دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)

حضرت در خطبه اى ديگر اين نكته را متذكر مى شوند كه پيامبراكرم صلوات الله عليه در زماني ظهور نمودند كه هيچ پيامبر ديگرى حضور نداشته است." أرسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم... ذلك القرآن فاستنطقوه."؛ خداوند پيامبر(ص) را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيت از هم گسسته بود.
ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغهʂ)
ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)

آذر سوكي
ره آورد بعثت
بعد از اين كه به اوضاع و احوال عصر جاهليت پرداختيم و نيز به فلسفه بعثت انبياء واقف گشتيم، حال بايد ببينيم كه اين برانگيختن انبياء چه نتايجى را به همراه داشته است. گروهى به رسالت و دعوت او كافر شده و سزاوار جنگيدن، كشتن و شكنجه جاويد شدند. گروهى نيز در ظاهر اسلام را قبول نموده ولى در دل اسلام را نپذيرفته و منافق شدند. با اسلام ظاهرى خون آنها محفوظ شده و احكام اسلامى در مورد مسلمانان در اين دنيا در مورد آنان جارى شد. ولى در آخرت به جهت نفاق در پائين ترين طبقات جهنم جاويد هستند.
و گروهي در ظاهر و باطن مسلمان شده و هم كار خوب و هم كارهاى بد انجام دادند. اين دسته ممكن است بدون رفتن به جهنم به بهشت بروند.
گروهى هم علاوه بر داشتن صفات گروه فوق عمل صالح انجام داده و كارهاى خير زيادى انجام دادند. پروردگار به اين دسته بهشت هايى كه در آن نهرهايى جريان دارد، وعده داده است. اينان هيچ عذاب و مجازات هايى نمى بينند. خداوند گناهان آنها را بخشيده و بدي هايشان را به چند برابر خوبى تبديل مى كند.
و عده اي علاوه بر داشتن خصوصيات دسته قبل به منظور نزديكى به خداى متعال به تزكيه نفس از اخلاق رذيله و آراستن آن به اخلاق عالى پرداخته كه خدا نيز آنها را به خود نزديك و مقام ارجمندى به آنها عنايت مى كند.
و گروهي علاوه بر داشتن خصوصيات دسته قبل، با فكر و ذكر و تلاش بسيار زياد پروردگارشان را شناخته و آنگاه خالص از هرگونه شركي، او را يكتا دانسته، او را دوست داشته و با بذل هر چه غير اوست به او نزديك شدند و مشتاق ديدار او گرديدند. خداوند نيز آنان را به خوبى قبول و به خود نزديك و تمامى حجاب ها را از آنها برداشت. جمال خود را به آنان نشان داد و آنان نيز با ديده و قلب بدون هرگونه حجابى آن را ديدند، آنان را به پيامبر(ص) و آل او(ع) ملحق نموده و در جايگاه صدق در كنار آنان و در نزد پادشاه مقتدر جاى داد. آنانند سبقت گيرندگان و نزديك شدگان، دوستان پيامبران و شهدا.(19)
حضرت علي عليه السلام در باب نتايج بعثت انبياء عليهم السلام سخنانى را فرموده اند كه به آنها مى پردازيم.
" فانظروا إلى مواقع نعم الله عليهم حين بعث اليهم رسولاً فعقد بملته طاعتهم ... ولا تقرع لهم صفاة."؛
حال به نعمت هاى بزرگ الهى كه به هنگامه بعثت پيامبراسلام(ص) بر آنان فرو ريخت بنگريد، كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمت هاى الهى بال هاى كرامت خود را بر آنان گستراند، و جويبارهاى آسايش و رفاه برايشان روان ساخت! و تمام بركات آيين حق، آنها را در برگرفت!
در ميان نعمت ها غرق گشتند، و در خرمى زندگانى شادمان شدند، امور اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزتى پايدار آرام گرفتند، و به حكومتي پايدار رسيدند. آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند، و سلاطين روى زمين گرديدند، و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهى را براى كسانى اجرا مى كردند كه مجريان احكام بودند، و در گذشته كسى قدرت در هم شكستن نيروى آنان را نداشت، و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پروراند.(20)
در خطبه اى ديگر مى فرمايد:
" و قد بلغتم من كرامة تعالى لكم منزلة... ولا لكم عليه إمرة."؛ مردم! از سرنعمت بعثت پيامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسيده ايد كه حتى كنيزان شما را گرامى مي دارند، و به همسايگان شما محبت مى كنند، كسانى براى شما احترام قائلند كه شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقى نداريد.(21)
امام علي عليه السلام در فرازى ديگر در مورد دلجويى پيامبراكرم (ص) مى فرمايد:
" فان الله سبحانه بعث محمداً(ص) و ليس احد من العرب... حتى أخرج الحق من خاصرنه."؛ پس از ستايش پروردگار، همانا خداوند سبحان، حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را مبعوث فرمود، در روزگارانى كه عرب كتابى نخوانده و ادعاى وحى و پيامبرى نداشت. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم با يارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سرمنزل نجات كشاند، و پيش از آن كه مرگشان فرا رسد آنان را به رستگاري رساند. با خستگان مدارا كرد، و شكسته حالان را زيربال گرفت تا همه را به راه راست هدايت فرمود، جز آنان كه راه گمراهى پيمودند. و در آنها خيرى نبود. همه را نجات داد، و در جايگاه مناسب رستگاري، استقرارشان بخشيد، تا آن كه آسياب زندگى آنان به چرخش درآمد، و نيزه شان تيز شد. به خدا سوگند! من در دنباله آن سپاه بودم، تا باطل شكست خورد و عقب نشست، و همه رهبرى اسلام را فرمانبردار شدند، در اين راه هرگز ناتوان نشدم، و نترسيدم، و خيانت نكردم، و سستى در من راه نيافت. به خدا سوگند! درون باطل را مى شكافم تا حق را از پهلويش بيرون كشم.(22)
حضرت در خطبه اى ديگر اين نكته را متذكر مى شوند كه پيامبراكرم صلوات الله عليه در زماني ظهور نمودند كه هيچ پيامبر ديگرى حضور نداشته است.
" أرسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم... ذلك القرآن فاستنطقوه."؛ خداوند پيامبر(ص) را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيت از هم گسسته بود. پس پيامبر(ص) به ميان خلق آمد در حالى كه كتاب هاى پيامبران پيشين را تصديق كرد، و با " نوري" هدايتگر انسانها شد كه همه بايد از آن اطاعت نمايند، و آن، نور قرآن كريم است.(23)
ويژگي هاى اسلام
" ثم ان هذا الإسلام دين الله الذى اصطفاه لنفسه... وضعوه مواضعه."؛ همانا اين اسلام، دين خداوندى است كه آن را براى خود برگزيد، و با ديده عنايت پروراند، و بهترين آفريدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد. پايه هاى اسلام را بر محبت خويش استوار كرد، و اديان و مذاهب گذشته را با عزت آن، خوار كرد، و با سربلند كردن آن، ديگر ملت ها را بى مقدار كرد، و با محترم داشتن آن، دشمنان را خوار گردانيد، و با يارى كردن آن دشمنان سرسخت را شكست داد، و با نيرومند ساختن آن اركان گمراهى را در هم كوبيد، و تشنگان را از چشمه زلال آن سيراب كرد، و آبگيره هاى اسلام را پرآب كرد.
خداوند اسلام را به گونه اى استحكام بخشيد كه پيوندهايش نگسلد، و حلقه هايش از هم جدا نشود، و ستون هايش خراب نگردد، در پايه هايش زوال راه نيابد، درخت وجودش از ريشه كنده نشود، زمانش پايان نگيرد، قوانينش كهنگى نپذيرد، شاخه هايش قطع نگردد، راه هايش تنگ و خراب نشود، و پيمودن راهش دشوار نباشد، تيرگى در روشنايى آن داخل نشود، و راه راست آن كجى نيابد، ستونهايش خم نشود، و گذرگاهش بدون دشوارى پيمودنى باشد، در چراغ اسلام خاموشي، و در شيرينى آن تلخى راه نيابد.
اسلام ستون هاى استوارى است كه خداوند( پايه هاي) آن را در دل حق برقرار، و اساس و پايه آن را ثابت كرد، اسلام چشمه سارى است كه آب آن در فوران، چراغى است كه شعله هاى آن فروزان، و نشانه هميشه استوارى است كه روندگان راه حق با آن هدايت شوند؛ پرچمى است كه براى راهنمايى پويندگان راه خدا نصب گرديده، و آبشخورى است كه وارد شوندگان آن سيراب مى شوند. خداوند نهايت خشنودى خود را در اسلام قرار داده، و بزرگ ترين ستون هاى دينش، و بلندترين قله اطاعت او در اسلام جاى گرفته است، اسلام در پيشگاه خداوند، داراى ستون هايى مطمئن، بنايى بلند، راهنمايى هميشه روشن، شعله اى روشني بخش، برهانى نيرومند، و نشانه اى بلند پايه است، كه در افتادن با آن ممكن نيست! پس اسلام را بزرگ بشماريد، از آن پيروى كنيد، حق آن را اداء نماييد، و در جايگاه شايسته خويش قرار دهيد.(24)
اميرالمومنين عليه السلام در توصيف اسلام مى فرمايد:
" و بين حججه، من ظاهر علم، و باطن حكم. لا تفنى غرائبه... فيه شفاء المستشفي، و كفاية المكتفي."؛ اسلام ظاهرش علم، و باطنش حكمت است. نوآورى هاى آن پايان نگيرد و شگفتى هايش تمام نمى شود.
در اسلام بركات و خيرات چونان سرزمين هاى پرگياه در اول بهاران فراوان است، و چراغهاى روشني بخش تاريكى ها فراوان دارد، كه دَرِ نيكى ها جز با كليدهاى اسلام باز نشود، و تاريكى ها را جز با چراغ هاى آن روشنايى نمى توان بخشيد. مرزهايش محفوظ، و چراگاه هايش را خود نگهبان است هر درمان خواهى را درمان، و هر بى نيازى طلبى را كافي است.(25)
اسلام؛ نورهدايت
"الحمدالله الذى شرع الإسلام فسهل شرائعه لمن ورده ... والجنه سبقته."؛ ستايش خداوندى را سزاست كه راه اسلام را گشود، و راه نوشيدن آب زلالش را بر تشنگان آسان فرمود. ستون هاى اسلام را در برابر ستيزه جويان استوار كرد و آن را پناهگاه أمنى براى پناه برندگان، و مايه آرامش براى وارد شوندگان قرار داد.
اسلام، حجت و برهان براى گويندگان، و گواه روشن براى دفاع كنندگان، و نور هدايتگر براي روشنى خواهان، و مايه فهميدن براى خردمندان، و عقل و درك براى تدبيركنندگان، و نشانه گويا براى جويندگان حق، و روشن بينى براى صاحبان عزم و اراده، پند پذيري براى عبرت گيرندگان، عامل نجات و رستگارى براى تصديق كنندگان، و آرامش دهنده تكيه كنندگان، راحت و آسايش توكل كنندگان، و سپرى نگهدارنده براى استقامت دارندگان است.
اسلام روشن ترين راه ها است، جاده هايش درخشان، نشانه هاى آن در بلندترين جايگاه، چراغ هايش پرفروغ و سوزان، ميدان مسابقه آن پاكيزه براى پاكان، سرانجام مسابقه هاى آن روشن و بى پايان، مسابقه دهندگان آن پيشى گيرنده و چابك سوارانند.
برنامه اين مسابقه، تصديق كردن به حق، راهنمايان آن، اعمال صالح، پايان آن، مرگ، ميدان مسابقه، دنيا، مركز گردآمدن مسابقه دهندگان، قيامت، و جايزه آن بهشت است.(26)    
پى نوشت ها:
19. المراقبات، ص161.
20. خطبه 192، ص397.
21. خطبه 106، ص197.
22. خطبه 104، ص 193.
23. خطبه 158، ص 295.
24. خطبه 198، ص 417.
25. خطبه 152، ص 281.
26. خطبه 106، ص197.

مقاله

جمع آوری و تدوین رسول غفارپور

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

معرفت نفس طریق معرفت ربّ

معرفت نفس طریق معرفت ربّ

معرفت نفس طریق معرفت ربّ است که از سیّد انبیا و هم از سیّد اوصیا _صلوات اللّه علیهما_ مأثور است:
نعمت بیداری

نعمت بیداری

برادرم! نعمت بیداری، روزی هر بی سر و پا نمی‌شود، و این پیک کوی وفا با هر دلی آشنا نمی‌گردد، و هر مشامی این نسیم صبا را بویا نمی‌شود، و هر زبانی به ذکر آن گویا نمی‌گردد....
اعتقاد به خالق و مخلوق

اعتقاد به خالق و مخلوق

کسی که به خالق و مخلوق متیقن و معتقد باشد، و با انبیا و اوصیا – صلوات اللّه علیهم – جمیعا مرتبط و معتقد باشد، و توسل اعتقادی و عملی به آنها داشته باشد،
تعلیم مجهولات بشرط عمل بمعلومات

تعلیم مجهولات بشرط عمل بمعلومات

آقایانی که طالب مواعظ هستند از ایشان سئوال می‌شود: آیا به مواعظی که تا حال شنیده‌اید عمل کرده‌اید یا نه،
عمل به معلومات

عمل به معلومات

آنچه می‌دانید عمل کنید، و در آنچه نمی‌دانید احتیاط کنید تا روشن شود.

پر بازدیدترین ها

تقویت معنویت و روحانیت درونی

تقویت معنویت و روحانیت درونی

و اما (به جهت)تقویت روحانیت ( استاد علامه شعرانی می‌فرمودند)‌ : اولا دائما باید همّ و حزن قلبى به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد.
در آداب سخن گفتن‌

در آداب سخن گفتن‌

حضرت امام صادق علیه السّلام مى‌فرماید که: گویائى و تکلّم، ظاهر مى‌کند هر چه در باطن متکلّم است از صفا و کدورت، و از علم و جهل. یعنى: از کلام هر کس حال او ظاهر مى‌شود. و اگر صفاى باطن و ربط به مبدأ دارد، کلام او جز ذکر الهى و هدایت مردم و نقل حدیث و نشر مسائل علمى نخواهد بود. و اگر کلام او اکثر لغو و هجو و شعر و خبث است، دلیل قساوت قلب و عدم ربط به مبدأ است. و به همین قیاس است علم و جهل.
معاشرت با اهل دنیا

معاشرت با اهل دنیا

آقا محمد بید‌آبادی فرزند آقا محمد رفیع است. پدرش اصالتاً از مازندران بوده که به اصفهان کوچ کرده است و در محلّۀ بیدآباد ساکن و به بید‌آبادی مشهور گردیده است.
اعضا و جوارح، امانت‌های خدا

اعضا و جوارح، امانت‌های خدا

و بدان که اعضاء و جوارح تو، سرمایه و امانت‌هایی هستند از خداوند «جل‌ و جلاله» در نزد تو، که با آن‌ها به نفع دنیا و آخرت خود تجارت نمایی، پس اگر در غیر آن‌چه برای آن خلق شده‌اند (از طاعات و مراقبات) صرف نمایی، یا این‌که اوقات خود را به غفلت بگذرانی، هر آینه بر خود خسران و زیان وارد نموده‌ای و در نتیجه مستحق هجران و خواری از طرف مولای خود شده‌ای.
Powered by TayaCMS