح خصوصیات استاد شریعتى، بزرگواران بسیارى ـ چه آنان که با او ارتباط و معاشرت داشته اند و چه کسانى که از خرمن اندیشه و دانش هاى او بهره مند شده اند ـ سخن ها گفته یا کتاب و مقاله نوشته اند. از میان آنها توجه خوانندگان را به قسمت هایى از نوشته ها وگفته هاى جامع وکامل، دوست مشفق و گرامىِ استاد شریعتى، چشمه سار حکمت، استاد محمّدرضا حکیمى جلب مى کنم:

«... و ما اکنون درصدد سخن گفتن درباره یکى از اثر گذارترین آن بزرگان و مجاهدانیم یکى از اندک شماران سپیده باوران و فروغ آوران، استاد محمّدتقى شریعتى مزینانى خراسانى سپیده باورى سترگ، دیندارى بیدار، زمان شناسى تعهدگرا، عالمى بهره یافته از محضر استادان بزرگ دین شناسى و وحى باورى، انسانى حاضر در زندگى که تجربه هاى انسانى را لمس مى کند و نابسامانى هایى را که به ذهنیت نسل هاى جوان هجوم مى آورد و اعتقادات و تعهدهاى آنان را مى رباید، در مى یابد. از تبلیغات زهرآگین هر گروه آگاه مى شود. با مبلغان مسلک ها و مأموران گوناگون فرهنگى و سیاسى درمى آویزد. نفوذهاى مرموز بدخواهان را مى شناسد. کتب ضاله را با توان پاسخ گویى ـ به منظور شناخت محتواى باطل آنها و پاسخ گفتن به آنها و نجات اذهان ناآگاه ـ مى خواند. از افکار و نوشته هاى روز مطلع مى گردد. در مرز تکالیف مهم (یعنى صیانت اعتقادات جامعه)، حضورى جدّى دارد. در میدان نبردهاى فکرى و جهادهاى عقیدتى و مبارزات سیاسى (اسلامى ـ ملّى)، فعّال و با نشاط گام مى نهد. سختى ها و مرارتها و زندان ها را به جان مى خرد و پارسایى هاى لازم براى این گونه جهاد مقدّس را مى پذیرد[17]... .

استاد از هوشى نیرومند، حافظه اى عجیب و درک اجتماعى والا برخوردار بود.

استاد، سیمایى دلنشین داشت و محضرى بسیار جذاب و نگاهى صمیمى و هوشیارانه و نافذ. داراى مطالعاتى بسیار متنوع بود و عمیق کتاب هاى خوب را مى شناخت و به دقّت مى خواند و مطالب آنها را با بلاغتى ویژه باز مى گفت... .

به دو یادگار هدایت (ثقلین) عشق مى ورزید و در راه شناساندن آن دو مى کوشید[18]... .

راستى دنیاى استاد محمّدتقى شریعتى، چه دنیاى زیبایى بوددنیایى در عین آرامش ناشناسى، سرشار از اندیشه، ایمان، انسان، زندگى، ارزش، قناعت، مناعت، فروتنى، آزادگى، تعلیم و تکلیف و جهاد در راه حفظ اعتقادات اجتماع که بزرگ ترین سرمایه اجتماع است و مبارزه با استبداد و استعماردنیایى که در آن، آسایش فداى تعهد شده بود و مسئولیّت شناسى، خط اصلى آن را ترسیم مى کرد... .

در شخصیت استاد شریعتى ـ در واقع ـ دو چیز بسیار چشمگیر بود:

1. دین باورى«(آمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنزِلَ إلَیهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤمِنُونَ کُلٌ آمَنَ...)فرستاده خدا، به آن چه از پروردگار خویش بر او نازل گشته بود ایمان داشت و مؤمنان هم... ».

2 ـ زمان شناسى«العالِمُ بِزَمانِهِ لاتَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِس کسى که زمان (و محتواى فکرى زمان) را بشناسد، مورد تهاجم هیج شک و شبهه اى قرار نمى گیرد.» و البته «زمان شناسى» مفید، زمان شناسى مؤمنانه است که در آن زمان شناسى، دین با زبان عصر تبیین مى شودمانند زمان شناسى استاد شریعتى... و در این زمان، زمان شناسى زندگى، عقیده است و جهادعقیده اى دین شناسانه به دین و جهادى خداپسندانه در راه دین و زندگى استاد شریعتى، تجسم زیبایى بود از «اِنّ الحیاة عقیدةٌ و جهادةٌ»ایمانى استوار و جهادى مستمر.

بارى... او برخوردى تربیت کننده داشت و روشى سازنده. به راستى درس هاى استاد شریعتى در «تفسیر قرآن» و در تبیین «نهج البلاغه»، بس آموزشها داد و سخنرانى هاى تحلیلى و پرمحتواى وى، درباره موضوعات مختلف اعتقادى و اجتماعى، به عنوان خطیبى دانا و توانا، بس تأثیرها گذاشت[19]... . شیخ استاد (حاج شیخ مجتبى قزوینى)، هرگاه از خدمات ایشان یاد مى شد، بسى شادمان مى گشتندبخصوص سخنرانى هاى کم مانند استاد شریعتى در محیط هاى دبیرستانى و دانشگاهى و تأثیر شگرف این سخنرانى ها بر نسل جوان و حفظ آنان از انواع انحراف ها. این موضوع، مایه خرسندى بسیار خاطر شیخ استاد بوداگرچه گاه کسانى تفتین مى کردند[20]...».

استاد حکیمى در پاسخ سئوالات نویسنده درباره استاد شریعتى این گونه ابراز داشتند:

«... تعبیر مرحوم سیّد ابوالحسن حافظیان مشهدى (از علماى بزرگ باطن و استاد علوم اسرار درباره استاد شریعتى: «شریعتى را مى شناسم که او از همان هنگام که (جوان بود) و به آن مدرسه مى آمد، سیمایى ایمانى داشت...».

استاد شریعتى از وجوهات شرعى استفاده نکرد، و هدیه و تعارفى هم از کسى نمى پذیرفت. برخى از دوستان اهل جلسات گوناگون، گاه از باغ هاى خود، براى او میوه مى آوردنداو قبول نمى کرد مى گفتند: میوه ها از باغ خودمان است و نخریده ایم و با زحمت تا درِ منزل آورده ایم. استاد با آن که نیاز داشت، نمى پذیرفت و مى گفت: به خانه من وارد نکنیدتوى جوى کنار خیابان بریزید. این بدان جهت بود که مخالفان دین در دهان مردم انداخته بودند که طرفدراران و مبلغان دینى، با تبلیغاتشان قصد مادّى و جلب منافع مادّى دارند.

لذا استاد تعارفى ها را نمى پذیرفت و رّد مى کرد... .

استاد با حقوق ماهانه اش که در حدود 35 ریال بود، با همسر و چند فرزند، به سختى امرار معاش مى کرد و چون بیشتر مسئولان فرهنگ آن زمان خراسان، از توده اى ها بودند، در هفته بیش از چهار ساعت درس براى استاد نمى گذاشتندولى ایشان در طول هفته، بین 8 تا 12 ساعت مجانى تدریس قبول مى کرد تا با جوانان تماس بیشترى داشته باشد و شبهات بیشترى را پاسخ و در نجات نسل جوان به خوبى اداى وظیفه کند.

اکثر دبیران سال هاى بعد از او، شاگردان این شخصیت علمى بودند... گاه براى مخارج ضرورى منزل، اسباب و اثاث خانه را مى فروخت. استاد، مرام مارکسیست را خوب مى شناخت و براى مطالعه، کتاب هاى سودمند را به شاگردان معرفى مى کرد و خود کتاب هاى متنوعى را که کمتر گیر مى آمد، از غربى ها، مسلک هاى باطل، انگلیسى، علماى سنى، کمونیست ها که معمولاً برایش مى آوردند، مطالعه مى کرد.

در منزل ایشان، غیر از شب هایى که سخنرانى داشت، هرشب پس از نماز مغرب و عشا جلسه بود و افراد مختلف شرکت مى کردند، و براى سئوالات خود پاسخ مى گرفتند و این جلسه، اغلب تا نیمه شب طول مى کشید و استاد بعد از آن به مطالعه یا استراحت مى پرداخت... .

تبلیغ اصلى ایشان، روى قرآن کریم بود که فهمید و فهمانیدپس از آن، نهج البلاغه... .

من کسى را سراغ ندارم که مثل ایشان بر نهج البلاغه تسلّط داشته باشد. او مثل کسى که در خانه حضرت على(علیه السلام) بوده و از حضرت نهج البلاغه را درس گرفته باشد، به زیبایى خطبه ها را شرح مى داد و ترجمه مى کرد و تابلوهاى زیبایى از سخنان آن حضرت ترسیم مى نمود. سخنرانى هاى استاد، بسیار متین، محکم، بلیغ و براى جوانان، بسیار پرجاذبه بود. هسته اصلى جوانان متدّین و روشن مشهد، دست پروردگان استاد شریعتى بود. ملحدترین ملحدان، پاى سخنرانى ایشان مى آمدند[21]...».

استاد شریعتى از عشقش به اهل بیت و تأثر شدید از مصائبى که بر آنان وارد شده بود، به ویژه نسبت به حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، چنین سخن مى گوید:

«... به شهادت همه کسانى که با این مجالس و یا سخنرانى هاى بنده آشنا هستند، نیک مى دانند که به هنگام یادآورى دردهاى جانکاه حسین بن على، خود بیش از هر کس دیگر، متأثر مى شوم و قادر نیستم از ریزش اشک خوددارى کنم. بنده حتّى نمى توانم در مقاتل[22] مطالعه بکنم چون که منقلب مى شوم... ولى مى گویم آن چشمى که براى اباعبدالله الحسین(علیه السلام) نگرید و آن دلى که نسوزد، چشم و دل بشر نیست[23]».

استاد از منظر بزرگان

علاّمه استاد محمّدتقى جعفرى در پایان مقاله اى که به نام «استاد شریعتى، فقید علم و عمل و ارشاد» نوشته، چنین مى گوید:

... از آن شخصیت هاى وارسته اى که در محیط خود، بلکه در قلمروى پهناورتر از محیط خود، با گفتار و تألیفات و اعمالش در تبدیل حیات طبیعى محض نونهالان، جامعه به «حیات معقول»، تلاش و تکاپوهاى مخلصانه و از روى ایمان انجام داده است، دانشمند ارجمند، مرحوم آقاى محمّدتقى شریعتى بود که چند روز است چشم از این دنیا بربسته و دیده به بارگاه ربوبى گشوده است. این شخصیت، بى تردید از معلّمان و مربیّان والامقام این جامعه بوده است که اثر تعلیم و تربیت و ارشاداتشان در جو فرهنگ معنى دار این جامعه، استمرار خواهد داشت. این فقید علم و عمل و ارشاد، هزاران انسان حقیقت جو را به منابع چشمه سارهاى حیات بخش هدایت نمود و آنان را از دشت هاى سوزان «بارى به هر جهت» و «سرخوشى هاى اپیکورى» نجات داد. ایمان این تازه پریده از قفس مادّه و مادّیات، از حرکات چشم و نشستن و برخاستن گرفته تا نوشته هاى ارزنده و سخنان با روحش مى درخشید. او ایمان داشتلذا مى توانست در دل هاى پاکان این جامعه، بذرهاى معرفت و ایمان را با آب حیات تعلیم و تربیت آبیارى نماید[24]».

استاد شهید مطهّرى

... اکثریت مردم خراسان و همه فضلاى ایران، استاد محمّدتقى شریعتى را مى شناسند و لااقل نامش را شنیده اند. این مرد محقّق و فاضل، از تربیت یافتگان حوزه علمیه خراسان است. پس از دوران تحصیل در مشهد مقدّس، وارد رشته تعلیم و تربیت شد و در اندک زمانى از چهره هاى بسیار سرشناس و مشهور و مورد احترام فرهنگ خراسان گردید.

استاد شریعتى از یک خانواده اصیل روحانى و دانشمند خراسان است و ایمان و اعتقاد عمیق به قرآن در اعماق روحش خانه کرده است. نمى توانست به تعلیم و تربیت نوجوانان بسنده کند. آتشى در دل داشت که او را آرام نمى گذاشت... .

همه همّت و سعیش این بود که در آن طوفان سهمگین، «بگیرد غریق را» و چقدر فراوانند غریقانى که تنها دستى که به طرف آنها دراز شد و آنها را نجات داد، دست بى طمع شریعتى بود[25]...».

استاد محمّدجواد مغنیه... امّا علاّمه محمّدتقى شریعتى، استاد تفسیر در دانشکده الهیات مشهد، فرشته اى مقدّس و روح وارسته و پاکیزه اى است که در اندامى لاغر تمثّل یافته، اندامى که عبادت و مجاهدت آن را سخت ضعیف و لاغر ساخته است... و در یک کلمه، استاد شریعتى در جهاد و تلاش براى هدایت گسترى و ابتکار شیوه هاى نو و کارآمد، براى دعوت و راهنمونى، تافته اى جدا بافته است و یگانه بى نظیرى است که در میان مردان علم و دین تا آن جا که من مى دانم، نمونه دوّمى ندارد[26]...».

استاد سیّد جلال الدّین آشتیانى

... من زمانى که استاد شریعتى در محضر خلدآشتیان آیت الله العظمى سیّد محمّدهادى میلانى سخنرانى دینى داشت و مرحوم میلانى در مجلس حاضر مى شدند تا دیگران تشویق شوند چند جلسه حاضر بودم، و الحق سخنان آن مرحوم شنیدن داشت چرا که در کار خود موفق و اهل تحقیق بوده و مرحوم میلانى بسیار از شریعتى تجلیل مى کرد...

آقاى شریعتى تفسیر قرآن درس مى داد، و در بیان مطالب تفسیرى تسلّط داشت، و محققّانه مسائل را مطرح مى نمود، و به مشکلات توجّه داشت و مى فهمید که در چه مقطعى از زمان قرار دارد[27]...».

دیدار استاد با دو مرجع

استاد شریعتى در دیدار با آیت الله العظمى حاج آقا حسین بروجردى مى گوید:

در سال 1320 ش. آقایان روحانیان مشهد اصرار مى کردند که شما لباس به تن کنید تا این که آیت الله العظمى بروجردى به مشهد مشرف شدند. در آن زمان ما همسایه مرحوم حاج شیخ مرتضى عیدگاهى بودیم. ایشان قاصد فرستاد که آقاى بروجردى مى خواهند به این جا بیایندخوب است که تو هم بیایى.

من به آن جا (منزل مرحوم شیخ الذاکرین عیدگاهى) رفتم. دوستان به آقاى بروجردى گفتند که ما هرچه مى گوییم عبا و عمامه بگذار، قبول نمى کند. شما به ایشان بفرمایید که این کار را بکند. آقا گوشش سنگین بود. دست را پشت گوشش گرفت و گفت تا خودش چه بگوید. من گفتم: واعظ و منبرى خیلى زیاد است ولى در دبیرستان و دانشگاه، کسى نیست و من فکر مى کنم که در فرهنگ و دانشگاه و دبیرستان ها لازم تر باشد تا این که من عبا و عمامه بگذارم و بیایم در مسجد گوهرشاد منبر بروم. آقا فرمودند: در راهى که خودش مى رود، آزادش بگذاریدراهى که خودش انتخاب کرده، بهتر است. بعد همین طور که رو به من نشسته بودند، دست هایشان را بلند کردند و شروع کردند در حقّ من دعا کردن و فرمودند راهى را که خودت دارى، ادامه بده[28]...».

در اوّلین دیدارى که براى استاد با آیت الله میلانى در منزل آیت الله میرزا على اکبر نوغانى روى داد، در آن جلسه آیت الله میلانى از باب تشویق مطالبى را تذّکر دادند و به خصوص توّجه به نسل جوان مملکت را به نحو مؤکّدى توصیه فرمودند. من به چهره استاد مى نگریستم و متوجه شدم اشک بر پهناى صورتش سرازیر شد. مرحوم آیت الله میلانى فرمودند: من مى خواستم به شما دل بدهم نه این که شما را متأثّر کنم. استاد درحالى که اشک ها را از چهره خود مى زدود، گفت: تأثّر من براى این است که بنده براى اوّلین بار از یک مرجع تقلید و عالم روحانى، این همه توجّه به نسل جوان و توصیه و سفارش درباره آنها را مى شنوم[29]...».

آثار قلمى استاد

از استاد شریعتى آثار سودمندى به صورت نوشتار، گفتار و ترجمه به جا مانده است که این آثار به ترتیب سال هاى انتشار عبارتند از:

1. تأثیر هنرهاى مسلمین بویژه ایرانیان در علوم و صنایع اروپا که مجموعه مقالات استاد است و در بیش از 90 صفحه چاپ و در دسترس همگان قرار گرفت.

این اثر، قبل از سال 1320 ش. در روزنامه آزادى مشهد منتشر شده بود.

2. عبّاسهاین کتاب، ترجمه کتاب «عبّاسه، اخت الّرشید» نوشته جرجى زیدان مصرى است. استاد در سال هایى که در مدرسه ابن یمین تدریس مى کرد، آن را ترجمه کرد که به صورت مقالاتى در روزنامه هاى خراسان و آزادى چاپ مى شد و سپس به صورت کتاب چاپ و منتشر شده است.

3. اصول عقاید و اخلاق شریعتىاستاد، این کتاب را که درباره اعتقادات و اخلاق بود، براى دانش آموزان دوره متوسطه و دبیرستان هایى که در آن ها تدریس مى کرد، به نام «اخلاق شریعتى» نوشت. نخست در سال 1321 ش. در مشهد چاپ شد و سال هاى بعد با تصحیح و تصرفات 17 بار چاپ و منتشر شد.

4. مبانى اقتصادى در اسلاممؤلف کتاب، عبدالحمید جودة السّحار و مترجم آن، استاد شریعتى است. این کتاب، ششمین نشریه کانون نشر حقایق اسلامى به شمار مى رود، و در مهرماه 1325ش. به چاپ رسید.

5. تعلیمات دینىقسمت اوّل این کتاب را استاد براى کلاس اوّل دبیرستان نوشت. این کتاب در شهریور ماه 1325ش. منتشر شد.

6. کارنامه کانون نشر حقایق اسلامىبراى شناخت کانون نشر و اهداف مهمى که موجب تشکیل آن شد، این کتاب تحت عنوان اوّلین نشریه کانون در سال 1326ش. در خراسان انتشار یافت.

7. فایده و لزوم دیناین کتاب که مجموعه سخنرانى هاى استاد در رادیو مشهد است، به عنوان دومین نشریه کانون نشر حقایق اسلامى، ابتدا در آذرماه 1329ش. به چاپ رسید.و بعدهانیز با تجدید نظر و اضافات، بارها چاپ و منتشر شد.

شهید مطهّرى، درباره این کتاب مى گوید:

من این کتاب (فایده و لزوم دین) را اخیراً خوانده ام. چقدر کتاب خوبى است براى تمام طبقات و من از اوّل تا آخر آن را با دقّت خواندم بسیار خوب بود[30].

8. موعود اُمَماین کتاب مجموع دو سخنرانى استاد در نیمه شعبان 1379ق. 13 رجب 1380ق. در دانشگاه مشهد است که به صورت کتاب، در چندین نوبت، از سوى انتشارات حسینیه ارشاد منتشر شده است.

9. نیایشاین کتاب، نوشته الکسیس کارلاست که دکتر شریعتى آنرا ترجمه کرده، سپس استاد در متن ترجمه، مقدمه اى با عنوان «فطرى بودن دعا و آثار آن»، نوشته است. نخست آن را انجمن اسلامى دانشجویان مشهد، در سال 1339ش. چاپ کردند، وبعد شرکت سهامى انتشار در مهرماه 1346ش. اقدام به چاپ و نشر مجدّد آن کرد.

10. چرا حسین قیام کرد؟ این کتاب، نقل و تکمیل سخنرانى استاد در سوم شعبان 1382 (1341 ش.) است که در کانون نشر حقایق اسلامى ایراد شده است. و نخستین بار در بهمن ماه 1342ش. چاپ و منتشر شده است.

11. تفسیر نویناین تفسیر که شامل جزء سى ام قرآن مجید است، حاصل جلسات تفسیرى استاد در محل کانون نشر حقایق اسلامى است. نخستین بار در سال 1346ش. توسط شرکت انتشار چاپ و منتشر شد، و بعد از آن توسط ناشرین دیگر در چندین نوبت چاپ و منتشر شد.

12. خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنّتاین کتاب، حاصل 23 جلسه سخنرانى است که به طور متوالى در شب هاى شنبه و بمدت شش ماه، از آغاز تأسیس حسینیه ارشاد در آن جا ایراد شده است. در سال 1349ش. این کتاب همراه با چند سخنرانى از استاد مطهّرى، از طرف حسینیه ارشاد به چاپ رسید. این کتاب از آثار کم نظیر استاد شریعتى است. استاد درباره این کتاب مى گوید.

مرحوم علاّمه امینى، نویسنده «الغدیر»، این بزرگوار آمد منزل ما... سخنانى فرمود و دنبال مطلب به این جا رسید که نه به عنوان واجب کفایى، بلکه به عنوان واجب عینى، بر شخص شما واجب است که راجع به امامت مفصّل صحبت کنى و مردم را از این گیجى و گنگى در بیاورى. گفتم: آقا این کار، کار مشکلى است. گفت: در هر حال من آنها را نمى دانم دیگرهمین قدر مى دانم که بر تو لازم است این کار را بکنى. ایشان این فرمایش را کردند و رفتند و من هم شروع کردم و نتیجه آن سخنرانى ها این شد ... [31].

علاّمه محمّدتقى شوشترى، صاحب کتاب «قاموس الرّجال» درباره این کتاب مى گوید:

... کتاب خلافت و ولایت، از انتشارات آن حسینیه مقدّسه (حسینیه ارشاد) که انصافاً بهترین کتابى است که در عصر حاضر در «امامت» نوشته شده[32]... .

استاد مطهّرى درباره این اثر چنین نظر مى دهد:

مؤسسه اسلامى (حسینیه ارشاد)، افتخار دارد که براى اوّلین بار، اثرى محققانه در اختیار مسلمانان فارسى زبان قرار مى دهد که در موضوع خود، در زبان فارسى، بى نظیر و در زبان عربى کم نظیر است[33]... .

13. وحى و نبوّت در پرتو قرآناین کتاب استاد در قطع وزیرى و در 480 صفحه در سال 1349ش. در خراسان چاپ و منتشر شد.

14. مقدّمه استاد بر کتاب «قرآن و پدیده هاى طبیعت»، نوشته یحیى نظرى.

15. امامت در نهج البلاغهانتشارات بعثت، این کتاب را ایشان در سال 1357ش. در 170 صفحه رقعى نگاشت و بعد چاپ کرد.

16. از چشمه کویراین کتاب، حاوى 23 مقاله از استاد است و برخى از آنها سخنرانى هاى ضبط شده در کانون نشر حقایق اسلامى است که با متن چند سخنرانىِ چاپ شده، به کوشش آقاى جعفر پژوم یک جا به صورت مجموعه اى درآمده است و مؤسّسه «روزنامه اطلاعات» در سال 1375ش. آن را چاپ و منتشر کرده است.

وفات و مدفن

استاد شریعتى، بیش از 60 سال به کار تدریس، تعلیم، سخنرانى و تألیف پرداخت و تا آن زمان که توان جسمى اش اجازه مى داد، چشمش مى دید و دستانش قدرت نوشتن و زبانش یاراى تکلّم داشت، بهترین استفاده را از سلاح قلم و بیان کرد و در نشر حقایق تشیّع راستین، هیچ کوتاهى نورزید. و تا آخرین روزهاى عمر بابرکتش، منزل او، مورد توجه اهل نظر و وجودش، شمع محفل دوستان و روشنفکران مذهبى بود. او که عمرى را در شهر شهادت و در جوار آستان ملکوتى امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) و با استمداد از انوار ولایت، به خدمات ثمر بخش و فرهنگ آفرین، در حوزه دین در جامعه اسلامى اشتغال ورزیده بود سرانجام در آخرین روزهاى نخستین ماه بهار سال 1366ش. (31/1/1366) مرغ روحش از قفس آزاد شد و به جوار رحمت حق پرکشید. در مراسم تشییع و تدفین او، انبوهى از دانشوران، شاگردان، استادان و عالمان دینى خراسان شرکت کردند و پس از نماز و طواف، پیکرش را در جوار «بقعه رضوى» در «صحن آزادى»، حجره 26 به خاک سپردند.

شاعر مبارز خراسانى، غلامرضا قدسى طوسى، اشعار بلندى در سوگ استاد سرود و تاریخ وفات او را در آخر شعر چنین آورده است:

استاد شریعتى که عمرى زد گام *** در راه خدا، به خُلدحقّ، یافت مقام

برداشت لب و سرود سالش «قدسى» *** «جان داد شریعتى به راه اسلام»

حضرت آیت الله خامنه اى (1366) به مناسبت درگذشت استاد محمّدتقى شریعتى این پیام را صادر کرد:

«درگذشت متفّکر و محقّق اسلامى، استاد محمّدتقى شریعتى (قدّس سرّه) را به همه دوستان، علاقمندان، شاگردان و بویژه بازماندگان ایشان تسلیت مى گویم و رحمت و غفران الهى را براى آن فقید سعید مسئلت مى کنم.

این رادمرد دینى، از پیشروان و پایه گذاران اندیشه «بازگشت به قرآن و نهج البلاغه» و خود مفسّر قرآن و مدرّس و شیفته نهج البلاغه بود. خدمات ارزنده او در تعلیم و تربیت اسلامى نسل جوان و مبارزه پیگیر و دشوار او با تفکّرات الحادى آن هم در هنگامى که روش هاى مناسب براى این مقابله فکرى و سیاسى کمتر شناخته شده و میدان در برابر تبلیغات گروه هاى الحادى وابسته، کاملاً گشوده بود، یکى از صفحات درخشان زندگى اوست. همچنین مبارزات او در دوران نهضت ملّى که تحرّک سیاسى مردم در خراسان را جهت و محتوایى اسلامى مى بخشید، سند افتخار دیگرى در پرونده آن زندگى پربار و شرافتمندانه است. او که از خانواده اى روحانى برخاسته و سال ها در حوزه علمیه مشهد، مدارج علوم دینى را پیموده بود، بى شک یکى از پرسوزترین و مخلص ترین اندیشمندان و مبلغان اسلامى بود که استحکام اندیشه را با نوآورى در روشى به هم آمیخته و براى نسل تحصیل کرده و با فرهنگ، «متاع فکرى جذّابى» را ارائه کرد. زندگى او سراسر به تعلیم و تعلّم و در بهشتى از صفا و پاکدامنى گذشت. رحمت خدا بر او و حشرش با محمّد و آل محمّد(صلى الله علیه وآله) باد که عمر را به عشق و ثناگویى آنان به سر آورده بود[34]... .

سیّدعلى خامنه اى

رئیس جمهورى اسلامى ایران.


[1]. کیهان فرهنگى، بهمن ماه سال 1363، ش 11، ص 5.

[2]. مجله سروش، ش 3، سال 1358، ص 16.

[3]. همان.

[4]. همان.

[5]. از چشمه کویر، مجموعه سخنرانىها استاد شریعتى،به کوشش جعفر پژوم، ص 19.

[6]. ناظم مدرسه است که در گذشته قسمتى از کارهاى مدیر مدرسه را انجام مىداد.

[7]. کیهان فرهنگى، ش 11، سال 63.

[8]. مجلّه بیّنات، ش 12، مقاله مفسر نوگرا، ص 24.

[9]. کیهان فرهنگى، سال 63، ش 11، مصاحبه.

[10]. کسروى در 20 / 12 / 1324ش. به دست فداییان اسلام در تهران به قتل رسید،( فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 2، ص 7).

[11]. همان.

[12]. تفسیر آفتاب، ص 218.

[13]. براى شناخت بیشتر کانون، اهداف و برنامههاى آن، به کتاب «کارنامه کانون نشر حقایق اسلامى» که در سال 1326ش. منتشر شده، مراجعه شود.

[14]. این جمعیّت، در مشهد مقدّس، به کوشش و رهبرى حاج شیخ محمود حلبى، استاد محمّدتقى شریعتى، حاج علىاصغر عابدزاده خراسانى، پا گرفت و به فعالیّتهاى دینى ـ سیاسى در نهضت ملّى کردن صنعت نفت، توفیق یافت.

[15]. یادنامه استاد محمّدتقى شریعتى، مقاله چراغى که در کانون درخشید از دکتر محمّدمهدى رکنى، ص 35 ـ 58.

[16]. مجله سروش، سال اوّل، ش 14، ص 24.

[17]. سپیده باوران، محمّدرضا حکیمى، ص 175.

[18]. یادنامه استاد محمّدتقى شریعتى به کوشش جعفر پژوم، ص 454.

[19]. سپیده باوران، ص 178 و...

[20]. متألّه قرآنى، رحیمیان فردوسى، ص 486.

[21]. گفتارهاى استاد حکیمى پیرامون استاد محمّدتقى شریعتى.

[22]. مقاتل، جمع مقتل، یعنى کتابهایى که سرگذشت (عاشورا) را نوشتهاند.

[23]. مقاله علّت قیام امام حسین(علیه السلام)، از چشمه کویر، ص 295.

[24]. کیهان فرهنگى، ش 2، اردیبهشت 1366، ص 28یادنامه استاد شریعتى، ص 178.

[25]. یادنامه استادمحمّدتقى شریعتى، به کوشش جعفر پژوم، ص 77.

[26]. یادنامه استاد...، ص 371سقراط خراسان، محمود اسعدى، ص 53.

[27]. یادنامه استاد، ص 158.

[28]. کیهان فرهنگى، سال 1363، ش 11.

[29]. یادنامه استاد، ص 248، مقاله نورى در ظلمت، نوشته على امیرپور.

[30]. یادنامه استاد، ص 114.

[31]. کیهان فرهنگى، سال 1366، ش 11.

[32]. خلافت و ولایت از نظر قرآن، چاپ دوم، ص 6.

[33]. همان، ص 21.

[34]. روزنامه اطلاعات، اردیبهشت 1366، ش 18151.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام محمدتقى
نام خانوادگی شریعتى
نام پدر آقا شیخ محمود مزینانى، روحانى
نام معروف محمدتقى شریعتى مزینانى
تاریخ تولد (شمسی) 1286
تاریخ تولد (قمری) 1325
مکان تولد ایران،خراسان رضوی،سبزوار،مزیبان
تاریخ فوت (شمسی) 1366/1/31
تاریخ فوت (قمری) 1407/8/21
مکان فوت ایران،خراسان رضوی،مشهد
مکان دفن ایران،خراسان رضوی،مشهد،حرم امام رضا علیه السلام

حکایات

No image

خاطراتى کوتاه

No image

سال هاى بى خوابى

No image

مبارزه با کسروى

No image

ویژگى هاى استاد

No image

عشق به اهل بیت

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد ششم

کتاب گلشن ابرار - جلد ششم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.

پر بازدیدترین ها

ابراهیم امینی (آیت الله امینی)

ابراهیم امینی (آیت الله امینی)

ابراهیم حاج امینى، معروف به امینى، در سال 1304 ش. مصادف با 1345 ق. در شهر نجف آباد پا به عرصه گیتى نهاد. پدرش، حسین، کشاورز بود و قطعه زمین کوچکى داشت که با زراعت و فروش محصولات مزرعه و باغ خویش، زندگى خود و خانواده اش را تأمین مى کرد. ابراهیم فرزند آخر خانواده بود. او از همان کودکى تحت تربیت مادرى پاکدامن و پدرى پارسا و پرهیزگار رشد و نمو کرد و در خانواده اى صمیمى و باصفا، روز به روز بزرگ و بزرگ تر شد.
Powered by TayaCMS