24 آبان 1393, 14:6
كلمات كليدي : علم، خارج، واقعيت،ماهيت، اضافه
نویسنده : حسن رضايي
علم به معنای دانش و از حقایقى است که وجود آن عین ماهیتش است و از این جهت تعریف آن ممکن نیست؛ زیرا حدود مرکب از اجناس و فصولند و امورى که بسیط هستند داراى جنس و فصل نمىباشند و از این جهت قابل تعریف نیستند. ملاصدرا میگوید: علم مرتبتى از وجود و بلکه عین وجود است و وجود قابل تعریف نیست؛ زیرا مفهوم عام بدیهى آن از بدیهىترین اشیاء است و کُنه وجود که عبارت از حقیقت بسیطه باشد قابل ادراک نبود و در غایت خفا است و امورى که نوعى یا مرتبتى از وجوداند نیز قابل تعریف نمىباشند و علم هم از آن امور است و دیگر آن که شناخت هر چیزى به واسطه علم است، همانطور که هر موجودى را به وجود شناسند و تعریف علم به غیر علم متصور نیست و به علم هم تعریف دورى خواهد بود.[1] با وجود این تعریفهایى براى علم شده است. صور حاصله از اشیاء است در عقل و یا نزد عقل و یا حصول صورتى است از معلوم در ذات عالم، کیفیت دارای اضافه، نوری که نورانیتش از خودش است و چندین و چند تعریف دیگر که تعریف های دقیقی نیست و صرفا جهت آشنایی ذهن با این مفهوم است.[2]
بحث از اینکه هنگام ادراک اشیاء در وجود انسان چه امری اتفاق می افتد، یکی از مشکلترین و پیچیده ترین مباحث فلسفی است. علاوه بر اختلافاتی که در تبیین مفهوم و حقیقت علم، بین اندیشمندان وجود دارد، آنها در بیان فرایند ادارک نفس نسبت به معلومات خویش، اختلاف نظرهای زیادی دارند. در این زمینه چندین نظر ارائه شده است. مسلم این است که هنگام ادراک اشیاء یک صورتی در ذهن به وجود میآید و علم به اشیاء و معقولات به واسطه این صورت است که معلوم بالذات نامیده میشود. اما این معلوم بالذات چیست، آیا رابطهای با معقول بالعرض و ماهیت خارجی اشیاء دارد؟ آیا صرفا یک سایه و شبه است و هیچ رابطه ای با موجود خارجی ندارد یا اینکه این صورت، صورت همان شیء خارجی است که در ذهن به وجود آمده است و ماهیت همان شیء خارجی را دارد؟
فلاسفه متأخر اسلامی حقیقت علم و آگاهى نسبت به اشیاى خارجى را حصول ماهیّت شىء خارجى در ذهن مىدانند. یعنى آنگاه که به چیزى علم پیدا مىکنیم ذات و ماهیّت آن شىء در ذهن ما وجودى دیگر پیدا مىکند. علّت اینکه پس از پیدایش صورت یک شىء معیّن در ذهن، ما التفات به خارج پیدا مىکنیم و این صورت مانند آئینهاى است که خارج را ارائه مىدهد و خارج را بر ما روشن مىکند، این است که صورت ذهنى ما ظهور ماهیّت و ذات شىء خارجى است. یعنى همان ماهیّت خارجى در مرحله ذهن وجود دیگرى پیدا کرده است. آنگاه که مثلا انسان یا سنگ یا عدد یا خط و امور دیگر را تصور مىکنیم واقعا در ذهن ما انسان، سنگ، عدد، خط و غیره وجود پیدا مىکند ولى نحوه وجود انسان ذهنى یا سنگ ذهنى با نحوه وجود انسان و سنگ خارجى دو تا است.[3]
عدهای معتقدند که هنگام ادارک و علم ما به اشیاء، شبحی از آن شیء در ذهن ایجاد می شود که از شیء خارجی، به نحو کامل حکایت می کند.[4] مطابق نظریه «اشباح»، هنگام علم و ادراک، صرفا تصویرى از اشیاء خارجى در ذهن پیدا مىشود؛ تصویرى که بوسیله نقاشى یا فیلم عکاسى بر صفحهای پدید مىآید. این نظریه «شبح» متداولترین و سادهترین نظریه در باب حقیقت آگاهى و وجود ذهنى است.[5] عده ای دیگر می گویند که آن چیز، شبحهایی هستند که با شیء خارجی مباین هستند و به هیچ وجه از شیء خارجی حکایت نمی کند.[6] بالاخره عدهای معتقدند که در هنگام ادراک، یک نحوه ارتباط و اضافه ای میان نفس و موجود خارجی ایجاد میشود[7] نه اینکه صورتی از آن در ذهن حاصل شود تا نام آنرا شبح بگذاریم یا وجود ذهنی. اینها میگویند، علم، امری نیست که به واسطه آن معلومات از میان کشف شود، همانطور که حصول صورت معلومات در ذهن نیست. بلکه ارتباط عالم با معلوم و شعور و عالم به معلومش است که نحوهای اضافه و ارتباط میان آنها است. البته این اضافه، خود علم و ادارک است نه اینکه علم هیأتی باشد که مقتضی ارتباط با معلوم باشد؛[8] زیرا این نحوه ارتباط و اضافه میان عالم و معلوم، مسلم است و حتی حکما نیز آنرا قبول دارند ولی آنچه مد نظر این افراد است این است که علم، خود این اضافه است. این نظریه، که جهت فرار از اشکالهای وارد شده به صورت علمی ذهنی و وجود ذهنی به وجود آمد،[9] از سوی ابی حسن بصری و طرفداران او بیان شده است و در میان متاخرین، فخر رازی مایل به آن شده است.[10] وی در مباحث مربوط به علم، در داوری بین اینکه علم، کیف نفسانی است یا از مقوله انفعال و یا غیر آن، می گوید، علم آن صورت حاضر در ذهن و مانند آن نیست بلکه اضافهای است که بین نفس و صورت معلوم ذهنی حاصل میشود. بنابراین حتما باید معلوم حضور داشته باشد، تا آنکه اضافه بین نفس وآن صورت علمی برقرار شود و در این حالت است که علم محقق میشود.[11]
نظریات متفاوتی که از سوی متکلمان ارائه شده است، مورد خدشه فلاسفه قرار گرفته است و ایراد هر یک در کتب مفصل فلسفی بیان شده است. اما در این نوشتار، قصد تبیین نظریه اضافه و ایراد های آن را داریم. این نظریه از سوی سایر اندیشمندان، مورد انتقاد و ایراد قرار گرفته است. مخصوصا فلاسفه بر این نظر، ایراد های را وارد کرده اند. خواجه نصیر الدین اولین فیلسوفی است که به تفصیل به این بحث پرداخته است. وی در کتاب "اجوبه المسائل النصیریه" میگوید:
طرفداران این نظریه دو راه دارند. یا علاوه بر اضافه که شعور عالم و آگاهی او به معلوم نامیده میشود، معتقد به صورتهای ذهنی هستند و یا معتقد به وجود چنین صورتهایی نیستند. در فرض اول تفاوت نظر آنها با دیگران، فقط در تعبیر و اصطلاح است و مراد فلاسفه را قبول کرده است و فقط در اسم علم و اینکه علم برای این نسبت اضافی وضع شده است یا برای این صورتهایی که لازمه ارتباط میان عالم و معلوم است. بنابراین بر طبق این فرض، دیگر بحثی با این شخص وجود ندارد. فرض دوم که مستلزم اثبات ذات عالم و معلوم و نسبت میان آنهاست و ظاهرا همین احتمال، مد نظر این افراد است، ایرادش این است که این نسبت یا تحقق دارد و یا ندارد. اگر تحقق و ثبوت دارد، فقط زمانی وجود خواهد داشت که دو طرف نسبت موجود باشند. بنابراین، علم، فقط به موجودات تعلق می گیرد. و علم به معدومات ممکن نخواهد بود[12] و به همین جهت است که بزرگان معتزله برای فرار از این ایراد گفتهاند که معدومات نیز در ظرف عدم دارای نحوهای ثبوت هستند و علم نیز به آنها میتواند تعلق بگیرد. این حرف نیز ضعیف تر از اصل مدعای آنها در باب علم است؛ زیرا هیچ نحوه ثبوتی را نمیتوان برای معدومات در نظر گرفت و معدومات، نیستی محض هستند و هیچ تمیز و تشخصی در میان اعدام وجود ندارد و این توجیه، از چاله به چاه افتادن است. اما اگر به نظر این افراد، این نسبت اضافی هیچ نحوه تحقق و ثبوتی نداشته باشد، لازمه اش این میشود که علم و عدم علم مساوی باشد؛ زیرا وقتی علمی وجود ندارد، نسبتی نیز وجود نخواهد داشت. حال اگر طبق فرض دوم، که نسبت اضافه هیچ تحققی ندارد، هنگام آگاهی به چیزی نیز نسبتی وجود نداشته باشد، بنابراین علم و عدم علم حالتی مساوی خواهند داشت. در حالیکه علم و لاعلم با هم تساوی ندارند و تساوی آنها محال است. پس نمیتوان، علم را صرف نسبت اضافی دانست.[13]
ایراد دیگر این نظریه این است که اگر علم، ذات نسبت عالم با معلوم باشد، دیگر خطایی در علم ما نباید روی بدهد؛ زیرا این نسبت امری واقعی است و قابل خطا نیست در حالیکه تحقق خطا در علوم ما امری مسلم است. بنابراین اضافه دانستن حقیقت علم امری نادرست است.[14]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان