تأملی بر حكمت «عيد قربان» و منزلت «روز عرفه»
نويسنده: دكتر عبدالحسين خسروپناه*
«ايمان منهای عقلانيت» قرون وسطا مي سازد و «عقلانيت منهاي ايمان» بحران معنا میآفريند
نيم نگاه
پيوند وثيقي ميان شناخت انسان و شناخت خدا وجود دارد و انسان بايد در کنار «معرفت نفس» به «معرفت رب» هم بپردازد. معبر تعبد حکيمانه و بندگي عقلاني، شناخت انسان و شناخت خدا است و اين نقطه است که «قربان» و «عرفه» را به هم گره مي زند.
توجيه عقلانيت بندگي حضرت ابراهيم(ع) اين است که اگر انسان مي خواهد مسير تکامل را طي کند، با بال «عقل» به تنهايي نمي تواند به اين مهم جامه عمل بپوشاند. بلکه با بال «ايمان و بندگي» سير کمال انسان به تکامل مي رسد.
«عقلانيت» در دوره مدرن يعني از قرن 16 به بعد در برابر «ايمان و باور» قرار دارد. آنچه مسيحيان در قرون وسطي بر آن تأکيد مي کردند «ايمان» بود، در رنسانس به جاي ايمان «عقلانيت» مطرح شد. اما انسان امروز، به کاربست «عقل استدلال گر» باور دارد و جنس عقلانيتي که امروز خصوصاً در دنياي غرب، موضوعيت دارد، تا حدي از ايمان فاصله گرفته است
انسان براي اينکه به مقام امامت برسد علاوه بر استفاده از «عقلانيت» بايد «عبوديت و بندگي» هم داشته باشد. انسان تا «بنده» نشود به مقام امامت و ولايت نخواهد رسيد. و اين «فلسفه عيد قربان» است.
فلسفه قربان به اعتقاد مسلمانان، يهوديان و مسيحيان عبارت است از تعبد، عبوديت و بندگي خداوند و اينکه شخص، بندگي خود را حفظ کرده و نافرماني نداشته باشد. لذا، وقتي خداوند به حضرت ابراهيم(ع) دستور دادند که فرزندش را ذبح کند، حضرت ابراهيم(ع) پذيرفت. انسان امروز، وقتي در مواجهه با داستان حضرت ابراهيم(ع) قرار مي گيرد ممکن است که از اخلاقي بودن اين امر الهي پرسش کند؟ در پاسخ به پرسش انسان امروزي بايد گفت که امر الهي در خصوص قرباني کردن فرزند توسط حضرت ابراهيم(ع) امتحاني بوده است تا ميزان تعبد و بندگي ابراهيم خليل(ع) مورد آزمايش قرار گيرد.
در اين راستا، سورن کي يرکگارد، فيلسوف مسيحي دانمارکي، در کتاب «ترس و لرز» خود تلاش مي کند، تا توجيهاتي را در پاسخ به اخلاقي بودن اين امر الهي ارائه کند. گرچه حضرت ابراهيم(ع) نمي دانست که اين امر، امري امتحاني است اما وسوسه شيطان هم در او اثر نمي کند و در نهايت گوسفندي ظاهر مي شود و از حضرت ابراهيم(ع) خواسته مي شود که اين گوسفند را ذبح کند. بنابراين، به نظر مي رسد که دستور خداوند بيشتر امر امتحاني براي رسيدن ابراهيم خليل(ع) به مقام امامت بوده است و در واقع، بعد از اين آزمون و امتحان الهي است که مي بينيم حضرت ابراهيم(ع) به مقام امامت مي رسند.
«فلسفه قربان» اين است که انسان براي اينکه به مقام امامت برسد علاوه بر استفاده از «عقلانيت» بايد «عبوديت و بندگي» هم داشته باشد. اين بحث در مورد حضرت محمد(ص) هم مطرح بوده است، آنجا که مي گوييم «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ»؛ يعني، پيامبر اکرم(ص) نخست به مقام بندگي رسيد و سپس به مقام رسالت نائل شد. بنابراين، انسان تا «بنده» نشود به مقام امامت و ولايت نخواهد رسيد.
درسي در دنياي امروز، يعني در عصر پسامدرن مي توان از داستان ابراهيم خليل(ع) گرفت و آن، اين است که دنياي امروز بيش از حد از عقلانيت سخن مي گويد. البته عقلانيتي که در دنياي امروز بر آن تأکيد مي شود الزاماً به معناي «عقل استدلال گر» يا reason نيست. ممکن است «تجربه» هم گاهي نوعي «عقلانيت» rationality معرفي شود. يا توجه به عواطف و احساسات دروني هم مصداقي از «معقوليت» Rationality باشد.
در واقع، «عقلانيت» در دوره مدرن يعني از قرن 16 به بعد در برابر believe «ايمان و باور» قرار دارد. آنچه مسيحيان در قرون وسطي بر آن تاکيد مي کردند «ايمان» بود، در رنسانس به جاي ايمان «عقلانيت» مطرح شد. حال اين عقلانيت ممکن است از سنخ استدلال عقلي باشد يا از سنخ تجربه و احساسات دروني، يا حتي از سنخ شهود تجربي که طي آن شخص صورتي باطني پيدا مي کند. همه اينها در دايره «عقلانيت» مي نشيند اما دنياي امروز، به لحاظ فلسفي بيشتر به کاربست «عقل استدلال گر» باور دارد و جنس عقلانيتي که امروز خصوصاً در دنياي غرب، موضوعيت دارد، معناي عامي است که تا حدي از ايمان فاصله گرفته است.
بر اين اساس، عقلانيت انسان بشدت زميني شده است و ارتباطش با آسمان به کلي قطع است. اين فقدان ارتباط با عالم ملکوت به تعبير نيچه باعث شده تا خدا به وجهي ناکارآمد تنها در کليسا حضور داشته باشد. چنين باورهايي، بشر امروز را زميني کرده است تا آنجا که میکوشد با اختيار و اراده خود در زمين بهشت بسازد؛ ولي در نهايت نمي تواند. در پس چنين باورهايي است که گرفتار جنگ و نزاع مي شود و جنگ هاي جهاني اول و دوم رخ مي دهد.
با اينکه سازمان هاي مختلف حقوق بشر و سازمان هاي ملل و... هم شکل گرفت اما هيچ يک از اين نهادها نتوانستند بشر را کنترل کنند و انسان را از حوادث ناگوار و تلخ بحران هويت، بحران خانواده و بحران معنويت نجات دهند.
بنابراين، به نظر مي رسد ما در دنياي امروز با يک عقلانيت حداکثري مواجه هستيم که از قضا گستره وسيعي نيز دارد و اينجا است که انسان با تمام وجود احساس مي کند که به «معنويت» نياز دارد و مي کوشد با خدايي که به تعبير نيچه حضورش تنها در کليسا بود، در تعامل قرار گيرد.
از اين رو، داستان حضرت ابراهيم(ع) در مسأله عبوديت و بندگي در واقع نوعي آشتي کردن انسان با خداوند و با معنويت است يا به تعبيري «پيوند عقلانيت و ايمان» است. اينکه «ايمان به تنهايي» و «ايمان منهاي عقلانيت» قرون وسطي مي سازد و «عقلانيت منهاي ايمان» نيز بحران معنا مي آفريند.
حال ممکن است اين پرسش مطرح شود که مرز «بندگي» تا به کجا است؟ مرز بندگي يا به تعبيري مرز ايمان تا آنجايي است که عقل ستيز نباشد. گزاره هاي ديني که عقلاني هستند در دايره تعبد قرار مي گيرند.
بر اين اساس، توجيه عقلانيت بندگي حضرت ابراهيم(ع) اين است که اگر انسان مي خواهد مسير تکامل را طي کند، با بال عقل به تنهايي نمي تواند به اين مهم جامه عمل بپوشاند. بلکه با بال ايمان و بندگي سير کمال انسان به تکامل مي رسد.
اگر انسان تنها به عقل استناد جويد همانند کسي است که تنها بر حواس خود براي شناخت عالم تکيه کرده است و اينجا است که اين پرسش مطرح مي شود که اگر عقل را به کمک حواس خود نياورد، مي تواند به قوانين همين فيزيک و شيمي دست بيايد؟ امکان ندارد. لذا همانگونه که «حس» محتاج «عقل» است، «عقل» نيز محتاج «ايمان» است. ابزار و منابع معرفت را بايد با هم و در يک ساختار نظام مند قرار داد تا انسان بتواند کمال انساني خود را طي کند.
عيد قربان، از طرفي با «روز عرفه» و مسأله «شناخت خود» نيز گره خورده است. واقعيت اين است که شناخت «منزلت روز عرفه»، از طريق دعاي عرفه حضرت امام حسين(ع) ميسر مي شود. در دعاي عرفه بر دو مقوله تأکيد شده است؛ نخست، «شناخت خدا» و ديگري «شناخت انسان».
در روايات هم آمده است که «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه» اين روايت نشان مي دهد که پيوند وثيقي ميان «شناخت انسان» و «شناخت خدا» وجود دارد و انسان حتماً بايد در کنار «معرفت نفس» به «معرفت رب» يا در کنار «معرفت رب» به «معرفت نفس» هم بپردازد. به نظر مي رسد معبر تعبد حکيمانه و بندگي عقلاني، شناخت انسان و شناخت خدا است و اين نقطه است که «قربان» و «عرفه» را به هم گره مي زند.
*رئيس مؤسسه حکمت و فلسفه ايران
روزنامه ايران، شماره 6583 به تاريخ 9/6/96، صفحه 10 (انديشه)