كلمات كليدي : انتقال جمعيت، باروري، مرگ ومير، رشد
نویسنده : مريم اميني يخداني
انتقال یا گذار جمعیت یکی از موضوعات عمده در مطالعات جمعیتی است، منظور از انتقال جمعیت این است که، چگونه جمعیتها از وضعیتی که سطح زاد و ولد و مرگومیر هر دو بالا و در نتیجه رشد جمعیت ناچیز است به وضعیتی انتقال مییابد که در آن سطح زاد و ولد و مرگومیر هر دو پایین و باز هم رشد ناچیز است.[1]
این تئوری نخستینبار توسط وارن تامپسون (Warren Thompson: 1887-1973) در سال 1929 ارائه شد. این نظریه شرحی بود بر گذار از میزان تولد و مرگومیر زیاد به کم؛ وی زمانی که دادههای چند کشور را از سال 1908 تا 1929 جمعآوری و تحلیل کرد، نظریه خود را مطرح کرد. او نشان داد که براساس الگوهای رشد جمعیت، کشورها را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
الف) اروپای شمالی و غربی و ایالات متحده امریکا؛ از اواخر سده نوزدهم تا 1927، میزان بالای رشد جمعیت در این کشورها افت بسیاری کرد و خیلی زود ثابت شد و سرانجام شروع به کاهش خواهد کرد.
ب) ایتالیا، اسپانیا و اسلاوهای اروپای مرکزی؛ در این کشورها اگرچه میزان تولد و مرگ کاهش خود را آغاز کرده است، بهنظر میرسد که برای مدتی میزان مرگ با همان سرعت، و یا حتی سریعتر از میزان تولد، کاهش یابد. شرایط کشورهای "ب" مشابه شرایط سی تا پنجاه سال پیش کشورهای الف است.
ج) بقیه کشورهای جهان؛ در بقیه کشورهای جهان نظارت چندانی بر میزانهای تولد و مرگ وجود ندارد.[2]
این تئوری که به وضعیت انتقال جمعیت جوامع انسانی میپردازد، بعدها توسط نوتشتاین و بلاکر در سالهای 1945 و 1947 تکمیل شد.
این تئوری در اصل تغییرات جمعیتی جوامع غربی را توصیف میکند، از اینرو علیرغم تسلط آن بر تفکرات کنونی جمعیتشناختی، تنها بهعنوان توصیفی از تغییرات جمعیتشناختی جوامع پیشرفته صنعتی، بهویژه توصیف انتقال از میزانهای بالای موالید و مرگومیر به میزانهای پایین موالید و مرگومیر، مطرح است.[3]
لازم به ذکر است که، این بحث "انتقال جمعیت"، در اوایل قرن نوزده، با کشف داروهای جدید و کنترل بیماریهای واگیردار و کاهش قابلملاحظه مرگومیر و در نتیجه تسریع در رشد جمعیت مطرح شده است.
نظریه انتقال جمعیت
نظریه انتقال جمعیت، تغییرات در میزانهای موالید و مرگومیر را به موازات گذار از شرایط اقتصادی، اجتماعی و سنتی قبل از مدرن، به یک جامعه مدرن صنعتی و شهری توصیف میکند.[4]
انتقال جمعیتشناختی یعنی جابهجایی منطقی مراحل تاریخی که همه جمعیت در روند رسیدن به نوگرایی و شرایط جدید زندگی آن را پشتسر میگذارند. در این روند دو مرحله را میتوان مشخص ساخت: افت سطح مرگومیر، که اساساً ناشی از بیماریهای عفونی بوده است و افت سطح باروری.[5]
مراحل انتقال جمعیت
خلاصه مراحل انتقال جمعیت چنین است:
در طی چند مرحله یک جمعیت از حالتی که مرگومیر و باروری هر دو در سطح بالایی هستند، به حالتی که باروری و مرگومیر هر دو پایین هستند، منتقل میشود. قبل و بعد از انتقال، رشد جمعیت بسیار کند است. حدّفاصل این دو حالت، دوران گذار جمعیتشناختی است. دوران انتقال در دو مرحله رخ میدهد:
در مرحله اول در جریان توسعه ابتدا سطح مرگومیر به طور مداوم پایین میآید، حال آنکه باروری تقریباً در سطح گذشته باقی میماند.
در مرحله دوم به دنبال کاهش سطح مرگومیر، باروری هم با تاخیر، ولی بهتدریج پایین میآید و به این ترتیب با نزدیک شدن سطح باروری به سطح مرگومیر، جمعیت از دوران گذار خارج و به مرحله سوم، دوران تعادل ارادی وارد میشود.[6]
از آنجایی که این نظریه و مراحل مختلف آن، بر بعضی کشورها و مناطق مطابق نیست، در طول دهههای مختلف بازنگریهایی بر مراحل مختلف این نظریه صورت گرفته است، و هریک از نظریهپردازان بازنگریی بر مراحل مختلف آن داشتهاند، در یک بازنگری این نظریه به چهار مرحله تفکیک شده است:
مرحله اول؛ به زمانهای قبل از دوران جدید برمیگردد و مشخصه آن تعادل میان میزانهای موالید و مرگومیر است. این وضعیت مشخصه تمام جمعیتهای انسانی تا اواخر قرن هیجده یعنی زمانی است که در کشورهای پیشرفته غربی تعادل بههم خورد. در این مرحله میزانهای موالید و مرگومیر هر دو بالا و بین 30 تا 50 در هزار در نوسان بوده، در نتیجه رشد جمعیت بسیار کند بوده است. در این مرحله به دلایلی چون فقدان دانش پیشگیری و درمان بیماریها و کمبود مواد غذایی میزانهای مرگومیر بسیار بالا بوده است.
مرحله دوم؛ در این مرحله بهخاطر کاهش مرگومیر و ثبات نسبی سطح باروری شمار جمعیت افزایش یافت. کاهش مرگومیر در اصل تحت تاثیر دو عامل بهبود در عرضه موادغذایی تحت تاثیر تحولات کشاورزی در قرن هیجده و بهبود چشمگیر در بهداشت عمومی بوده است. در نتیجه کاهش سطح مرگومیر و شکاف بین میزانهای موالید و مرگ ومیر رشد جمعیت شتاب گرفت.
مرحله سوم؛ در این مرحله بهخاطر کاهش بیشتر در میزان موالید رشد جمعیت بهسوی نوعی ثبات جمعیتی میل میکند. کاهش میزان موالید در کشورهای توسعهیافته از اواخر قرن هیجده میلادی در اروپای شمالی شروع شد. کاهش باروری تحت تاثیر عواملی چون؛ استمرار کاهش مرگومیر کودکان، تغییر و کاهش نفوذ نیروهای سنتی در نتیجه شهرنشینی فزاینده، باسوادی و اشتغال فزاینده زنان، و بهبود تکنولوژی جلوگیری از حاملگی، صورت گرفت.
مرحله چهارم؛ مشخصه این مرحله ثبات است. ساخت سنی جمعیت سالخوردهشده، در مواردی میزانهای باروری به زیر سطح جایگزینی رسیده و نرخ رشد جمعیت بهسرعت کاهش مییابد.[7]
نوتشتاین (Frank Wallace Notestein: 1902-1983)(1953) که در ضمن مقالهای به طرح "تئوری انتقال جمعیت" پرداخته، مدعی بود انتقال جمعیت، که تنها در اروپا تحقق یافته بود، در سرتاسر جهان نیز صورت خواهد یافت. انتقال جمعیتی از نظر وی دارای چهار مرحله است:
مرحله اول، بین مرگومیر و باروری که هر دو در سطح بالایی هستند، تعادل وجود دارد؛ در مرحله دوم با کاهش مرگومیر افزایش جمعیت شتاب میگیرد؛ در مرحله سوم باروری کاهش مییابد و حجم افزایش طبیعی جمعیت نیز کمتر میشود و در مرحله چهارم، بین مرگومیر و باروری تعادل مجدد برقرار میشود که هر دو سطح پایینی دارند.[8]
در طبقهبندی دیگری بلاکر (Blacker)(1947) انتقال جمعیتی را به چهار مرحله اساسی تقسیم نموده و مرحله پنجمی را نیز بر آن متصور است.
1.مرحله ثبات و سکون جمعیتی که در آن مرگومیر و باروری هر دو بالا و میزان رشد جمعیت اندک است؛
2.مرحله آغاز بسط و توسعه جمعیتی، که طی آن میزان مرگومیر بهتدریج رو به کاهش میگذارد ولی میزان موالید بالاست و بهسرعت بر میزان رشد جمعیت افزوده میشود؛
3. مرحله پایان بسط و توسعه جمعیتی، که باروری نیز بهتدریج رو به کاهش میگذارد ولی مرگومیر کماکان پائینتر از باروری و رشد جمعیت همچنان شتابان است؛
4.مرحله ثبات و سکون مجدد، که مرگومیر و باروری هر دو به سطح پایینی میرسند و رشد جمعیت اندک است. بلاکر مرحله پنجمی نیز متصور شده و آن مرحله "سقوط جمعیتی" نامیده میشود. در این مرحله ولادت و مرگومیر هر دو در سطح پایینی هستند ولی بهلحاظ ساختار سنی سالخورده حمعیت، میزان عمومی مرگومیر بیشتر از میزان عمومی موالید و میزان رشد جمعیت منفی است. رشد منفی تعدادی از کشورهای پیشرفته صنعتی از سال 1930 میلادی به بعد زمینهساز قایلشدن مرحله سقوط جمعیتی در تقسیمبندی بلاکر بوده است.[9]
گذار جمعیتشناختی در کشورهای پیشرفته و در حال توسعه
از نظر زمان شروع و مراحل گذار، کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه تفاوتهایی اساسی باهم دارند. مونتوگمی (1999) براین باور است که طی دوره 1950 تا 1995، کشورهای درحال توسعه مسیرهای گذار متفاوتی را طی کردند. این تفاوتها شاید به شرایط متفاوت از نظر زمانی برمیگردد. با توجه به ارتباط میان مرگومیر و عوامل اقتصادی و اجتماعی، باید گفت که کاهش مرگومیر ابتدا در کشورهایی آغاز شد که بهلحاظ اقتصادی- اجتماعی و تاریخی برجستهتر بودند. کشفیات و پیشرفتهای علم پزشکی و علوم وابسته به آن، که ریشه در جوامع توسعه یافته دارد، و حتی پیشتر از آن اقداماتی که در زمینه بهبود شرایط بهداشتی و توسعه آن در سطح عمومی جامعه اروپا صورت گرفت، نقش مهم و اساسی در کاهش سطح مرگ ومیر ایفا کرد. بهلحاظ اقتصادی نیز بهبود در تولید و عرضه موادغذایی، استفاده مطلوب از زمینهای زیرکشت غلات و... که ابتدا در جوامع اروپایی صورت گرفت، در این زمینه بیتاثیر نبود.[10] اما کاهش مرگومیر، که در جوامع غربی حدود 150 سال به طول انجامید، در کشورهای در حال توسعه که دیرتر گذار جمعیتشناختی را تجربه کردند، تنها در یک فاصله زمانی 50ساله یعنی یک سوم مدت زمانی که برای کاهش مرگومیر در جوامع توسعهیافته طول کشید، کاهش پیدا کرد.
باروری با توجه به ماهیت آن دیرتر و کندتر از مرگومیر شروع به کاهش کرد. در این خصوص، کشورهای اروپای غربی و شمالی از سال 1875 به بعد کاهش نسبتاً سریع باروری را تجربه کردند و در دهه 1930 به سطح بسیار پایینی از باروری، باروری کنترل شده، رسیدند. این در حالی است که در جوامع در حال توسعه بهدلیل ماهیت متفاوت باروری و مرگومیر و شرایط اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی حاکم، کاهش باروری با تاخیر نسبتاً طولانی صورت گرفت. هرچند از اواخر دههی 1970 بهتدریج نشانههای بارزی از کاهش زاد و ولد و باروری در شماری از کشورهای آمریکای لاتین و آسیا مشاهده شد ولی در شمار قابلتوجهی از کشورهای در حال توسعه، بهویژه در قارهی آفریقا، زاد و ولد همچنان در سطح بالایی است و تغییر و تحول اساسی در این زمینه حاصل نشده است.[11]
در کشورهای درحال توسعه، در نتیجهی کاهش سریعتر میزان مرگومیر و ثبات نسبی سطح بالای باروری تا چند دهه، میزان رشد جمعیت در این کشورها قبل از واردشدن به مرحله سوم گذار بالاتر است. علاوهبر این ساخت سنی جمعیت این کشورها در مقایسه با کشورهای توسعهیافته بسیار جوانتر است.
انتقادات وارد بر این مراحل
نظریه گذار جمعیتشناختی از آن جهت که در زمینه بیان تاریخ جمعیت مفید واقع میشود بهصورت وسیعی مورد قبول واقع شده است و لی ارزش و اعتبار علمی آن تا حدودی است. مهمترین انتقاداتی که براین نظریه وارد است، عبارت است از:
1. تجربه کشورهای مختلف اروپایی در جریان تغییرات و تحولات جمعیتی یکسان و مشابه نبوده است، بهعنوان مثال در اسپانیا و برخی دیگر از کشورهای اروپای شرقی و جنوبی، کاهش باروری زمانی شروع شد که مرگومیر همچنان در سطح بالایی بود.
2. توالی مراحل انتقال در تمامی کشورها صادق نیست، بهطور مثال میزان رشد در کشورهایی چون ایالات متحده امریکا، در مرحله بعد از انتقال بیش از مرحله اول و دوم گذار بوده است.
3. مبانی نظری این تئوری براساس تجربه کاهش باروری و مرگومیر در کشورهای پیشرفته صنعتی است، از اینرو تعمیم آن به کشورهای در حال توسعه امکان پذیر نیست.
4. مراحل گذار جمعیتشناختی در جوامع توسعهیافته دقیقاً منطبق بر مراحل توسعه این کشورها نیست.
5. در جوامع در حال توسعه میزان باروری در مرحله سوم بهخاطر فراهم نیامدن شرایط اجتماعی و فرهنگی لازم، هنوز در سطح بالایی است.
6. این تئوری هیچ بیانی در مورد اینکه چه نوع و یا چه درجهای از مدرنیزاسیون برای کاهش باروری لازم است، ارائه نمیدهد و بهطور مشخص جمعیتی را که در آن باروری در زمان معینی کاهش خواهد یافت مشخص نمیکند.
7. عدم توجه به مهاجرت در فرآیند تغییرات و تحولات جمعیت. امروزه اغلب کشورهایی که به تعادل دوم در انتقال جمعیت رسیدهاند هر کدام به نحوی تحت تاثیر جریانهای مهاجرتی قرار داشتهاند.[12]