دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عمار

No image
عمار

كلمات كليدي : تاريخ، عمار، مولي ابوحذيفه، مسلماني، شكنجه، منزلت عمار، سقيفه، جنگ صفين، شهادت

نویسنده : سيد جواد موسوي

پدر "عمار"، "یاسر" نام داشت. او از مردم «یمن» و از طایفه‌ی «مذحج» از قبیله‌ی «عنس» بود و تا دوران جوانی، در یمن زندگی می‌کرد. او برای یافتن برادر گمشده‌ی خود به مکه آمد و به این ترتیب در مکه ماند و آنجا را محل سکونت خود قرار داد. یاسر با "ابوحذیفه" بزرگ خانواده قبیله‌ی «بنی‌مخزوم» که شخص مهربانی بود، پیمان بست و به این قبیله ملحق شد. پس از مدتی، ابوحذیفه اخلاق و رفتار یاسر را پسندید و یکی از کنیزانش به نام "سمیه" را به عقد ازدواج یاسر درآورد. نخستین میوه‌ی این ازدواج، "عمار" بود که در مکه چشم به جهان گشود و چون مادرش کنیز "ابو حذیفه" بود، طبق قانون بردگی، او نیز برده ابوحذیفه شد؛ ولی ابوحذیفه که شخص بلند نظری بود، او را آزاد کرد. از این‌رو عمار را به عنوان مولی ابوحذیفه(غلام آزاد شده‌ی ابوحذیفه) یاد می‌کنند. عمار وقتی که بزرگ شد، محبت‌های ابوحذیفه را فراموش نکرد و همواره در خدمتش بود، تا او از دنیا رفت.[1] با توجه به اینکه عمار در سال 37 هجرت[2] در سن 94 سالگی به شهادت رسید، چنین به دست می‌آید که ولادت او 44 سال قبل از بعثت، رخ داده است.[3]

ایمان و ولایت عمار

عمار از زمره‌ی معدود کسانی است که خدا و رسول و ائمه هدی، درباره‌ی درجه‌ی عالی و مرتبه رفیع ایمان او شهادت داده‌اند.

حدود 48 سال از عمر عمار می‌گذشت که او شنید شخصی ادعای نبوت می‌کند و مردم را از بت‌پرستی بر حذر داشته و به سوی خدای یکتا دعوت می‌نماید. او در مجموع به حقانیت اسلام پی‌برد و تصمیم گرفت نزد رسول‌خدا(ص) رفته و مسلمان شود. در آن هنگام پیامبر(ص) در خانه "ارقم بن ابی‌ارقم" بود و عده‌ای از مسلمان نیز در اطراف او به آنجا پناه آورده بودند. عمار مخفیانه با رعایت احتیاط به سوی خانه ارقم به راه افتاد و علاقه‌مندی خود را به اسلام آشکار کرد. پیامبر(ص) نیز اسلام را بر او عرضه کرد و او در همان هنگام مسلمان شد. یک روز در محضر پیامبر(ص) ماند و به خانه خود رفت و پدر و مادر و برادرش را نیز به اسلام دعوت کرد.[4]

بسیاری از منابع معتقدند و تصریح دارند که بعضی از آیات قرآن در مدح عمار نازل شده است. مانند آیه‌ی:

«الّا مَن أکرهَ و قَلبه مُطمئنّ بالایمان»

«به جز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است»[5]

جمیع مفسرین اجماع دارند که این آیه در مورد عمار نازل گردیده است.[6] سخنان رسول‌خدا(ص) درباره او بسیار زیاد است و حاکی از جلالت مقام و بلندی مرتبه‌ی او در دنیا و آخرت است. از جمله آنجا که آن حضرت(ص) فرمود: «سراسر وجود عمار سرشار از ایمان است» و جای دیگر فرمود: «از سر تا قدم عمار مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است».[7]

شکنجه عمار و خانواده‌اش توسط کافران

عمار از جمله مستضعفانی بود که کافران وی را عذاب می‌دادند و پدر و مادر و خاندانش را به شکنجه‌های سخت گرفتار می‌کردند. بزرگان قبیله‌ی «بنی‌مخزوم» دستور می‌دادند که آنها را بگیرند و به بطحای مکه ببرند و در ریگ گرم آنها را می‌خواباندند و به انواع شکنجه‌ها عذاب می‌دادند.[8] پس از آن که یاسر و سمیه در چنگال مشرکان به شهادت رسیدند، عمار همچنان در زیر شکنجه شدید به سر می‌برد. به او می‌گفتند: به محمد ناسزا بگو و... . عمار شکنجه‌ها را تحمل می‌کرد تا اینکه دست به تقیه زد و خواسته مشرکان را انجام داد؛ ولی قلبش سرشار از ایمان بود. بعضی عمار را غیابانه محکوم کردند؛ ولی پیامبر(ص) از او طرفداری کرد و فرمود: «قلب عمار سراسر از ایمان است».[9]

هجرت شکوهمندانه عمار به مدینه

عمار پس از پذیرفتن اسلام، همچنان استوار و مقاوم در خدمت پیامبر(ص) بود و برای پیشروی اسلام تلاش می‌کرد، تا آن که ماجرای هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه پیش آمد. او قبلاً به گفته بعضی یک بار به حبشه هجرت کرد و پس از مدتی بازگشت و سپس به هجرت دوم دست زد و برای اسلام از وطن خود بیرون آمد و پا به پای پیامبر(ص) به سوی مدینه رهسپار شد. عمار آنچنان به پیامبر(ص) نزدیک بود که خود می‌گوید: «من همراه و دوشادوش رسول‌‌خدا(ص) بودم. هیچ کس مثل من به آن حضرت نزدیک نبود».[10]

شاید بر هیمن اساس بود که پیامبر(ص) فرمود: «همانا عمار پوست بین دو چشمان و بینی من است»[11]؛ یعنی پیوند و اختصاص عمار به من، در درجه‌ی بالایی است.[12]

ساختن مسجد قبا توسط عمار

هنگام ورود پیامبر(ص) به «قبا»، عمار در نزد آن حضرت بود و پیشنهاد ساختمانی برای نماز را داد. این پیشنهاد مورد تصویب پیامبر(ص) قرار گرفت. عمار سنگ‌هایی را جمع کرد و مسجد قبا را ساخت و این مسجد، نخستین مسجدی بود که در اسلام ساخته شد و آن را عمار ساخت.[13]

شرکت پرتلاش عمار در جبهه‌های جنگ

سیره‌ نویسان در مورد شرکت پر تلاش عمار، در جنگ‌ها می‌نویسند: عمار در جنگ‌های بدر، احد و در بیعت رضوان و جنگ‌های دیگر همراه رسول‌‌خدا(ص) شرکت نمود و در این راستا به خوبی در آزمایش الهی پیروز گردید. او در همه نبردها و حوادث از پیشگامان لشکر اسلام بود.5

روزی پیامبر(ص) وقتی زحمت او را دید، فرمود:

«انک من اهل الجنة، تقتلک الفئة الاغیة»

«تو اهل بهشتی هستی و قوم ستمگر تو را می‌کشند.»[14]

تشیع عمار و دفاعیات او از حریم تشیع

عمار از کسانی است که برای حقانیت علی(ع) استدلال و احتجاج به «حدیث غدیر خم» می‌کند و کسی را که در خلافت و امامت علی(ع) شک کند، خارج از دین اسلام می‌داند. در درگیریی که بین او و "عمروعاص" جریان داشت، می‌گوید: «رسول‌خدا(ص) به من دستور داد تا با بیعت‌شکنان بجنگم و جنگیدم و دستور داد تا با قاسطین(ستمگران) بجنگم و قاسطین شما هستید و با شما می‌جنگم؛ اما مارقین(بیرون روندگان از دین) نمی‌دانم؛ آیا هستند تا با آنان بجنگم یا خیر؟ ای بی‌نسل و نژاد، آیا مگر نشنیده‌ای که رسول‌خدا(ص) فرمود:

«من کنت مولا فهذا علی مولی؟!»

«هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست»

«بار خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که با او دشمنی می‌کند.»[15]

اعتراض عمار به ماجرای سقیفه

بعد از رسول‌خدا(ص) هنوز جنازه‌ی مطهر آن حضرت دفن نشده بود و روی زمین بود که هوادران خلفاء در «سقیفه بنی‌ساعده» اجتماع کردند و در غیاب حضرت علی(ع) و بنی‌هاشم و افرادی مانند "سلمان" و "ابوذر" و "عمار" و...، "ابوبکر" را به عنوان خلیفه نصب کردند و در این شرایط، دوازده نفر که یکی از آنها(عمار) بود، تصمیم گرفتند به مسجد بروند و سخنرانی ابوبکر را به هم بزنند؛ ولی قبل از این کار برای مشورت به حضور امام علی(ع) آمدند و تصمیم خود را بیان کردند. علی(ع) این کار را که موجب آشوب می‌شد، صلاح ندانست و به آنها فرمود: «فقط اجازه می‌دهم که همه شما نزد ابوبکر در مسجد بروید و آنچه را که از رسول‌خدا، در شأن من شنیده‌اید، برای او بیان کنید تا تأکیدی بر اتمام حجت باشد و فاصله گرفتن آنها از رسول‌خدا(ص) مشخص‌تر گردد».[16]

فرمانروایی عمار در کوفه

«کوفه» مرکز حساسی بود و بین فتح ایران، چهار راهی بود که از هر سو به آنجا می‌آمدند، چنین مرکزی به یک امیرلشکر و فرمانروای مقتدر نیاز داشت. "سعد بن ابی‌وقاص" در آنجا حکومت می‌کرد. عمر او را عزل کرد و عمار را فرمانروای کوفه نمود و "عبدالله بن مسعود"، یکی از اصحاب برجسته‌ی رسول‌خدا(ص) را به عنوان معاون عمار و به عنوان قاضی و معلم مردم و آموزگار احکام شرعی، همراه عمار به سوی کوفه فرستاد. او برای مردم کوفه چنین نوشت: «عمار را به عنوان حاکم و فرمانروای کوفه فرستادم، و همراه او "عبدالله بن مسعود" را به عنوان معاون او و معلم و مربی و راهنمای شما به آن دیار روانه نمودم. بدانید که این دو نفر از یاران برتر و برگزیده پیامبر(ص) هستند. از آنها اطاعت کنید و رهنمودهای آنها را بپذیرید».

عمار همراه "عبدالله بن مسعود" به کوفه رفت و مدتی به اداره امور مختلف کوفه همت گماشت و بعد به عللی عمر، او را عزل کرد. پس از برکناری، روزی عمر به او گفت: آیا از برکناری ناراحت شدی؟ عمار در پاسخ سخنی به این مضمون فرمود: «من از انتصاب به آن مقام خشنود نشدم که با برکناری از آن ناراحت شوم.»[17]

تلاش عمار برای تحقق رهبری علی

هنگامی که "عمر بن خطاب" مُرد، عمار همت خود را بر آن داشت که پس از عمر، حضرت علی(ع) زمام امور رهبری را به دست گیرد. قبلاً به گوش همگان رسیده بود که عمار گفته است: «اگر عمر بمیرد، با علی(ع) بیعت می‌کنم.»[18]

در سومین روز فوت "عمر عبدالرحمن بن عوف"، مسلمین را جمع کرد و به آنها گفت: در مورد علی و عثمان با هم مشورت می‌کنیم. عمار گفت: اگر می‌خواهی مردم اختلاف نکنند، با علی(ع) بیعت کن. عبدالله بن ابی‌ربیعه گفت: اگر با عثمان بیعت کنی، ما اطاعت می‌کنیم. عمار خشمگین شد و بر سر عبدالله فریاد کشید و گفت: از چه زمان تو خیرخواه اسلام شده‌ای؟

سپس بنی‌هاشم و بنی‌امیه گفتگو کردند، در این هنگام عمار برخاست و در منقبت حضرت علی(ع) سخنرانی کرد. بعضی برخاستند و بر سر عمار فریاد کشیدند، عمار گفت: «حمد و سپاس خدا را، که همواره یاران حق در اقلیت هستند.»[19]

بعد از قتل عثمان، اصحاب پیامبر(ص) مسلمانان در مدینه به مسجدالنبی آمدند و در آنجا برای تعیین خلیفه اجتماع نمودند. جمعی که عمار یاسر از سران آنها بود، به ذکر فضایل، جهاد، سابقه و قرابت حضرت علی(ع) به رسول‌خدا(ص) پرداختند و مردم را برای بیعت با آن حضرت بسیج نمودند. در این اجتماع عمار از کسانی بود که سخنرانی جالبی کرد و سپس در همان مجلس، مردم با علی(ع) بیعت کردند.[20]

تلاش های گوناگون عمار در جنگ صفین

نظر به اینکه جنگ صفین طول کشید و عمار ده‌ها بار به خط مقدم جبهه رفت و جنگید حرکت او برای جنگ به صورت‌های گوناگون بود. گاهی فرمانده سواره‌ها و گاهی فرمانده پیادگان رزمنده‌ی کوفه بود و گاهی به عنوان دعوت‌کنندگان دشمن به سوی حق و یا دعوت کنندگان سپاه دوست به سوی نبرد بود2 و زمانی فرمانده گروه کمین بود.3

سرانجام عمار در همین جنگ صفین در ماه صفر سال 37 هجری به دست، "ابوالعادیه" که با نیزه، ضربه‌ای به سر وی زد، به شهادت رسید.3

مرقد آن بزرگوار در شمال سوریه در منطقه رقه می‌باشد و از طرف کشور ایران در فضایی به وسعت 20000 متر مربع مورد بازسازی و توسعه قرار گرفته است.[21]

مقاله

نویسنده سيد جواد موسوي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS