كلمات كليدي : هوش مصنوعي، هوش مصنوعي قوي، هوش مصنوعي ضعيف، رايانه، معنا، دستورات صوري
نویسنده : زهرا رهائي
هوش مصنوعی از دو واژه هوش و مصنوعی ساخته شده است. هوش در معنای عملکرد ذهن در برقراری ارتباط با محیط است[1] و مصنوعی در اینجا به عنوان صفت هوش به کار رفته است. مصنوع اسم مفعول است و در اینجا ساخته دست بشر بودن به وسیله یا به هوش نسبت داده شده است.
البته این تعریف چندان دقیقی برای هوش مصنوعی نیست؛ هوش در هوش مصنوعی بسیار متفاوت از مفهوم هوش در علوم دیگر مانند علم روانشناسی و مفاهیم مرتبط با آن مثل قوه نطق، عقل و درک معنا میگردد.[2]
هوش مصنوعی از مسائل بنیادین فلسفه ذهن است و طرح ساخت یک ماشین محاسبهای میباشد که همان وظایفی را انجام دهد که هوش طبیعی انسان انجام میدهد؛ یعنی اعمالی که هوش انسانی را طلب میکند، بتواند به انجام برساند[3].
تاریخچه
در ابتدا فلاسفه و ریاضیدانانی نظیر «بول» که اقدام به ارائه قوانین و نظریه هایی در باب منطق نموده بودند، به هوش مصنوعی پرداختند[4].
در واقع تحقیقات در زمینه هوش مصنوعی به صورت رسمی به اوایل قرن بیستم میلادی باز میگردد که «وارن مک کولد» و «والتر پیتز» اولین کارها را در این زمینه آغاز نمودند. آنها در روند تحقیقاتشان علاوه بر بررسی عملکرد مغز انسان، از تحلیل منطق گزارهها متعلق به راسل و وایتهد نیز بهره بردند[5].
شاید اگر به عقب تر برگردیم بتوانیم کانت را مسبب شکلگیری هوش مصنوعی بدانیم؛ چرا که این کانت بود که با فروکاستن انسان به عقل – عقل کانتی همانند یک نرم افزار رایانهای عمل میکند ــ و تبیین کامل عقل و قوه فاهمه، انسان را به مثابه دستگاهی معرفی کرد که عقل، فاهمه و عملکرد آن یک برنامه از پیش تعیین شده بودند که انسان در چهار چوب انها عمل میکند و انسان را گریزی به ماوراء عقل نیست.
ولی نخستین فرد استفاده کننده از هوش مصنوعی «جان مکارتی» است که با عنوان «پدر علم و دانش تولید ماشینهای هوشمند» لقب گرفته است و کارهای وی به اواسط قرن بیست میلادی بر میگردد[6]؛ با ورود هوش مصنوعی از بعد نظر به بعد عمل افرادی مانند تورینگ طرح ساخت رایانهای را ارائه نمودند که فکر میکند و دارای ذهنی مانند ذهن انسان است. رفته رفته با ساخت رایانههای پیشرفتهتر باعث شد تا افرادی همچون هربرت سایمن از دانشگاه کارنگی ملن مدعی شوند که ما هم اکنون رایانههایی را داریم که فکر میکنند. و یا همکار وی آلن نیول با مقایسه خروجی دادههای پردازش شده رایانه با انسان مدعی شود که ما کشف کردهایم که هوش فقط از سنخ استعمال درست نمادهای فیزیکی است[7].
اما بسیاری در برابر نگاه افراطی افرادی چون سایمن و نیول دیدگاهی معتدل تر اتخاذ کردهاند و یا مانند جان آر.سرل در جهت رد کامل امکان وجود هوش مصنوعی برآمدهاند. در ادامه به بیان این نظرات پرداخته شده است.
اقسام هوش مصنوعی
کلیه نظرات مطرح در باب هوش مصنوعی با توجه به اینکه رایانه مانند ذهن انسان دارای ورودی و خروجی است و داده های ورودی را پردازش میکند و با این عمل قادر به حل مسائل و بروز رفتار هایی هوشمند از جمله کنترل، ارسال و هدایت است، سعی در یافتن پاسخ این پرسش هستند که آیا با وجود چنین سیستم های رایانهای میتوان رایانه را مدلی تقریباً یکسان با ذهن تلقی کرد و بالعکس؟
در پاسخ به پرسش بالا این سه پرسش مطرح میگردد:
1- رایانه چه اعمال هوشمندانهای را انجام میدهد؟
2- آیا رایانه به همان روش انسان از عهده این اعمال بر میآید؟
3- آیا در صورت مثبت بودن پاسخ پرسش بالا، لزوماً این امر دلالت بر این دارد که هوش مصنوعی خواص راوانشناسی نظیر انسان (مثلا آگاهی، اراده و احساس) دارد؟
سوال یک به متخصصان علوم رایانه و سوال دوم به روانشناسی شناختی و سوال سوم به فلسفه ذهن مرتبط میگردد[8].
پاسخ به پرسشهای مطرح شده دو موضع در برابر هوش مصنوعی را ایجاد کرده است که منجر به ایجاد دو تقسیم برای هوش مصنوعی گشته است که عبارتند از:
الف) هوش مصنوعی ضعیف: رایانهها تنها فکر کردن و اعمال ذهن انسان را شبیه سازی میکنند و خلاف آنچه که ممکن است به نظر برسد، فکر نمی کنند.
ب) هوش مصنوعی قوی: رایانه تنها ابزاری برای مطالعه ذهن نیست؛ بلکه ذهن، رایانهای است که به شکلی مناسب برنامه ریزی شده است. یعنی اگر یک رایانه به گونه ای درست برنامه ریزی شود به معنای حقیقی کلمه، میفهمد و دارای حالات شناختی و ذهنی است[9].
این بدان معنا است که هوش مصنوعی دارای حالات ذهنی است و از کیفیات روانی نظیر احساس و آگاهی برخوردار است و آشکارا ذهن تقریبی از رایانه گشته و از این رو ذهن نیز بر حسب مدل رایانهای مورد بررسی قرار میگیرد[10].
فلسفه طرح هوش مصنوعی در مسائل فلسفه ذهن
موضوع فلسفه ذهن بحث از حالات ذهنی و ارتباط آن با امور فیزیکی (غیر ذهنی) است. حالات ذهنی به معنی وسیع کلمه دلالت بر ویژگیها (خواص)، رخدادها و فرایندهایی که به وصف ذهنی متصف می شود، دارد[11].
بنابراین هوش مصنوعی قوی و فلسفه ذهن بر هم تاثیر متقابل دارند؛ به این شکل که فلسفه ذهن با بررسی حالات ذهنی قادر به قضاوت در مورد امکان و عدم امکان هوش مصنوعی قوی خواهد بود و اینکه آیا رایانهها نیز با یکسانی روش در حل مسائل با انسان دارای خواص ذهنی و ذهن میتواند بشوند و یا خیر؟
گذشته از این فرض امکان وجود هوش مصنوعی باعث قوت گرفتن برخی از نظریات مطرح در فلسفه ذهن و ظهور مکاتب و نظریات جدید گردیده است که در مورد اول- نظریاتی که امکان وجود هوش مصنوعی باعث تقویت آنها میشود- میتوان به فیزیکالیسم و نظریه سازگاری اشاره کرد[12]و برای مورد دوم -ظهور مکاتب و نظریات جدید- مکتب کارکردگرایی ماشینی و نظریه محاسباتی ذهن را شاهد مثال آورد[13].
نظریات مرتبط با هوش مصنوعی
فیزیکالیسم یا ماتریالیسم
دیدگاهی است که در آن هوش و ادراک را حاصل عملکرد سیستم فیزیکی متشکل از نرونها و سلولهای پشتیبانی کننده آنها میداند. با اثبات هوش مصنوعی قوی نشان داده خواهد شد که اجسام فیزیکی در رایانه ها با عملکرد خود می توانند دارای ذهن و هوش شوند؛ پس این امر را نیز در انسان مؤید خواهد بود که مغز صرف عملکرد خود هوش و ذهن را باعث میشود و ذهن خاصیت غیر فیزیکی ندارد.
نظریه سازگاری
ساختار درونی یک عامل را در صورتی معقول میداند که:
اول: در درون این ساختار گزاره ای پذیرفته شود که دلیل کافی بر صدق آن وجود داشته باشد.
دوم: در درون ساختار هیچ گونه تناقضی وجود نداشته باشد.
سوم: این ساختار نقش کلیدی در انتخاب فعالیت های عامل را بر عهده داشته باشد.
همان طور که مستحضرید رایانه ها مطابق با نرم افزار برنامه ریزی شده کار می کنند. برای هر برنامه نویسی ابتدا باید الگاریتمی متناسب با زبان برنامه نویسی طراحی شود و امروزه توافق عمومی بر سر این مسئله هست که سیستم های مبتنی بر الگاریتم همان سیستم های هوشمند هستند.
الگاریتمها مجموعهای متناهی از دستورالعملهای گزارهای برای انجام عملی است که با داشتن حالت اولیه به حالت پایانی مشخص و متناظری خواهند رسید که:
1- دارای مراحل خاص است که با گزارهها مشخص تبیین میشود و هر مرحله در زمان محدود و معین انجام میشود.
2- تعداد مراحل باید معین و محدود باشد.
3- الگاریتم باید بتواند تکرارپذیر باشد؛ یعنی اگر مراحل آن را در رابطه با همان ورودی اعمال کردیم نتیجه پیشین اعمال گردد.
لازمه انجام گرفتن این سه شرط، صدق و عدم تناقض بین گزارههای نشان دهنده مراحل الگاریتم میباشد و این الگاریتم طرحی است که نقش کلیدی در انتخاب فعالیتهای سیستم عامل را بر عهده دارد و سیستم مطابق آن عمل میکند[14].
با توجه به آنچه که عرض شد در صورت اثبات امکان وجود هوش مصنوعی قوی رایانهها که تنها با الگاریتم یا برنامه نویسیشان کار میکنند، تنها با دارا بودن سه شرط مطرح شده در نظریه سازگاری معقول خواهند بود و این شاهد مثالی در تأییدنظریه سازگاری خواهد بود.
کارکردگرایی ماشینی
توسط «هیلری پاتنم» مطرح شد که زمینه انتقال از فیزیکالیسم ذهنی و ظهور مجدد نظریههای غیر تحویلی را در علوم معرفتی (شناختی) ایجاد کرد. کارکردگرایی دلالت بر امکان تحقق چندگانه خواص ذهنی دارد؛ مثلا درد در انسان به صورت تحریک رشته عصبی صورت میگیرد اما در موجودات دیگر می تواند متفاوت باشد[15]. بنابراین نظر، رایانه با داشتن دادهها و حاصل یکسان پردازش دادهها (خروجی) با ذهن انسان دارای ذهن و خواص ذهنی است. گر چه عملکرد پردازش دادهها در این دو مورد متفاوت است؛ اما بین دادهها و نتایج این همانی است که نشان دهنده قدرت تفکر در رایانه است[16].
نظریه محاسباتی ذهن
ذهن را به گونهای در نظر میگیرد که مجموعه اعمال صوری روی نمادهایی که داخل آن مرتب شده است انجام میدهد[17] به بیان بسیار ساده این نظریه بیان میدارد که مغز تنها یک رایانه رقمی است و ذهن تنها یک برنامه نرم افزاری برای مغز است؛ در اینجا ذهن به مثابه نرم افزار و مغز به مثابه سخت افزار رایانه است[18].
طرحهایی در جهت اثبات هوش مصنوهی قوی
شروع هوش مصنوعی به معنای واقعی به سال 1950 باز میگردد یعنی زمانی که «آلن تورینگ» مقاله خود را در باب ساخت ماشین هوشمند به تحریر درآورد. تورینگ در این مقاله آزمونی را برای سنجش هوش ماشینی پیشنهاد داد و آزمون این بود که رایانهای به همراه یک فرد مؤنث در پشت پردهای مستقر می گردند و به سوالاتی در مورد جنسیت خود که توسط فردی در سمت دیگر پرده پرسیده میشود، پاسخ میدهند. زن صادقانه به سوالات پاسخ میدهد، ولی رایانه، به خلاف زن، به نحوی پاسخ دهد که سعی دارد نقش مردی را ایفا کند که میخواهد فرد پرسشگر را در مورد جنس خود به خطا و فریب اندازد. حال در صورت موفق شدن رایانه در فریب فرد پرسشگر، رایانه ماشینی هوشمند و دارای هوش مصنوعی قوی خواهد بود.
دانشمندان تا به حال موفق به ابداع ماشینی که در آزمون تورینگ مطرح شده است نگشتهاند[19].
پروژه دیگر، طرح، «اشنک والسون» است که هدف آن شبیه سازی توانایی انسان در فهم داستان برای رایانه است؛ که به شرح ذیل میباشد:
1. وجه ممیز فهم انسان از رایانه توانایی فهم پاسخ به پرسشهایی که در داستان به صراحت نیامده است؛ از طریق فهم داستان مییاشد.
برای روشن شدن مقدمه اول فرض کنید چنین داستانی را برای شما تعریف کنند، «مردی به رستوران رفت و همبرگر سفارش داد، پس از گذشت زمان طولانی همبرگری سوخته برایش آورند. مرد با عصبانیت و بدون پرداخت انعام و پول غذا رستوران را ترک کرد.» حال پاسخ شما در جواب اینکه آیا مرد همبرگر را خوردهاست؟ مسلماً "خیر" است.
حال اگر داستان چنین میبود: «مردی وارد رستوران شد و همبرگر سفارش داد. همبرگر خیلی زود آماده شد که ظاهر خوبی داشت. مرد در هنگام خروج از رستوران پول غذا را همراه با انعام به پیشخدمت داد.» حال اگر پرسش شود: آیا مرد همبرگر را خورده است؟ شما خواهید گفت: "بله"
2. ماشین اشنک نیز همانند انسان به سوالاتی که در داستان به صراحت نیامده است، پاسخ میدهد. برای این کار ماشین بازنمایی اطلاعات انسان درباره موضوع داستان را دارد، به نحوی که به ماشین قابلیت پاسخ دادن به
سؤالات مذکور را میدهد.
پس:
1- یک ماشین عمل انسان را شبیهسازی نکرده است، بلکه داستان را فهمیده و به پرسشها پاسخ دادهاست.
2- با توجه به ماشین و عملکردش و برنامه نرم افزاری آن میتوان، توانایی فهم انسانی در مورد رویدادها را توضیح داد.
پس ماشین نیز میتواند دارای هوش مصنوعی قوی باشد و فکر کند[20].
منتقدان علیه نظریه هوش مصنوعی قوی
مشهورترین مخالفان الگوی رایانهای هوش مصنوعی ذهن و هوش مصنوعی «درایفوس وسرل» هستند.
درایفوس:
درایفوس نسبت به اینکه کامپیوتر عمل هوشمندانه ای انجام دهد کاملا بد بین است و معتقد می باشد که رایانه ها همانند انسان دارای قدرت حل مسئله، درک زبان، احساس و اراده نیستند و اعمال کامپیوتر بر خلاف انسان که رفتاری غیر قابل پیش بینی و از پیش تعیین نشده دارد؛ قابل پیش بینی است. وی با بهره گیری از سنت پدیدار شناسی «هوسرل» و «هایدگر» چند فرض مبنایی هوش مصنوعی را مورد تردید قرار میدهد[21].
برهان اتاق چینی جان آر.سرل:
فرض کنید برنامهای وجود دارد که فهم زبان چینی را برای رایانه مهیا میسازد. حال اگر به رایانه مسئلهای به زبان چینی دادهشود، با پردازش آن پاسخی مناسب به زبان چینی-یکسان با فرد چینی زبان-خواهد داد.
حال پرسش این است: آیا رایانه همانند یک فرد چینی زبان مسئله را فهمیدهاست؟
تصور کنید که فردی انگلیسی زبان که زبان چینی نمیداند و حتی قادر به تمیز آن از زبان ژاپنی نیست، درون اتاقی محبوس شدهاست. حال به این فرد یک کتاب دسور زبان چینی که به انگلیسی نوشتهشدهاست و دو دسته نماد داده میشود، که یکی داستانی به زبان چینی است و دسته دیگر نمادها، پرسشهایی درباره داستان است.
ولی از آنجایی که این فرد زبان چینی نمیداند این دو دسته نماد برای او معنایی نخواهد داشت و اینکه چه هستند را نمیداند و با استفاده از کتاب قواعد، که کاملا صوری است، با ترکیب دو دسته نمادها، نمادهای جدید را به دست خواهد آورد که به بیرون از اتاق، بنابر قاعدههای بیان شده در کتاب، خواهد داد و این قواعد به نحوی عالی تنظیم شده، که پاسخ فرد محبوس در اتاق همانند یک فرد چینی زبان خواهد بود.
از نگاه یک ناظر بیرونی فرد محبوس در اتاق با انجام یک برنامه رایانهای صوری دقیقا به گونهای عمل کردهاست که گویی زبان چینی را میفهمد، در حالی که فرد محبوس در اتاق چینی نمیفهمد و رایانه رقمی نیز چیزی بیش از این عمل نمیکند. چون تنها بر اساس برنامه (صفر و یک) عمل میکند، که صوری است پس رایانه نیز زبان چینی را نیز نمیفهمد[22].
سرل نشان داد که پروژه اشنک از هیچ یک از دو ادعایش حمایت نمیکند.
استدلال سرل را میتوان چنین صورتبندی کرد:
1- اگر هوش مصنوعی قوی وجود داشته باشد، آنگاه باید برنامهای برای فهم زبان چینی بتوان طراحی کرد که رایانه به وسیله آن قادر به فهم زبان چینی باشد.
2- فرد درون اتاق همانند برنامه رایانه - فارغ از نوع برنامه - عمل کرد، ولی زبان چینی را نفهمید.
3- بنابراین رایانه زبان چینی را نمیفهمد و امکان وجود هوش مصنوعی قوی منتفی است.
البته نقدهایی بر این برهان وارد شده است که به آنها پاسخ داده شده است[23].