كلمات كليدي : گاهشماري، حضرت محمد(ص)، دوران مدني، غزوات
نویسنده : زينب ابراهيمي
هجرت به مدینه
پیامبر(ص) پس از نه روز، نیمروز دوشنبه 12 «ربیعالاول» به قبا رسید[1] و بعضی روز پنجشنبه هشتم ربیعالاول را صحیح میدانند.[2] علی(ع) سه روز بعد، پس از برگرداندن امانات به مردم، با زنان و دختر رسولخدا(ص) روانه مدینه شد و پیغمبر(ص) در روز جمعه با گروهی از «بنیالنجار» و هشتاد خانوار از قبیلهی «بنیسالم بن عوف» که اسلام آورده بودند[3] نخستین «نمازجمعه» را در مدینه بر پا نمودند و در زمینی که از دو کودک یتیم خریداری کرد بنای اولیه مسجد فعلی را ساخت.
سال اول هجرت
پیامبر(ص) در ماههای نخستین ورود به مدینه برای سامان دهی به اوضاع اجتماعی مدینه که شامل اوس و خزرج و یهودیان بود، قانونی تدوین کرد که حقوق این دستهها و همپیمانان آنان معین شده و به امضاء رسید.[4]
عقد اخوت، بیعت برادری میان مهاجرین و انصار، به منظور جلوگیری از بروز تعصبات و تخاصم میان مسلمانان و برقراری وحدت اعتقادی میان آنان بود که بر اساس آن هر دو مسلمان تعهداتی در قبال یکدیگر بر عهده میگرفتند.
سال دوم هجرت
در ماه رجب یا شعبان[5] سال دوم هجری هنگامی که یهود، دشمنی خود را با اسلام آشکار کرده بود به فرمان خداوند قبله مسلمانان از «بیتالمقدس» به سوی کعبه تغییر یافت.
از نخستین سال هجرت تا نبرد «بدر» درگیریهایی نه چندان جدی میان مسلمانان و مشرکان مکه در قالب غزوات و سرایا رخ داد. از جمله غزوه «ابواء» یا «ودان» در صفر سال دوم هجری و نیز غزوه «بواط» در ربیعالاول سال دوم،[6] غزوه «ذاتالعشیره»[7] و سریه "عبدالله بن حجش".[8]
در ذیحجه سال دوم[9] هجرت "ابوسفیان" با دویست سوار روانه مدینه شد و پس از کشتن مردی از انصار و سوزاندن چند نخلستان از مقابل سپاه اسلام گریخت.[10] مشرکان چون در این گریز برای سبک کردن بار خود و سرگرم کردن تعقیب کنندگان کیسههای آرد را میافکندند «سویق» نام گرفت.[11]
سال سوم هجرت
مسلمانان بر سر راه کاروان بزرگ تجاری قریش که شامل هزار شتر و پنجاه هزار دینار مالالتجاره بود کمین کردند. این سرمایه از فروش اموال مهاجرین بود. ابوسفیان رئیس کاروان مکیان، در راه بازگشت از شام خطر را احساس کرده و مسیرش را تغییر داد[12] و مکیان را از جریان باخبر ساخت. "ابوجهل" با سپاهی نهصد نفری[13] به نبرد با مسلمانان که تعداد آنان سیصد و سیزده یا سیصد و چهارده تن بود[14] برخاست. در این نبرد هفتاد تن از مهتر و مهترزادگان قریش کشته و همین تعداد اسیر گردیدند.[15] از مسلمانان نیز چهارده تن شهید گشت.[16] نبرد «بدر» در هفدهم رمضان سال دوم هجرت به وقوع پیوست.[17]
یهودیان «بنیقنیقاع» از هم پیمانان خزرج در مدینه بود که با بدویان و قریش بر ضد مسلمانان برای تحرکات نظامی هم پیمان شدند. پیامبر(ص) پس از اطلاع 15 روز آنان را محاصره کرد و سرانجام با میانجیگری "عبدالله بن ابی"، همپیمان بنیقنیقاع دستور کوچ آنان از مدینه به اذرعات شام داده شد.[18] این غزوه از نیمه ماه شوال آغاز و آخر ماه شوال به پایان رسید.[19]
غزوه "ذیامر" در دوازدهم ربیعالاول[20] و "غزوه بحران" در ششم جمادیالاول[21] سال سوم هجرت قبل از غزوه احد برای سرکوب تحرکات بدویان حجاز صورت گرفت.
قریش پس یک سال تلاش در اواخر رمضان سال سوم سپاهی شامل سه هزار مرد جنگی به سوی مدینه گسیل داشت.[22] پیامبر(ص) پس از اطلاع از طریق عمویش، "عباس"،[23] و مشورت با مسلمانان به جنگ در بیرون از مدینه تصمیم گرفت.[24]
نبرد در روز شنبه هفتم شوال با حمله قریش آغاز شد و در حالی که سپاه اسلام در آستانه پیروزی بود گروهی که نگهبان درهها بودند به شوق غنایم مکان خود را ترک کردند و تنها مقاومت پیامبر(ص) و علی(ع) و عدهای از یاران پیامبر(ص) موجب بازگشت فراریان به صحنه نبرد شدند. هفتاد تن از انصار و چهار تن از مهاجران در این جنگ به شهادت رسیدند.[25]
سال چهارم هجرت
در ماه صفر گروهی از طایفه «عضل و قاره»[26] نزد پیغمبر آمدند تا کسانی را برای آموزش احکام دین نزد آنها بفرستد. آنان چون به «رجیع» (آبی از بنیهذیل در حجاز) رسیدند به 6 تن از اصحاب رسول خدا(ص) که همراهشان بود حمله و 4 تن را کشتند و دو تن را به مشرکان مکه سپردند که به انتقام کشتگان بدر به قتل رساندند.[27]
در همین ماه پیغمبر(ص) چهل و به روایتی هفتاد صحابی برای ارشاد قبیله «بنیعامر» به تقاضای رئیس قبیله فرستاد. در «بئر معونه» "عامر بن الطفیل" با عدهای از «بنیسلیم» بر سر آنها ریخته و همه را کشت و تنها "عمرو بن امیه ضمری" را داغ بر پیشانی نهاده[28] و رها کرد. وی دو تن از «بنیعامر» را یافته و کشت و به مدینه بازگشت. این دو حادثه بیانگر ارتباط میان قریش و قبایل بدوی است.
پیامبر(ص) برای کمک از «بنینضیر» در پرداخت خونبهای دو تن از «بنیعامر» که به دست "عمرو بن امیه" کشته شده بودند رفت.[29] یهودیان چون پیامبر(ص) را با کمی از یارانش در دسترس دیدند تصمیم گرفتند از پشت بام، سنگی بر سر پیغمبر(ص) پرتاب کنند. جبرئیل به پیامبر(ص) اطلاع داد. پیامبر(ص) بنینضیر را به کوچ از مدینه فرمان داد. اما آنان به تحریک "عبدالله بن ابی" و یکی از بزرگان بنی نضیر، "حیی بن اخطب"، آماده جنگ شدند[30] و پانزده روز در محاصره پیامبر(ص) ماندند و سرانجام تسلیم و به «اذرعات» شام تبعید شدند و املاک آنان میان مهاجرین قسمت شد.[31] در این غزوه حکم تحریم «خمر» نازل شد.[32]
در این سال همچنین وقایع ذیل به وقوع پیوست:
1- ولادت حسین بن علی(ع)[33] 2- وفات فاطمه(س) مادر علی بن ابیطالب(ع)[34] 3- ازدواج پیامبر(ص) با ام سلمه 4- آموختن کتابت زیدبن ثابت به دستور پیامبر(ص).[35]
سال پنجم هجرت
«دومهالجندل» بارانداز کاروانها و بر سر راه بازرگانی خلیج فارس و دریای سرخ بود. عدهای از بدویان در این ناحیه ضمن غارت کاروانها، در اندیشه حمله به مدینه بودند.[36] بدویان پیش از ورود مسلمانان از صحنه گریختند و مسلمانان بدون درگیری بازگشتند.[37]
علی رغم تلاشهای پیامبر(ص) برای کاهش نزاع میان مکیان و اهل مدینه، سرانجام تحریکات بزرگان یهود به ویژه بنینضیر کارگر افتاد[38] و بدویان «بنیغطفان» و «بنیسلیم» با قریش متحد شدند به شرط آن که محصول یک سال خرمای مدینه را به آنان بپردازند.[39]
شرکت «بنیقریظه» و «یهود» خیبر در این غزوه حاکی از هماهنگی قبلی میان این گروههاست. پیامبر(ص) پس از اطلاع از حرکت سپاهی ده هزار[40] نفری از طریق پیک «خزاعه»[41] برای نبرد آماده شدند.
مسلمانان به پیشنهاد "سلمان فارسی"[42] خندقی به طول پنج و نیم کیلومتر و عرض ده متر و عمق پنج متر در مدت 6 روز کندند.[43]
سپس پیامبر(ص) سپاهی چهار هزار نفری را در دامنه کوه «سلع» (که تنها محل قابل نفوذ دشمن بود) متمرکز کرد. دو سپاه با یکدیگر رو در رو شدند. چند تن از شجاعان با عدهای از یک نقطه ضعیف خندق گذشتند.[44] علی(ع) "عمرو بن عبدود" را کشت و دیگران را پراکند.[45] روز بعد کفار یکپارچه بر مسلمانان تاختند اما با چالاکی تیراندازان حمله دفع شد.
توقف نسبتاً طولانی احزاب در آن سوی خندق پانزده یا بیست روز،[46] نشان از امید مشرکین به گشودن مدینه بود که با کشته شدن عمرو بن عبدود و ناکامی شجاعان قریش در مقابله با علی(ع) و وزش بادهای تند و طوفان شن و سرمای شدید، رخنه "نعیم بن مسعود" (از مسلمانان) در میان قریش و بنیقریظه و برهم زدن اتحاد آنان،[47] گرایش «بنیغطفان» به سازش با مسلمین، مشرکان را ناچار به بازگشت کرد و توطئه احزاب در بیست و چهارم ذیقعده سال پنجم خاتمه یافت.[48]
پس از جنگ احزاب، در بیست و سوم[49] ذیالقعده سال پنجم، به فرمان خداوند،[50] پیامبر(ص) با سه هزار نفر[51] به سوی بنیقریظه رفت و به دلیل پیمان شکنی و همکاری با مشرکان قریش، بیست و پنج روز آنان را محاصره کرد. سرانجام یهود بنیقریظه با پذیرش حکمیت «سعد بن معاذ» "رئیس قبیله اوس" تسلیم شدند. رأی سعد بر اعدام مردان یهود و تقسیم اموال آنها[52] قرار گرفت.
سال ششم هجرت
بدویان «بنیمصطلق» از قبیله «خزاعه» که از طریق دامداری، زراعت و تجارت زندگی میکردند و در جنگ احد، همپیمان قریش بودند در شعبان سال ششم[53] به رهبری "حارث بن ابی ضرار" در آبگاه «مریسیع» گرد آمدند تا به مدینه حمله کنند. پیامبر(ص) با آنان جنگید و پس از کشنه شدن ده نفر از آنان، همگی متفرق و شکست خوردند.[54]
در بازگشت از غزوه بنیمصطلق، سپاهیان برای استراحت مدتی توقف کردند و هنگامی که به سوی مدینه حرکت کردند یکی از همسران پیامبر(ص) که برای یافتن گردنبند گمشدهاش، از سپاه عقب مانده بود، پس از مدتی تأخیر همراه "صفوان بن معطل سلمی" که او نیز از سپاه عقب مانده بود، به سپاه رسیدند. منافقان بر آن زن[55] که یا "عایشه" و یا "ماریه قبطیه"[56] مادر ابراهیم بوده است، دروغ و افترا بستند که این عمل از سوی خداوند مورد نکوهش قرار گرفت.[57]
در ذیقعده سال ششم پیامبر(ص) همراه چهار صد تن[58] و یا هزار و ششصد تن[59] از مشتاقان کعبه، به سوی مکه حرکت کردند و پس از اطلاع از موضعگیری قریش،[60] از مسیری دیگر عبور کرده و در منطقه حدیبیه فرود آمدند. قریش پس از آگاهی از قصد پیامبر(ص) که پیام صلح و دوستی داشت و ارسال پیکهای مکرر نزد رسول خدا(ص)،[61] سرانجام مذاکرات طرفین به انعقاد قراردادی[62] انجامید که نه تنها باعث به رسمیت شناخته شدن اسلام بلکه مقدمهای برای فتح مکه آغاز تبلیغ اسلام در خارج از شبه جزیرهی عربستان شد.
سال هفتم هجرت
پیامبر(ص) به پادشاهان بزرگ جهان، در هفتم محرم سال هفتم هجری[63] نامه نوشت و به مکانهای مورد نظر ارسال شد.[64]
خیبر ناحیهای یهودینشین با ده قلعه مستحکم و نخلستانها و گلهها و اموال بسیار در هشت[65] منزلی مدینه و از مهمترین پایگاههای مخالفان حکومت مدینه بودند. علاوه بر آن خیبریان با بنیغطفان، دشمن مسلمانان، متحد شده بود. پیامبر(ص) پس از چند روز محاصره آنان و فتح دژها، با آنان پیمان بست بر سر زراعت خود باشند و نیمی از محصول را به مدینه بفرستند.[66]
سال هشتم هجرت
در جمادیالاول سال هشتم پانزده نفر به سرپرستی "کعب بن عمیر غفاری" که همگی مبلغ اسلام بودند در منطقه "ذات اطلاح" قتل عام شدند. پیامبر(ص) طی فرمان جهاد، سپاهی ده هزار نفری به فرماندهی "جعفر بن ابی طالب"، "زید بن حارثه" و "عبدالله بن رواحه" به سوی شامات ارسال کرد. سپاهیان اسلام پس از کشته شدن سه فرمانده مذکور، با تاکتیک جنگی ماهرانه "خالد بن ولید" عقبنشینی و به مدینه بازگشتند.
مقدمه فتح مکه هنگام یاری رساندن عدهای از قریش به «بنیبکر» در حمله به «خزاعه» که همپیمان مسلمانان بود فراهم شد و حدود بیست و چند تن از خزاعه را کشتند.
خزاعیان از پیامبر(ص) یاری طلبیدند. مکیان بیمناک، ابوسفیان را برای اظهار وفاداری به پیمان نزد رسول خدا(ص) فرستادند. پیامبر(ص) او را نپذیرفت.[67] و بدون دادن هیچ اطلاعی از مقصد نهایی با سپاه ده هزار نفری، در دهم رمضان[68] سال هشتم به سوی مکه حرکت کرد. ابوسفیان و "حکیم بن حزام" و "بدیل بن ورقاء خزاعی" در شب فتح مکه برای شفاعت به اردوگاه مسلمین نزدیک شدند و دریافتند سپاه قریش توانایی تحمل چنین سپاهی را ندارد. از این رو آنان با واسطهگری "عباس" نزد پیامبر(ص) رفتند.[69] پیامبر(ص) نه تنها از او درگذشت بلکه اعلام کرد هر کس به خانه ابوسفیان، یا «مسجدالحرام» درآید یا در خانه خویش بماند در امان خواهد بود.[70] با وجود عفو عمومی پیامبر(ص) گروهی از قریش سلاح پوشیده و با خالد بن ولید به مبارزه برخاستند. پس از آن که 24 تن از قریش و 4 تن از قبیله «بنیهذیل» کشته شد بقیه گریختند. پیامبر(ص) وارد کعبه شد، علی(ع) از شانههای حضرت بالا رفته و بتان را از کعبه زدود و به زیر افکند.[71]
پیامبر(ص) برای براندازی بتپرستی در میان قبایل کوچک، خالد بن ولید را برای تبلیغ به سوی «بنیجذیمه» فرستاد. خالد با350 تن نزد آنان رفت. آنان با اطلاع از سابقه پیمان شکنی خالد،[72] به ناچار سلاح بر زمین نهاده، اسلام آورده، نماز خواندند و خفتند.[73] خالد بر آنان تاخت و عدهای از مردانشان را کشت. پیامبر(ص) به شدت اندوهگین شده و در جمع مسلمانان از رفتار خالد برائت جست[74] و علی(ع) را برای پرداخت خون بهاء مقتولین و دلجویی از بنیجذیمه نزد آنان فرستاد.[75]
قبیله جنگجوی «هوازن»، بلافاصله پس از فتح مکه عازم حمله به مسلمانان شدند و برای جلوگیری از فرار مردان تمام اموال و زنان هر عشیره را نیز با خود به «اوطاس» بردند.[76]
پیامبر(ص) در دهم شوال[77] سال هشتم با 12 هزار تن وارد درههای بنیهوازن شد. در حالی که بنیهوازن بر بالای سر آنها کمین کرده بودند و در هجومی ناگهانی مسلمانان را پراکندند. علی(ع)، عباس، "ابوسفیان بن حارث" و چهار زن دیگر شجاعانه به دفاع از پیامبر(ص) شتافتند. سرانجام سپاهیان با دیدن این صحنه و فریادهای عباس، به تدریج به میدان بازگشتند بر بنیهوازن تاختند و 6 هزار تن اسیر گرفتند،[78] بقیه نیز به طائف، نخله و اوطاس گریختند.
«طائف» عمدهترین مرکز مقاومت مشرکین بود. پیامبر(ص) طی سریههایی چون سریه "ابوعامر اشعری" و ... امکان فراخوانی نیرو را از آنان گرفت و پس از تسخیر دژ "مالک بن عوف"، دژهای ثقیف را20 روز محاصره کرد و چون امکان گشودن دژ میسر نشد، وارد «جعرانه» شد، که اسرای بنیهوازن در آنجا بودند. پیامبر(ص) سرانجام آنان را آزاد کرد[79] و پس از انجام عمره، در اواخر ذیقعده، "عتاب بن اسید" را به امارت مکه معین کرده[80] به مدینه بازگشتند.
سال نهم هجرت
در ماه رجب سال نهم هجری گزارش رسید سپاهی چهل هزار نفره از رومیان در نوار مرزی شام همراه قبایل مرزنشین تا ناحیه «بلقا» پیشروی کردند.[81] «هرقل» قیصر روم خود تا ناحیه «حمص» پیش آمد.[82] به دلیل رخنه منافقین در میان مسلمانان و فصل برداشت میوه و گرمی هوا پیامبر(ص) با تلاش فراوان ده هزار سواره و ده هزار نیروی پیاده را روانه «تبوک» کرد.[83]
علی(ع) را بر مدینه گمارد.[84] سپاه اسلام بیست روز و یا ده روز در تبوک ماند اما چون یقین کردند گزارش بیاساس بوده به مدینه بازگشتند.
با فتح مکه قبایل کوچک و بزرگ، گروه گروه، نزد پیامبر(ص) شرفیاب شده و اسلام آوردند. به همین دلیل این سال «عامالوفود» نامگذاری شد
"ابراهیم" در ذیحجه سال هشتم از "ماریه قبطیه" متولد شد و در حالی که یک سال و ده ماه داشت درگذشت. روز مرگ او مصادف با خورشید گرفتگی بود که پیامبر(ص)، گمان سادهلوحان که خورشید در سوگ او تاریک شده را انکار کرد و آنان را نماز آیات آموخت.[85]
«مسجد ضرار» که توسط "ابوعامر" سر دسته منافقان در نزدیکی قبا ساخته شد تا محل دسته بندیهای سیاسی و نفاق میان مسلمانان باشد. با نزول وحی، توسط پیامبر(ص) تخریب و مدتی زباله دانی شد.[86]
سال دهم هجرت
پیامبر(ص) در مکاتبات خویش "ابوحارثه" اسقف بزرگ نجران[87] را به اسلام دعوت کرد. شصت تن از دانشمندان نجران همراه سه پیشوای بزرگ، مأمور بررسی این دعوت در محضر رسول خدا(ص) شدند و سرانجام مباهله را پیشنهاد کردند.[88]
زمان مباهله، نجرانیان عزیزترین خویشان پیامبر(ص) را بیپیرایه در کنار او یافتند. چهرههای نورانی آنان باعث شد هیأت نجرانی از مباهله خودداری کرده و هر سال جزیه پرداخت کنند.
پیامبر(ص) در بیست و ششم ذیقعده سال دهم هجری پس از گذاردن آخرین حج در منطقهای به نام"نمره[به فتح نون و میم]" خطاب به مردم فرمود: «ای مردم، خونها و اموال و نوامیس شما بر یکدیگر تا روزی که خدا را ملاقات کنید مانند این ماه، محترم و هر نوع تجاوز به آن حرام است.»[89]
پیامبر(ص) در راه بازگشت از حج در غدیرخم[90] بار دیگر خطبه خواند و در حضور مسلمانان دست علی(ع) را برگرفت و به عنوان جانشین پس از خویش برگزید.[91]
ایشان در آخرین روزهای حیات دستور ارسال لشکری به سوی شام داد و تمامی مسلمانان، جز علی(ع) موظف به شرکت در آن شدند. بهانه جویان به قلت سن "اسامه" اعتراض کردند.[92] پیامبر(ص) پس از گفتگو با آنان دستور حرکت داد[93] و حتی متخلفین را نفرین کرد.[94] پیامبر(ص) از آنچه در مدینه میگذشت سخت آزرده خاطر بود؛ لذا دستور داد تا لوح و قلمی حاضر کنند تا نه غدیر فراموش شود و نه میان انصار و مهاجر آتش دو دستگی برافروزد اما متهم به هذیان گویی شد.[95] لاجرم لب فرو بست و دنیا را وداع گفت و به دیدار یار شتافت.