دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ماهیت به شرط لا Quiddity conditioned on nothing

No image
ماهیت به شرط لا Quiddity conditioned on nothing

كلمات كليدي : ماهيت، اعتبارات ماهيت، ماهيت بماهي هي، ماهيت لابشرط، مُثُل افلاطوني

نویسنده : مسعود اسماعيلي

هر ماهیتی را می‌توان به سه ‌نحو تصور نمود: ماهیت "لابشرط" یا مطلقه، ماهیت "بشرط شیء" یا مخلوطه و ماهیت "بشرط لا" یا مجرَّده.[1] ماهیت "بشرط لا" را ماهیتِ "مجرَّده" نیز می‌نامند؛ چون ذاتش مجرد و خالی از امور دیگر (غیر از ذاتیات خودش) در نظر گرفته می‌شود. بطور کلی، ماهیت بشرط لا یا مجردهْ این گونه تعریف می‌شود: «ماهیتی که با هیچ چیز دیگری غیر از خود، همراه و متحد نیست و این عدمِ همراهی با چیزی، برای آن ماهیت، به عنوان یک شرط و قید در نظر گرفته شده است». مثلاً اگر ماهیت "انسان" را خالی از امور دیگری مثل خصوصیاتِ افرادش (رنگ و شکل و قد و...) در نظر بگیریم و در این تصور از انسان، همراه نبودنِ آن را با هر چیز دیگری، به عنوان قیدی برای آن در نظر بگیریم، انسان بشرط لا خواهیم داشت. به عبارت دیگر، در این "انسان"، خالی بودن از خصوصیاتِ فردی، به عنوان یک صفت و ویژگی در نظر گرفته شده است. ماهیت بماهی‌هی (لابشرط مَقْسَمی)، بر ماهیتِ بشرطِ لا، صدق می‌کند و حمل می‌شود.

اقسام ماهیت بشرط لا

ماهیت بشرط لا را می‌توان دو گونه تصور نمود[2] که هر یک از این دو گونه نیز خود در نفس الأمر و واقعِ ماهیت بشرط لا ریشه دارند و فروضی ساختگی نیستند و هر یک در یکی از مباحث مهم فلسفی کاربرد دارند. این دو گونه لحاظ از ماهیت بشرط لا به این شرح است:

1) بگونه‌ای که برخی از چیزها، نه داخل ماهیت (به عنوان مقوّم و ذاتیِ آن) در نظر گرفته شود و نه عین آن (به عنوان ذات آن). به عبارت دیگر، برخی از آنچه که در کنار آن تصور می‌شود، به عنوانِ جزء ذات و کلِ ذات آن ماهیت محسوب نشود و اگر قرار باشد چیزی به آن منضم شود، زائد و عارض بر ماهیت و مقترن به آن محسوب شود نه متحد با ماهیت و عین ذات آن[3] که در این صورت گفته می‌شود ترکیب آن دو (به اصطلاحْ) ترکیبی انضمامی است نه اتحادی. این لحاظ از ماهیت بشرط لا، در صورتی ممکن است که ماهیت مزبور، به عنوان ماهیتی کامل در نظر گرفته شود؛ بگونه‌ای که برای تکمیل ذاتش نیازمند ماهیت دیگری نباشد.[4] در این صورت، می‌توان فرض کرد که ماهیتِ بشرط لا، در مقارنت با ماهیتی دیگر، یک ماهیتِ مرکَّب را پدید بیاورند اما در این فرض، این دو ماهیتْ دو جزءِ متمایز و مستقلِ آن ماهیتِ مرکَّب محسوب می‌شوند ولذا بر یکدیگر قابل حمل نیستند؛[5] زیرا برای حملِ دو ماهیت بر یکدیگر، اتحاد ماهوی و ذاتی لازم است و این دو ماهیت، بصورتی تصور می‌شوند که دو ماهیتِ جدا از یکدیگر (دارای دو ذات مختلف) هستند.

مثال این لحاظ از ماهیت بشرط لا، دو ماهیتِ خارجیِ "ماده" و "صورت" هستند که در مجموعْ جسم را پدید می‌آورند؛ زیرا هریک از این دو، از نظر ماهوی، ماهیتی کامل بوده، با ترکیب با دیگری ذاتِ خود را تکمیل نمی‌کنند و هر یک خارج از ذات دیگری و زائد بر دیگری محسوب می‌شوند. به دیگر بیان، باید گفت که ماده و صورت دو ماهیتِ کامل‌اند و هر ماهیتِ دیگری همراه با آنها در نظر گرفته شود، داخل در محدوده ذات و مقوماتشان نخواهد بود ولذا زائد و عارض بر آنهاست.[6] بدین ترتیب، ماده و صورت، دو ماهیتِ بشرطِ لا هستند که دو جزء جدا و مستقلِ جسم، محسوب می‌شوند و به همین دلیل، بر یکدیگر قابل حمل نیستند؛ یعنی نمی‌توان گفت که ماده، صورت است یا برعکس. از این روست که بیشترِ فلاسفه، ترکیبِ جسم از ماده و صورت را ترکیب انضمامی (یعنی ترکیبی که در آن، هریک از اجزاء، وجود متمایز و قابل تشخیصی از یکدیگر دارند) می‌دانند نه ترکیب اتحادی.

با توجه به توضیحات مزبور، تفاوت ماهیت لابشرط و بشرط لا به‌ خوبی آشکار می‌شود: ماهیت بشرط لا، ماهیتی کامل است که نیازی به تکمیل ندارد ولذا محدوده ذاتش، نسبت به هر چیز دیگری بسته است؛ اما ماهیتِ لابشرط، ماهیتی است که در آن، امورِ دیگر در نظر گرفته نمی‌شوند که این فرض، خودْ شاملِ وضعیتی است که ماهیتْ کامل نبوده، برای تکمیل خود نیازمندِ ماهیت دیگری است که در محدوده ذات آن وارد شده، یکی از مقومات آن را تشکیل دهد.[7]

2) بگونه‌ای که نه تنها برخی از چیزها داخل در محدودهٔ ذاتِ ماهیت تصور نشود، بلکه ماهیت، حتی از اقتران با آن امور نیز مبرا باشد و آن امور به عنوان عارض و مقارنِ آن نیز لحاظ نشود.[8] در این صورت، یک ماهیت صِرف خواهیم داشت. چنین ماهیتی وجود خارجی نخواهد داشت؛ زیرا ماهیتی که با امور دیگر مقارن نیست، با وجود نیز همراه نخواهد بود؛ در حالی که می‌دانیم موجودیت و تحقق هر چیزی به وجود است ولذا ماهیتِ مزبور که با وجود همراه نیست، موجود خارجی نخواهد بود.[9] حتی در این صورت، ماهیتْ در ذهن نیز موجود نخواهد بود؛[10] زیرا وجود در ذهن نیز متوقف بر اقتران ماهیت با وجود ذهنی است و چون همه اقترانات از "ماهیت بشرط لا" نفی می‌شود، چنین موجودیتی نیز نخواهد داشت. مگر اینکه ماهیت مزبور، مطلقا بشرط لا نباشد و تنها نسبت به عوارض و اقترانات خارجی بشرط لا باشد که در این صورت می‌توان برای آن در ذهنْ موجودیتی فرض نمود.[11]

برخی از فیلسوفان عقیده دارند که این گونه از ماهیت بشرط لا، همان "مُثُلِ افلاطونی" است ولذا نظریهٔ "مُثُلِ افلاطونی" را متضمن اعتقاد به وجودِ چنین ماهیتی می‌دانند.[12] نظریهٔ مثل، چنین می‌گوید که هریک از ماهیات (مانند انسان، گاو، درخت و...) در عالَمی فراتر از عالم مادی نمونه‌ای دارند که این نمونهٔ ماورایی، ماهیتی صرف است و با هیچ چیزِ دیگری (حتی با اموری که به آن ماهیت در عالمِ ماده، تشخّص می‌دهند نظیر شکل و رنگ و اندازه و دیگر کیفیتها و خصوصیات) همراه نیست. البته اگر این نظریه، به همین نحو تقریر شود، مُثُل افلاطونی را باید اموری محال و ناموجود و این نظریه را نظریه‌ای باطل دانست؛ زیرا همانطور که گذشت ماهیتی که با هیچ چیز دیگر مقارن نباشد، با وجود نیز همراه نخواهد بود و در نتیجهْ موجود نخواهد بود.[13] اما ملاصدرا این نظریه را به‌گونه‌ای وجودی تفسیر نموده و آن را تصحیح و اثبات کرده است. به عبارت دیگر ملاصدرا مُثُل را وجودهای بحتی (و نه ماهیات بحت) دانسته است که هریک، در عالم مادی نوعی از انواع موجودات محسوب می‌شوند.

منظور از ماهیت بشرط لا در مباحثِ ماهیت (در بحث اعتبارات سه‌گانه ماهیت که بشرط لا در برابر بشرط شیء و لابشرط مطرح می‌شود) همین نوع از بشرط لا (یعنی ماهیتی که از اقتران با هر چیز دیگر حتی وجود، مبرا باشد) است.[14]

برخی با توجه به اینکه چنین "ماهیت بشرط لا"یی موجود نیست، چنین اشکال کرده‌اند که چگونه ذهن چنین ماهیتی را لحاظ می‌کند و در نظر می‌گیرد. زیرا ذهن، اعتبارات سه گانه ماهیت را به عنوان اعتبارات ساختگی و جعلی در نظر نمی‌گیرد و آنها را از پیش خود نمی‌سازد؛ بلکه برای آنها نفس الأمر قائل است و آن اعتبارات را از نفس الأمر و واقعِ ماهیت انتزاع می‌کند. از این رو، این پرسش پیش می‌آید که اگر آن نوع از ماهیت بشرط لا نه در عالَمِ خارج و نه در عالَمِ ذهن موجود نیست، ذهن این اعتبار از ماهیت را از چه واقعیت و نفس الأمری اخذ می‌کند. این شبهه نظیر شبهه معدوم مطلق در فلسفه است که آن نیز نه در ذهن و نه در خارج موجود نیست و لذا در وجود نفس الأمری برای آن شک می‌شود. پاسخ این شبهه در مباحث مربوط به نفس الأمر و وجود ذهنی در فلسفه به تفصیل آمده است که به همان نحو، مسأله مربوط به این گونه از ماهیت بشرط لا نیز حل می‌شود.[15]

مقاله

نویسنده مسعود اسماعيلي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

حواس ظاهری و باطنی

No image

مراتب و درجات عقل

صفات خداوند

صفات خداوند

No image

مُثُل افلاطونی

Powered by TayaCMS