كلمات كليدي : وجود ذهني، ذهن، خارج، علم، Noetic being, mental finding, conceptual being, ens rationis,
نویسنده : حسن رضايي
همه انسانها به اشیاء و موجودات اطراف خویش، علم دارند. آگاهی آنها از اشیاء به این نحو است که صورتی از اشیاء در ذهن انسان، نقش میبندد و مستقیماً و بدون واسطه آن صورتها را در مییابد.
ظهور این امور در نفس، عین ظهور واقعیات خارجی است. وجود صورتهای اشیاء خارجی در ذهن را «وجود ذهنی» اشیاء میگویند.[1] به عبارت دیگر، وجود ذهنی نحوهای از وجود ماهیات است که در ذهن موجود میشود آثار خارجی آنها را ندارد ولی آثار دیگری مثل آگاهی و علم بر ماهیت آن شیء را به دنبال دارد، و این همان چیزی است که باعث حصول علم، به ماهیت اشیاء است.[2]
مسأله وجود ذهنی در یونان قدیم و دورههای اولیه فلسفه اسلامی، به صورت یک مسأله مستقل مطرح نبوده است و مثلاً شیخ الرئیس در الهیات شفا[3] و شاگردش بهمنیار در التحصیل[4] به صورت اشاره به این بحث پرداختهاند. در میان متأخرین این بحث به صورت یک مسأله مهم مطرح شده است و در اروپا هم فلاسفه غربی، به نحو دیگری به بحث واقع نمایی علم و اندیشه وارد شدهاند و در جستجوی ارزش معلومات پرداختهاند، هر چند غالب بحثهای آنها به نفی ارزش علم و نوعی ایدهآلیسم منتهی شده است.[5]
در میان اندیشمندان مسلمان، عدهای منکر وجود ذهنی شدهاند. فخر رازی در برخی از کتابهای خویش[6] مدعی شده است علم از مقوله اضافه است و هنگام ادراک، صورتی در ذهن پدید نمیآید بلکه فقط، نفس با معلوم خارجی، ارتباط مییابد.[7]
عده دیگری معتقد شدند که، هنگامی که علم به شییء پیدا میشود، شبحی از آن، در ذهن حاصل میشود که با آن اشیاء، تباین کامل دارد و هیچ نحوه حکایتی از آنها نمیکند و چون نفس این اشتباه را به صورت همیشگی و تکراری مرتکب میشود، هیچ خللی در زندگی پیش نمیآید مثل انسانی که رنگ سیاه را همیشه قهوهای میبیند.[8]
گروهی از متأخرین معتقدند که هنگام علم به چیزی، شبحی در ذهن حاصل میشود که اگر چه با آن شیء خارجی تطابق ندارد، ولی در برخی از خصوصیات با آن شبیه است و از آن حکایت میکند.[9]
سید صدرالدین دشتکی شیرازی معتقد است اگر چه ماهیت اشیاء در ذهن پدید میآید، ولی به ماهیت کیف تبدیل میشود، یعنی شیء با توجه به ذاتش و بدون لحاظ اینکه در ذهن موجود باشد یا در خارج، حقیقت معینی ندارد تا گفته شود این حقیقت، موجود در ذهن است یا خارج، بلکه موجود خارجی به صورتی است که اگر در ذهن پیدا شود، انقلاب به «کیف» مییابد و اگر کیفت ذهنی در خارج حاصل شود، عین معلوم خارجی میشود.[10]
محقق دوانی هم علم را از مقوله معلوم میداند، یعنی معلوم از هر سنخی از مقولات باشد، علم هم از همان نوع میشود.[11]
اما آنچه مشهور میان فلاسفه اسلامی[12] است، این است که ورای وجود خارجی اشیاء، صورتی از آن اشیاء در ذهن نقش میبندد که همان صورت باعث علم به ماهیات خارجی میشود. این وجود از ماوراء خودش حکایت میکند، بدون اینکه آثار محکی بر آن مترتب شود. و اختصاص به ماهیات دارد چون ماهیات هستند که فی نفسه نه موجودند نه معدوم پس این وجود، در جائی فرض دارد که محکی آن یا وجودی در خارج داشته باشد و یا وجود تقدیری[13] داشته باشد. پس اموری که حیثیت ذات آنها این است که فقط در خارج موجود باشند (مثل نفس وجود عینی) و یا از امری هستند که حیثیت ذات مفروض آنها، حیث بطلان و فقدان است (مثل عدم مطلق) وجود ذهنی ندارند.[14]
جایگاه و ارزش این مسأله در فلسفه این است که اگر کسی این نوع از وجود را قبول نداشته باشد، در تبیین واقعنمایی و ارزش علم، دچار مشکل شده و گرفتار سفسطه میشود، چون نمیتواند اثبات کند آنچه در ذهن وجود دارد با واقعیت خارجی مطابق است پس دچار شک میشود.
دلیل قول مشهور فلاسفه
1) ما امور کلی را تصور میکنیم. مثلاً از افراد انسان، مفهوم کلی انسان را انتزاع کرده و تصور میکنیم و از طرفی میدانیم کلی با وصف کلی بودن، در خارج وجود ندارد پس باید عالمی ورای خارج باشد تا ظرف وجودی این کلمات قرار بگیرد.[15]
2) ما اموری را که در خارج تحقق ندارند، تصور میکنیم (مثل شریک الباری)[16] تصور ما باعث میشود این مفهوم، نوعی ثبوت ذهنی بیابد و متصف به احکام ثبوتی بشود. - مثل تمیز یافتن از غیر خودش و حضورش در ذهن – و چون ثبوت آن در خارج نیست و امری هم ما بین خارج و ذهن وجود ندارد، پس ظرف ثبوت آن در ذهن است.[17]