ازدواج جوانان، اجتماع
رضا مهریزی
ازدواج جوانان مسئله مهمی است که بزرگترهای خانواده و بزرگان جامعه باید نسبت به انجام آن اهتمام ویژه داشته باشند زیرا در غیر این صورت مشکلات عدیدهای جوانان و جامعه را تهدید میکند. نویسنده این مطلب نگاهی اجمالی به پدیده افزایش سن ازدواج دارد.
جامعه ما در حال حاضر دو ویژگی بارز دارد: یکی اینکه جامعه ای جوان است و دوم آنکه در حال گذار از زندگی سنتی به زندگی مدرن است. این دو ویژگی اقتضائات و عوارضی دارد، که یکی از آنها مسئلهای به نام بالارفتن سن ازدواج و نیز افزایش میل به تنها زیستی و زندگی انفرادی جوانان است.
مسئله بالا رفتن سن ازدواج و تمایل به زندگی مجردی، که دو روی یک سکهاند، هر چند دامن گیر پسران و دختران است اما از آنجا که پسر به لحاظ فیزیولوژیک و نیز فرهنگی هر چقدر سنش بالابرود مشکلی برای ازدواج ندارد (البته این از ناگواریهای فرهنگماست و حقیقتا باید جو جامعه طوری باشد که پسرها نیز مجبور شوند در سنین پایینتر و مناسبتر ازدواج نمایند) بنابراین، این مسئله و مشکل بیشتر دامن گیر دختران است و در واقع معضلی است که در فرهنگ ما از آن با عنوان ترشیدگی دختران یاد میشود. (البته این تعبیر هرگز مناسب نیست ولی در جامعه رایج است) البته به نظر میرسد این پدیده بیشتر بستگی به ویژگیهای فیزیولوژیک زن داشته باشد تا به شرایط محیطی و فرهنگی و حتی وجه فرهنگی آن را نیز میتوان به نوعی ریشه دار در مسئله فیزیولوژیکی آن قلمداد کرد. چرا که بهترین سن باروری برای دختران زیر سن 30 سالگی است و حداکثر سن مناسبی که اطبا برای باروری توصیه میکنند، 35سالگی است و بارداری بالاتر از سن سی و پنج سالگی را برای مادر و کودک دارای عوارض منفی میدانند.
علل بالا رفتن سن ازدواج
به هر حال آنچه امروز با آن روبه روییم دخترانی هستند که آهسته آهسته و با بالاتر رفتن سنشان، فرصت ازدواج را از دست میدهند و بیم آن است از این رهگذر هم خودشان و هم جامعه را در سالهای آینده دچار مشکلات و مسائل پیچیدهای هم از لحاظ تولید نسل تازه و هم از لحاظ اخلاقی و... نمایند. بالا رفتن سن ازدواج و وارد شدن دختران به سن تجرد قطعی علتهای متعددی میتواند داشته باشد که در ادامه به چند مورد از آنها میپردازیم.
1- میل شدید به حضور در دانشگاه
یکی از مهم ترین علتها، میل شدید دخترها به حضور در دانشگاه است. متاسفانه دختران تمایل دارند تا در دانشگاه حضور پیدا کنند و از رهاورد آن ازدواج موفق تری نیز داشته باشند این تمایل به حدی شده که در برخی رشتهها حتی تا 70 و 80 درصد آن را دختران در اختیار گرفتهاند. (در سالهای اخیر فضای بسیاری از دانشگاههای ما کاملا زنانه و دخترانه شده است.) البته حضور دخترها در دانشگاه این حسن را دارد که سطح دانش دختران را بالا میبرد اما این عیب را نیز در چشم دارد که موجب میشود توقع دختران از ازدواج و همسر آینده و ایده آلشان بسیار بالا رود و عده قابل توجهی از آنان فرد ایده آل و مطلوب خود را به سادگی نیابند و در نتیجه تن به ازدواج ندهند و در فرجام کار، به زندگی مجردی و بی همسری روی آورند.
2- حضور گسترده درادارات
از مسایل دیگر حضور بیش از حد و افسار گسیخته دختران و زنان در ادارات است. این مساله علاوه بر آنکه عرصه را بر مردان که نان آور اصلی خانواده محسوب میشوند و مهریه پرداز، تنگ کرده و موجب افزایش نرخ بیکاری پسران نیز گشته است( بیکاریای که خود موجب بالا رفتن سن ازدواج در برخی پسران شده است) از سویی دیگر سبب شده سطح انتظار دختران به شدت افزایش یابد. زیرا دخترها برخلاف پسران، البته نه اکثر آنها، که اگر سر کاری روند و شغلی بیابند یکی از اولین فکرهایی که به ذهنشان خطور میکند ازدواج کردن و زن گرفتن است کاملا بر عکس هستند و بسیاری از آنها پس از کسب شغل درآمد و موقعیت اجتماعی، به فکر مستقل شدن و به قول بسیاریشان، آقا بالاسر نداشتن و زندگی مجردی میافتند و این غرور و استغنا و احساس بی نیازی از شوهر، عامل دیگری است برای عدم تمایل آنان به ازدواج و اشتیاق به زندگی مجردی و بی مزاحم، که به ویژه در شهرهای بزرگتر حادتر است. مجید امیدی مدیرکل فرهنگی سازمان ملل جوانان درباره زندگی مجردی جوانان چنین میگوید: «آمار روی آوردن جوانان به زندگی مجردی در 6 کلانشهر تهران، شیراز، مشهد ، اصفهان، تبریز و اهواز به 30 درصد رسیده است و غم انگیزتر آنکه روز به روز دختران جوان تعداد بیشتری از این جامعه آماری را تشکیل میدهند. او روی آوردن جوانان و بچههای کشور به اتاقهای شخصی خود را مقدمهای برای روی آوردن آنها به زندگی مجردی درسالهای بعدی زندگی خود دانست و افزود: درحال حاضر زنگ خطر زندگی مجردی در کشور زده شده و متاسفانه در مورد این مشکل هم سکوت میشود.»
همچنین ایرج وثوق جامعه شناس و مدرس دانشگاه علامه طباطبایی تهران نیز براین باور است که «افزایش اشتغال زنان امروز که از زمینههای توسعه و مدرن شدن هر جامعهای است باعث شده است آنها از نظر مالی به استقلال رسیده و این عمل باعث میشود این استقلال را در سایر زمینهها نیز خواستار باشند. اولین گام استقلال طلبی این افراد رها شدن از سلطه خانواده است. او به اشکال متفاوت فرهنگی، قومی و طبقه اجتماعی دختران در روی آوردن به زندگی مجردی اشاره کرد وافزود: درحال حاضر در جامعه ما بیشتر دخترها به بهانه ادامه تحصیل از شهر و خانواده خود جدا میشوند و این اولین قدم در روی آوردن آنها به زندگی مجردی در سالهای بعد است. مدرس دانشگاه علامه در ادامه چنین میگوید: در حال حاضر در تمام اجزای جامعه ما تقابل میان سنت و مدرنیته مشهود است و در این فضا افراد در یک نوع سرگردانی زندگی میکنند. در همین راستا تمایل به زندگی مجردی در طبقات پایین و سنتی جامعه به مراتب کمتر بوده و مانند سایر فعالیتهای اجتماعی متولی این آزادی زنان و دخترانی از طبقه میانی جامعه هستند.»
تمایل به زندگی مجردانه و بی مزاحم
بنابراین همانطور که همگان میبینند و میشنوند و میدانند، امروز معضل روی آوردن پسران و دختران به زندگی مجردانه و بی مزاحم و بی دردسر، بسیار جدی شده است و مقصر اصلی نیز در این بین بیشتر مسئولان و خانوادهها و البته خود جوانان هستند و به نظرم تا حدودی هم دختران مقصرترند. تفکرات فمنیستی در میان دختران به ویژه دخترانی که خود را مدرن و روشنفکر میپندارند در سالهای اخیر به شدت گسترش یافته و این خود از عوامل میل به زندگی مجردی و بی همسری شده زیرا فمنیستها معتقدند زنان بدون مرد مثل ماهی بدون دوچرخه هستند یعنی هیچ احتیاجی به مردان ندارند و همچنین معتقدند و عقایدشان را با روشهای مختلف ترویج میکنند که زنی که با مردی ازدواج کند مانند آنست که با دشمن دست دوستی دهد، این عقاید شاید برای عدهای مضحک به نظر آید اما باید بپذیریم که عده زیادی از دختران مدرن و روشنفکر به این دست عقاید مغرورانه و زن پرستانه هرچند به صورت سربسته باور دارند.
راهکارها
در هر صورت برای مواجهه با این معضل باید کارهای متعددی انجام داد که مهمترین آنها عبارتند از: تفکیک جنسی دانشگاهها: این کار باعث میشود اشتیاق شدید بخشی از دختران به حضور در دانشگاه و تلاش برخی از آنان برای شوهریابی یا خدایی نکرده دوست یابی در چنین محیط هایی، کاسته شود، زیرا اساسا دانشگاه نهادی برای همسریابی نیست که کسی به این امید به دانشگاه رود؛ و اگر کسی حقیقتا قصد همسریافتن دارد باید از رهگذر خانواده اقدام کند زیرا بی شک مطمئنترین و باصلاحیتترین نهاد برای همسریابی هنوز هم خانواده است.
همچنین باید قوانینی وضع شود که بومی گرایی در پذیرش دانشجو بیش تر شود و اگر امکانپذیر باشد به صددرصد برسد (متاسفانه تعداد زیادی از خانههای مجردی و زندگیهای مجردی از آن دانشجویانی است که برای تحصیل دل از یار و دیار خود کندهاند و در سنین 18 و 19 سالگی بالاجبار در شهری دیگر ساکن شدهاند این نحو از زیست مجردی، به علت از دست دادن نظارت خانواده و اقوام و آشنایان و نیز تنها ماندن جوانان و احساس غربت و بی کسی ایشان تبعات بسیار منفی هم از لحاظ روحی و روانشناسانه و هم از لحاظ اخلاقی و اجتماعی دارد البته برای دختران این عارضه مضاعف را نیز دارد که در بهترین سنین ازدواج، به دلیل دوری از خانواده و خویشان وآشنایان، امکان خواستگار داشتن و ازدواج کردن را از دست میدهند والبته بدتر از آن این است که، داشتن زندگی مجردی در دوران دانشجویی، خود درحکم تمرین و تجربهای میشود برای زندگی مجردی فارغ البالانه و بی مبالاتانه و ولنگارانه پس از فارغ التحصیلی به ویژه برای پسران. پس امیدواریم که بومی گرایی چه در دانشگاههای ملی و چه آزاد در راس امور قرارگیرد زیرا از هرکار فرهنگی موثرتر است. از کارهای دیگری که باید برای کاهش خانه زندگیهای مجردانه کرد، وضع قوانین و مقرراتی است که امکان نظارت بیشتر بر بنگاههای مسکن واملاک، به منظور کنترل و محدود کردن و اجاره دادن یا فروختن خانه و مسکن به افراد مجرد را فراهم کند.
البته مهمترین کاری که در این زمینه باید کرد اقدام به موقع خانوادهها برای ازدواج و همسر دادن به جوانان است (پدر و مادر و حتی خویشان وآشنایان وظیفه دارند تا جوانان مجرد نزدیکان خود را همسر دهند و این فرهنگی قرآنی است، زیرا در قرآن جایی که سخن از عفت و خویشتنداری است، خطاب خدا به خود جوانان است:
«ولیستعفف الذین لایجدون نکاحا حتی یغنیهم الله من فضله»
و آنها که وسیله ازدواج ندارند باید عفت پیشه کنند تا خداوند آنانی را به فضلش بی نیاز سازد 33 نور»
ولیکن جایی که سخن از ازدواج است به والدین و اطرافیان و دولت اسلامی امر میشود که جوانان خود را به ازدواج درآورند:
«وانکحوا الایامی منکم والصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله والله واسع علیم»
مردان و زنان بی همسر را همسر دهید و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را، اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز میسازد، خداوند واسع و آگاه است. نور (32).
بنابراین همه وظیفه دارند و مسئولیت دارند که جوانان مجرد را همسر دهند و حتی جا دارد برخی باورهای سنتی و عرفی که ریشه ای در دین و آیین نیز ندارند، مثل ضرورت خواستگاری پسر از دختر، زیر پاگذارند و از هر فرصتی برای ازدواج دادن جوانان استفاده کنند. البته دولت اسلامی نیز وظیفه دارد که هرچه در توان دارد در طبق اخلاص نهد و به امر ازدواج به هنگام جوانان به عنوان یک مساله درجه یک و اساسی جامعه بنگرد و بداند که هرچه سن ازدواج بالارود و زندگیهای مجردی نضج گیرد و قبح آن بریزد، ارکان اخلاق و ایمان جامعه متزلزل تر خواهد شد. در واقع هر خانه مجردی درحکم یک انبار باروت است که امنیت و حیات اخلاقی اجتماع را تهدید میکند.
یکی دیگر از راههای مبارزه با خانه زندگیهای مجردی مساله استخدام در ادارات است؛ در ادارات و نهادها باید طوری شود که افراد متاهل دارای اولویت استخدام باشند و حتی در صورت امکان افراد مجرد به شرط متاهل شدن استخدام شوند. (متاسفانه در سالهای اخیر شاهد خیل به کارگیری دختران مجرد در همه نهادها و دستگاهها اعم از دولتی و غیر دولتی هستیم، امری که دلیل آن حقیقتا مبهم و غیر شفاف مینماید) همچنین، اختصاص سهمیه به دانشجویان متاهل در مقاطع تحصیلات تکمیلی، نیز کوتاه کردن مدت سربازی برای پسران متاهل، از اقدامات بسیار مفید و تشویق کننده به ازدواج و تشکیل خانواده میتواند باشد. (البته به نظر میرسد دوسال سربازی آن هم در زمان صلح کمی طولانی باشد، کسانی که به خدمت مقدس سربازی رفتند تایید میکنند که سربازها و افسران وظیفه کار چندانی برای انجام دادن ندارند و چه بسا نیروی آنها هدر میرود. به نظر میرسد کاهش مدت سربازی به یکسال و نیم و یا یک سال میتواند فواید و محاسن زیادی داشته باشد گرچه این کار احتیاج به پژوهش و تحقیق بیشتری دارد) کار دیگری که میتوان انجام داد کوتاه کردن دوران تحصیل در دانشگاه است به نظر میرسد با حذف برخی دروس عمومی و یا تخصصی زاید، بتوان دوران کارشناسی را به سه سال تقلیل داد، این پیشنهادی است که جا دارد بیشتر روی آن تتبع شود.
البته جا دارد صدا و سیما نیز از اشاعه و ترویج خانه زندگیهای مجردی و نشان دادن شخصیتها و قهرمانانی که درسنین بالاو نسبتا سالخوردگی تازه به فکر ازدواج و تشکیل خانواده میافتند، در فیلمها و سریالهای خود، احتراز کند.