كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، نخست وزير، اقبال
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
"منوچهر اقبال" فرزند "میرزا ابوتراب" ملقب به «مقبلالسلطنه» از رجال و ملاکین خراسان بود، که در یک دوره از مجلس نیر وکالت کاشمر را به عهده گرفت.
منوچهر اقبال در 24 مهر 1288ش. در «مشهد» به دنیا آمد. او تحصیلات ابتداییاش را در همان جا به پایان برد. پدرش که عضو مجلس مؤسسان اول بود، او را به تهران آورد. وی در مدرسه «ثروت» و «دارالفنون» موفق به اخذ دیپلم شد و در سال 1305ش. برای تکمیل تحصیلات خود در «مونپلیه فرانسه» مشغول تحصیل شد و سپس به پاریس رفت و در دانشکده پزشکی با درجه ممتاز تحصیلات خود را به پایان برد. در سال 1312ش. پس از ازدواج با یک زن فرانسوی به ایران بازگشت.[1] در ایران نشان در جه 2 علمی را از وزارت فرهنگ دریافت کرد. او در همان سال وارد خدمت وظیفه شد و در بیمارستان لشگر مسؤول بخش امراض داخلی شد. در همین زمان اولین برخورد شاه با او اتفاق افتاد. شاه که دچار زنبور گزیدگی شده بود، توسط دکتر اقبال معالجه شد و دکتر اقبال را مورد لطف شاهانه خود قرار داد و دستور داد که شغل آبرومندی به او بدهند. او بعد از اتمام خدمت به عنوان رئیس بهداری مشهد مشغول به کار شد.[2]
اقبال در مسیر پیشرفت
دکتر اقبال خیلی زود و زیرکانه راه ترقی را طی کرد. "احمد قوام" در مرحله اول حرکت سریع او، نقش مهمی داشت. قوام در هنگام استانداریش در مشهد اقبال را جزء نزدیکان خود قرار داد. همزمان نیز به پاس نزدیکی روز افزون به خواهر شاه به معاونت وزارت فرهنگ رسید.[3]
دکتر اقبال با دستور شاه در کابینه قوام وزیر بهداری شد. اقبال در کابینه اول قوام در 1321ش. وزیر بهداری شد و بار دیگر در کابینه دوم با همین پست به خدمات بهداشتی و درمانی به شهرهای جنوبی سفر میکرد. اقبال در کابینه قوام بیشتر به دنبال جلب رضایت شاه بود تا همکاری با نخست وزیر و این موضوع باعث رنجش خاطر قوام نیز شد.[4]
اقبال در کابینه "هژیر" وزیر فرهنگ شد و در این پست بود که قانون(فرهنگ را از سیاست جدا کنید) را در کشور رواج داد. اقبال به منظور سیاست زدایی مدارس و دانشگاهها و مصوبه ضد مطبوعات شهریور 1327ش. این قانون را اجرا کرد؛ طبق این مصوبه حقوق بگیران دولت حق مشارکت در جراید به عنوان مدیر سردبیر و عضو هیئت تحریریه را نداشتند. این مصوبه با اعتراض شدید مطبوعات مواجه شد که به توقیف تعدادی از آنها انجامید و بعد از آن هژیر استیضاح و مجبور به استعفا شد[5] و پس از حادثه ترور شاه در 1327ش. وزیر کشور شد و پس از روی کار آمدن "دکتر مصدق" چندی از مشاغل سیاسی دور شد و تنها به شغل استادی دانشگاه مشغول بود. او در دوران ریاست دانشگاه با نزدیک کردن خود به دانشجویان سعی کرد، نشان بدهد که فردی دلسوز و به فکر ایران است.[6]
دکتر اقبال در 1335ش. وزیر دربار شد و در 15 فروردین 1336ش. پس از "علاء" نخست وزیر شد. اقبال یکی از مطیعترین نخست وزیران دوران سلطنت محمدرضا شاه بود. در مجلس هرگاه با انتقادی نسبت به دولت رو به رو میشد؛ پاسخ تندی به نماینده معترض میکرد و میگفت: من احتیاجی به رأی شما ندارم با امر شاهنشاه آمدهام و با امر شاهانه هم خواهم رفت.[7]
دوران نخست وزیری
در فروردین 1336ش. علاء برکنار و حکم نخست وزیری دکتر اقبال صادر شد. علت اساسی تغییر حکومت علاء و زمامداری دکتر اقبال اولاً اقدام دولت قبلی به انعقاد قراردادی با شرکت نفت ایتالیایی جهت بهرهبرداری از نفت قم بود که در صورت انعقاد این قرارداد بازار فروش نفت آمریکا متزلزل میشد و در نتیجهی عدم رضایت مقامات آمریکایی بود که دولت علاء سقوط کرد. همچنین فشار دولت علاء به حزب ایران و جلوگیری از فعالیت آن و غیر قانونی اعلام نمودن آن نیز یکی از عوامل نارضایتی مردم از دولت او بود؛ البته این کار به اصرار آمریکاییها و اشاره شاه صورت گرفت؛ زیرا شاه با توجه به وضع فرهنگ و سطح معلومات و طرز تفکر مردم، شروع حرکتهای حزبی در ایران را زود میدانست.[8]
برنامه دولت اقبال
دکتر اقبال برنامه کابینه خود را در 25 فروردین 1336ش. در مجلس شورای ملی اینگونه اعلام کرد:
1. ادامه سیاست خارجی کابینه علا؛
2. تحکیم پیمان بغداد؛
3. ادامه مبارزه با کشت خشخاش؛
4. تقسیم املاک سلطنتی.[9]
کابینه اقبال طولانیترین دولت بعد از شهریور 1320ش. بود و طی سه سال و نیم متمایل به سیاست انگلیسیها پیش رفت. او حکومت نظامی را لغو کرد؛ اما به جای آن «سازمان پلیس سیاسی» را تشکیل داد. او تشکیل این سازمان را از افتخارات خود دانست و در مورد آن گفت: امنیت چنان برقرار است که نیازی به حکومت نظامی نیست. اقدام دیگر او انعقاد قراردادی با شرکت نفت ایتالیایی به نسبت 25 به 75 به سود ایران بود که تبلیغات زیادی را برای رژیم فراهم آورد.[10]
سازمان اطلاعات و امنیت کشور
دکتر اقبال در نخستین روز زمامداری خود حکومت نظامی را در تهران برچید؛ اما فردای آن روز ضمن معرفی وزیران خود به شاه، سرلشگر "تیمور بختیار" را به عنوان نخست وزیر و رئیس سازمان اطلاعات کشور معرفی کرد. هسته مرکزی سازمان ساواک، فرمانداری نظامی بود و رکن دوم آن را نیز ارتش اداره آگاهی شهربانی تشکیل میداد.[11] لایحه ساواک در مجلس نوزدهم بدون بحث و مذاکره به تصویب رسید؛ ولی در مجلس سنا مورد مخالفت واقع شد. خواجه نوری که یکی از مخالفان سرسخت این لایحه بود.[12]
در تشکیل و توسعه ساواک کشورهای آمریکا و اسرائیل مداخله داشتند، نکته مهم این که نه فقط سیا، بلکه اف.بی.آی نیز به آن کمک میکرد.[13]
اقدامات دیگر اقبال
<3h>الف) بازرسی شاهنشاهی
اقبال به دستور شاه سازمانی به نام بازرسی شاهنشاهی تشکیل داد. این سازمان بازرسانی برای رسیدگی به تمام شئون کشور را در اختیار داشت. تمام سازمانهای دولتی را مورد بازدید و بازرسی قرار میدادند و گزارش این بازرسیها مستقیماً به شاه تسلیم میشد و پس از ملاحظه شاه برای رسیدگی به دولت ارجاع میشد.[14]
ب) چند لایحه و قانون
دکتر اقبال در طول زمامداری خود همواره با کسری بودجه مواجه بود. او از محل مابهالتفاوت پشتوانه اسکناس دولت حدود شش میلیارد به دست آورد که قسمتی از آن را به توسعه صنایع داخلی اختصاص داد و قسمتی دیگر را به بانکهای کشاورزی و بانک توسعه صنعتی سپرد تا سرمایههای خود را افزایش دهد، چندین وام نیز از دولت آمریکا گرفت. در مورد همین وامها با "دکتر ابتهاج" مدیر عامل سازمان برنامه و بودجه اختلاف شدیدی پیدا کرد که در پی آن سرانجام اقبال موفق شد، اختیارات سازمان برنامه و بودجه را به قید فوریت به رئیس دولت انتقال دهد و در واقع سازمان برنامه و بودجه را منحل کند.[15]
از قوانینی که در دولت اقبال به تصویب رسید و هیچ آثاری بر آن مترتب نشد، قانون رسیدگی به دارایی کارمندان بود. این قانون در بین مردم به قانون «از کجا آوردهای» مشهور شد.[16] کارمندان تمام داراییهای خود را در پرسشنامهها نوشتند؛ ولی حتی در یک مورد هم رسیدگی به عمل نیامد. البته همه این قوانین، حتی طرح برنامه اصلاحات ارضی که از این زمان ریخته شده بود، بیشتر برای تأمین سیاست آمریکاییها برای جلوگیری از فساد مورد نظر آنها بود. آمریکاییها میدانستند شکاف طبقاتی، خطر کمونیزم و رانده شدن ایران به دامان شوروی را بیشتر میکند؛ لذا میخواستند با برنامههای اصلاحی خود رضایت مردم را جلب کنند.[17]
ایران و روابط با آمریکا و اسرائیل
در حکومت نسبتاً طولانی منوچهر اقبال وابستگی ایران به آمریکا به اوج خود رسید. قرارداد موافقتنامه دفاعی دو جانبه ایران و آمریکا حائز اهمیت خاصی است. طبق این موافقتنامه ارتش و نیروهای مسلح ایران برای بازسازی و نوسازی به مستشاران آمریکایی واگذار میشد. این قرارداد شوروی را به شدت نگران و مجبور به واکنش شدید کرد. عراق، افغانستان و چین هم تبلیغات بسیاری علیه دولت ایران به راه انداختند. در همین ایام دولت اقبال برای ایجاد رابطه با اسرائیل مشغول مذاکره بود، این بار هم دولت مصر حملات و اعتراض شدیدی را علیه ایران آغاز کرد و از این که ایران اسرائیل را به رسمیت شناخته انتقاد کرد. البته میان دو کشور سفیر مبادله نشد؛ ولی همیشه یکی از مأمورین وزارت خارجه به عنوان کارور در اسرائیل اقامت داشت و نماینده اسرائیل نیز به عنوان وابسته اقتصادی وظایف نماینده سیاسی را انجام میداد[18]؛ اما این حملات شاه را مجبور کرد که طی تلگرافی به "شیخ شلتوت" رییس دانشگاه اسلامی الازهر توضیح دهد که دولت ایران دولت اسرائیل را در سال 1905م. به عنوان دو فاکتور شناخته است و اقدام دیگری نکرده است.[19]
انتخابات دوره بیستم مجلس و آغاز سقوط دولت اقبال
مقدمات انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی در تابستان 1339ش. آغاز شد، تا روند سقوط دولت اقبال نیز شروع شود. شاه در اجرای نظر آمریکاییها که میخواستند، یک ظاهر دموکراتیک به ایران بدهند، به تشکیل دو حزب «ملیون» به رهبری اقبال و «مردم» به رهبری علم مبادرت نمود. در جریان انتخابات حزب مستقلی نیز به رهبری "جعفر بهبهانی"، "دکتر امینی" و بقایای جبهه ملی نیز وارد میدان شده بودند.[20]
اقبال به راحتی نمیتوانست، از قدرت دست بکشد و با مداخله علنی در جریان انتخابات و با تهدید فشار جعل و تقلب علنی 104 کرسی از مجموع 200 کرسی مجلس را به دست آورد. مشاجره سخت اقبال با امینی از حزب مقابل و اعتراض و خشم مردم از تقلب آشکار در انتخابات، شاه را نیز مجبور به مداخله نمود. او طی مصاحبهای گفت: من از این انتخابات راضی نیستم و چون خود در مظان اتهام قرار گرفته بود، انتخابات را متوقف کرد و متعاقباً در روز 5 شهریور به دنبال اعلام نتایج از اقبال و همه وکلای منتخب خواست تا استعفا بدهند. در این پیام آمده بود که ... مصلحت چنین است که با دادن استعفای دسته جمعی، اراده شود که انتخاب جدیدی با نهایت بیطرفی در سرار کشور انجام گیرد. انتخابات مجدد مجلس بیستم در زمستان همان سال در دولت بعدی(دولت "شریف امامی") برگزار شد. بلافاصله پس از استعفای اقبال سقوط کابینه اعلام شد و شاه، شریف امامی را مأمور تشکیل کابینه کرد.[21]
شکست اقبال
دکتر اقبال سپس ریاست دانشگاه تهران را به عهده گرفت و در انتخابات دور بیستم که مجدداً در زمستان همان سال برگزار شد، از حزب ملیون وارد مجلس شد. در این هنگام دانشگاه وضع آرامی نداشت و دانشجویان که همچنان ناراضی بودند اعتصاب نموده و دانشگاه تعطیل شد؛ دکتر اقبال مورد توهین و حمله دانشجویان قرار گرفت و اتومبیل او به آتش کشیده شد. اقبال بعد از این واقعه در اردیبهشت 1340ش. ایران را به قصد لندن ترک کرد.[22]
اقبال بعد از بازگشت
اقبال در آبان 1342ش. به ایران بازگشت و توسط شاه به جای "عبدالله انتظام" به عنوان مدیر عامل شرکت ملی نفت منصوب شد. وی در این پست بدون کمتر فعالیت و تأثیری تا آخر عمر باقی ماند. اقبال علیرغم اصرار همکاران سابق هرگز حاضر به ادامه فعالیت در حزب ملیون نشد؛ اما با تشکیل گروهی به نام «جمعیت یاران» که یک تجمع سیاسی بود، قصد داشت بر خلاف نقش منفعلانهاش در شرکت نفت در این جمعیت فعالیت سیاسی خود را ادامه دهد. دکتر اقبال سرانجام در چهارم آذر ماه 1356ش. در سن 68 سالگی در اثر سکته قلبی درگذشت.[23]