كلمات كليدي : وجود، رابط، وجود رابطي، وجود في نفسه، وجود لغيره، وجود لنفسه، معلول، علت، ربط
نویسنده : حسن رضايي
وجود رابطی در فلسفه عبارتست از وجود محمولى. این قسم، وجودی است که وجود فى نفسهاش عین وجود آن براى غیر میباشد؛ مانند وجود بیاض و سفیدی. این اصطلاح در مقابل اصطلاح منطقی وجود رابطی است و به یک معنا از اقسام وجود "محمولی و فی نفسه" و در مقابل "وجود لنفسه" است.
وجود رابطى نزد فلاسفه دارای دو معنى است یکى وجود محمولى که وجودش فى نفسه عین وجود آن براى غیر میباشد و دیگر به معنى رابط محض که روابط و نسبتهای میان محمولات و موضوعات میباشد. قسم اول معناى اسمى است که خود مستقل است ولی نه به صورت استقلال لنفسه و قسم دوم صرف ربط و از معانى حرفى است که وجود آن وجود تعلقى است. معنای دوم از منطق، وارد فلسفه شده است و اصالتا اصطلاحی منطقی است ولی معنای اول، معنایی است که مختص به فلسفه است. به علت همین اشتراک در تعبیر میرداماد[1] و به تبع وی ملاصدرا پیشنهاد دادهاند برای جلوگیری از خلط میان این دو اصطلاح، وجود رابطی منطقی را وجود "رابط" و وجود رابطی فلسفی را همان "رابطی" بنامیم.[2] وجود، اعم از رابط و رابطی و نفسی، حقیقت خارجی است و مفاهیم که از هر یک از آنهآنآنننها انتزاع میگردد، از معقولات ثانی فلسفی است و هرگز وجود رابط از مقوله اضافه نیست؛ زیرا مقوله اضافه از سنخ ماهیت و از معقولات اولی است.[3] رابطه میان دو قسم از وجودهای رابطی به نحو تباین است و اشتراک میان آنها از قبیل اشتراک لفظی است.[4]
اشیائی که دارای وجود فی نفسه هستند، گاه برای خود موجودند؛ یعنی وجود " لنفسه"هم دارند، مانند واجب الوجود و گاهی وجودشان برای خودشان نیست که در این صورت نیز یا در شیئی دیگر وجود دارند؛ مانند اعراض که در جواهر موجود هستند و یا از قبیل صور علمی هستند که در نزد نفس حاضر میباشند و یا برای شیئی دیگر است؛ مانند وجود صورت نسبت به ماده.[5] در این سه حالت، وجود فی نفسه علاوه بر اینکه عدم را از خود طرد می کند، از وجودی دیگر نیز نقصی را سلب میکند و بدین وسیله وصفی را برای آن وجود اثبات میکند. بنابراین وجود رابطی به معنای دوم، یعنی وجود نعتی و وصفی، برخلاف وجود لنفسه و ذاتی که تنها عدم را از خودش نفی و طرد میکند، دارای دو اعتبار است؛ اول اعتبار نفسی آن است که عدم را از خودش نفی میکند و دیگری اعتبار نعتی و وصفی است که عدم را از غیر خودش نفی میکند.[6]
این قبیل از وجودها، هم دارای جنبه فی نفسه هستند و هم دارای جنبه لغیره و به علت همین جنبه فی نفسه آنهاست که میتوان آنها را درک نمود. مثلا وقتی گفته میشود: سفیدی در جسم وجود دارد. هر دوی این اعتبارها در آن وجود دارد. اگر وجود رابطی بیاض که وجود للغیر است تحقق نداشته باشد، در آن صورت، سفید بودن جسم، کاذب خواهد بود. این دو نحوه اعتبار، از نظر مفهومی با هم مغایر هستند ولی در متن واقع، بیش از یک حقیقت به نام وجود فی نفسه لغیره، وجود ندارد. منشا تعدد مفهوم این است که وجود شیء وصف دهنده و ناعت، آنگاه که به خود شیء نسبت داده می شود، از احوال همان شیء شمرده میشود و از قبیل موارد کان تامه آن محسوب میگردد و به عبارتی دیگر در قضایای بسیطه استفاده میشود که مربوط به اثبات اصل وجود است و آنگاه به شیء موصوف و منعوت نسبت داده میشود، از حالات خوانده میشود و از موارد کان ناقصه محسوب شده و کان ناقصه میشود.[7]
وجود رابطی فلسفی به ذات وماهیت خود اسناد داده میشود و در مفهوم خود استقلال دارد و مستقلا تعقل میگردد و به این علت که استقلال در ذات و ماهیت آن اخذ شده است، ربط و ارتباط به غیر نیز از بیرون ذات، عارض آن میشود[8] و از این روی است که این وجود بر خلاف وجود رابط و حرفی، که اضافه محض و تعلق صرف است، را میتوانیم مستقلا تصور کنیم و معنای اسمی از آن بگیریم.[9]
توجیه لغیره بودن وجود اجسام
علت لغیره بودن جواهر مادی این است که همگی این موجودات در ماده حلول دارند و هیچ جوهر مادی که حلول در ماده نداشته باشد نداریم. بنابراین تمامی جواهر مادی، وجود لغیره دارند. ممکن است که به نظر برسد، لغیره دانستن این امور در مورد صورتهای جوهری مادی، درست است اما در مورد جوهری که از ترکیب ماده و صورت فراهم میآید صادق نیست. چون این صورتها حلول در ماده ندارد. مثلا صورت جسمیه حلول در جسم دارد بنابراین لغیره است اما خود جسم که جوهری مرکب از ماده جسمیه و هیولی است، در ماده حلولی ندارد. جواب این ایراد این است که از نظر حکما، نوعیت نوع به صورت آن است. بنابراین جسم بودن جسم به همان صورت جسمیه است و هیولی دخالتی در آن ندارد. بنابراین در حقیقت، جوهر حاصل از ترکیب صورت و ماده، جوهر ثالثی نیست تا حکم دیگری داشته باشد بکله حکم آن در حقیقت متعلق به صورت جوهریه آن است که حلول در ماده دارد و لغیره است. [10]
مجردات، لنفسه یا لغیره؟
گفته شد که وجودی که فی نفسه است، بر دو قسم است؛ یا لنفسه است و نیست. بحثی که میان حکمای قدیمی و فلاسفه متأله ایجاد شده است این است که آیا وجود لنفسه منحصر در وجود واجب تعالی است یا علاوه بر واجب ، وجودات دیگری نیز موصوف به وجود لنفسه میگردند. حکما معتقدند که مجردات و مفارقات نوری یا نفوس، از موارد وجود لنفسه هستند. به نظر این افراد این موجودات اگرچه معلول هستند و وجود معول، وجود للعلة است، اما این موجودات علاوه بر وجود لغیره، دارای وجود لنفسه دارند اما به نظر ملاصدرا، وجود لنفسه به معنای دقیق، منحصر در ذات واجب تعالی است. به نظر وی، هیچ معلولی حتی مجردات وجود لنفسه ندارند. معلول هیچ حیثیتی جز حیثیت "برای علت بودن" ندراد. تمام وجود معلول همان حیثیت بستگی به علت است.[11]
با توجه به اینکه در باب مناط احتیاج به علت، اثبات شده است که حدوث شیء تاثیری در نیازمندی آن به علت و در معلول بودن آن ندارد و اینکه حرکت نیز چیزی جز حدوث تدریجی و زوال تدریجی نیست، میتوان دریافت که اگر جیزی صرفا ربط به علت باشد و هیچ نحو حرکت و حدوث نداشته باشد، باز هم معلول است و برای معلول بودن، صرف ربط بودن به علت کافی است و اساسا معلول بودن یعنی ربط بودن به علت فاعلی.[12]
نکات:
بحث از وجود رابط، یک بحث ادبیاتی و یا منطقی نیست، بلکه از مباحث تقسیمی فلسفی است؛ زیرا تقسیم وجود به رابط و نفسی آنچنانکه در فلسفه مطرح است از باب تقسیم مفهوم و معنای کلمه به حرفی و مستقل نیست، بلکه به لحاظ حقیقت هستی است. این مطلب بنا بر مسلک اصالت وجود وضوح بیشتری دارد؛ زیرا در این نظر، مفهوم وجود تابع حقیقت آن است، بدین جهت راهی برای اثبات مستقل یا تابع بودن آن بجز از طریق شناخت مصداق و منشأ انتزاع نیست. بحث از برخی احکام وجود رابط در مباحث منطقی نیز موجب غیر فلسفی بودن تقسیم مذکور نمیشود. زیرا در تقسیم وجود به رابط و نفسی، اصل هستی وجود رابط، محل بحث است در حالیکه در منطق هیچ گاه در مورد اصل هستی مبادی تصوری و تصدیقی خود به بحث نمیپردازد.[13] البته برخی از محققین با این مطلب مخالف هستند و معتقدند که بحث درباره وجود رابط مربوط به مباحث منطقی است و مستقیما هیچ ارتباطی با فلسفه ندارد و به همین جهت، نمیتواند ارتباطی با مسأله اصالت وجود یا ماهیت ندارد و اصولا این بحث، مربوط به مفاهیم است.[14]
بحث در مورد این قسم از وجود رابط، که به وجود محمولی معروف است اگر چه بحثی فلسفی و مربوط به اوصاف موجودات خارجی است، ولی به هر حال، طرح این مسئله و این تقسیم برای وجود، اختصاصی به طرفداران اصالت وجود ندارد. [15]
اشکال به وجود رابطی
بر اشتراک لفظی دانستن اطلاق وجود رابطی بر دو قسم منطقی و فلسفی، این ایراد به ذهن میرسد که با توجه به وحدت تشکیکی هستی، وجود های رابطی که از اقسام وجود هستند، نباید تباین با هم داشته باشند. دو جواب از این ایراد داده شده است: جواب ملاصدرا از این ایراد این است که این اختلاف از ناحیه ماهیات و از معانی ذاتیه مصادیق و مفاهیمی است که از آنها انتزاع یافته است، پدید آمده است. وی در ادامه میگوید، اشتراک معنوی که در هستی مورد نظر است، اشتراک میان وجود محمولی و فی نفسه است. اما اشتراک واژه وجود میان وجود رابطی و وجود محمولی، اشتراک لفظی است.[16]عدهای در صدد توجیه این امر برآمده و معتقدند که اتفاق و اشتراک در طبیعت هستی، منافاتی با انتزاع دو مفهوم متباین از آنها نمیباشد و مراد از تبیان در اینجا، بیان نهایت بعد و اختلاف میان این دو نوع از وجود است.[17]
بر اساس اشتراک لفظی میان دو معنای رابطی وجود، هیچ یک از این دو قسم، قابلیت تبدیل به یکدیگر را ندارند؛ زیرا ربط و عدم استقلال در ذات وجود رابط نهفته است در حالی که وجود محمولی، فی نفسه قابل ملاحظه است.[18]