24 آبان 1393, 13:55
كلمات كليدي : ابوحنيفه، حنفي، استحسان، قياس، تابعين، صحابه، اصحاب حديث، عصاي پيغمبر
نام اصلی وی نعمان بن ثابت بن زوطى بن ماه بن هرمز ( 80 - 150) امام ، فقیه ، کوفى و پیشواى مذهب حنفى بود.
ابوحنیفه تجارت پیشه بوده و در عین حال به کسب دانش رغبت بسیار داشته ، نخست به علم کلام روى آورد ولى از آن سر خورده شد و به تحصیل فقه پرداخت .
وى از تابعین به شمار آمده و صحبت چهار تن از صحابه رسول (ص) یعنى انس بن مالک و عبداللَّه بن ابى اوفى در کوفه و سهل بن سعد ساعدى را در مدینه و ابوالطفیل عامر بن واثله را در مکه دریافته و از هر چهار تن اخذ روایت کرده است .
وى درعلم فقه - برخلاف اصحاب حدیث که یکسره اعتماد به نصّ و متن حدیث داشتند - دقت نظر بکار مىبرد، تفکر و استدلال عقلى را وارد فقه نمود، هر چند در این باره راه افراط پیمود و خیلی به قیاس و استحسان اعتماد مىورزید، بدین علت و نیز به سبب شدت محبت او به اهلبیت رسول (ص) محدثان اهل سنت با وى عداوتى خاصّ داشتند. خود مىگفته: دشمنى محدثان با ما بدین سبب است که ما خاندان رسول و اهل بیت او را دوست مىداریم و به فضایل ایشان معترفیم.
امام باقر (ع) از جمله مشایخ و اساتید او بوده و در مناقب شرح ملاقات او با آن حضرت در مدینه آمده است که چگونه در پاسخ ایشان در اعتراض به روش قیاس با کمال ادب زانو مىزند و خود را از قیاس فاسد دور مىساخت. امام صادق (ع) با روش قیاس و استحسان او مخالف بودند،
وى در عصر آن حضرت مىزیسته و از شاگردان آن حضرت بوده، چنان که از خود او نقل شده:
«اگر آن دو سال بهرهبردارى از محضر امام صادق (ع) نبود نعمان تباه بود.»
ونیز میگفت:
«کسى را فقیهتر از حضرت صادق (ع) ندیدهام.»
وى در قیام زید بن على و نفس زکیه علوى و ابراهیم بن عبداللَّه با شیعیان همکارى نزدیک داشت و خود را به خطر انداخت. وى نخست قائل به امامت نفس زکیه محمد بن حسن علوى بود لیکن پس از استقرار دولت بر بنى عباس ناگزیر از آن عقیده باز آمد .
ابوجعفر منصور خلیفه، وى را از کوفه به بغداد طلبید و تولیت قضا به وى داد و ابوحنیفه ابا کرد. او دو روز بر مسند قضا نشست و روز سوم بیمار شد و بیمارى او شش روز طول کشید و وفات یافت.
امام شافعى نیز گفته است : من به کتب اصحاب ابوحنیفه مراجعه کردم و در آن صد و سى ورقه خلاف کتاب و سنت یافتم .
نقل است که روزى وى به نزد حضرت صادق آمد که از آن حضرت حدیث بشنود، دید حضرت عصائى به دست دارد، گفت: اى فرزند رسول خدا تو هنوز به آن سنى نرسیدهاى که به عصا نیاز داشته باشى !! فرمود : آری ولى این عصاى پیغمبر (ص) است خواستم بدان تبرک جویم . ابوحنیفه خم شد تا عصا را ببوسد حضرت آستین خود را بالا زد و فرمود : تو خود مىدانى که این بدن، بدن پیغمبر و این مو، موى پیغمبر است آن را نمىبوسى و مىخواهى چوبى را ببوسى ؟!
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان