اشاره: از فقیه عالیقدر و مرجع تقلید بزرگوار و عارف وارسته این روزگار، مرحوم آیتالله العظمی محمدتقی بهجت علاوه بر آثار متعدد علمی که قابل استفادة متخصصان علوم اسلامی است، آثار فراوان دیگری نیز به جا مانده است که راهگشای جویندگان طریق و سلوک شرعی است و به نوعی کاربرد عمومی دارد.
مطلب حاضر که در همین زمینه است، از پایگاه اینترنتی نشر و تنظیم آثار ایشان برگرفته شده است.
فضیلت تلاوت قرآن در منزل
در روایت آمده است: خانههایى که در آنها تلاوت قرآن مىشود: «تُضیئُ لاهل السماء کما یضیئُ النجمُ [الکُوکبُ الدرى] لاهل الارض: چنان که ستاره یا ستاره درخشنده براى اهل زمین میدرخشد، براى آسمانیان مىدرخشد.»
در گذشته صداى قرآن از منازل بلند میشد. در حالات اصحاب سیدالشهداعلیهالسلام در شب عاشورا آمده است: «لهُم دوى کدَوّى النحل: زمزمهاى همانند صداى زنبور عسل داشتند.» همچنین آمده است که ایشان در حالات مختلف بودند: برخى در رکوع، برخى در سجده و برخى ایستاده و بعضى نشسته [به عبادت مشغول بودند].
در خطبه همام در شمار ویژگیهاى متقین آمده است: «فصافون أقدامهُم یتلون آیات الله آناء اللیل و أطراف النهار: مرتب به نماز ایستاده و در لحظات شب در آغاز و پایان روز، آیات خدا را تلاوت مىکنند.»
با تلاوت قرآن، هستی بخش
عجیب است که ما از قرائت قرآن غفلت داریم. آیا گوش دادن به کلام خدا لازمتر از گوش کردن به سخن شخصیتهاى مهم نیست؟ تلاوت آیات قرآن از قبیل کیف مسموع و خود قرآن کیف مُبصر است. هنگامى که قرآن را از حفظ میخوانیم، صوتش حاکى از قرآن واقعى و وجود مسموع آن است؛ یعنى در هنگام خواندن قرآن، قرآن را ایجاد میکنیم و به آن وجود میدهیم و هستى میبخشیم، و قرائت و تلاوت ما وجودات قرآن و حاکیات از یک قرآن واقعى است.
با این همه ما اینقدر تلاوت قرآن را کوچک میشماریم! مانند حضرت جبرئیلعلیهالسلام قرآن را ایجاد میکنیم، منتها جبرئیل در اول و براى اولین بار ایجاد صوت نمود، ما حالا در این زمان ایجاد صوت و ایجاد قرآن میکنیم. بلکه اگر حساب کنیم و بفهمیم که اصوات از ما نیست، بلکه از آن خداست و ما فاعل ما به الوجودیم، نه ما منهُ الوُجُود، میفهمیم که ایجاد افعال هم من الله است. و حقیقت این است که صوَر [مخلوقات] از حضرت حق افاضه شده است. تمام اشیا مخلوقات او هستند. اگر وسایط را اسقاط کنیم، اضافه مخلوق است به خالق. اگر گفته میشود: از ابر، باران میبارد، ابر موجد باران نیست، و یا وقتى گفته میشود: زن فرزند میزاید، زن موجد فرزند نیست، بلکه علت مُعدّه و زمینه ساز و واسطه ایجاد معلول از علت و فاعل حقیقى است. وقتى وسایط الغا شد، مخلوق میماند و خالق، و فعل است و فاعل.
قرآن و عترت همراه همیشگى
آیتالله شربیانى از علماى بزرگ بودند. روزى در هواى سرد فقیرى دنبال ایشان راه میافتد و تقاضاى کمک میکند؛ ولى آقا توجهى به ایشان نمیکند و او تا پشت در منزل آیتالله مىآید و آقا بدون توجه وارد خانه میشود و در را میبندد و فقیر پشت در اصرار میکند: «کمکم کنید.» چون آقا توجه نمیکند، اهل بیت هم چیزى نمیگویند. صبح که بیرون میآیند، میبینند مرده است. آقا دستور میدهد بروند غسل بدهند. وقتى لباسش را بیرون مىآورند، میبینند یک کیسه لیره همراهش است!
ما قرآن و عترت همراهمان هست؛ ولى میگوییم: «آقا، چیزى بگو که حالم خوب بشود، دارم میمیرم!»
لزوم قدردانى از قرآن و عترت
اگر به ما خبر میدادند که در چین کتابى وجود دارد که کمالاتى را دارد و به زبان چینى است، و تمام صفات و کمالات قرآن را بدون بردن نام آن به آن نسبت میدادند، مثلاً میگفتند از صفاتش این است که: «و لو انّ قرآناً سُیرت به الجبالُ أو قُطّعت به الارضُ أو کُلّم به الموتى: کتابى هست که بتوان با آن کوهها را سیر نمود و زمین را شکافت و با مردگان سخن گفت»[رعد، آیه 31]، و نیز با آن چنین کارهایى را میتوان کرد که: «و أُبرئ الأکمه والأبرص و أحى الموتى بإذن الله وأنبئُکم بما تأکلون وما تدّخرُون فى بیوتکم» [آل عمران، آیه 49]، نابینا و شخص مبتلا به مرض پیسى را به اذن خدا بهبود میبخشم، مردگان را به وسیله آن به اذن خدا زنده میکنم، و از آنچه میخورید و در خانههایتان اندوخته میکنید، خبر میدهم» و دیگر خصوصیات قرآن را بیان میکردند، میگفتیم سزاوار است همه کوچ کنیم تا در آنجا آن کتاب را درس بگیریم یا با خود بیاوریم.
این در حالى است که همان قرآن پیش ماست؛ لذا سزاوار است با گرسنگى و صبر بر خرده نان هم که شده، آن را تحصیل و تدریس نماییم، و به معارفش آگاهى پیدا کنیم، که: «لا تفنى عجائبُه: شگفتىهایش پایان ناپذیر است.» نیز «تبیاناً لکُل شىء: توضیح هر چیزى در آن است» [نحل، آیه 89]. قرآنهایى با هدیه ارزان در دسترس ماست؛ ولى از آن قدردانى نمیکنیم و مانند کسانى که آن را ندارند، از محتوایش بى خبریم. همچنین اهل بیت را که عدیل قرآن هستند، بلکه با قرآن یگانگى و اتحاد دارند و اهانت به قرآن، اهانت به آنهاست و بالعکس. هر کس به قرآن نزدیک باشد به عترت مقرب است و بالعکس.
اعتقادات و افعال اهل بیت نظیر قرآن است
از آنجا که قرآن و عترت عدیلند، انسان باید بفهمد که هر چه تقرب به قرآن و تفهمش از آن بیشتر باشد، تقربش به عترت و معرفت آنها بیشتر و بالاتر خواهد بود؛ زیرا هر دو کأنه شیئى واحد هستند. عقیده مغایر با این مطلب بر خلاف عقیده امامیه است. مگر قرآن اشاره به ارجاع مردم و مسلمانها به اهل بیتعلیهمالسلام ندارد؟ اتحاد قرآن و اهل بیت بدین معناست که اخبار و اعتقادات و افعال اهل بیت هم نظیر صفحات قرآن است که در هر مراجعه به آن، معناى جدیدى ممکن است به دست آید. ولى اهل تسنن میگویند قرآن را داریم و کارى به اهل بیت نداریم و شیعه میگویند اهل بیت را داریم و کارى به قرآن نداریم!
با اینکه تضییع و نابودى هر کدام، تضییع دیگرى هم هست. در روایت است که: «از میان مُنتحلین به ما، سیزده فرقه اهل نارند، و یک فرقه اهل جنت است.» آیا این درست است که انسان زحمت بکشد و رنج و تعب جسمانى داشته باشد و بگوید: دو چیز گرانبها (قرآن و عترت) را میدهیم و یکى را میگیریم و قبول میکنیم؟! اگر واقعاً متعبدى، هر دو را بگیر.
رسول را با رسالتش بشناسید
در روایت آمده است: «إعرفُوا الله بالله، و الرسُول بالرساله: خدا را به خدا، و رسول را با رسالتش بشناسید.» جمله «إعرفُوا الله بالله » میخواهد بگوید که بدانید خدا از همه تعریفها اجل و اظهر و اعرف است، و ممکن است براى دیگران با تعریف انبیاعلیهمالسلام اجل و اعرف شود، و براى عده اى از باب «و ربطنا على قلوبهم: دلهایشان را استوار داشتیم.» باشد.
و جمله «و الرسُول بالرساله» میخواهد بگوید که رسالتش را ببینید و از آن پى ببرید که از جانب خداست؛ یعنى ببینید آیا ادعایى که میکند، درست است یا خیر. آیا حیف از قرآن نیست که بر ما نازل شده. ما که قرآن و شاهنامه در نظرمان فرقى ندارد!
خشنودى امام زمان (عج) میزان عمل ما
در امور اجتماعى نباید به دیگران نگاه کنیم و از این و آن پیروى کنیم؛ زیرا افراد، معصوم نیستند، هر چند بزرگ و بزرگوار باشند؛ بلکه باید نگاه کنیم و ببینیم اگر خودمان تنها بودیم و دیگران نبودند، آیا انجام میدادیم یا خیر؟ و نباید به دیگران کار داشته باشیم. ما باید رضا و میل امام زمان (عج) را در کارها به دست آوریم.
انتظار فرج و تحصیل مقدمات آن
ما باید انتظار فرج حضرت غائب (عج) را داشته باشیم و فرجش را فرج عموم بدانیم، و در هر وقت و هر حال باید منتظر باشیم؛ ولى آیا میشود انتظار فرج آن حضرت را داشت، بدون مقدمات و تحمل ابتلائاتى که براى اهل ایمان پیش میآید؟! با این حال، چه اشکالى دارد که تعجیل فرج آن حضرت را با عافیت بخواهیم؛ یعنى اینکه بخواهیم بیش از این بلاها که تا به حال بر سر مؤمنین آمده، بلاى دیگرى نبینند؟ زیرا در روایت آمده است: «وقتى سفیانى خروج میکند، هر کس نام على، فاطمه، حسن و یا حسین را دارد میکشد.» پس از اینکه عدهای کشته میشوند، بقیه میگویند: «پدران و مادران ما گناه کردهاند و این اسمها را بر ما گذاشته اند، ما چه تقصیر داریم؟» در اینجا سفیانى تفضل میکند و به افراد خود دستور میدهد از کشتن صاحب بعضى از نامها خوددارى کنند؛ ولى صاحب بعضى از نامها را بکشند!
در هر حال، باید منتظر فرج باشیم ولى با مقدمات آن؛ ولى میدانیم که ضعیفیم و طاقت ابتلائات سخت را نداریم، لذا از خدا بخواهیم که شیعه بعد از این دیگر به ابتلائات بیشتر مبتلا نشود. و اهم مقدمات انتظار فرج را که توبه و طهارت از گناهان است، تحصیل کنیم.