دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فرستاده پیامبر اکرم(ص) نزد حاکم غسانی

No image
فرستاده پیامبر اکرم(ص) نزد حاکم غسانی

كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر اكرم(ص)، شجاع بن وهب، حارث بن ابي -شمر، جبله بن ايهم، دمشق

نویسنده : یدالله حاجی‌زاده

پیامبر(ص) در اواخر سال ششم هجری[1] و بنا به برخی از نقل‌ها اوایل سال هفتم هجری[2] و پس از «صلح حدیبه» حاکمان و امرای کشورها و نواحی مختلف را به دین اسلام دعوت کرد. آن حضرت نامه‌هایی تنظیم کرد و توسط فرستادگان خویش به سوی آنها فرستاد و بدین وسیله دعوت جهانی خویش را اعلام کرد.

یکی از کسانی که پیامبر(ص) در همین زمان به او نامه نوشت. حاکم غسانی دمشق "حارث بن ابی‌شمر" و یا طبق برخی نقل‌ها "جبلة بن ایهم" بوده است. در این دعوت "شجاع بن وهب" به عنوان سفیر پیامبر(ص) معرفی شده است.

حاکم غسانی

امرای «غسانی» در منطقه «شام» حکومت می‌کردند.[3] حارث بن ابی شمر عامل "هرقل" پادشاه روم بر دمشق و اطراف آن بود.[4] محل اقامت او «غوطه» (استانی که دمشق جزء آن بوده) بوده است.[5] اکثر منابع قائلند مخاطب نامه پیامبراکرم(ص)، حارث بن ابی شمر بود؛[6] اما در برخی از منابع نام دیگر حاکم غسانی، «جبلة بن ایهم» به عنوان مخاطب نامه پیامبر، به چشم می‌خورد.

"خلیفة بن خیاط" می‌نویسد: «پیامبر(ص) "شجاع بن وهب" را به سوی حارث بن ابی شمر و به قولی به سوی "جبلة بن ایهم" فرستاد.»[7] "ابن کثیر" به این اختلاف اشاره می‌کند و می‌نویسد: در برخی از منابع حاکم غسانی، جبلة بن ایهم بن جبلة بن حارث بن ابی شمر معرفی شده و منابع قائلند، پیامبر(ص) شجاع بن وهب را به سوی او فرستاد، او ملک غسان بود و آنها نصارای عرب در ایام "هرقل" (قیصر) بودند. جبله آخرین حاکم غسانی بود که دعوت پیامبر(ص) را اجابت کرد و مسلمان شد و خبر اسلامش را به رسول‌خدا(ص) داد.[8] "ابن خلدون" به نقل از "مسعودی" می‌نویسد: «اولین حاکم غسانی، حارث بن عمر و حارث بن ثعلبه و... حارث بن ابی‌شمر بود. در عهد حارث بن ابی‌شمر بود که پیامبر(ص) مبعوث شد و نامه‌ای توسط "شجاع بن وهب اسدی" برای او فرستاد.[9] سپس بعد از حارث پسرش نعمان و بعد جبلة بن ایهم به قدرت رسیدند.[10] بنا بر قولی دیگر پیامبر، "شجاع بن وهب" را هم به سوی حارث بن ابی‌شمر و هم به سوی جبلة بن ایهم فرستاد[11] و البته این قول ضعیف دانسته شده است.[12]

فرستاده پیامبراکرم(ص)

شجاع بن وهب اسدی فرستاده پیامبراکرم(ص) به نزد حاکم غسانی دمشق، از جمله یاران رسول‌خدا(ص) بود. او در آغاز اسلام مسلمان شد و در هجرت دوم، به حبشه مهاجرت کرد. سپس به مکه برگشت و مدتی بعد به مدینه مهاجرت کرد. شجاع در جنگ بدر و سایر جنگها شرکت داشت و سرانجام در «یمامه» به شهادت رسید.[13]

نامه پیامبراکرم(ص)

در نامه رسول‌خدا(ص) به حارث بن ابی‌شمر آمده است: «سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند و ایمان آورد. من تو را دعوت می‌کنم که به خدای یگانه که شریکی ندارد، ایمان آوری تا حکومتت باقی بماند.»[14] شجاع بن وهب می‌گوید: وقتی من به دمشق رسیدم، متوجه شدم، حارث مشغول تدارک امکانات برای ورود (استقبال از) قیصر است. قیصر روم از حمص به سوی «ایلیا» (بیت‌المقدس) می‌رفت. شجاع می‌گوید: من دو یا سه روز اجازه ورود به محل اقامت او را نداشتم. بعد از دو سه روز به دربانش گفتم: من فرستاده رسول‌خدا(ص) به سوی حاکم شما هستم. او به من گفت: تا فلان روز نمی‌توانی به حضورش برسی. این حاجب که «مرّی» نام داشت، از من در مورد رسول‌خدا(ص) و دعوت آن حضرت پرسید. من به او سخنانی گفتم قلب او رقت پیدا کرد و اشک در چشمانش حلقه زد، سپس گفت: من انجیل را خوانده‌ام و اوصاف این پیامبر(ص) را می‌دانم، من به او ایمان می‌آورم و او را تصدیق می‌کنم، هر چند از حارث ترس دارم که کشته شوم.[15] "ابن‌سعد" می‌نویسد: «مری مسلمان شد.»[16] شجاع بن وهب ادامه می‌دهد: «حاجب مرا اکرام کرد. ... سرانجام حارث هم به من اجازه ورود داد. او تاجی بر سر داشت، من نامه پیامبر(ص) را به او دادم، نامه را خواند، سپس آن را پرت کرد.[17] "احمدی میانجی" می‌نویسد: حارث به خاطر تهدیدی که در نامه بود (که اگر اسلام نیاوری ملکت زائل می‌شود) آنرا پرت کرد[18] و گفت: چه کسی می‌خواهد فرمانروایی من را از من بگیرد، من به سوی او حرکت خواهم کرد.[19] هر چند در یمن باشد. سپس به لشکریانش دستور آماده باش داد[20] و از من خواست به پیامبر(ص) خبر دهم که حارث با لشکریانش به سوی او خواهد رفت[21] و در واقع مشاهداتم را برای پیامبر(ص) گزارش کنم.

سپس حارث نامه‌ای در همین رابطه به قیصر نوشت و خبر آمدن فرستاده پیامبر(ص) و تصمیم خودش را (مبنی بر حمله به مسلمانان) به او ابلاغ کرد.[22] "ابن‌سید الناس" به نقل از شجاع بن وهب می‌نویسد: «درست در زمانی که حارث خبر آمدن مرا به قیصر که در "ایلیا" (بیت‌المقدس) بود داد، "دحیه کلبی" فرستاده پیامبر(ص) نزد قیصر بود. وقتی قیصر نامه حارث را خواند به او نوشت لازم نیست، به سوی پیامبر(ص) برود. (لازم نیست به او حمله کند.) نامه قیصر آمد و من هنوز آنجا (دمشق) بودم. حارث مرا خواند و گفت: چه زمانی می‌خواهی به مدینه بر گردی؟ گفتم فردا. سپس او 100 مثقال طلا به من داد.»[23] به نظر می‌رسد، تاثیر نامه پیامبراکرم(ص) در قیصر که توسط دحیه کلبی ارسال شده بود، موجب شد به حارث حاکم دست نشانده خودش دستور دهد تا از این تصمیم خود دست بردارد. به هر حال حارث بن ابی‌شمر اسلام نیاورد.[24]

و در سال فتح مکه از دنیا رفت.[25] حاجب حارث «مرّی» هنگام باز گشت فرستاده پیامبر(ص) به نزد او آمد و مقداری لباس و نفقه به وی داد و گفت: سلام مرا به او (رسول خدا (ص)) برسان و به او خبر بده که من از دین او تبعیت می‌کنم.

شجاع می‌گوید: من نزد رسول‌خدا آمدم و خبر حارث حاکم غسانی را به حضرت دادم. حضرت در خصوص وی فرمود: «باد ملکه» حکومت و فرمانروایی او از دست رفت. سپس خبر سلام مرّی را به حضرت دادم و گزارش آنچه گفته بود را دادم حضرت فرمود: او راست گفت.[26]

مقاله

نویسنده یدالله حاجی‌زاده

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS