دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

كاوشى در حكم فقهى صابئان

No image
كاوشى در حكم فقهى صابئان

خارج فقه (كتاب الجهاد)

ديدگاه فقيهان: 1. شيخ مفيد گويد: "و قد اختلف فقهاء العامه فى الصابئين و من ضارعهم فى الكفر سوى من ذكرناه من الثلاثة الاصناف، فقال مالك بن انس و الاوزاعى: كل دين بعد دين الاسلام سوى اليهوديه و النصرانيه فهو مجوسية و حكم اهله حكم المجوس." فقيهان اهل سنت در مورد صابئان و همانندان ايشان در كفر، هم‌انديش نيستند - البته در غير سه گروه مسيحيان، يهوديان و زردشتيان - مالك بن انس و اوزاعى گويند: هر آيين بجز آيين مسلمانى - و غير از يهوديگرى و نصرانيگرى - مجوسى بشمار آيد و پيروان آن در حكم مجوسى هستند. شيخ مفيد، در همسانى اين گروهها با مجوسيان، به يادكرد ديگر سخنان فقيهان اهل سنت مى‌پردازد و سپس اظهار مى‌دارد:

"فاما نحن فلانتجاوز بايجاب الجزيه الى غير من عددناه لسنة رسول الله (ص) فيهم و التوقيف الوارد عنه فى احكامهم."

ما در وجوب جزيه، از گروههاى ياد شده [مسيحيان، يهوديان، زردشتيان] پا فراتر نمى‌نهيم زيرا سنت پيامبر (ص) در گرفتن جزيه، فقط در مورد ايشان است و ما در احكام فقهى كه از پيامبر درباره آنان وارد شده، به توقيف: [پاسداشت مرز موضوعات] فرمان داريم.

سپس شيخ مفيد، سخن فقيهان ياد شده را در همسانى حكم فقهى صابئان با مجوسيان، بعيد مى‌شمرد و چنين مى‌گويد:

"فلو خلينا و القياس لكانت المانويه و المزدقيه و الديصانيه عندى بالمجوسيه اولى من الصابئين لانهم يذهبون فى اصولهم مذاهب تقارب المجوسيه و تكاد تختلط بها."

اگر ما به "قياس‌" هم وانهاده شويم، در ديدگاه من مانويان، مزدكيان و ديصائيان به مجوسيان نزديكترند تا صابئان. زيرا در باورهاى بنيادين، گروههاى نخست به مجوسيان نزديكترند و چه بسا درهم مى‌آميزند.

شيخ مفيد، در ادامه نوشتار، از برخى كيشهاى مهجور ياد مى‌كند و نزديكى آن را با مسيحيت و يا باورهاى مشركان عرب باز مى‌گويد و سپس مى‌نويسد:

"فاما الصابئون فمنفردون بمذاهبهم ممن عددناه لان جمهورهم يوحد الصانع فى الازل و منهم من يجعل معه هيولى فى القدم، صنع منها العالم فكانت عندهم الاصل و يعتقدون فى الفلك و ما فيه الحياة و النطق و انه المدبر لما فى هذا العالم و الدال عليه و عظموا الكواكب و عبدوها من دون الله عز و جل و سماها بعضهم ملائكه و جعلها بعضهم آلهة و بنوالها بيوتا للعبادات و هولاء على طريق القياس الى مشركى العرب و عباد الاوثان اقرب من المجوس لانهم وجهوا عبادتهم الى غيرالله سبحانه فى التحقيق و على القصد و الضمير و سموا من عداه من خلقه باسمائه جل عما يقول المبطلون."

اما صابئين در آيين خود، از شمار مذاهب ياد شده متمايزند زيرا بيشتر ايشان به توحيد ازلى آفريدگار جهان معتقدند. اما برخى از آنان، "هيولى‌" [= ماده نخستين] را چونان خداوند، قديم مى‌دانند و جهان را پديد آمده از آن مى‌شمرند و در نزد ايشان، هيولى مبدا نخست جهان است. ايشان معتقدند كه فلك و موجودات آن، از حيات و توانايى نطق برخوردارند و اينكه فلك، تدبير و راهنمايى گيتى را بر عهده دارد. هم چنين ايشان، ستارگان را بزرگ مى‌دارند و آن را پرستش مى‌كنند. برخى از آنان، ستارگان را فرشتگان و برخى خدايگان مى‌دانند و براى آنان، معابدى بنا مى‌نهند. از اين رو، صابئان به مشركان عرب و پرستشگران بت، نزديكترند تا به مجوسيان زيرا ايشان غير خداوند را پرستش مى‌كنند. هم در درون و هم در رفتار برون و آفريده خداوند را به نامها و صفات ويژه او مى‌ستايند و براستى خداوند از آنچه ياوه‌گويان مى‌گويند، فراتر است.

شيخ مفيد، در اين بررسى شيوه‌ى يك فقيه متكلم را پيمود و سخن مخالفان ناهم انديشان را در اينكه "صابئى‌" از ذميّان است، به نقد سپرد و آن را با خدشه در همگونى مقيس [= صابئى] و مقيس عليه [= مجوسى] باطل ساخت.

سخن ايشان، بسيار نيك و استوار است، اما بدان شرط كه باورهايى را كه به "صابئان‌" نسبت داد، براستى عقايد پذيرفته ايشان باشد و همان بنياد آيين و كيش آنان را سازمان بخشد. در اين زمينه در ادامه گفتار سخن خواهيم گفت.

  1. شيخ طوسى، در "الخلاف‌" گويد: "الصابئه لايؤخذ منهم الجزيه و لايقرون على دينهم و به قال ابوسعيد الاصطخرى و قال باقى الفقها: انه يؤخذ منهم الجزيه، دليلنا اجماع الفرقه و اخبارهم و ايضا: قوله تعالى: فاقتلوا المشركين و "فاذا لقيتم الذين كفروا" و لم يامر باخذ الجزيه منهم و ايضا قوله تعالى: "قاتلوا الذين لايؤمنون‌" فشرط فى اخذ الجزيه ان يكونوا من اهل الكتاب و هؤلاء ليسوا من اهل الكتاب."

از صابئان، جزيه گرفته نمى‌شود و آنان در آيين خويش، آزاد وانهاده نمى‌شوند. [از فقيهان اهل سنت] ابوسعيد اصطخرى، با اين ديدگاه همراى است. اما ديگر فقيهان آنان گويند: از ايشان جزيه گرفته مى‌شود.

دليل ما، اجماع اماميان و روايات ايشان است. هم چنين خداوند گويد: مشركان را بكشيد... و نيز گويد: بهنگام برخورد با كافران... در اين آيات، به جزيه فرمان نداده است. هم چنين خداوند فرمود: با كسانى كه ايمان ندارند، كارزار كنيد.

.. بنابراين، خداوند در جزيه، قيد "اهل كتاب‌" را قرارداد و صابئان در شمار اهل كتاب نيستند.

استدلال شيخ طوسى به دو آيه نخست و سپس افزودن اين نكته كه خداوند به گرفتن جزيه از ايشان فرمان نداد، بنيادسازى قاعده‌اى فراگير در برخورد با كافران است و خلاصه آن چنين است: رهاورد دو آيه اين است كه با كافران بايد جنگيد مگر آنانكه به اخذ جزيه از آنان، فرمان داده شده باشد و درباره صابئان، چنان دستورى نيامده است.

و اما استناد ايشان به آيه‌ى جزيه، بر دو مقدمه استوار است:

نكته‌ى نخست: از آيه استفاده مى‌شود كه از غير اهل كتاب نمى‌توان جزيه گرفت. اين مقدمه را از آيه، هر چند به انضمام روايت عبدالكريم هاشمى، مى‌توان استفاده كرد.

نكته دوم: صابئان در شمار "اهل كتاب‌" نيستند يا دست كم اين نكته، ثابت نيست. در مورد نكته اخير، در ادامه‌ى سخن، ديدگاه خويش را خواهيم گفت.

  1. طيربسى، در تفسير آيه‌ى "ان الذين آمنوا... و الصابئين‌" پس از ياد كرد سخنان فقيهان و لغت‌شناسان درباره معناى "صابئين‌" و باورهاى ايشان گويد:

"و الفقهاء باجمعهم يجيزون اخذ الجزية منهم و عندنا لايجوز ذلك لانهم ليسوا باهل كتاب."

تمامى فقيهان اهل سنت، گرفتن جزيه از ايشان را روا مى‌دانند. اما فقيهان اماميه، جائز نمى‌شمرند زيرا صابئان در شمار اهل كتاب نيستند.

استدلال طبرسى، همگون با گفتار شيخ طوسى در "الخلاف‌" است [كه پيشتر ياد شد].

  1. على بن ابراهيم، در تفسير خويش در آيه‌ى: "ان الذين آمنوا والذين هادوا...."گويد:

"الصابئون قوم لامجوس و لايهود و لانصارى و لامسلمون و هم يعبدون الكواكب والنجوم."

صائبان، گروهى هستند كه نه مجوسى و نه يهودى و نه نصرانى و نه مسلمان هستند ايشان، ستاره پرستند.

  1. صاحب جواهر، پس از يادكرد ديدگاه "ابن جنيد" در اينكه از "صابئان‌" جزيه مى‌توان گرفت، مى‌گويد:

"و لاباس به ان كانوا من احدى الفرق الثلاث."

اگر ايشان در زمره‌ى يكى از گروههاى سه گانه [= مسيحيان، يهوديان، مجوسيان] باشند، اين ديدگاه پذيرفتنى است.

صاحب جواهر، در ادامه‌ى سخن به يادكرد سخنانى مى‌پردازد كه صابئان را در شمار فرقه‌هاى يادشده قرار داده ‌اند. هر چند در آن گفته‌ها ناهمسازيهائى وجود دارد.

سپس، اظهار داشته‌اند: "و حينئذ يتجه قبول الجزيه منهم."

بنابراين، پذيرش جزيه از صابئان شايسته مى‌نمايد.

پس از آن، سخنان كسانى را يادآور شده‌اند كه صابئان را به پرستش ستارگان و... متهم ساخته‌اند و سپس افزوده ‌اند: "و عليه يتجه عدم قبولها منهم."

بنابراين سخنان، نپذيرفتن جزيه از ايشان موجه مى‌نمايد.

اما ظاهر سخن ابن جنيد، كه در كتاب "المختلف‌" علامه حلى ياد شده است; آن است كه صابئان را در پذيرش جزيه، گروهى مستقل از گروههاى سه گانه يادشده قرار داده و نه زير مجموعه‌ى ايشان، و اصولا همين، بايستى مراد سخن كسانى باشد كه پذيرش جزيه از صابئين را باور دارند، وگرنه در پذيرش جزيه از كيشهاى سه گانه، مخالفت وناهم‌انديشى ميان دو فقيه، رخ نداده است!

جمع بندی ديدگاهها

  1. در اين مساله، فقيهان ما اجماع ندارند زيرا اول آن كه ابن جنيد با ديدگاههاى ياد شده، مخالف است و در تحقق اجماع، راى او دخالت دارد و ثانيا: فتواى دانشوران در نگرفتن جزيه از صابئان، برخاسته از موضوع‌شناسى ايشان درباره صابئين است ـ اين كه آنان، در زمره اهل كتاب نيستند و در كلام شيخ مفيد، قمى، طبرسى تا صاحب جواهر با اين برداشت آشنا شديد ـ و چنين موردى، با "اجماع حجت‌" كه از حكم الهى درباره موضوع مشخص و معلوم حكايت مى‌كند، فاصله‌اى بس دراز دارد.
  2. موضوع اين مساله، از سوى فقيهان پيشين تحرير و تنقيح نشده است نه از راه تفحص و پيگيرى حالات منتسبان به اين فرقه و شنيدن باورهايشان، و يا فهميدن ديدگاههايشان از طريق كتابها و نوشته‌هاى خود آنان; و نه از راه مقايسه آنچه كه درباره ايشان گفته‌اند، به گونه‌اى كه اعتماد در شناخت اين فرقه پديد آيد. فرقه‌اى كه نام آن سه بار در قرآن مجيد ياد شده است.

بلى! گاه در برخى از نوشته‌هاى "ملل و نحل‌"، پرتوى بر گوشه‌اى از باورها، و بخشى از تاريخ آنان، افكنده شده است. هر چند اين اندازه، در شناخت موضوع له براى مصونيت كافران ياد شده و نيز گرفتن و يا نگرفتن جزيه از آنان، كفايت نمى‌كند.

شايد رويگردانى فقيهان از شناخت كامل موضوع، بدان جهت بوده است كه آنان با حكم فقهى "صابئين‌" چندان درگير نبوده‌اند. بويژه آنكه فقيهان بزرگوار ما، از داورى ميان مردمان و حكومت به دور بوده‌اند و به گرفتن جزيه از كافر و يا جنگ با كافران مبتلا نبوده‌اند، نه در صحنه عمل و نه در جايگاه فتوا و ابراز احكام.

تحقيق مسئله

پس از شناخت نبود اجماع قابل اعتماد در بحث، بايستى به تنقيح پرسش پرداخت. از يكسو بايستى ادله‌ى لفظى را كاوش كرد ـ چه عمومات و چه اطلاقات ـ شايد بتوان از آن قاعده‌اى استنباط كرد كه فراگير مورد سخن باشد و يا در فرض نبود دليل اجتهادى، مقتضاى اصول عملى را در آن جست و جو كرد.

از سوى ديگر: تحقيق پرسش نيازمند كاوشى افزون براى شناخت موضوع و پرتوافكنى بر زاويه‌هاى پنهان آن است.

بنا بر اين، بحث در دو سويه است:

الف) سويه‌ى نخست آن، چهار پرسش كبروى را در بردارد:

  1. مراد از كتاب در احكام جزيه چيست؟ آيا كتابهاى آسمانى ويژه‌اى مراد است؟ و يا هر كتاب آسمانى كه شريعت آور بوده است؟ يا هر كتاب آسمانى - چه شريعت‌آور و چه غير آن؟
  2. اگر در كتابى بودن صابئين، ترديد باشد، آيا مى‌توان آنان را در زمره كسانى دانست كه شبهه كتابى بودن را دارند و احكام ايشان را در مورد آنان، جارى دانست؟
  3. اگر در توحيد و شرك ايشان ترديد باشد، آيا مى‌توان به دعاوى خودشان در اين مورد، تمسك جست؟ و آيا سخن آنان در مورد خود و باورهايشان، براى ديگران حجت است؟
  4. اگر ترديد در مورد ايشان برطرف نشد، قاعده چه اقتضايى را دارد؟ آيا در اين مورد اصل لفظى و يا عملى هست كه بتوان به آن استناد جست؟

ب) سويه‌ى دوم، در بردارنده پرسشهاى صغروى هست و پرتوفكن بر جهات گوناگون موضوع است. اين پرسشها، عبارتند از:

  1. آيا دليلى بر كتابى بودن صابئان وجود دارد؟
  2. آيا آنان، از فرقه‌هاى آيينهاى سه گانه‌اند؟ (يهوديان، نصرانيان، مجوسيان)
  3. آيا باورهاى منتسب به آنان، گمان الهى بودن آيين ايشان را بر مى‌بندد؟
  4. آيا نام ايشان [واژه‌ى صابئان] به گونه‌اى است كه با آسمانى بودن آيين‌شان، ناهمساز است؟

تحقيق در مسئله اول

مراد از كتابى در آيه جزيه

مشهور آنست كه مراد از "الكتاب‌" در آيات قرآن، و از جمله در آيه جزيه، تورات و انجيل است.

صاحب جواهر گويد: "ان المنساق من الكتاب فى القرآن العظيم هو التوراة و الانجيل."

از واژه‌ى "الكتاب‌" در قرآن مجيد، تورات و انجيل تبادر مى‌كند.

سپس، از علامه حلى در "المنتهى‌" ادعاى اجماع را ياد مى‌كند كه الف و لام در "الكتاب‌" در آيه جزيه، براى عهد است و اشاره به تورات و انجيل.

نقد و بررسى: ما پيشتر به گونه‌اى تفصيلى ناروايى اين سخن را اثبات كرديم و خلاصه‌ى آن چنين است:

هر چند عنوان "اهل الكتاب‌" در قرآن كريم، بعيد نيست كه مراد از آن يهود و نصارى باشند ـ و چه بسا كاوش و تامل هم چنان نتيجه دهد ـ اما عنوان "الكتاب‌" در آيات قرآنى. اگر در چنان همايش و تركيب قرار نگيرد و قرينه‌اى تعيين كننده هم در كار نباشد، نه تورات و انجيل و نه كتاب ديگر از كتابهاى پيامبران پيشين را نمى‌رساند. بلكه هر چه را از ملكوت بر پيامبرى از پيامبران الهى وحى شده باشد، مراد از آن خواهد بود. بدون آنكه ويژه و يا اشاره به كتاب خاص باشد. اين نكته، چيزى است كه كاوش و تامل در آيات گوناگون، گواه آن است.

بنا بر اين، "الكتاب‌" در آيه‌ى جزيه، فراگيرتر از تورات و انجيل است و گواهى بر تقييد به آن دو، وجود ندارد بلكه شايد بتوان گفت كه محدود به آن دو نيست زيرا به اجماع امت اسلامى و نيز رواياتيكه مجوس را داراى كتاب معرفى مى‌كند، واژه‌ى "الكتاب‌"، كتاب مجوسيان را هم فرا مى‌گيرد.

هم چنين روشن مى‌شود كه دليلى بر تقييد "الكتاب‌" به كتابهاى آسمانى كه دين جديد ابلاغ كرده‌اند، نداريم زيرا كتاب مجوسيان در زمره اديان شريعت‌آور، و پيامبر ايشان در شمار پيامبران اولوالعزم، نبود. بنا بر اين، اطلاق "الكتاب‌" هر كتاب آسمانى را در بر خواهد گرفت.

توضيح افزونتر: مراد از "الكتاب‌" در يادكرد پيامبران و اديان الهى، همان مرز جداساز فكرى، اعتقادى و عملى ميان ايمان و كفر است. كتاب الهى همانست كه انسانها و تجمعات انسانى را از اسارت آيينهاى بشرى و خودساخته مانند پرستش بتان و خدايگان خيالى، آزاد مى‌كند و آنان را به سوى آيين الهى فرا مى‌خواند. بنا بر اين، كتاب همان صحيفه خداوندى است كه شناخت‌خداوند و حقايقى را كه كتابهاى آسمانى عهده‌دار توضيح و تبيين آن شده‌اند، در بر دارد. معارفى كه نقطه‌ى مقابل الحاد، شرك و بت‌پرستى است. و اين نكته، محتوايى عمومى در تمامى كتابهاى آسمانى است.

خداوند فرمود: "ومنهم اميون لايعلمون الكتاب..." "و قل للذين اوتوا الكتاب والاميين ءاسلتم..."

در اين آيات، "الكتاب‌" در مقابل "امى بودن‌" قرار داده شده است كه همان پرستش بت باشد.

و خداوند فرمود: "ما يود الذين كفروا من اهل الكتاب ولا المشركين..."

در اين آيه، "الكتاب‌" در مقابل شرك قرار گرفته است.

و خداوند فرمود: "كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين..."

در اين آيه، خداوند "كتاب‌" را مشخصه‌ى نبوت و مرجع دين‌باوران در اختلافاتشان، دانسته است و روشن مى‌نمايد كه اين ويژگى، توصيفى فراگير براى كتابهاى الهى است.

نتيجه: آيه اخير و ديگر آيات، نشانگر آنست كه "كتاب‌" در اصطلاح‌شناسى قرآنى، چيزى است كه خداوند بر پيامبرانش فرو مى‌فرستد تا مردم را به هدايت رهنمون سازد و در اختلافات ايشان، داورى كند و آنان را از تاريكيهاى كفر، شرك و الحاد برهاند. از اين رو، چرا "الكتاب‌" در آيه‌ى جزيه به همين معنا نباشد؟ چه دليلى بر آنست كه "الكتاب‌" در آيه‌ى جزيه در معناى اخص [مسيحيان، يهوديان و مجوسيان] به كار رفته است؟

شاهد بر تعميم معناى "الكتاب‌" در آيه‌ى جزيه، روايت واسطى است:

"قال: سئل ابوعبدالله "عليه السلام‌" عن المجوس اكان لهم نبى؟ فقال: نعم، اما بلغك كتاب رسول الله (ص) الى اهل مكه: اسلموا والا نابذتكم بحرب. فكتبوا الى النبى (ص): خذ منا الجزيه و دعنا على عبادة الاوثان، فكتب اليهم النبى (ص) انى لست آخذ الجزيه الا من اهل الكتاب. فكتبوا اليه يريدون تكذيبه: زعمت انك لاتاخذ الجزيه الا من اهل الكتاب ثم اخذت الجزيه من مجوس هجر، فكتب اليهم رسول الله (ص): "ان المجوس كان لهم نبى فقتلوه و كتاب احرقوه، اتاهم نبيهم بكتابهم فى اثنى عشر الف جلد ثور."

از امام صادق (ع) پرسش شد كه آيا مجوسيان، پيامبر داشتند؟ فرمود: بلى. آيا اين رخداد، به شما نرسيده است كه پيامبر (ص) به مكيان نامه نگاشت: "اسلام آوريد و گرنه اعلان جهاد خواهم داد." آنان پاسخ دادند: از ما جزيه‌گير و ما را در پرستش بتان واگذار. پيامبر، نامه‌اى ديگر نگاشت كه: من از غير اهل كتاب، جزيه نمى‌گيرم. مكيان، براى دروغ وانمودن سخن وى، نوشتند: گفته‌اى كه از غير اهل كتاب جزيه نمى‌گيرى. با آنكه از مجوسيان هجر جزيه گرفته‌اى؟!

پيامبر (ص) در پاسخ نوشت: مجوسيان، پيامبرى داشتند كه او را كشتند و كتاب او را آتش زدند. پيامبرشان، در 12 هزار پوست گاو نر، كتاب آسمانى‌اش را براى ايشان آورد.

بنا بر اين، با توجه به استعمال "الكتاب‌" در حديث در مورد كتاب مجوسيان، و نيز به كار رفتن "اهل كتاب‌" در مورد خود ايشان، هيچ زمينه‌اى براى مختص دانستن "الكتاب‌" و "اهل الكتاب‌" به تورات و انجيل و پيروان آن دو، باقى نمى‌گذارد.

مشابه روايت‌ياد شده، مرسله صدوق از پيامبر (ص) و روايت اصبغ بن نباته از امام على (ع) است. و با توجه به پذيرش مضمون آن از سوى فقيهان شيعه - بويژه در مورد مجوس ـ ضعف سندى اين روايات، مضر نخواهد بود. علاوه آنكه روايات شايان اعتماد، وجود دارد كه در آن صراحتا گفته شده است كه مجوسيان در شمار اهل كتابند. از آن جمله، معتبره سماعه است:

"عن ابى عبدالله (ع) قال: بعث النبى (ص) خالد بن الوليد الى البحرين (الى ان قال) فكتب اليه رسول الله (ص): ان ديتهم مثل دية اليهود و النصارى و قال: انهم اهل الكتاب."

امام صادق (ع) فرمود: پيامبر (ص)، خالد بن وليد را به بحرين فرستاد [تا آن جا كه فرمود] پيامبر (ص) به او نوشت:

ديه‌ى ايشان همانند ديه يهوديان و مسيحيان است. و فرمود: آنان، اهل كتاب هستند. و از آن جمله روايات موثقه زراره است:

"سالته عن المجوس ما حدهم؟ فقال: هم من اهل الكتاب و مجراهم مجرى اليهود و النصارى فى الحدود و الديات."

از او پرسيدم: حد مجوس چگونه است؟ فرمود: ايشان در شمار اهل كتابند و در حدود و ديات همانند يهوديان و مسيحيان، با ايشان برخورد مى‌شود.

در اين روايت، اضمار [و مشخص ننمودن پاسخگوى پرسش] به اعتبار مفاد روايت‌خدشه‌اى وارد نمى‌سازد زيرا پرسشگر شخصيتى چون زراره است [كه از جز امام (ع) در احكام شرعى نقل نمى‌كند]. با توجه به اين روايات، نادرستى اين گمان آشكار مى‌شود كه كاربرد "الكتاب‌" بدون قرينه، منصرف به تورات و انجيل است زيرا وقتى كه از مجوس، به اهل كتاب تعبير شده است، چگونه براى اين ادعا، زمينه‌اى باز مى‌ماند؟!

اشكال: روايات ديگر درباره‌ى مجوسيان آمده است: "سنوا بهم سنة اهل الكتاب‌" [= با ايشان همانند اهل كتاب برخورد كنيد] و مراد از اهل كتاب در اين روايات، يهوديان و مسيحيان است و اين مطلب، اشعار به آن دارد كه كاربرد اهل كتاب در مورد يهوديان و مسيحيان، در عرف گفت و شنود آن روزگار، رواج داشته است.

پاسخ: ظاهرا اين كاربرد، به واسطه كثرت يهوديان و مسيحيان در جزيرة العرب - در مقايسه با ديگران ـ بوده است. و اين سخن، چه ربطى به محدود ساختن عنوان "اهل الكتاب‌" به آن دو گروه دارد؟ چه رسيد به آنكه ادعاى اختصاص عنوان "الكتاب‌" به تورات و انجيل صورت پذيرد!!

نتيجه: از سخنان گذشته مى‌توان چنان برداشت داشت كه "الكتاب‌" در اصطلاح‌شناسى قرآن و حديث و نيز در عرف متشرعان صدر اسلام، تا زمان امامان معصوم (ع)، در هر گونه كتاب آسمانى، به كار رفته است. و دليلى بر آنكه در آيه‌ى جزيه، آن را به تورات و انجيل يا غير آن دو محدود سازيم، وجود ندارد. بنا بر اين، مراد از "كتاب‌" كه پيروان آن محكوم به جزيه هستند، هرگونه كتاب آسمانى است.

شاهد بر اين سخن، تعليل پيامبر (ص) در روايت واسطى است ـ كه پيشتر از آن ياد شد ـ ايشان در فلسفه جزيه براى مجوس فرمودند: چون آنان پيامبر و كتاب آسمانى داشتند.

از اين سخن، استفاده مى‌شود كه در هر گروه كه كتاب آسمانى داشته باشند، اين حكم عموميت‌خواهد داشت. زيرا روشن است كه كتاب مجوس غير از كتاب تورات و انجيل بوده است و كتاب شريعت‌آور و دربردارنده دين جديد هم نبوده است، بنا بر اين، حكم جزيه در مورد هر كتاب آسمانى از هر پيامبرى از پيامبران الهى، جريان خواهد داشت.

آرى! چه بسا از كلام پيشين شيخ مفيد، اين نكته بر مى‌آيد كه "سنت‌"، گرفتن جزيه را به سه گروه مذهبى (يهوديان، مسيحيان و مجوسيان) محدود مى‌سازد. اگر اين مطلب ابت‌شود. اطلاق آيه‌ى جزيه و نيز روايت واسطى، به اين دليل مقيد خواهد شد.

شيخ مفيد، در سخن پيشين فرمودند: "و اما نحن فلانتجاوز بايجاب الجزيه الى غير من عددناه لسنة رسول الله (ص) فيهم و التوقيف الوارد فى احكامهم."

ما در وجوب جزيه، از گروههاى ياد شده پا فراتر نمى‌نهيم زيرا سنت پيامبر (ص) در گرفتن جزيه فقط در مورد ايشان است و ما در احكام فقهى كه از پيامبر درباره ايشان وارد شده، به توقيف [= پاسداشت مرز موضوعات]، فرمان داريم.

نقد و بررسى: مراد ايشان از سنت، براى ما آشكار نيست زيرا در سنت گفتارى پيامبر (ص)، سخنى كه جزيه را به غير گروههاى ياد شده محدود كند، وجود ندارد و ما روايتى كه چنين مضمونى را در برگيرد، نيافتيم. حتى از كسانى كه در زمانى نزديك به عهد شيخ مفيد مى‌زيستند، چون گردآورندگان مجموعه‌هاى حديثى و جز ايشان. بلكه به رواياتى بر مى‌خوريم كه از آن استفاده‌ى تعميم جزيه به تمامى كافران بر مى‌آيد كه در ادامه‌ى اين سخن، آن را ملاحظه خواهيد كرد ـ.

و اما اگر مراد ايشان سنت رفتارى پيامبر (ص) باشد، بدان معنا كه ايشان بر صابئان جزيه قرار نداد - بايستى گفت كه:

  1. اين ادعا، ثابت نيست زيرا عدم يادكرد، گواه بر عدم وقوع نخواهد بود.
  2. به فرض پذيرش [عدم جزيه بر صابئان از سوى پيامبر]، شايد دعوى ياد شده بدان جهت باشد كه صابئان در زمره‌ى ساكنان حوزه‌ى فتوحات اسلامى در عصر پيامبر (ص) نبودند.

زيرا ايشان در منطقه "ميسان‌" و "حرنان‌" مى‌زيستند و هر دو منطقه، پس از رحلت پيامبر (ص) فتح شد. و شايد عوامل ديگر در كار بود.

بنا بر اين، سنت عملى پيامبر (ص)، نمى‌تواند اين دعوى را به اثبات رساند كه از صابئان نمى‌توان جزيه گرفت.

نتيجه‌ى سخن در نكته‌ى نخست: واژه‌ى "الكتاب‌" در "باب جزيه‌" در دو كتاب [تورات و انجيل] و يا كتابهاى شريعت‌آور محدود نيست. از اين رو، در فرض ينكه جامعه‌اى از كتاب يحيى، يا داود و يا ادريس، پيروى كنند، اينان در زمره‌ى اهل كتاب هستند. خونشان محفوظ است. در آيين‌شان آزاد وانهاده مى‌شوند و از آنان جزيه گرفته مى‌شود.

‌ادامه در لینک زیر:

‌http://www.modiryar.com/index-management/ethic/velayat/4055-1390-02-19-07-10-38.html

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS